مثل درخت پاکیزه !!!!
مَثَل درخت پاكیزه و درخت ناپاك
( اءَلَمْ تَرَ كَیْفَ ضَرَبَ اللَّهُ مَثلا كَلِمَةً طَیِّبَةً كَشَجَرَةٍ طَیِّبَةٍ اءَصْلُهَا ثَابِتٌ وَفَرْعُهَا فِى السَّمَاَّءِ تُؤْتِىَّ اءُكُلَهَا(232) كُلَّ حِینٍ بِإِذْنِ رَبِّهَا وَیَضْرِبُ اللَّهُ الاَْمْثَالَ لِلنَّاسِ لَعَلَّهُمْ یَتَذَكَّرُونَ وَمَثَلُ كَلِمَةٍ خَبِیثَةٍ كَشَجَرَةٍ خَبِیثَةٍ اجْتُثَّتْ(233) مِن فَوْقِ الاَْرْضِ مَالَهَا مِن قَرَارٍ یُثَبِّتُ اللَّهُ الَّذِینَ ءَامَنُواْ بِالْقَوْلِ الثَّابِتِ فِى الْحَیَوا ةِ الدُّنْیَا وَفِى الاَْخِرَةِ وَیُضِلُّ اللَّهُ الظَّلِمِینَ وَیَفْعَلُ اللَّهُ مَایَشَاَّءُ ).(234)
((آیا ندیدى چگونه خداوند كلمه طیّبه (و گفتار پاكیزه ) را به درخت پاكیزه اى تشبیه كرده كه ریشه آن (در زمین ) ثابت و شاخه آن در آسمان است ؟! ((این درخت )) میوه هاى خود را هر زمان به اذن پروردگارش مى دهد و خداوند براى مردم مَثَلها مى زند، شاید متذكر شوند (و پند گیرند و همچنین ) كلمه خبیثه (و سخن آلوده ) را به درخت ناپاكى تشبیه كرده كه از روى زمین بركنده شده و قرار و ثباتى ندارد خداوند كسانى را كه ایمان آوردند به خاطر گفتار و اعتقاد ثابتشان ، استوار مى دارد؛ هم در این جهان و هم در سراى دیگر! و ستمگران را گمراه مى سازد (و لطف خود را از آنها مى گیرد) خداوند هر كار را (بخواهد و مصلحت بداند) انجام مى دهد)).
هیچ آیا ننگرى اى دیده ور
حق مثلها چون زند در خیر و شرّ
مر كلام پاك گفت اندر سرشت
چون درخت پاك باشد در بهشت
آن سخن ، تحلیل و توحید خداست
اصل ثابت ، فرع آن اندر سماست
چو شجر كه اصل آن باشد به خاك
شاخ ایمان رفته از وى بر سِماك
هر زمان از رخصت پروردگار
میوه شیرین و خوش آرد به بار
مى زند حق این مثلها زاختصاص
تا كه در یابند آن را عام و خاصّ
یا كه باشد حب ایمان آن درخت
اصل اندر دل به توحید است سخت
شاخها باشد عملهاى نكو
كز زمین بر چرخ هفتم رفته او
هر زمان از مشیّت حقّ بارور
اهل دانش مى خورند از وى ثمر
وان كلام كفر باشد در مثل
چون درختى كان خبیث است از ازل
همچو حنظل تلخ و ناخوش بوى بد
رسته از روى زمین بى بیخ و حدّ
نیست او را هیچ پایان و قرار
هم نه اندر اصل و فرعش اعتبار
مى كند بر مؤ منان ، ثابت خداى
مر به قولى ثابت اندر عقل و راى
در حیات دنیوى بى معذرت
همچنین اندر سراى آخرت
یا به دنیا بدهد ایشان را ثبات
تا به آخر در كلامى بر نجات
هم كند ثابت به مؤ من در جزا
وعده خود را در اكرام و عطا
ظالمان را هم نماید گمره او
تا نیابد ره به توحیدش عدو
واگذارد یعنى اندر گمرهى
تا نگویند آن كلام از آگهى
مى كند آن را كه مى خواهد خداى
مصلحت را بر عباد از اقتضاى
وجه تشبیه
خداوند متعال در آیات بالا، كلمه توحید (یعنى اعتقاد راسخ و ایمان راستین به یگانگى اش ) را به درختى تشبیه كرده كه ریشه آن ثابت و مستحكم و شاخه هاى آن سر به آسمان كشیده و داراى میوه همیشگى است . همچنین كلمه كفر (یعنى عقیده سست و باطل ) را به درخت بى ریشه و بى پایه اى تشبیه نموده است كه از روى زمین كنده شده و در برابر طوفانها، هر روز و هر لحظه به گوشه اى پرتاب مى شود و هیچ گونه قرار و ثباتى از خود ندارد.
بعضى از اهل تحقیق در وجه تشبیه ایمان به درخت گفته اند:
چون درخت بر سه چیز پابرجاست :
1 ریشه ثابت و فرورفته در زمین ؛
2 تنه محكم و استوار؛
3 شاخه هاى سر به هوا كشیده .
درخت ایمان نیز بر سه چیز ثابت و پا بر جاست :
1 تصدیق به قلب ؛
2 اقرار به زبان ؛
3 عمل به اركان . چنانكه امام على علیه السّلام مى فرماید:
((اَلاْ یمانُ مَعرِفَةٌ بِالْقَلْبِ وَإِقْرارٌ بِاللِّسانِ و عَمَلٌ بِالاَْرْكانِ(237)؛ ایمان معرفت و شناخت قلبى و اقرار به زبان ، و عمل به اعضا و جوارح است )).
بعضى دیگر در وجه این تشبیه گفته اند:
همانگونه كه درخت در زمین ثابت و راسخ گشته و ریشه هایش را در اعماق زمین رسانیده و آب از آن مى خورد و شاخه هاى آن برافراشته و سر به فلك كشیده است ، همچنین معناى كلمه شهادت در دل مؤ من ثابت و راسخ شده و از سرچشمه تصدیق آب مى آشامد، و شاخه آن كه عبارت از گفتار به زبان است ، چون از زبان بر آید بدون هیچ
مانعى به آسمان رسد چنانكه خداوند مى فرماید: ( … إِلَیْهِ یَصْعَدُ ا لْكَلِمُ الطَّیِّبُ وَا لْعَمَلُ الصَّلِحُ یَرْفَعُهُ … )(238)؛ ((سخنان پاكیزه به سوى او صعود مى كند، و عمل صالح را بالا مى برد)).
در تفسیر ((كاشفى )) آمده است كه :
خداوند متعال درخت ایمان را كه اصل و ریشه آن در دل مؤ من ثابت است و اعمال او به جانب اعلى علّیّین بلند است و در هر زمان ثواب و پاداش به او مى رسد، به درخت خرما تشبیه كرده است كه ریشه آن در زمین مستقرّ و شاخه آن به طرف آسمان برافراشته ، و همیشه مردم از آن بهره برند.(239)
مؤ ید این نظریه ، حدیثى است كه مرحوم شیخ كلینى از رسول اكرم صلّى اللّه علیه و آله و سلّم نقل نموده كه مى فرماید:
((الْمُؤ مِنُ كَمِثْلِ شَجَرَةٍ لا یَتَحاتُّ وَرَقُها فى شِتاءٍ وَلا صَیْفٍ، قالُوا: یا رَسوُلَ اللّهِ، وَما هِىَ؟ قالَ: النَّخْلَةُ؛ مؤ من مانند درختى است كه برگش در زمستان و تابستان نمى ریزد، پرسیدند: اى رسول خدا، آن چه درختى است ؟ فرمود: درخت خرما)).(240)
علامه طباطبایى قدّس سرّه ذیل آیه مورد بحث مى گوید:
((مراد از ((كلمه طیّبه )) اعتقاد حق و عقیده ثابت است . به دلیل این كه بعد از ذكر مثل به عنوان نتیجه گیرى از مثلها مى فرماید:
( یُثَبِّتُ اللَّهُ الَّذِینَ ءَامَنُواْ بِالْقَوْلِ الثَّابِتِ فِى الْحَیَوا ةِ الدُّنْیَا وَفِى الاَْخِرَةِ …)(241) و منظور از ((قول ثابت )) همان كلمه است كه در صدر آیات ذكر گردید، لكن نه هر كلمه و لفظى ، بلكه كلمه اى كه بر اساس اعتقادى ثابت و عزمى راسخ باشد و انسان پاى آن استقامت ورزد و در هیچ وضعیّتى نلغزد، چنان كه مى فرماید: (الَّذِینَ قَالُواْ رَبُّنَا اللَّهُ ثُمَّ اسْتَقَمُواْ …)(242) كه ثبات قدم در دنیا و آخرت نتیجه و ثمره همان قول ((رَبُّنَا اللَّهُ)) است .
بنا بر این منظور از ((كلمه طیّبه ))، كلمه توحید و اعتقاد راستین به یگانگى خداست و این عقیده و استقامت در راه آن ، گفتار حقّى است داراى اصلى ثابت كه از هر گونه دگرگونى و نابودى محفوظ مى باشد و آن اصل خداوند متعال و یا زمینه حقایق است .
و شاخه هایى دارد كه بدون هیچ مانعى از آن جوانه مى زند و آن عبارت است از اعمال نیكو و اخلاق پسندیده كه انسان با ایمان به وسیله آن حیات طیّبه مى یابد و جهان انسانیّت بدان رونق و آبادانى پیدا مى كند.
و مؤ منان راستین كه مى گویند: ( رَبُّنَا اللَّهُ ثُمَّ اسْتَقَمُواْ )، قول ثابت و كلمه طیّبه در آنان جامه عمل مى پوشد و اینها كسانى هستند كه مردم همواره از بركات وجود آنان بهره مى برند.
و هر كلمه حقّ و هر عمل صالحى مثَلَش چنین است كه داراى اصلى ثابت و فروعى پر رشد و نموّ است و همیشه ثمرات پاك و سودمند خواهد داشت )).(243)
بنا بر این كلمه ((طیّبه )) كه به ((شجره طیّبه ))تشبیه شده داراى مفهوم وسیعى است كه شامل هر گونه ((برنامه و مكتب الهى ))، ((تفكر و اندیشه صحیح ))، ((گفتار نیك ))، ((عمل شایسته ))، ((مراكزمهم علمى ودینى )) و((انسانهاى برجسته ))مى شود، چنانكه مقام معظم رهبرى آیت اللّه العظمى خامنه اى ادام اللّه ظلّه طى سخنانى دردیدار باروحانیون وطلاب ومردم قم ، حوزه علمیّه قم را از مصادیق ((شجره طیّبه )) بر شمرده ، فرمودند: ((قم قُبَّةُ الاْسلام ))، مركز اسلام ، مركز روحانیت و دین است و در دوره انقلاب هم مركز انقلاب بود …
قم مركز بسیار مهمّى است ؛ ((هم حوزه مباركه قم )) كه حقیقتاً یك كلمه ((طیّبه )) و ((شجره طیّبه )) است ، (اءَصْلُهَا ثَابِتٌ وَفَرْعُهَا فِى السَّمَاَّءِ تُؤْتِىَّ اءُكُلَهَا كُلَّ حِینٍ بِإِذْنِ رَبِّهَا). و هم مردم و جوانان و نیروهاى حزب الهى و مؤ من قم ، هر دو مهم است …)).(244)
((كلمه خبیثه )) نیز كه به درخت خبیثه تشبیه شده است معناى گسترده اى دارد كه هر گونه ((گفتار زشت ))، ((برنامه هاى باطل و گمراه كننده )) و ((انسانهاى ناپاك و آلوده و خبیث )) را شامل مى شود و اگر در روایات اسلامى ((شجره طیّبه )) به رسول خداصلّى اللّه علیه و آله و سلّم على ، فاطمه و فرزندان معصومشان علیهم السّلام و ((شجره خبیثه )) به ((بنى امیّه )) تفسیر شده ، ناظر به مصادیق بارز و روشن این دو ((شجره طیّبه )) و ((شجره خبیثه )) است .
نكته ها:
1- كلمات چهارگانه توحیدى
مرحوم شیخ صدوق رحمه اللّه از رسول اكرم صلّى اللّه علیه و آله و سلّم روایت مى كند كه آن حضرت روزى به اصحاب خود فرمود: ((اءَلا اءَدُلُّكُمْ عَلى شَی ءٍ اءَصلُهُ فِی الاَرْضِ وَ فَرْعُهُ فِی السَّماءِ؟ قالوُا: بَلى یا رَسوُلَ اللّهِ، قالَ: یَقُولُ اءَحَدُكُمْ إِذا فَرَغَ مِنْ صَلاتِهِ الفَریضَةِ: ((سُبْحانَ اللّهِ وَالْحَمْدُللّهِ وَلاإِلهَ الا اللّهُ واللّهُ اءَكْبَرُ)) ثَلاثینَ مَرَّةً فَإ نَّ اءَصْلَهُنَّ فِی الا رْضِ وَ فَرْعَهُنَّ فِی السَّماءِ وَهُنَّ یَدفَعْنَ الهَدْمَ وَالحَرَقَ وَالْغَرَقَ وَالْتَّرَدِّیَفِی الْبِئْرِ وَاءَكْلَ السَّبُعِ وَمِیْتَةَالسَّوءِ والبَلِیَّةَ الَّتی تَنْزِلُ مِنَ السَّماءِ عَلَى العَبْدِ فی ذلِكَ الْیَوْمِ وَ هُنَّ الْباقِیاتُ)).(245)
((آیا راهنمایى نكنم شما را به چیزى كه ریشه اش در زمین ، و شاخه هاى آن در آسمان است ؟ گفتند آرى ، فرمود: هركس بعد از نماز واجب سى بار بگوید: ((سُبْحانَ اللّهِ وَالْحَمْدُللّهِ وَلاإِلهَ الا اللّهُ واللّهُ اءَكْبَرُ)) این اذكار ریشه اش در زمین ، و شاخه هایش به آسمان سر كشیده و این ذكرها از زیر آوار رفتن و سوختن و غرق شدن و در چاه افتادن و پاره شدن به دندان درّندگان ، و از هر مردن بدى و از هر بلایى كه از آسمان نازل مى شود در آن روز انسان را حفظ مى كند، و این ها باقیات صالحات است )).
كسى از امام صادق علیه السّلام سؤ ال كرد چرا كعبه را كعبه نامیدند، آن حضرت فرمود: ((لا نها مُرَبَّعة فقیل له و لِمَ صارت مُرَبَّعة ؟ قال : لا نّها بحذاء البیت المعمور و هو مُرَبَّعٌ فقیل له و لِمَ صار البیت المعمور مُرَبَّعا؟ قال لا نَّه بحذاء العرش و هو مُرَبَّعٌ فقیل له و لِمَ صار العرش مُرَبَّعا؟ قال : لا نَّ الكلمات التّى بُنِىَ علیها الا سلامُ اءربع و هى : سبحان اللّه و الحمد للّه و لا اله الاّ اللّه واللّه اكبر)).(246)
((چون كعبه چهار دیوار دارد به او كعبه مى گویند. عرض كرد: چرا چهار دیوار دارد. فرمود: چون بیت المعمور كه در آسمانها هست چهار دیوار دارد. عرض كرد: چرا بیت المعمور چهار دیوار دارد. فرمود: براى آنكه عرش خدا چهار ضلع دارد. عرض كرد: چرا عرش خدا چهار ضلع دارد. فرمود: براى اینكه كلمات توحیدى خدا چهار تا است : ((سُبْحانَ اللّهِ وَالْحَمْدُللّهِ وَلاإِلهَ الا اللّهُ واللّهُ اءَكْبَرُ)). اسماى حسناى حق به این چهار كلمه توحید و تحمید و تهلیل و تكبیر بر مى گردد: به وحدانیت خدا، به بزرگداشت خدا، به مجد و كبریائى خدا به منزه بودن آن سبوح قدوس ؛ انسان در این كلمات خدا را مى ستاید. یك انسان مكه مى رود براى این كه این چهار دیوارى را زیارت كند، او ظاهر حجّ را دیده است ؛ كسى به مكّه مى رود و معرفتش تا بیت المعمور است ؛ كسى به مكه مى رود، معرفتش تا عرش خدا است ؛ كسى به مكه مى رود و به این كلمات تامّات عارف شده است ، این سرّ حج است . اینطور نیست كه هر كسى دور كعبه بگردد، باطن این معنا را هم بیابد و برگردد. جواب امام سلام اللّه علیه این بود كه این كعبه را، بیت المعمور را، عرش را، بر اساس توحید و تحمید و تكبیر حق ساختند)).(247)
2- دستگیرى الهى به هنگام مرگ یا در قبر
در بسیارى از روایات آمده است كه مراد از (یُثَبِّتُ اللَّهُ الَّذِینَ ءَامَنُواْ بِالْقَوْلِ الثَّابِتِ فِى الْحَیَوا ةِ الدُّنْیَا وَفِى الاَْخِرَةِ)؛ به هنگام ورود در قبر است كه خداوند متعال مؤ من را از خطا و لغزش در برابر سؤ الاتى كه فرشتگان از هویّت او مى كنند، حفظ مى كند و او را بر خط ایمان ثابت نگه مى دارد