مدیریت استانی کردستان

  • خانه 
  • تماس  

سالروز آغاز عملیات كربلای یك - عملیات بیل و کلنگ و کنکور +اینفوگرافی

10 تیر 1392 توسط صالحی
 
به دنبال عملیات غافلگیر کننده والفجر ۸ و تصرف شهر استراتژیک فاو توسط رزمندگان اسلام و به هم خوردن توازن سیاسی – نظامی به نفع جمهوری اسلامی، رژیم عراق شیوه ای جدید برگزید و درصدد فعال شدن در جبهه زمینی و موضع تهاجمی برآمد.
در سال ۶۴ برای مقابله با حرکت جدید عراق در مرز مهران، موسوم به استراتژی دفاع متحرک، انجام عملیات برای آزاد سازی شهر مهران و ارتفاعات آن مورد تاکید قرار گرفت.  این استراتژی بعد از بازپس گیری منطقه والفجر ۹ (منطقه چوارتا) که از تاریخ ۱۶/۱۲/۶۴ شروع شد، در تاریخ ۲۷/۲/۶۵، با آزاد سازی مهران به اوج خود رسید و با ضربه سختی که دشمن در جریان این آزاد سازی متحمل شد، پایان یافت.
 
 
وحدت ارتش و سپاه
از هنگام شروع تهاجم جدید ارتش عراق، وحدت و هم دلی نیروهای رزمنده ایرانی به شکل زیبایی جلوه گر شد و برادران ارتشی، سپاهی و بسیج مردمی پا به پای هم در مقابل تهاجم دشمن به مقاومتی دلیرانه دست زدند. 
  
منطقه عملیات 
منطقه عملیاتی از جنوب به ارتفاعات قلاویزان، از شمال به ارتفاعات نمه کلان کوچک، از غرب به امتداد غربی ارتفاعات قلاویزان و پاسگاه مرزی بهران آباد، و از شرق به جاده مهران – دهلران منتهی می شد. 
 
 
به منظور دریافت اینفوگرافی جزئیات عملیات، اینجا کلیک نمایید
 
شرح عملیات 
مرحله اول عملیات در ساعت ۲۲:۳۰ روز ۹/۴/۱۳۶۵ با رمز یا ابا الفضل العباس، ادرکنی آغاز شد و نیروهای خودی در اغلب محورها خطوط دشمن را شکسته و تا قبل از روشنایی صبح ضمن انهدام بیش از ۱۰ گردان پیاده عراق، اهداف مرحله اول و قسمتی از مرحله دوم عملیات را به تصرف درآوردند. 
  
ساعاتی بعد، دشمن با به کارگیری نیروهای احتیاط خود به محور امامزاده سید حسن پاتک کرد که با مقابله قوای خودی خنثی شد. سپس، یگان های خودی با مشاهده از هم گسیختگی نیروهای دشمن، عملیات را – طی روز اول – بدون وقفه ادامه دادند. 
 
در شب دوم، کلیه یگان های عمل کننده ضمن پیشروی در باقی مانده محدوده مرحله دوم عملیات، تا قبل از روشنایی صبح، خط سراسری – از هرمزآباد تا شیار مگ سوخته – را کاملا تامین کرده و مقداری از محدوده مرحله سوم عملیات را نیز تامین کردند. 
  
از آغاز روز دوم (۱۱/۴/۱۳۶۵) عملیات در کلیه محورها ادامه یافت و نیروهای رزمنده ضمن به اسارت درآوردن تعدادی از نیروهای دشمن، به باغ کشاورزی وارد شدند و سپس در حدود ساعت ۱۲ این روز نیز شهر مهران آزاد شد. 
 
ساعت ۶ صبح روز سوم، دو تیپ گارد ریاست جمهوری به ارتفاع ۲۱۰ پاتک کرد، پس از یک درگیری سخت ارتفاع مذکور را تصرف کرد. به همین خاطر، نیروهای خودی مستقر در این منطقه حدود ۲۰۰ متر عقب آمدند. 
 
در ادامه عملیات، رزمندگان از محورهای قلعه کهنه و فرخ آباد به طرف تپه های غلامی و پاسگاه دراجی حرکت کرده ضمن پاکسازی کامل منطقه، تعداد زیادی از نیروهای دشمن را به اسارت درآوردند.
 
در جریان مرحله چهارم عملیات، که از ساعت ۲۴ روز ۱۲/۴/۱۳۶۵ آغاز شد، با ورود قوای خودی به روستای فیروز آباد، دشمن عقب نشینی کرد. سپس، خاکریزی از فیروزآباد تا یال های ارتفاعات قلاویزان احداث کردند. درگیری، همچنان در اطراف ارتفاعات ۲۲۳ ادامه داشت و دشمن، فشاری قابل ملاحظه در نقاط مختلف وارد کرده، تنها ارتفاعات فوق را در تصرف خود نگه داشته بود. حدود ساعت ۷ صبح روز چهارم (۱۳/۴/۱۳۶۵) پاتک شدید دشمن روی ارتفاعات قلعه آویزان – به منظور تصرف قله ۲۰۰ – شروع شد؛ لیکن با مقاومت و حملات پی در پی قوای خودی، این پاتک شکست خورد. 
 
 
در روز پنجم، ارتفاع ۲۱۰ مجددا به تصرف نیروی خودی درآمد و در سحرگاه روز ششم نیز رزمندگان در مرحله پنجم عملیات با حمله به ارتفاع ۲۲۳، ضمن تامین اهداف تعیین شده، قرارگاه تاکتیکی لشکر ۱۷ زرهی عراق را به تصرف درآوردند. 
 
در تاریخ ۱۸/۴/۱۳۶۵، علاوه بر تصرف باقی مانده یال های غربی ارتفاع ۲۲۳، قرارگاه تاکتیکی تیپ ۲۴ مکانیزه عراق منهدم و فرمانده آن به همراه تعدادی دیگر اسیر شد.
 
ارزیابی عملیات کربلای ۱
  • عملیات موفق کربلای یک، پایانی بود بر استراتژی دفاع متحرک عراق و نیز نقطه شروع امیدوار کننده ای برای نیروهای خودی جهت انجام عملیات محدود ایذایی.
  • منفعل کردن سیاست تهاجمی عراق، هدف عمده ای بود که نیروها به خوبی توانستند به آن دست یابند. 
  • سرعت عمل، اعتقاد یگان ها، حفاظت عملیات، فریب دشمن، تناسب نیروها با طرح عملیات، انجام کارهای مهندسی لازم و … از جمله عوامل بارز و موثر در این عملیات بود.
 
 
کنکور در جبهه 
خاطرات برادران «عباس احسان‌فر» و «مجتبی غلامی» درباره شرکت در کنکور پیش از عملیات کربلای۱:
دو، سه روز به عملیات مانده بود و ما در خط مقدم بودیم. در خط اعلام کردند که هر کس می‌خواهد کنکور بدهد بیاید. حدود سیزده تا پانزده نفر بودیم که قصد شرکت در کنکور داشتیم. پیش از این که به منطقه بیاییم، ثبت‌نام کرده بودیم. فکر می‌کردیم که بعد از جنگ چه طور بجنگیم. این بود که ادامه تحصیل برایمان بوی خدمت و جهاد می‌داد. ما دوستان، برادران و هموطنمان را دیده بودیم که چطور کشته شدند و جان دادند. نه می‌توانستیم بی‌خیال این دشمن شویم و نه راه و هدف این عزیزان را فراموش کنیم.
 
 
حالا هر چند احتمال می‌دادیم که نمره‌مان نمره بالایی نخواهد شد، اما نیت و انگیزه‌مان تنها یک قبولی ساده و شغل آینده نبود. آزمون کنکور مثل عملیات نزدیک بود. آن زمان قسمت آموزشی ـ عقیدتی، در خصوص تحصیل بچه‌ها هم کار می‌کرد. یک نفر از آنجا رفت و با فرمانده دسته صحبت کرد که می‌خواهیم اینها را برای امتحان ببریم. فرمانده گفته بود: عملیات هم امتحان است و این‌ها داوطلبانه آمده‌اند؛ اما اگر اینها بروند، غیر از اینکه ممکن است به عملیات نرسند، از نظر امنیت اطلاعاتی هم خروجشان درست نیست و جای گزینی نیرو هم کار چندان ساده‌ای نیست.
 
بالاخره با صحبت و اصرار از بچه‌ها قول و تعهد گرفتند که به کسی خبر ندهند که کجا هستیم و می‌خواهیم چه کار بکنیم. ما هم قول دادیم که قبل از آغاز عملیات، خودمان را برسانیم. قبول کردند که برای کنکور به اندیمشک برویم. چند نفر از بچه ها از شوق عملیات و این که نکند جا بمانند، کلاً کنکور را بی‌خیال شدند؛ شدیم نه نفر که می‌خواستیم با یک مینی‌بوس به اندیمشک برویم.
 
ساعت ده شب بود که به سه راه چنگوله رسیدیم.دژبان گفت: چون جاده ناامن است، نمی‌گذاریم بروید. ما قضیه کنکور و زمانش را برایش توضیح دادیم، اما او بدون توجه به اصرار ما گفت: من نمی‌دانم به من گفته‌اند که کسی را نگذاریم برود.
 
راننده‌مان گفت: پس شما بمانید، من ان‌شاء‌الله ساعت هشت شما را می‌رسانم اندیمشک، نگران نباشید و خودتان را نبازید.
مجبور شدیم تا صبح همانجا بخوابیم. چهارونیم صبح بود که راننده آمد و راه افتادیم. حدود سه ساعت و نیم تا اندیمشک راه بود. راننده هم جداً مردانگی کرد و یک ربع به هشت ما را به مقرمان در اندیمشک رساند. تا کارت‌ها را آوردند، ساعت هشت شد، محل امتحان هم در پنج کیلومتری اندیمشک، پادگان دو کوهه بود که تا آنجا حدود نیم ساعت راه بود. راننده با سرعت حرکت کرد و ما را ساعت هشت و ربع گذاشت پادگان، اما جلسه شروع شده بود. رفتیم سر جلسه امتحان و شروع کردیم به پاسخ دادن.
 
 
موقعی که امتحان می‌دادیم، حواسمان به این بود که امتحان زودتر تمام بشود. بعد از امتحان آمدیم و سریع رادیو را باز کردیم. به اخبار گوش می‌کردیم که نکند عملیات شروع بشود و ما بمانیم.
فوری با مینی‌بوس برگشتیم. اول رفتیم مقر لشکر ۲۷ محمد‌رسو‌الله (ص)، حالا باید در امتحان عملیات شرکت می‌کردیم. از جمله کسانی که روی این مسئله پافشاری می‌کردند، آقای «محسن نوحه‌خوان» از مسئولان دسته و آقای «مؤمن» بودند. آقای «کرباسی و جمال یوسفی، میررضی و گودرزی» هم به شدت برای شرکت در عملیات بی‌تابی می‌کردند؛ مثل بی‌تابی شرکت در کنکور، که این چهار عزیز، شهید و پذیرفته حق شدند. یکی دیگر از بچه‌ها هم بود که شهید شد؛ اسمش را فراموش کرده‌ام.
 
به مقر لشکر که رسیدیم، هیچ کس نبود و همه رفته بودند برای عملیات، تمام محوطه مثل شهر ارواح بود. قبلاً همه کانکس‌ها پر بود، می‌گفتیم و می‌خندیدیم، حالا هیچ کس نبود به جز انتظامات. از یک طرف دلمان شور می‌زد که عملیاتشروع می‌شود، از یک طرف هم امیدوار بودیم که عملیات موقعی شروع می‌شود که ما خودمان را می‌رسانیم.
شب شهید گودروزی گفت: اگر ماشینی هم نیاید، پیاده می‌رویم.
ناصر فیض خیلی شوخ طبع بود. گفت: بیایید تا صبح نخوابیم؛ والا تا صبح خواب عملیات می‌بینیم. بیایید یک جوری سر کنیم که این فکر از سرمان بیرون برود.
 
داوود گودرزی که شهید شد، یکی از قبولی‌ها بود. یکی دیگر از شهدا هم گویا دانشگاه صنعتی شریف قبول شد. آقای مومن هم تربیت معلم قبول شد؛ اما بعد از قبولی دوباره به جبهه آمدند و از مرخصی تحصیلی استفاده کردند. من هم اگر درست تعیین رشته می‌کردم شاید جزو قبولی‌ها بودم
 
عملیات بیل و کلنگ (شب خاطره رزمندگان از آزاد‌سازی مهران )
کربلای یک در گرمای طاقت‌فرسایی انجام شد و شرایط به قدری سخت بود که برخی از رزمندگان برای کم کردن تشنگی‌شان زیر زبان خود سنگریزه می‌گذاشتند….
 

سرهنگ ناصر حمزه‌ای و خاطره جالبی از عملیات بیل و کلنگ:

برای عملیات کربلای یک برنامه‌ریزی‌های بسیاری انجام گرفت که عملیات بیل و کلنگ از این جمله است؛ به این معنی که مقداری از مسیر عملیات را با بیل و کلنگ کندیم و معابر را شناسایی کردیم. در منطقه عملیاتی مهران یک گروه عراقی به نام گوش برها وجود داشتند که وقتی اسیری از نیروهای ما می‌گرفتند، گوش‌های‌شان را می‌بریدند. ما برای اینکه راه آنها و سایر نیروهای عراقی را ببندیم ست به ابتکار جالبی زدیم. به این ترتیب که تعداد زیادی قوطی کمپوت جمع کردیم و با آتش‌زدن‌شان، دود زیادی به راه انداختیم، تعداد دیگری را هم پر از ریگ کردیم و به وسیله آنها معابر باریک را بر روی دشمن بستیم.

 
خاطره سرهنگ مهدی کربلایی، از شهید برونسی :
هنگاهی که این شهید در عملیات کربلای یک به اسارت نیروهای دشمن درمی‌آید، یکی از سرهنگ‌های عراقی او را به عنوان گماشته به خانه‌اش می‌برد تا کارهای شخصی او و خانواده‌اش را انجام بدهد.
 
 
اما این شهید بزرگوار به محض دیدن وضعیت نامناسب همسر و دختران سرهنگ عراقی، حفظ تقوا و پاکدامنی خود را بر شرایط مطلوب و مناسب آن خانه ترجیح می‌دهد و در یک فرصت مناسب، به دور از چشم نگهبانان، خود را به اردوگاه می‌رساند تا به جرم پاکدامنی به مدت دو ماه مورد آزار و شکنجه سرهنگ عراقی قرار بگیرد.
 
مطلب قبلی
مطلب بعدی
 1 نظر

موضوعات: فرهنگی لینک ثابت

نظر از: خبرنگار [بازدید کننده]
خبرنگار

من میخواستم از متن استفاده کنم اما مطلب آخر درباره شهید برونسی پشیمانم کرد چون این ماجرا در کتاب خاکهای نرم کوشک آمده و مربوط به دوران سربازی شهید است و در هیچ کجا درباره اسارت ایشان حرفی نیامده چرا بدون بررسی هر مطلبی را منتشر می کنید و بقیه حرفهایتان را اینگونه زیر سوال می برید!!!!!!!!!!!!!!

1393/04/09 @ 11:40


فرم در حال بارگذاری ...

فید نظر برای این مطلب

اردیبهشت 1404
شن یک دو سه چهار پنج جم
 << <   > >>
    1 2 3 4 5
6 7 8 9 10 11 12
13 14 15 16 17 18 19
20 21 22 23 24 25 26
27 28 29 30 31    

مدیریت استانی کردستان

  • خانه
  • اخیر
  • آرشیوها
  • موضوعات
  • آخرین نظرات

جستجو

موضوعات

  • همه
  • بدون موضوع
  • فرهنگی
  • عرفه
  • دل نوشته
  • مناسبتی
  • خبر فرهنگی
  • خبر آموزشی
  • مقدمه
  • آخر زمان و مهدویت
  • قرآن
  • احادیث
  • مسائل شرعی
  • داستان
  • شعر
  • توصیه های بزرگان
  • پیامبران الهی
  • پاسخ به شبهات دینی و اعتقادی
  • دعا
  • خبر پژوهشی
  • پزشکی
  • تحقیق
  • مسابقه
  • متفرقه
  • ولایت مداری
  • حدیث

فیدهای XML

  • RSS 2.0: مطالب, نظرات
  • Atom: مطالب, نظرات
  • RDF: مطالب, نظرات
  • RSS 0.92: مطالب, نظرات
  • _sitemap: مطالب, نظرات
RSS چیست؟

امام زمان

مهدویت امام زمان (عج)

سوره قرآن
ذکر روزهای هفته

آمارگیر وبلاگ

  • کوثربلاگ سرویس وبلاگ نویسی بانوان
  • تماس