دل نوشته...السلام علیک یا ابا عبدالله(ع)
السّلام علیک یا ثارالله
به کربلا ، به روز عاشورا که فکر می کنم دلم آشوب می شود،دردی تمام وجودم را میگیرد.دلم… آری من دلم را پیش یکی از اهالیش جا گذاشته ام پیش خانمم زینب سلام الله پیش عزیزترینم انگار یاد زینب اشک فروخورده ای است که سالها بغض گلویم شده است برایش دلتنگ می شوم خیلی دلتنگ. دل تنگ غربتش دلگیر مظلومیتش و حیران شجاعتش.
راستی مگر می شود عزیزترین کسانت را جلوی چشمانت از دم تیغ گذرانند و قامت راست کنی وآغوشت مأمنی باشد برای مظلوم ترین کودکان تاریخ پناه بی کسی های دخترکان بنی هاشم از کودکی با عشقت عجین بوده ام از همان زمانی که نم نم با آمدن محرم نام مبارکت را در روضه ها زمزمه می کردند می گفتند کربلا را زنده نگه داشته ای از شجاعتت می گفتند با دل خونت مادری کردی برای همه ی یتیمانی که حالا اسیر هم بودند می گفتند غم بی پایانت آنچنان پیرت کرده بود که نزدیکانت هم نمی توانستند شما را بشناسند اما این را هم می گفتند که کربلا در کربلا می ماند اگر زینب نبود می دانم چقدر از شما دورم اما عشق که فاصله نمی شناسد دلم هوایتان را می کند اما با این همه زنگار که برقلبم نشسته نمی دانم آیاحتی می توانم دل خوش نگاهتان باشم …
نازنین دختر فاطمه واقعاً چه کرده اند با تو،یک زن و این همه داغ و مصیبت یقینا که تو انتخاب شده بودی برای ایفای این نقش بزرگ و ثابت کردی که شیر خدا را این چنین شیر دختری باید و حسین و عباس را چنین خواهری و انصافاً چه خوب خواهری کردی درحق برادرانت،دنیا همیشه مرهون تحمل و طاقت توست. مدیون اشکهای غریبی که تسکین دهنده نداشت مدیون نطق غرایت در کاخ یزید،آن زمان که با خیزران به سر بریده حسین زدند تا ترک بیندازند بر استواریت اما تو ایستادی و همۀ آنان را خرد کردی و گفتی در کربلایی که سر زینت دوش پیامبر را بر سر نیزه کرده،در شریعه ای که دستهای غیورترین مرد را از پیکر پاکش جدا کردند و در معرکه ای که نوشکفته ترین گل باغ اهل بیت را به خونش غلطاندند جز زیبایی چیزی ندیدی الحق که زیباست این همه صبر و عشق و صلابت به وجود نازنینت افتخار می کنم و به خودم می بالم که با رسیدن محرم حتی شده با پوشیدن روسری سیاه با شما همدردی می کنم هرچند که می دانم فاصله هاست از من حقیر تا زینب زینت خانه علی و زهرا.همیشه غمگین لحظه هایی می شوم که در کنج خرابه های شام تسلایی برای دل کوچک رقیه نداشتید و می دانم که مروارید اشک های کودکانه اش چه آتشی میزند بر جانتان چه کردید در آن غربت بی انتها در آن هنگامه بیداد که سر پدرش را برای آرامش قلب غم دیده اش آوردند به راستی تجسم حقیقی صبر بودید در آن دقایق اندوه بار و این همه ایمان برازنده وجود شماییست که دامن پاکترین بانوی دو عالم را لمس کردید و در این گلستان ملکوتی پرورش یافتید عطر محرم که می وزد فریادی حزن انگیز جانم را در بر میگیرد و این ناله وجودی قلبم را سوق می دهد به روز واقعه به لحظاتی که خودتان میوه های دلتان راهیه میدان نبرد حقیقت آشکار و گمراهی مطلق می کردید و وای از دل زینب برای نو گلانی که شمشیرهای آویخته به کمرشان به زمین کشیده می شد از جسه های کودکانه شان و چه نابرابر مسافتی بود مقابله مردان جنگی و نوجوانان کم سن وسال از این نابرابری ها فراوان بود در آن ظهر تفتیده نامردمی هایی که یک دقیقه اش برای به زانو در آمدن یک قوم بس بود اما رهروان بطلان حساب اینجایش را نکرده بودند که زینب تجلی تمام صبر علی و تمام ایمان فاطمه است زینب میراث دار حقیقت همیشه نمایان اهل بیت است و می گوید آنچه را باید و می کند آنچه را باید.خانم جان واهمه دارم به جای اینکه مرهمی باشم بر دل پر دردتان اعمالم نمکی باشد بر زخمتان می ترسم از روز محشر که رویگردان شوی از من از دختری که در زمانه رنگ و لعاب ها زندگی می کند و گاهی یادش می رود که چه قول هایی به شما داده یاریم کن که همهمۀ یزیدیان گمراهم نکند دستم را بگیر که شرمگین ملاقاتت نکنم و در یوم الدین در محضر خدا و مادرتان خجالت زدۀ تکرار خطاهایی نباشم که برای همیشه تاریخ را داغ دار حسین کرد.
فاطمه طالبی، مدرسه حضرت زینب (سلام الله علیها)سریش آباد