سهراب ! در مسیر علی آب گل شده
امشب هوای باغ نگاهم بهاری است
واژه به واژه کار دلم بیقراری است
باران و رود و چشمه و دریا قلم شدند
برگ درخت و بال ملک دفترم شدند
بیتابم امشب و تب شعری گرفته ام
با جمع شاعران شب شعری گرفته ام
سعدی ! نگاه کن به رخش باز جان بگیر
از باغ های نخل علی « بوستان » بگیر
حافظ ! بیا و شاعر این بارگاه باش
یعنی « غلام شاه جهان باش و شاه باش»
پژواک بی نهایت خورشید نور او
ای مولوی ز شمس جمالش بگو بگو …
« شیر خدا و رستم دستانم آرزوست »
چون نام رستم آمده اینبار وقت اوست
فردوسی ! از شکوه نبردش چه دیده ای
آیا شجاعت علوی را شنیده ای ؟؟؟
قطبین عالم است سر تیغ ذوالفقار
از ضربه های دستش « لا یمکن الفرار»
نیما ! برای پیرهنش شعر نو بگو
از سادگیش از نمک و نان جو بگو
او از هجوم زخم زبان خون به دل شده
سهراب ! در مسیر علی آب گل شده
قیصر ! میان کوچه علی سر به زیر شد
عمر گلش بگو چقدَر زود دیر شد….