درسي از عاشورا به منتظران امام زمان (عج)
روزی كه یزید لعین بر مسند قدرت تكیه زد، آشكارا خلاف آیین اسلام و سنت پیامبر عمل می كرد. جامعه مسلمان آن روز رفتار دورویه ی معاویه و سلوك علی (ع) را به خاطر داشت و به عدم پایبندی یزید به معتقدات دینی واقف بود و پایمردی فرزندان پیامبر را به دین، و جوانمردی شان را به نیكی می دانست. اما این قضاوت یارای بروز و ظهور نداشت.
مردم مدینه به فرزندان پیامبر ارادت خاصی داشتند. وقتی امام حسین (ع) وارد مكه شدند، خانه امام شب و روز محل آمدوشد مردمی بود كه برای ملاقات با امام (ع) و تبرك جستن خود و فرزندانشان به دیدار حضرتش می آمدند. احكام دینی شان را از امام می پرسیدند و به هنگام نماز به امام اقتدا می كردند. در همين ایام خیل نامه ها بود كه از كوفه و بعضا ً بصره و پیرامون آنان به سوی امام روان می شد؛ تا جایی كه عدد منتظران و امضاء كنندگان ذیل نامه ها برای آمدن امام به كوفه را حدود هشتاد هزار نفر هم ثبت كرده اند. امام با فرستادن نماینده اش مسلم بن عقیل به كوفه از آنان بیعت گرفت. در كوفه و بصره و قبایل اطراف، یكصد هزار شمشیرزن با مسلم برای امام بیعت كردند. اما چه شد كه چنین اوضاعی، با تغییر والی كوفه و بصره، یعنی آمدن ابن زیاد لعین، به آنی به نفع یزید برگشت. مطلب خیلی ساده است. دلبستگی به دنیا و بسنده كردن به اندكی درنگ بیشتر در دنیا … همین و بس. سستی در اعتقاد و كمرنگ بودن شجاعت، تثبیت نشدن ایمان در دل، عدم پایبندی به عهد و پیمان، … و نیازی به ادامه نیست. امروز دلیل آن را همه به خوبی می دانند.
امام (ع) برای لبیك به منتظرانش، حج واجب خویش را با آنكه تنها یك روز به پایان آن باقی مانده بود، ترك كرده و برای انجام فریضه اولی، یعنی پاسخ به ندای منتظران و برپایی حكومت عدل راهی كوفه شدند. در فاصله حركت امام از مكه به كوفه همه چیز تغییر كرد. مسلم را در كوفه به شهادت رساندند. پیمان شكنان بی تعهد از عهدی كه با امام خویش بستند، شانه خالی كردند و سر در آخور زندگی بی معنی خویش فرو بردند و به خود باوراندند كه هیچ اتفاقی نیافتاده و نخواهد افتاد؛ از آن طرف یزید در پی جبران صدمه وارده به خاندان خویش در فتح مكه و جنگ بدر، همه مسیرها را برای محو كردن ندای حق طلبانه فرزندان پیامبر، بررسی و واكاوی كرده بود. او می دانست كه در مقابل سپاه اندك امام حسین (ع) با بستن آب به روی زنان و كودكان، آن سپاه اندك از كار خواهد افتاد و با حدود هزار نفر سپاهی نیز می شود امام و یارانش را به شهادت رساند. اما علت فراخوانی سپاهی بالای 30 هزار تا 50 هزار نفر، كه برخی تا 80 هزار نفر نیز ذكر كرده اند در كربلا چه بود؟ آیا هزینه گردآوری و مالی كه از خزانه صرف این سپاه می گشت، به صرفه و صلاح دستگاه حاكم بود؟ در حالی كه می شد این مأموریت را با یك دهم هزينه یا كمتر از آن نیز به انجام رساند. علت این بود كه یزید و ابن زیاد و عمرسعد و همه همفكران آنان می خواستند تا همه آن افرادی كه با امام عهد بسته بودند در كربلا حاضر باشند و نه تنها عهد خود را بشكنند، بلكه با امام روبرو و در كشتنش سهیم باشند و هیچ كس خود را تبرئه نكند و با این كار عهدشان را با یزید محكم كنند و دیگر اینكه همه را در كشتن خانواده پیامبر سهیم كند تا دیگر نام و یادی از عقبه رسول الله در بین مسلمانان نماند.
اجرتی كه برای كشتن نوه ی پیامبر (ص) و خاندانش به تك تك سپاهیان پیشنهاد داده بودند، از حكومت ری بود تا یك شكم سير خرما. آری گروهی از منتتظران جاهل تنها با یك وعده یا دو وعده خرما فریفته شده بودند و ای خاك بر سر چنین منتظرانی.
آری شیطان این چنین ارزش ها را به ضد ارزشهایش تبدیل می كند.
اما فتح ظاهری و زودهنگام یزید، فرصت جشن گرفتن را نیز از او گرفت و زمزمه این «ذبح عظیم» سراسر جامعه را فرا گرفت و یزید را مجبور كرد تا به جای مانور دادن پیرامون این عمل به نفع خود و حكومت خود، ابن زیاد و عمرسعد را مقصر اصلی جلوه دهد؛ ولی آن نیز دیری نپایید و جنبش های متعددی بنی امیه را تهدید به سرنگونی كردند. همگان، چه علوی و چه زبیری، با تمسك به فجایع كربلا، یزید را تقبیح و در صدد سرنگونی حكومت وی برآمدند.
این خون حسین (ع) بود كه سرآغاز خیزش ها و اعتراضاتی شد كه در نهایت موجبات سرنگونی حكومت بني امیه را فراهم كرد.
جالب است بدانیم كه اكثریت قریب به اتفاق كسانی كه در روز عاشورا در سپاه یزید شركت داشتند، به طرز فجیعی كشته شدند؛
و جالب تر آنكه آنهایی كه امام را باور داشتند، ولی حاضر به یاری اش نشدند و غیرمسئولانه از كنار فتنه یزید و اعوانش گذشتند، فردای عاشورا پیش خدای خود و وجدان خود سرافكنده شدند و راه توبه پیش گرفتند؛ ولی همین توابین نیز توسط عمال یزید كشته شدند. عملی كه اگر در زمان خودش صورت می گرفت، جلوی بروز فاجعه كربلا را می گرفت؛ ولی یاری نكردن امام دو ضرر را متوجه آنان كرد: اولاً از افتخار قرار گرفتن زیر پرچم امام و یاری اش محروم ماندند؛ ثانیاً همه آنان با تیغ حكومت جابر و ظالم یزید در خون خود غلطیدند، بي آنكه ثواب شهدای كربلا را داشته باشند.
و نیز جالب است بدانیم چه آنهایی كه امام را باور داشتند ولی یاری اش نكردند، و چه آنهایی كه برای بهره مندی چند روزی از زندگی دنیوی، اعتقاداتشان را در كناری نهادند و عهد شكستند، و چه آنانی روبروی امام ایستادند، هیچكدام به چشم اندازی كه از آینده داشتند نرسیدند؛ همه كشته شدند؛ چه توابینی كه با حسرت و اندوه یاری نرساندن به امام، با ضجه و درد دنیا را وداع كردند، و چه عهد شكنان، و چه آنهایی كه روبروی امام ایستادند.
حال عاشورای حسین (ع) با شیعیان و منتظران مهدی فاطمه (س) چه درسي می دهد؟
1- هر كس امامش را یاری كند، در دو جهان سرور و سالار مؤمنان است و اگر در این راه كشته شود، برترین شهیدان عالم است.
2- هر كس تعلل ورزد، این بار توبه اش را به پشیزی نمی خرند و تا ابدالدهر، خسران همراه وی خواهد بود.
3- هر كس روبروی امام بایستد، این بار هیچ امیدی به پیروزی اش نیست و به ید سپاهیان حضرت مهدی (ع) ذلت و سرافكندگی هر دو سرا، نصیبش خواهد شد.
پس ای منتظر مهدی (ع)، عاشورایی دیگر در راه است كه مهدی فاطمه (س) به یاری یاورانش برمی خیزد؛ پس منتظر فراخوان و یاری رساندن به امام عزيزت باش.
ما اهل كوفه نيستيم مهدي تنها بماند
ما سربداران مهدي فاطمه ايم
كه خصم را به عزاي تكرار عاشورا خواهيم نشاند.