دل نوشته....سلام بر تو ای خون خدا
سلام برتوای خون خدا، سلامی به غیرت عباس به شیرزنی زینب کبری، به مظلومیت علی اصغر وجوانی علی اکبر، به دلشکستگی رباب ، سلامی به نیلگونی صورت ریحانه کربلا، به طفولیت فرزندان مسلم ومردانگی جگرگوشه های کریم اهل بیت.
از امام حسین(ع)گفتن ونوشتن بسیار سخت است چراکه درک واقعه کربلا سخت است کربلایی که عرصه عشق بازی امام ویاران عاشورایی اش با خدا بود که فروغ این شعله عشق هنورهم دل هرعاشقی را کربلایی میکند.
کربلایی که تجلی گاه روح توکل و شکر و رضا بود، کربلایی که معلم حریّت جوامع بشری است روزعاشورا روزی که منادی صبربود صبردرمتن مصیبت صبردرترک لذت، صبری که حکایتگر شکوفایی ایمان است.
عاشوراییان کربلا فقط خدارادر نظر داشتند آنها عاشق واقعی خالق خود گشته بودند آنها کیهان به این عظمت راباشرافت وحقیقت وکرامت انسانی مبادله کردند چراکه می دانستند خریدار جانها وفداکاری ها وشورآفرینی هایشان فقط ذات کبریایی است. چیزی که امام حسین (ع) را واداشت تا ازهمه چیز خود بگذرد عشق به خدابود.
عشقی که ناگهانی ویکباره نبود، این عشق درتمام طول حیاتش بود وحادثه کربلا محصول این عشق وارادت بود.
قافله عشق در سفرتاریخ ایست. این تغییر(کل یوم عاشورا وکل ارضا کربلاست) که بانگ آن هرصبح از همه جا برمی خیزد.
صحرای بلا به وسعت تاریخ است تا آنجاکه شعاع انسانیت هست پیام حسینی هم هست وامام حسین آفتاب کرامتی است که خود را از ویرانه ها هم دریغ نمی کند.
همچون آب که پست ترین ذره ها را هم ازیاد نمی برد بار خدایا به ما هم عشقی عنایت فرما که عاشق امام زمان خویش باشیم شوری عنایت فرما تا وارد دانشگاه حسینی شویم، آنچنان عشقی که به جای گریستن برمصائب عاشورا درمسائل آن بیاندیشیم وذات عاشورا را درک کنیم چراکه ذات عاشورا شهادت واسارت نیست، نماز وعدالت، حماسه و رسالت است.
یا حسین توبرای ظهورمولایمان دعا کن یا حسین تا کی خون گلوی شش ماهه ی کربلا در آسمان بماند. تا کی دو دست قطع شده ی عباس روی زمین بماند، تا چه زمانی دست عبدالله ابن حسن به پیشانی مبارک دوخته باشد، تا کی رقیه ریحانه کربلا در گوشه خرابه شام دفن باشد، تا کی زینب کبری نشسته نماز بخواند، تا کی قبرمادر مظلومت مخفی باشد این انتظار تا کی، دعا کن تا با ظهور بهاران واژه پاییز از صحنه یادها محو شود. (والسلام)
مرضیه عربیان،پایه دوم حوزه علمیه حضرت زینب (س) شهر سریش آباد
دل نوشته...السلام علیک یا ابا عبدالله(ع)
السّلام علیک یا ثارالله
به کربلا ، به روز عاشورا که فکر می کنم دلم آشوب می شود،دردی تمام وجودم را میگیرد.دلم… آری من دلم را پیش یکی از اهالیش جا گذاشته ام پیش خانمم زینب سلام الله پیش عزیزترینم انگار یاد زینب اشک فروخورده ای است که سالها بغض گلویم شده است برایش دلتنگ می شوم خیلی دلتنگ. دل تنگ غربتش دلگیر مظلومیتش و حیران شجاعتش.
راستی مگر می شود عزیزترین کسانت را جلوی چشمانت از دم تیغ گذرانند و قامت راست کنی وآغوشت مأمنی باشد برای مظلوم ترین کودکان تاریخ پناه بی کسی های دخترکان بنی هاشم از کودکی با عشقت عجین بوده ام از همان زمانی که نم نم با آمدن محرم نام مبارکت را در روضه ها زمزمه می کردند می گفتند کربلا را زنده نگه داشته ای از شجاعتت می گفتند با دل خونت مادری کردی برای همه ی یتیمانی که حالا اسیر هم بودند می گفتند غم بی پایانت آنچنان پیرت کرده بود که نزدیکانت هم نمی توانستند شما را بشناسند اما این را هم می گفتند که کربلا در کربلا می ماند اگر زینب نبود می دانم چقدر از شما دورم اما عشق که فاصله نمی شناسد دلم هوایتان را می کند اما با این همه زنگار که برقلبم نشسته نمی دانم آیاحتی می توانم دل خوش نگاهتان باشم …
نازنین دختر فاطمه واقعاً چه کرده اند با تو،یک زن و این همه داغ و مصیبت یقینا که تو انتخاب شده بودی برای ایفای این نقش بزرگ و ثابت کردی که شیر خدا را این چنین شیر دختری باید و حسین و عباس را چنین خواهری و انصافاً چه خوب خواهری کردی درحق برادرانت،دنیا همیشه مرهون تحمل و طاقت توست. مدیون اشکهای غریبی که تسکین دهنده نداشت مدیون نطق غرایت در کاخ یزید،آن زمان که با خیزران به سر بریده حسین زدند تا ترک بیندازند بر استواریت اما تو ایستادی و همۀ آنان را خرد کردی و گفتی در کربلایی که سر زینت دوش پیامبر را بر سر نیزه کرده،در شریعه ای که دستهای غیورترین مرد را از پیکر پاکش جدا کردند و در معرکه ای که نوشکفته ترین گل باغ اهل بیت را به خونش غلطاندند جز زیبایی چیزی ندیدی الحق که زیباست این همه صبر و عشق و صلابت به وجود نازنینت افتخار می کنم و به خودم می بالم که با رسیدن محرم حتی شده با پوشیدن روسری سیاه با شما همدردی می کنم هرچند که می دانم فاصله هاست از من حقیر تا زینب زینت خانه علی و زهرا.همیشه غمگین لحظه هایی می شوم که در کنج خرابه های شام تسلایی برای دل کوچک رقیه نداشتید و می دانم که مروارید اشک های کودکانه اش چه آتشی میزند بر جانتان چه کردید در آن غربت بی انتها در آن هنگامه بیداد که سر پدرش را برای آرامش قلب غم دیده اش آوردند به راستی تجسم حقیقی صبر بودید در آن دقایق اندوه بار و این همه ایمان برازنده وجود شماییست که دامن پاکترین بانوی دو عالم را لمس کردید و در این گلستان ملکوتی پرورش یافتید عطر محرم که می وزد فریادی حزن انگیز جانم را در بر میگیرد و این ناله وجودی قلبم را سوق می دهد به روز واقعه به لحظاتی که خودتان میوه های دلتان راهیه میدان نبرد حقیقت آشکار و گمراهی مطلق می کردید و وای از دل زینب برای نو گلانی که شمشیرهای آویخته به کمرشان به زمین کشیده می شد از جسه های کودکانه شان و چه نابرابر مسافتی بود مقابله مردان جنگی و نوجوانان کم سن وسال از این نابرابری ها فراوان بود در آن ظهر تفتیده نامردمی هایی که یک دقیقه اش برای به زانو در آمدن یک قوم بس بود اما رهروان بطلان حساب اینجایش را نکرده بودند که زینب تجلی تمام صبر علی و تمام ایمان فاطمه است زینب میراث دار حقیقت همیشه نمایان اهل بیت است و می گوید آنچه را باید و می کند آنچه را باید.خانم جان واهمه دارم به جای اینکه مرهمی باشم بر دل پر دردتان اعمالم نمکی باشد بر زخمتان می ترسم از روز محشر که رویگردان شوی از من از دختری که در زمانه رنگ و لعاب ها زندگی می کند و گاهی یادش می رود که چه قول هایی به شما داده یاریم کن که همهمۀ یزیدیان گمراهم نکند دستم را بگیر که شرمگین ملاقاتت نکنم و در یوم الدین در محضر خدا و مادرتان خجالت زدۀ تکرار خطاهایی نباشم که برای همیشه تاریخ را داغ دار حسین کرد.
فاطمه طالبی، مدرسه حضرت زینب (سلام الله علیها)سریش آباد
حدیث روز...
«وَ اللّهِ لا أَعْطِى الدَّنِيَّةَ مِنْ نَفْسى أَبَدًا وَ لَتَلْقِيَنَّ فاطِمَةُ أَباها شاكِيَةً ما لَقِيَتْ ذُرِّيَّتُها أُمَّتَهُ وَ لا يَدْخُلُ الْجَنَّةَ أَحَدٌ أَذاها فى ذُرِّيَّتِها»
به خدا قسم من هرگز زير بار پستى و ذلّت نخواهم رفت و در روز قيامت، فاطمه زهرا پدرش را ملاقات خواهد كرد، در حالى كه از آزارى كه فرزندانش از امّت پيامبر(صلى الله عليه وآله وسلم) ديده اند به پدر خويش شكايت خواهد برد و كسى كه ذرّيّه فاطمه را آزار دهد داخل بهشت نخواهد شد.
یه لیوان شیر!!!
پسر فقیری که از راه فروش خرت و پرت خرج تحصیل خود را بدست می آورد یک روز به شدت دچار تنگدستی و گرسنگی شد و فقط یک سکه ناقابل در جیب داشت.
در حالی که گرسنگی سخت به او فشار می آورد تصمیم گرفت از خانه بعدی تقاضای غذا کند.
با این حال وقتی دختر جوان زیبایی در را برویش گشود دستپاچه شد و به جای غذا یک لیوان آب خواست. دختر جوان احساس کرد که او بسیار گرسنه است. برایش یک لیوان شیر بسیار بزرگ آورد.
پسرک شیر را سر کشیده و آهسته گفت:چقدر باید به شما بپردازم؟ دختر جوان گفت: هیچ.
پسرک در مقابل گفت: از صمیم قلب از شما تشکرمی کنم.
پسرک که هاروارد کلی نام داشت پس از ترک خانه نه تنها از نظر جسمی خود را قویتر حس می کرد بلکه ایمانش به خداوند و انسان های نیکو کار نیز بیشتر شد.
تا پیش از این او آماده شده بود دست از تحصیل بکشد.. سال ها بعد……
زن جوانی به بیماری مهلکی گرفتار شد. پزشکان از درمان وی عاجز شدند. دکترهاروارد کلی برای مشاوره در مورد وضعیت این زن فراخوانده شد. او بلافاصله بیمار را شناخت.
مصمم به اتاقش بازگشت و با خود عهد کرد هر چه در توان دارد برای نجات زندگی وی به کار گیرد. مبارزه آنها بعد از کشمکش طولانی با بیماری به پیروزی رسید.
روز ترخیص بیمار فرا رسید. زن با ترس و لرز صورتحساب را گشود. او اطمینان داشت تا پایان عمر باید برای پرداخت صورتحساب کار کند. نگاهی به صورتحساب انداخت.
جمله ای به چشمش خورد.
“همه مخارج بیمارستان قبلا با یک لیوان شیر پرداخته شده است”
در محضر خوبان...
نقل است که مرحوم آقا شیخ رجبعلی خیاط(رض)با عده ای به کربلا مشرف شده بودند.
در میان آنان یک زن و شوهر بودند.یک روز که از حرم پس از انجام زیارت بیرون آمده و بر میگشتند،این زن و شوهر با فاصله ی قابل ملاحظه ای از شیخ و در پشت سر ایشان راه میرفتند….
در میان راه در ضمن صحبتی که بین آنها میشود،آن خانم یک نیشی به شوهرش زده وسخنی آزار دهنده به وی میگوید.
هنگامیکه همه وارد منزل و محل استراحت میشوند،و آقا شیخ رجبعلی به افراد زیارت قبولی میگوید؛به آن خانم که
میرسد،میفرماید:
تو که هیچ،همه را ریختی روی زمین!
آن خانم میگوید:ای آقا! چطور؟من این همه راه آمده ام کربلا،مگر من چکار کرده ام؟
فرمود:از حرم آمدیم بیرون،نیشی که زدی،همه اش رفت!
یعنی همه ی نور معنوی و فیوضاتی که از زیارت کسب کرده بودی ، با این عملت از بین بردی.
ارزش واقعی انسان درچیست؟؟؟
علامه محمد تقی جعفری ـ رحمتالله علیه ـ میگفتند:
برخی از جامعه شناسان برتر دنیا در دانمارک جمع شده بودند تا پیرامون موضوع مهمی به بحث و تبادل نظر بپردازند. موضوع این بود: «ارزش واقعی انسان به چیست».
برای سنجش ارزش بسیاری از موجودات، معیار خاصی داریم. مثلا معیار ارزش طلا به وزن و عیار آن است. معیار ارزش بنزین به مقدار و کیفیت آن است. معیار ارزش پول پشتوانه آن است؛ اما معیار ارزش انسانها در چیست.
هر کدام از جامعهشناسان، سخنانی گفته و معیارهای خاصی ارایه دادند.
هنگامی که نوبت به بنده رسید، گفتم : اگر میخواهید بدانید یک انسان چقدر ارزش دارد، ببینید به چه چیزی علاقه دارد و به چه چیزی عشق میورزد.
کسی که عشقش یک آپارتمان دو طبقه است، در واقع ارزشش به مقدار همان آپارتمان است. کسی که عشقش ماشینش است، ارزشش به همان میزان است.
اما کسی که عشقش خدای متعال است، ارزشش به اندازه خداست.
علامه فرمودند: من این مطلب را گفتم و پایین آمدم. وقتی جامعه شناسان سخنان من را شنیدند، برای چند دقیقه روی پای خود ایستادند و کف زدند.
هنگامی که تشویق آنها تمام شد، من دوباره بلند شدم و گفتم: عزیزان، این کلام از من نبود، بلکه از شخصی به نام علی ـ علیهالسلام ـ است.
آن حضرت در نهجالبلاغه میفرمایند: «قِیمَةُ کُلِّ امْرِئٍ مَا یُحْسِنُهُ»؛ «ارزش هر انسانی به اندازه چیزی است که دوست میدارد».
وقتی این کلام را گفتم، دوباره به نشانه احترام به وجود مقدس امیرالمؤمنین علی ـ علیهالسلام ـ از جا بلند شدند و چند بار نام آن حضرت را بر زبان جاری کردند.
امام موسی کاظم(ع)و زبان فارسی
ابوبصیر از امام موسی بن جعفر علیه السلام پرسید:"امام با چه نشانههایی شناخته میشود؟”
فرمود:"امام راستین صفاتی دارد که اولین و مهمترین آن این است که امام قبلی معرفیاش کرده باشد. همان گونه که رسول خدا علی بن ابیطالب علیه السلام را معرفی کرد، هر امامی نیز باید امام پس از خود را معرفی نماید. نشانهی دیگر آن است که هر چه از او میپرسند، جواب بدهد و از هیچ چیز بیخبر نباشد. نشانهی دیگر اینکه هرگز در دفاع از حق سکوت نکند، از حوادث آینده خبر بدهد و به همهی زبانها سخن بگوید.”
سپس فرمود:"هم اکنون نشانهای به تو مینمایم که قلبت مطمئن شود.”
در همین حال مردی خراسانی وارد شد و شروع کرد به عربی سخن گفتن، اما امام پاسخش را به فارسی داد. مرد خراسانی گفت:” من خیال میکردم فارسی متوجه نمیشوید.”
امام فرمود:"سبحان الله! اگر نتوانم جوابت را به زبان خودت بدهم، پس چه فضیلتی بر تو دارم؟” سپس فرمود:"امام کسی است که سخن هیچ فردی بر او پوشیده نیست. او کلام هر شخص و هر موجود زنده ای را می فهمد. امام با این نشانهها شناخته میشود و اگر اینها را نداشته باشد، امام نیست.”
(بحار الانوار، ج 48، ص 47 از قرب الاسناد)
یک امر به معروف واقعی...
شیخ حسین انصاریان وشراب فروش
یک بار زمان شاه وارد یک مشروب فروشی شدم، با همین عبا و عمامه! دیدم سر تمام میزها مشروب است، یک عدهای مشغول نوشیدن و یک عدهای مست هستند و یک عدّه تازه نشستهاند.
من که وارد شدم صاحب کافه گفت: آقا اشتباه آمدهاید! گفتم: نه برادر، اشتباه نیامدهام، آدرس گرفتم و درست آمدم، مگر اینجا فلان کافه نیست؟ گفت : چرا ! گفتم: پس من درست آمدم. گفت: فرمایشی دارید؟ گفتم: یک کلام!
آن زمان هم من سی سه سالم بود، جوان بودم! گفتم: من فقط یک کلمه میخواهم به تو بگویم، اما باید اول از تو بپرسم: یهودی هستی: گفت : نه! مسیحی هستی؟ گفت: نه! مسلمانم! گفتم: سنی هستی؟ گفت: نه شیعه هستم! گفتم : پس میتوانم آن یک کلمه را به تو بگویم! گفت: بگو! گفتم: پروردگار فرموده: مؤمنان پیر، نورِ من هستند و من حیا میکنم که نورم را با آتشم بسوزانم، من خدا دیگر از او حیا میکنم
گفتم: تو که از شصت سال گذشتی و سر و صورتت پر از سفیدی است، چه می کنی؟ گفت: چکار بکنم؟ تکان عجیبی خورد!. گفتم: دیروز چقدر آوردی؟ آن زمان، گفت: هفت هزار تومان! هفت هزار تومان شمردم و گفتم: این پول مشروب ها، به اینها هم بگو دیگر نخورند و بلند شوند بروند. همه را بیرون کرد. با هم رفتیم تمام مشروب ها را داخل چاه ریختیم. رفتم رفقایم را آوردم یک پولی روی هم گذاشتند، بیست و چهار ساعت نشد که به تعداد دویست نفر دیگ و بشقاب و قاشق و چاقو همه چیز آوردیم!؛ یعنی من صبح این کار را کردم، بعد از ظهر آنجا تابلوی چلوکبابی خورده بود، چلوکباب هم داشت! روز اول هم یک روحانی گفت: دویست پرس چلوکبابش را من میخرم! بعد هم دیگر چلوکبابی شد!.
سفارشی مهم از جناب حسن زاده آملی...
نماز شب وانس با ملکوت…
یکى از مستحبات که براى سالکین الى الله در حد وجوب است (البته نه واجب تکلیفى ) نماز شب است ، نماز شب آب حیات است و دل شب ، ظلمات و استاد سلوک ، خضر این راه که اگر کسى از آب حیات نوشید به سعادت جاوید و حیات ابدى مى رسد.
مرا در این ظلمات آن که راهنمایى کرد نماز نیمه شب بود و گریه سحرى
امام صادق (علیه السلام ) مى فرمایند: (( لیس من شیعتنا من لم یصل صلاه اللیل ))
کسى که نماز شب نمى خواند از شیعیان واقعى نیست .
(( عزیزان وقت نیست … دیر است !! به انتظار ننشینید، انسان با ۴۰، ۵۰ سال عمر مى خواهد خودش را براى ابد بسازد، کم کم مزاج جواب مى کند، البته با مزاج مخالفت هم نکنید، ثلث آخر شب بسیار خوب است .
غذا هضم شده ، هوا لطیف گشته ، خلوت با شب داشته باشید که انس با عالم غیب و ملکوت ببار مى آید )) .
در هفته پژوهش در مدارس سطح استان کردستان برگزار شد>>>>
در آستانه هفته پژوهش جلسه ای با معاونین پژوهش مدارس سطح استان در مدیریت استانی برگزار گردید و ضمن تاکید مدیریت و معاونت پژوهش استان به اهتمام ویژه معاونین مدارس سطح استان به هفته پژوهش اعلام شد علاوه بر برنامه های پیشنهادی مرکز برنامه های متنوع و ابتکاری جهت تشویق و ترغیب طلاب به اهمیت پژوهش با توجه به شعار توسعه فرهنگ پژوهش در مدارس اجرا نمایند.
برنامه اجرا شده در این راستا:
-به صدا در آمدن زنگ پژوهش همزمان با آغاز هفته پژوهش در مدارس تابع.
- برگزاری نمایشگاهی از آثار پژوهشی طلاب پژوهشگر برتر همراه با لوح تقدیر آنها در فضای مدرسه
- برگزاری مراسم ویژه هفته پژوهش در ساعتی معین با اجرای (قرائت قرآن - قرائت متن پیام مدیر مرکز - ارائه مقالات برتر توسط طلاب )
- تجلیل از پژوهشگران و معاونین پژوهشی توسط مدیران مدارس.