حجاب؛ خلط علتها و معلولها
حجاب محدودیت نیست مصونیت است. این اولین و معروفترین جملهای است که یک فرد مذهبی برای دفاع از حجاب یاد میگیرد. بعد از مدتی و در چند بحث ارجاع به این جمله او را به بنبست میرساند و به جملهای ارتقا یافتهتر میرسد که حجاب، محدودیت مصونیت زاست؛ و بعد توضیح میدهد که درست است که حجاب محدودیت است اما محدودیت خیلی خوبی است و باعث میشود زنان از چشم بد در امان باشند، باعث میشود زمینه تحریک مردها کمتر شود تا به گناه نیافتند و…
کمی که فرد بزرگتر میشود و اطلاعاتش بیشتر میشود، توضیح میدهد که اصلا اگر حجاب نباشد خانواده متلاشی میشود. عدم وجود حجاب باعث میشود، در خانوادهای که به زعم همگان از اهمیت بالایی برخوردار است، هم مردان و هم زنان به فساد کشیده شوند و باعث بروز خیانت میشود، خانواده و استحکام خانواده از بین میرود و در نتیجه باعث فروپاشی و بین رفتن جامعه میشود و…
به جایی میرسد که میبیند نمیتواند با این حرفها کسی را قانع کند و حجاب بیحجابی را اصلاح کند! آن خانم بیحجاب اگر باهوش هم نباشد، یک نگاهی میاندازد به خانواده خودش، اقوامش، کشورهای همسایهاش؛ و یک نگاهی هم میاندازد به قبله آمالش که همان غرب است. یک تأملی میکند و بعد میبیند هرچند همه اینهایی که این خانم یا آقای طرفدار حجاب دارند به عنوان معضلات بیحجابی میگویند درست است، اما مشکل اینجاست که به نظر او هیچکدام از اینها بد نیست! و معضل به حساب نمیآید! او به این فکر میکند که آنها حجاب ندارند ولی معتقدند که تنها آدمهایی به زنهای بیحجاب نگاه جنسی دارند که مریضاند؛ عقده جنسی دارند و…
به نظر او در کشورهای غربی -که خیلی هم اوضاع خوب است- بیحجابی امری عادی است و آدمها با دیدن زنی که بیحجاب است و لباس مناسبی هم دارد، هیچ حس خاصی برایشان پیش نمیآید. او به این فکر میکند که در کشورهای غربی اساسا خانواده مهم نیست و آدمها در گستردهترین حالت تا یک سنین خاصی با پدر و مادرشان ارتباط خانوادگی دارند و جامعهشان هم مشکلی ندارد و خیلی هم بانظمتر و پیشرفتهتر از ما هستند! به نظر او اساساً پلیس است که تأمینکننده مصونیت افراد است نه حجاب. به نظر او قانون -که در کشورهای غربی وجود پررنگی دارد- میتواند با مردهای مریض و شهوتران برخورد سنگینی کند.
منظورم دقیقاً این است که آنچه در تحلیل و توضیح ضرورت حجاب شنیده است، در بسیاری موارد کافی نیست. یعنی فواید حجاب برای او گاه سالبه به انتفاع موضوع است و اساساً اگر هم تأمین نشود به جایی برنمیخورد (مثل استحکام خانوادگی و…)؛ گاه از طرق دیگر حاصل میشود (مثل مصونیت و…) در اینجاست که بحث با همچو فردی مغلوبه میشود و ما او را کافر و هدایتناپذیر میخوانیم و روز به روز به تعداد افرادی که این طور فکر میکنند، حتی در میان دختران باحجاب افزوده میشود.
فکر میکنم یک تجدیدنظر جدی لازم است. بهتر است از این پس اگر خواستیم به کسی توضیح بدهیم که چرا حجاب واجب است، این موارد را تنها به عنوان بخشی از نتایج حجاب نام ببریم نه دلیل و فلسفه آن. به آنها توضیح دهیم که آنچه آنها به عنوان «آزادی زن» به آن افتخار میکنند، آزادی مرد است در واقع! آنها را باخبر کنیم که کلاه گشادی سرشان رفته. اما هیچکدام از اینها را به عنوان علت و فلسفه آن نشماریم.
باید بدانیم که اینها همه معلولهای حجاب در جامعه هستند نه علت آن. پس اگر در جامعهای یا شرایطی این معلولها سالبه به انتفاع موضوع بودند، حجاب باز هم واجب است. چون حجاب به یک دلیل عقلی و پراهمیت دیگر واجب است: حجاب برای این واجب است که خداوند امر کرده. همین!