دل نوشته ...... این چه عظمتی است؟؟؟
پاییز است و فصل خزان چه خوب مصادف شده با خزان گل های نبوی …. تاریکی و ظلمت عالم را فرا گرفته است ، فلسطینی هایی که بر ساحل مدیترانه سر می برند و اینان پاره های تن اسلامند که در گرما گرم غفلت قصابی می شوند.
هابیل را مقتول ، نوح را معذب ، ابراهیم را در آتش ، خاکستر را بر بدن فرستاده و رسولش ، سنگ را بر پیشانیش و شکمبه را بر سرش و همه و همه را خدا دندان بر جگرش فشرده است که او بیاید و حاکمیت او را بر ملائک فخر بفروشد.
این چه عظمتی است؟؟؟؟
این چه حکومتی است که آفرینش برایش چنین بهای گزافی می پردازد ؛ روزگاری سراب زدگان سیه کردار ، آب را از پور کوثر می دزدند تا پرپر شدن غنچه های عطر آگین علوی را فریاد کنند. و باز خدا تاب می آورد که آفرینش مفهوم پیدا کند و معنا بیابد که او بیاید.
او باید بیابد هر چند خار در چشم و استخوان در گلو . او باید بیابد هر چند عذاب زیستنش را در چاه فریاد کند. او باید بیابد تا حدیث غدیر را یادآوری کند، او باید بیابد هر چند تمامی نخل ها بردردها و آلام او بگریند. او باید بیابد هر چند صورت و پیشانی آسمان از غم او بشکند .
ای سوار سبز پوش لحظه های من !! که پاییز ما با وجود قربان و غدیر داغدار است ، به خاطر قربانی کردن فرزندان حسین و پیمان شکنی اهل سقیفه !! بیا !! می دانم که روزی می آیی و پرستوهای مهاجر را بر شاخسار آرامش ماوا می دهی اما …. زود بیا !! الهم عجل لولیک الفرج
به قلم خانم سمیه رئیس دانایی از حوزه علمیه سقز