تحقیق با موضوع بررسی واژه استعاره
موضوع تحقیق بررسی واژه استعاره
محقق:سمیه رئیس دانایی
طلبه مدرسه علمیه حضرت فاطمه(س)سقز
تعریف وتبیین موضوع
استعاره درلغت یعنی عاریت گرفتن ودراصطلاح استعاره تشبیهی است که یکی ازدوسوی آن ذکرنشود.به عبارت دیگر،استعمال واژه ای درمعنای مجازی آن است به واسطه همانندی وپیوندمشابهتی که بامعنی حقیقی دارد.سخنورهمواره درپی آن است که سخن خودرابادست مایه خیال هرچه بیشترگیراوجذّاب گرداندتابدین طریق تاثیرشگرف برمخاطبان بگذارد.وازسوی دیگراندیشه وذهن آدمی پیوسته تازگی راجستجومی کندوازرکودوفتوربیزاراست.بدین خاطر،سخنور تعابیر تازه می آفریند؛سخن عادی رامی پروردوکشفیات تازه ای رابدست می آورد.
اهمیت وضرورت تحقیق
اگرچه موضوع استعاره راصاحب نظران بسیاری موردتحقیق قرارداده اندوکتاب های بسیاری نیزنوشته شده است.امادرمدرسه علمیه حضرت فاطمه (س)بااین موضوع تحقیقی صورت نگرفته وازآنجاکه بحث بسیارمهمی درادبیات بشمارمی رودوآفرینش ادبی زیبایی دارداین ضرورت احساس شدتاتحقیقی پیرامون استعاره صورت گیرد.
اهداف تحقیق
باتوجه به تبیین موضوع واهمیت آن،اهداف تحقیق به طورخلاصه عبارت است از:
1. شناخت نسبتادقیق درباره استعاره واقسام آن
2. یادگیری بیشتردرمورداین مبحث ازدرس
3. تدوین وارائه تحقیقی که موضوع استعاره رادرحدّنیازموردبررسی قراردهد.
سوالات تحقیق
سوال اصلی استعاره چیست؟
سوال فرعی
1. چند نظریه درباره استعاره وجوددارد؟
2. انواع واقسام استعاره؟
ساختارتحقیق
تحقیق حاضردردوقسمت تنظیم گردیده است.
1. کلیات:درمقدمه تحقیق بیان می گرددوشامل مباحثی همچون تعریف موضوع،سوال اصلی،اهداف تحقیق،روش تحقیق و…می باشد.
2. به مباحث معناومفهوم استعاره وهمچنین اقسام وانواع آن پرداخته است.
درپایان به نتیجه گیری ازمبحث پرداخته می شود.
محدودیت هاومشکلات وموانع تحقیق
خداوندمتعال راشاکرم که علی رغم مشکلات وموانع بسیار،این توفیق راارزانی داشت تاکاراین تحقیق به اتمام برسد.
اماازجمله موانعی که برسرراه تحقیق وجودداشت عبارت است از:
1. کمبودمنابع موردنیاز؛مخصوصادرشهرستان سقز
2. نداشتن وقت کافی
3. همزمان شدن کارتحقیق باامتحانات میان ترم وپایان ترم
معنی واژگانی واصطلاحی استعاره
استعاره ساخته شده ازمصدرباب استفعال است ومعنای لغوی آن«عاریت گرفتن»،«به عاریت خواستن» است. دراصطلاح «استعاره ،تشبیهی است که یکی ازدوسوی آن ذکرنشود.به عبارت دیگر،استعمال واژه ای درمعنی مجازی آن است به واسطه همانندی وپیوندمشابهی که بامعنی حقیقی دارد.»
استعاره
« یک ” دیکشنری تعاریف ” معتبر، استعاره را چنین تعریف می کند : ” صنعتی ازسخن که در آن یک کلمه یا عبارت که به معنای واقعی دال بر یک گونه چیز است به جای گونه ای دیگر به کار رفته تا همانندی میان آن دو را مطرح سازد . ” گر چه کفایت نظری این تعریف را می توان مورد سوال قرار داد ، با این همه این دیدگاه معیار را منتقل می سازد که میان زبان حقیقی و زبان غیر حقیقی تفاوت وجود دارد ، اینکه گفتار مجازی زبان غیر حقیقی ، و این که استعاره نمونه ای از گفتار مجازی است .
تاثیر گذارترین برداشت ها از استعاره عبارتند از : نظریه های مقایسه ( the comparison theory( تعامل ( The Interaction theory ) و کنش گفتاری ( The Speech Act theory ) .
براساس نخستین نظریه هر استعاره مستلزم یک مقایسه است ، برداشتی خاص از این دیدگاه این است که هر استعاره تشبیهی کوتاه شده است . براساس دومین نظریه هراستعاره مستلزم تعاملی معنا شناختی میان یک شیء یا مفهوم که حقیقتا مدلول یک لفظ و مفهومی که به گونهء استعاری بر آن لفظ حمل شده است . براساس سومین نظریه نه الفاظ و جملات بلکه کاربرد آن ها در موقعیت های خاص که استعاری است ، بدینسان برای درک چگونگی کارکرد استعارات ، شخص باید بفهمد که مردمان چگونه به وسیلهء زبان مقاصد خود را به یکدیگر می فهمانند .
1 - نظریه ء مقایسه
نظریهء مقایسه اظهار می دارد که هر استعاره دو چیز را مقایسه می کند ، یکی ازآنها را کلمه یا عبارتی که به گونهء حقیقی به کار رفته و دیگری را کلمه یا عبارتی که به گونهء استعاری استعمال شده است مشخص می کند . جالب ترین برداشت از دیدگاه مقایسه در باب استعاره ، نظریهء تشبیه است . به نظر ارسطو بنیانگذار این نظریه Rhetoric.4 استعاره تشبیهی کوتاه شده است : جملهء ” عاشق من ، یک گل سرخ است ” صورت
مختصر ” عاشق من همچون یک گل سرخ است ” به شمار می آید . ( نظریهء تشبیه گاهی نیز به عنوان نظریهء تلخیص یا جانشینی معروف است ، از آن جهت که استعاره به عنوان چیزی که تلخیص یا جانشین تشبیه است عرضه شده است . ) ارزش این دیدگاه ، سادگی مضاعف آن است . نخست ، آن چه دو تا به نظر می رسد ( استعارات و تشبیهات ) یک چیز تلقی می شوند ، و دوم تحلیلی که در مورد تشبیهات به کار رفته کاملا ساده است .
تشبیه درست در موردی است که خصیصه ای وجود دارد که هر موضوع از آن برخوردار است . خصیصهء مشترک در هر دو ، همانندی را می سازد .
یک اشکال بر این نظریه این است که آن چه به عنوان مزیت نخست آن مطرح شده در واقع سوء عرضه است . استعار ات و تشبیهات دو چیز متفاوتند ؛ زیرا به نوعی اگر استعاره به گونه ء حقیقی اظهار شود نتیجه نادرست خواهد بود در حالی که ( تقریبا ) تمامی تشبیهات درستند . مثلا استعارهء ” عاشق من ، یک گل سرخ است ” حقیقتا نادرست است در حالی که تشبیه ” عاشق من همچون یک گل سرخ است ” حقیقتا درست است . ادعای دروغ خواندن یک چیز خصیصهء اساسی در باب چگونگی کارکرد استعارات است . اعتقاد به این که جملات استعاری در واقع تشبیهاتند این خصیصه را مخفی می دارد . این مطلب انکار این نیست که استعارات نوعا به طریقی یک حقیقت را منتقل می کنند ، بلکه باور به این است که استعاره حقیقت خود را به گونه ای متفاوت با تشبیه می فهماند . استعارات ( برخلاف تشبیهات ) حقایق را اظهار یا تبیین نمی کنند ، متضمن آنهایند.
برای این که به درستی سخن بگوییم بیان می داریم که کلمات یک جمله باید به گونهء اصطلاحی یا معناشناختی با یکدیگر مناسبت داشته باشند ؛اما کلمات یک استعاره بدین معنی به گونهء معنا شناختی با یکدیگر مناسبت ندارند . مثلا در استعارهء ” سالی ( Sally ) یک قالب یخ است ” ، ” سالی ” و ” قالب یخ ” به چنان مقولات متفاوتی تعلق دارند که کنار هم گذاشتن آن ها نه به طورنادرست ، بلکه به بی معنایی منتج می شود . ممکن است کسی به این اشکال چنین پاسخ دهد که چون ” سالی یک قالب یخ است ” می تواند به گونهءاستعاری به کار رود ” سالی یک قالب یخ نیست ” نیز می تواند به گونهء استعاری استعمال شود ، و چون این استعارهء دوم به بیانی درست منتج می شود کلمات آن نمی توانند به گونهء معناشناسانه نامتناسب با یکدیگر باشند . پاسخ مناسب به این اشکال ، انکار استعاره بودن ” سالی یک قالب یخ نیست ” خواهد بود . بیان این جمله بیان چیزی است که به وضوح درست است ، اما این بدان معنی نیست که این سخن بی معناست همان قدر که سخن ” تجارت ، تجارت است ” می تواند بی معنا باشد . اظهار این که ” سالی یک قالب یخ نیست ” می تواند متضمن این باشد که شخص بیان استعاری ” سالی یک قالب یخ است ” را رد می کند .جملاتی که می توانند نفی جملات استعاری به نظر آیند ، مثل شور و احساس به یاد ماندن جان دان ( John Donne ) : ” هیچ انسانی جزیره نیست ” ، صرفا مثال هایی از تاکید معکوسند ( meiosis ، چیزی را آگاهانه گفتن که منطقا ضعیف تر از آن چیزی است که گوینده می خواهد بفهماند ، معمولا با استعمال یک جملهء منفی ( کاربرد عبارت منفی برای تاکید بر جنبهء مثبت آن ) . فیلسوفانی که جملات ” هیچ انسانی جزیره نیست ” و ” سالی یک قالب یخ نیست ” را استعاره تلقی می کنند درعمل استعاره و تاکید معکوس را کنار هم قرار داده اند تا چیز جدیدی بسازند . اینان تمییز دادن میان چیزی که آشکارا و حقیقتا نادرست است « تجارت ، دزدی است» و چیزی که آشکارا و حقیقتا درست است « تجارت ، تجارت است » را مشکل یا غیر ممکن می سازند .
انکار یک بیان ، به صرف این عمل ، اظهار یک بیان است ، اما انکار یک استعاره ، استعاره ساختن نیست . بیان ها گونه ای کنش گفتاری اند که از طریق کاربرد حقیقی کلمات انجام می گیرد . اما استعاره گونه ای کنش گفتاری نیست ، و بر به کار گیری حقیقی کلمات تنها به منظور نشان دادن اینکه سخنگو می خواهد چیزی غیر از معنای حقیقی آن ها را بفهماند مبتنی است .
ضعف دیگر نظریهء معیار تشبیه این است که این واقعیت را که برای کشف آن چه مقصود یک استعاره است قدری کوشش یا محاسبهء ذهنی ضرورت دارد - در مقابل تشبیه که معمولا آنچه را که می گوید می فهماند - توضیح نمی دهد . برای پاسخ به این اشکال ، یک نظریهء شبه تشبیه پیشنهاد شده است . فرض کنید کسی می گوید ” عاشق من ، یک گل سرخ است ” . برای فهم این استعاره ، شخص مجموعهء گل های سرخ به علاوهء عاشق آن گوینده را در نظر می گیرد و سپس می کوشد کشف کند که تمامی این افراد در چه خصوصیت یا خصوصیاتی مشترکند . به دیگر سخن ، گفتن این که عاشق یک شخص یک گل سرخ است گفتن این است که در برخی جهات با گل های سرخ شباهت دارد . اشکال این نظریه همان اشکال مطرح شده در مورد نظریهء اصلی است . چنانکه دیویدسن ( Deivid son ) (36-1969م) .اشاره می کند ، یک استعاره فقط آنچه را که یک تشبیه اظهار می دارد تلویحا می گوید.
2- نظریهء تعامل
براساس نظریهء تعامل ( کنش متقابل ) استعاره متضمن تعامل میان عنصر حقیقی و عنصر استعاری در یک جمله است . بنابراین در یک استعاره همیشه دو جزء وجود دارد .
مکس بلک ( Max Black ) ( 1962 ) عنصر حقیقی چارچوب ( irarne ) و عنصر استعاری ( focus) می نامد . سرل ( Searle ) ( 1969 م). با اشاره به اینکه برخی خود جملات استعاری دربردارندهء هیچ عنصر حقیقی که بتواند به گونه ای منطقی نقش چارچوب را ایفا نیستند . این تعبیر از این فرضیه را عملا باطل کرده است . مثلا جملهء ” خبر بد ، یک قالب یخ شد . ” استعاره ای ترکیبی است . اما هیچ کلمه ای با معنای حقیقی ندارد که بتواند به عنوان چارچوب به کار آید . اشکال دیگر نظریه تعامل این است که واژهء ” تعامل خود یک استعاره است . از آن جا که هیچ تعامل حقیقی میان کلمات یک جمله یا میان مفاهیم وجود ندارد . نظریهء تعامل هرگز به گونهء واقعی چگونگی کارکرد استعارات را توضیح نمی دهد یا تشریح نمی کند . برداشت جدید تر از این نظریه ، تعامل را به عنوان ” قرار دادن چیزی که مقصود حقیقی است در نظامی ذهنی از امور معمولی مشترک با واژه ءاستعاری ” تبیین می کند . بدینسان گفتن ” مری گرگ است ” مشترک ساختن مری و صفات او با مجموعه ای از خصوصیات مشترک با گرگ هاست : حیله گری درنده خویی . غیر قابل پیش بینی بودن و مانند آن با این همه ” تعامل ” واژه ای نادرست برای فهماندن این خصوصیت به نظر می رسد . همچنین نظریه تعامل ندعی است که معنای کلمات از این تعامل تاثیر می پذیرند و این امر توصیفی غیر دقیق از پدیده به نظر می رسد .
به هر حال ، آنچه مورد نیاز است توضیح این است که استعارات چگونه فهمیده می شوند . به نظر می رسد دیویدسن در اینجا درست می گوید آن گاه که اظهار می دارد فهم استعاره همان نوع فعالیت فهم هر بیان زبانشناختی است . و تمامی فهم نیازمند به ” سازندگی خلاق از معنای حقیقی اظهارات و اعتقاد گوینده دربارهء جهان است.به علاوه این فعالت ” اندکی تحت ضوابط ” است . استعاره ساختن ، همچون خود سخن گفتن ،” تلاش خلاقانه ” است .
3 - نظریهءکنش رفتاری
درخواست این که یک نظریهء استعاره با نظریه ای عامتر از نظریهء ” زبان ” یا ” ارتباط متقابل ” سازگاری داشته باشد . امری منصفانه است . در حال که نظریه های مقایسه و تعامل این خواسته را برنمی آورند . نظریهء کنش گفتاری چنین است . اچ . پی . گرایس ( H . P .Grice ) ( 1989 ) میان ” معنای موقعیتی ( occasion )سخن ” ( معنایی که یک سخن در کاربرد معمول خویش و مستقل از هر زمان خاص دارد ) تمایز قائل شده است . این شکل اخیر معنا می تواند با معنای حقیقی یا اصطلاحی مشترک باشد . در استعاره ، گوینده قصد دارد مخاطب به وسیلهء فهم معنای ” بی زمان “آن کشف کند . این امر چگونه رخ می دهد ؟ «گرایس» اشاره می کند که محاورهء متعارف با اصل ” گذر دسته جمعی ” جمعی جهت داده می شود . مسامهت خود با یک محاوره را در خور سازید . این اصل در اصول محاوره ای گوناگونی جریان دارد . مثلا آن چه شخص می گوید باید راست و مورد پشتیبانی شواهد باشد، باید تا بدان حدکه مخاطبان نیاز دارند و نه بیشتر اطلاع رسانی کندو اطلاعات باید مربوط به موضوع گفتگو باشد . این اصول با محتوای پیام مرتبط اند . همچنین اصولی هستند در باب این که پیام چگونه باید تبیین شود :
باید روشن ، بدون ابهام ، مختصر و منظم باشد . البته این اصول همیشه تحقق نمی یابند .
گاهی اوقات بی سر و صدا و پرده پوشانه نامتحقق می مانند . همچون وقتی که شخص دروغ می گوید یا از روی سادگی اشتباه می کند . گاهی اوقات نقض می شوند؛ یعنی، آشکارا و متظاهرانه تحقق بخشیده می شوند تا به نتیجه ای خاص دست یابند . مثلا یک راه برای ابراز انزجار یا دلسردی از یک شخص این است که بگوییم ” شما دوست خوبی هستید ” در مورد نمونه هایی از طعنه یا تعریض ، گوینده اصل راست بودن را نقض می کند و از این رهگذر دریافت گفتگو به طوردقیق متضاد آن چه را درظاهر گفته شده است، قصد می نماید. دیگر صناع گفتار را می توان به طریقی مشابه توضیح داد. مبالغه ، اغراق عمدی در یک گفتار به منظور دستیابی به نتیجه ای خاص است . در نظریهء مورد بحث ، به مبالغه با نقض اصل راست بودن دست بازیده می شود : گوینده سخنی می گوید که منطقا متقن تر از گزاره ای است که می خواهد بفهماند .
در این نظریهء ، به تاکید معکوس با نقض شعار کمیت دست یافته می شود که به گوینده توصیه می کند سخن خود را تا جایی که امکان دارد منطقا متقن سازد .مثلا باگفتن ” جان . دی . راکفلر فقیر نبود ” . در اینجا مخاطب در حالی که می کوشد تحقق نا بخشی آشکار اصل کار دسته جمعی توسط گوینده را معنا دار سازد ، استنتاج می کندکه گوینده چیزی قوی تر از آن چه را که گفته شده است، قصد دارد . استعاره نیز با همین طرح تبیین انطباق دارد ، گرچه محاسبهء آن چه مقصود از یک استعاره است بسیار پیچیده تر است . اگر کسی می گوید ” عاشق من ، یک گل سرخ است ” در اوضاع و احوالی که در غیر این صورت استثنا ناپذیرند برای مخاطب عاقلانه است که قضاوت کند گوینده دارد اصل راست بودن را نقض می کند . پس قصد گوینده چیست ؟ در مورد استعاره همچون هر فهم زبانی دیگر ، برنامهء مخاطب این است که با پذیرش گزاره هایی که موقعیت رابه بهترین وجه معنا دار می سازند به موازنه ای معرفتی دست یابد . این امر مستلزم ایجادباورهای جدید - که تا حد امکان به راحتی با باورهای موجود منطبق باشند - و گاهی اوقات تجدید نظر در باورهای قدیمی به عنوان بخشی از این روند است . کوتاه سخن در مورد مثال بالا منطقی است که مخاطب معتقد شود گوینده قصد دارد وی دریابد که گوینده به برخی صفات گل سرخ - زیبایی ، ارزش ، ظرافت ، بوی خوش - می اندیشد و سپس آن ها را به عاشق نسبت می دهد . این جستجو برای موازنهء معرفتی بدانچه مقصوددیویدسن بود آن گاه که گفت زبان فهم ” تلاشی خلاقانه ” است نزدیک است».
انواع استعاره
” یکی از ابزار هایی کـه شاعـر به یاری آن تلاش می کند تا سخـــن خویـش را هــر چـه
بیشتر در ذهن خواننده جای گیر گرداند ، استعاره است . ارزش زیبا شناختی این فـــن نسـبت
به سایر فنون بیانی بیشتر است . اروپائیان استعاره را ملکهء تشبیهات مجازی می دانند .
چون خـواننده را بیشتر به شـگفتی وا می دارد ، و بــه درنگ بر می انگیزد ، و بـه ایـن ترتیـب
خواننده با آفـرینش هنـری شاعر دم ساز می شـــود . در استعــاره ، مشـبه و مشــبه بـه بــا هـم
در می آمیزند و یکی می شوند ، طوری که نمی توان در میانهء آن ها جدایی افکند . شاید هیچ
کدام از صور خیال شاعرانه به اندازهء استعاره در آثار ادبی ، به ویژه شعر اهمیت نداشته باشد .
هر تشبیه زیبا و مورد قبول ارباب هنر ، سرانجام به گونهء استعاره در می آیند . “
یونانیان بر این عقیده بودند که زبان ، فصل ممیز انسان و حیوان به شمار می آید . در حقیقیت زبان شکل دهندهء اندیشه و نحوهء زندگی انسان هاست ، هر انسان از دریچهء زبان خویش دنیا را نگریسته و معنا می کند .
ارسطو ، فنون زبان را به سه مقولهء متمایز تقسیم می کند : منطق ، فن خطابت و فن شعر . زبان شعر از زبان منطق و زبان خطابت جداست و اهداف دیگری را دنبال می کند . این تفاوت تا حد زیادی از استعاره ناشی می شود . هنر برای بیان اهداف خود نیازمند زبانی فخیم ، توانا و در عین حال شیوا و شیرین است ولی کلام متعارف ، از این امر بی بهره است. استعاره شگردی است که در آن از شیوه های معمول و زبان معیار دور می شویم و کلام به وسیلهء آن متعالی شیوا می شود . البته فنون دیگر هم در این امر دخالت دارد ولی درآثار ادبی ، به ویژه شعراستعاره بیش از فنون دیگر کاربرد دارد .
این فن موجب توسعهء گستردهء زبان می شود . دایره و ثغور زبانی با این صنعت ، بی انتها و نامحدود می شود . استعاره ، دمیدن روح انسانی در کالبد بی جان واژه هاست . در حقیقت این آرایه با حیات بخشی به کلمات مرده و جامد ، جواز ورود آن ها را به دنیای انسانی صادر می کند . با کشف و برقراری ارتباط با واژه های نامانوس و نامعمول ، رکودو رخوت از ذهن دور می شود و خلاقیت و ابتکار به عرصهء ظهور می رسد .
در این مبحث شاعر موفق به کشف قواعد و ارتباط بین دو حقیقت می شود . افراد معمولی به علت کدورت روح ، توان لازم برای این کشف را ندارند ، ولی چشم باطنی شاعر در پرتو ایمان خالصانه اش این قوانین را می یابد در صدد انتقال آن به مخاطب خود بر می آید . انتقال کلام بدون استفاده از ابزارهای شاعرانه ، انتقالی معمولی و ساده است . در متن های تاریخی ،تاریخی یا علمی ، سعی بر آن است که کلام ساده ، در خور فهم ، رسا و بدون آراستگی بیان شود ، چون اهداف این متون با مقاصد شاعرانه متفاوت است . اساس دنیای هنر بر تغییر و جا به جایی ( البته در حد مجاز ) بنیان نهاده شده است . شاعر جزء به جزء دنیا را از نو نام گذاری می کند . او به اسامی ای که شنیده و یاد گرفته است ، اعتنا نمی کند بلکه به دنبال دست یابی به واژه هایی است که قدرت اعجاز به کلام او می بخشد . تنها با استعاره ، تازگی و طراوت به بوستان کلمات راه می یابد و شاعر به این طریق دیگرگونه اندیشیدن و متفاوت دیدن را به هنر دوست می آموزد . زاویه و پنجره ای جدید رو به هستی باز می شود و دنیا ی سیاه و سفید ، رنگی نشاط انگیز می یابد .
استـعاره ، شاعر را برای رسیـدن به اهـداف خویش ( البته نه اهداف شخصی و فـرد)یاری می کند . او که به عظمت هستی و آفرینندهء آن پی برده است از این ابزار سود می جویدتا همگان را به کشف حقیقت پنهان در پشت پردهء واژه ها نایل کند . گاهی هم آن را دست مایه ای برای رسیدن به مقاصد سیاسی و اجتماعی خود قرار می دهد . او که جور و تعدی کارگزاران جامعه را بر نمی تابد ، در پشت واژه ها پنهان شده و غیر مستقیم به بیان اعتراضات خود می پردازد.
بعضی اوقات از این شگرد برای آراستن دنیای خشن و غیر قابل تحمل استفاده می شود . شاعر با آفرینش دنیای مخیل ، حقایق را قابل هضم می کند و سطح پذیرش و مدارارا بالا می برد . او با استعاره ، دیگران را متوجه قدرت بی پایان خالق و خود می کند . مفاهیم کلان و فلسفی به وسیلهء این صنعت ، تکه تکه شده و آمادهء بلع افهام می شود .
با بیان غیر مستقیم واژه ها ، شاعر موفق به تاثیر گذاری ماندگار و ژرف می شود .
هنرمند ، خلاقیت نهان در سیطرهء اذهان را با این ابزار به مرحلهء بالندگی می رساند و مخاطب را نیز مثل خود شاعر و هنرمند می کند . این فن وحدتی خارق العاده بین حقیقت و موجود وحقیقت مکشوف ایجاد می کند .
وحدتی که در آن تنیدگی تار و پود غیرقابل و صف به نظر می رسد . استعاره نوعی نبرد به استمداد ابزار آلات واژه ها با دنیای واقع ، فتح آن و در نتیجه دست یافتن به دنیای فراتر از دنیای مادی است . مرزهای جدیدواژه ها کشف و بضاعت علمی و عینی مخاطب یک شبه ، چندین برابر می شود .
مطلب در خور ذکر دیگران در این باب ، این نکته است که استعاره در زبان ها و فرهنگ های مختلف مشمول معانی متفاوت وپیچیده تری می شود.فن مزبوربرمبنای تعالیم مذهبی ، منطقهء جغرافیایی ، نژاد و قومیت های هر ملت ، تعاریف و تفاسیر مختلفی را در بر می گیرد . به عنوان نمونه ، واژهء جغد در فرهنگ کشورمان معنای منفی دارد درحالی که در فرهنگ جوامع دیگر از مفهومی مثبت و گاهی مقدس سخن به میان می آورد ، یا واژهء خوک که در فرهنگ ما نمادی از غریزه ای حیوانی و شهوانی به شمار می آید و در دیگر فرهنگ ها نمادی از آگاهی و هوشمندی است .
این مبحث از لحاظ روان شناسی نیز قابل بحث و بررسی است ، که ما اجمالا به دونظریهء مهم اشاره می کنیم .
یاکوبسن معتقد است اختلال زبان پریشی با دو صورت بیانی استعاره و مجاز ارتباطی چشم گیر دارد ..
در این فنون شاعر از زبان آشنا و معنی دار انحراف پیدا کرده و شروع به ابداع واژه هایی نامعمول می کند . فروید در مبحث روان پریشی ، هنر وآفرینش ادبی را نوعی فرافکنی درونی می پندارد . او آثار هنری را محصول سرکوب احساسات و امیال هنرمند می داند که در شعر یا خواب ، نمود پیدا می کند . او شعر را نوعی هذیان گویی بیمار گونهء شاعر می داند . هذیاناتی که تخلیهء هیجانی را به دنبال دارد. افراد مبتلا به اوتیسم ، از واژه ها یا استعاره های مخصوص استفاده می کنند که محصول ذهن بیمار آن هاست ، حتی در تست های روان شناسی که به جهت تبیین ابعاد شخصیتی افراد طراحی شده است ( تست های TAT و ررشاخ ) ، از تصاویر و صحنه های مبهم واستعاره گونه ای استفاده شده که هر فرد بنا برذهنیت و شاخصه های روانی و کشف و تفسیر آن می پردازد .
همام شاعری توانا و نکته بین است . ذهن خلاق و تیزبین او واژه ها را به خوبی در چنبرهء صید خویش شکار می کند و در جای مناسب به نحو بسیار عالی به کار می گیرد . او کلمات و بی پیرایه و گاهی خشن را در حریر آرایه های بیانی خویش می پیچاندو در طبق ابیات نغزش تحویل شنونده یا خوانندهء اهل ذوق می دهد . او با کمک استعاره پیوندی پندارین بین دنیای واژه ها و دنیای واقعی خویش بر قرار می کند و جانی دیگر به آن ها می دهد . کلماتی که در چرخهء گفتار عوام بی محابا چرخ می زند و با هنر همام دست به دست می شود ، ارج و قدری والا پیدا می کند و در خدمت ابعاد نهفته و ارزشمندآدمی قرار می گیرد ، ابعادی که متعلق به معشوق ، ممدوح یا معبود اوست . او با صنعت واژه های تک بعدی را چند ساحتی می کند که از هر بعد ، معنایی تازه ، رنگی جدیدوشکلی بکر متجلی می شود . وی از کلمات پیش پا افتاده و بی ارزش برای بیان مقاصدشاعرانهء خویش سود می جوید .
ناخوشان را اهل حق مشمار مجلس شاه و جغد و بوتیمار
(مثنویات / ص 251)
به ملامت نشود دور همام از لب یار خار ، گو باش گلستان نتوان داد ز دست
( غزل 38 / ص 75 )
او با واژه های مستعار جغد ، بوتیمار و خار منزلت اجتماعی و انسانی دشمنان رقیبان خود را زیر سوال می برد .
در همهء فنون به خصوص در مبحث استعاره ، واژه ها دربند بیان ظرافت های معشوق ، ممدوح یا معبود همام است و او برای اذعان هنرهای آن ها دست به دامن استعاره می شود ، صنعتی که عصارهء فنون دیگر است . البته در این مقام نیز واژه هااستعاره خود اسیر ملاحت و زیبایی های معشوق است .
ای آفتاب خوبان ، وی آیت الهی حسن تو را مسخر از ماه تا به ماهی
( غزل 213 / ص 161 )
پاینده باد قد تو ای سرو نو بهار سرو روان اگر کند از جویبار کوچ
( غزل 48 / ص 80 )
استعاره جایگاهی مناسب برای اعطاء روح و زبان به طبیعت بی جان و کلام است . تنهایی شاعر که نتیجهء بیگانگی او با مردم عادی است ( تنهایی نه از لحاظ زیتی ، بلکه از لحاظ فکری ) در اتصال با عناصر جهان کم رنگ می شود . عناصری که برای دیگران جامد و بی ارزش است التیام بخش هجران جگر سوز اوست . این ، ارتباط ، ارتباطی مقدس و منزه است و در عین حال نه قابل توضیح در دایرهء کلمات است نه لایق تبیین درسیطرهء ذهن . او تنها با واژه های مستعار است مه می تواند شیفتگی ذره ذرهء عالم را به حضرت احدیت نشان دهد . تمام هستی همچون خود او عاشق و والهء اوست و این عشق بازی در لا به لای کلمات و با کلمات انجام می گیرد .
آتش دل و آب چشم و ناله هست هر یک از عشقت نشانی در سحاب
( قصاید / ص 30 )
عکس رویت از میان آب و گل کرده پیدا صد هزاران آفتاب
( قصاید / ص 30)
اگر بخواهیم به صورت آماری فن استعاره را در دیوان همام بررسی کنیم می توان گفت که بخش عظیمی از فنون بیانی به این فن ظریف و هنری اختصاص یافته است . این هنر بیانی با 1670 مثال ، در حدود 94/34 درصد را به خود اختصاص می دهد . بخش بزرگی از استعارهء به کار رفته نیز از نوع استعاره مکنیه ( بالکنایه ) است . استعاره مکنیه با اختصاص 1150 مثال ، حدود 86 /68 درصد و استعاره مصرحه با 520 مثال ،حدود 14 /31 درصد را شامل می شود .
استعارهء مکنیه
کروچه : ” طبیعت در مقابل هنر ابله است و اگر انسان آن را به سخن نیاورد گنگ است “تقدس طبیعت در بین انسان های نخستین باعث شد تا طبیعت حقیقتی زنده و جاندار انگاشته شود . تمام عناصر طبیعی اعم از کوه ها ، دریاها ، آسمان ، زمین ، خورشید و… در چشم انسان اولیه حیات داشته و او آن ها را حقایقی ارزشمند و احترام آمیزمی دانست . شاید انگیزهء تشخص و زنده انگاری طبیعت در بین شعرا از این مسئله ریشه گرفته باشد . در این بین شاعر خود را مابین دنیایی زنده و گویا احساس می کند و به همین جهت درصدد ارتباز با این حقیقت پویا بر می آید .
همام در اشعار خویش مانند بسیاری از شعرای دیگر پیوندی عاطفی با مظاهر و عناصر طبیعت برقرار می کند ، او با جهان هستی در ارتباط است . همهء عناصر طبیعی زبان به سخن می گشاید و با او در شادی هایش اظهار شادمانی و در غم هایش ناراحتی می کند :
داد حسن تو ملاحت به غزل های همام چون بخوانم در و دیوار کند تحسینم
( غزل 146 / ص 127 )
یا
زمین در ماتم است و آسمان هم به موت شمس دین ، دستور اعظم
( قصاید / ص 170 )
در اشعار همام ، جهان هستی در حال حرکت و پویایی است . همه چیز حیات دارد و با او سخن می گوید ، نباتات ، پرندگان و حتی جمادات با او در ارتباط است ، همه و
همه با دنیای شاعر در هم آمیخته است و او خود را جزئی از طبیعت می داند . این حس باعث تعالی و حرکت اوست . شاید بتوان گفت شخصیت واقعی او که در پرتو ایمان عرفان پرورده شده باعث این پیوند شده است . انسان ها در حیطهء ارتباطی خود با دیگران دچار مشکل اند . ایجاد رابطه ای دوستانه با دیگران یکی از هنر های زندگی است ، ولی شاعرنه تنها با انسان ها پیوند دارد طبیعت نیز با او همراه و هم راز است . این ارتباط ، ارتباطی دو طرفه است ، یعنی گاه این همام است که آن ها را زنده انگاشته و با آن ها حرف می زندو گاه این مظاهر طبیعت است که با همام سر سخن باز می کند :
ای منزل دوست چه خوش هوایی داری فریاد که بوی آشنایی داری
( رباعی 90/ ص220 )
گفتم به نارون که نمسانی به قامتش بشنید سرو و گفت که بالای من ببین
( غزل ، 17/ ص 139 )
همام منزل معشوق خود را مورد خطاب قرار داده و برای یاد کردن از یار خویش با او دردل در میان می نهد . یا در بیت بعد نارون مورد خطاب اوست که او را به یاد قامت موزون معشوق می اندازد . همان طور که اشاره شد گاه عناصر است که با او به سخن در می آید :
چشم و ابروی تو کردند اشارت به همام که از این حسن و ملاحت بگذر کان اینجاست
( غزل 21 / ص 67 )
در منزل مبارکت از ذره های خاک آید به گوش طالب مشتاق مرحبا
( قصاید / ص 32 )
گاهی همام در این عرصه پا از دایرهء هستی بیرون نهاده و حتی عناصر جهان معنا را نیز به سخن وا می دارد . او همه جا معشوق ، ممدوح و منظور خویش را ستوده و برای همین همه را در حال ستایش و رشک بردن به معشوق خویش می یابد ، حتی بهشت و پریان را :
آرزومند روی اوست بهشت به تقاضای بوی اوست بهشت
( مثنویات / ص 233 )
شوق جنت به خادمش سلمان غالب آمد ز شوق او به جنان
( مثنویات / ص 234 )
یکی دیگر از برجستگی های موجود در بحث استعارهء مکنیه ، حیات بخشی به واژه هایی است که بیشتر در حیطهء عرفان مطرح است . او هر جا ممکن بوده از مضامین عرفانی بهره جسته ، یا واژه هایی مثل آب حیات ، جان ، نور حق ، رحمت ، عشق ، فضل ، فقر ، یقین و … را به کار برده است .
دل شهوت پرستان را ز بویت کی خبر باشد ز حسن یوسف مصری چه حاصل چشم اعمی را
( قصاید / ص 29 )
گاهی ما حتی عناصر غیر واقعی را هم جان دار می بینیم :
به عمری گر شبی خوابم رباید خیالت دل نوازی ها نماید
( صحبت نامه / ص 278)
او که با روی آوری به عرفان و عشق ، مهر از تعلقات برداشته و دست در حلقهء فقرزده است با زنده انگاشتن زمان و مکان بارها به بی ارزشی ، بی وفایی ، حقارت و زشتی دنیا و مادیات اشاره می کند و با تکرار آن می خواهد آن را در اذهان جای گیر کند .
ز دنیی هر که می جوید وفایی همی باید دماغش را دوایی
( قصاید / ص 168 )
مطلب در خور ذکر در این باب ، این است که ما در اشعار به کلماتی برمی خوری که یک یا دو بار استعارهء مکنیه واقع می شود ولی بعضی بسامد بسیاربالایی دارد و مدام تکرار می شود ، مثلا کلمهء دل ( 13 بار ) ، جان ( 94 بار ) ، چشم ( 79 بار ) ، عقل( 41 بار ) ، گل ( 28 بار ) و … .
خلاصه این که دنیای همام از ابعادی وسیع و بی کران تشکیل شده است . شاید دنیای انسان های عادی ، دنیایی کوچک و بعضا حقیر باشد ولی همام در پی متعالی کردن این دنیای به ظاهر حقیر است . او امدادهای غیبی و معنویات را آشکارا وسیله ای کمکی ای می داند که هر لحظه دست های ناتوان عالمیان را گرفته و آن ها را به سوی مبدا حقیقت هدایت می کند :
داده ما را هر چه ما در خواسته تا ابد گسترده فضلت خوان ما
( قصاید / ص 30 )
استعارهء مصرحه
همان طور که قبلا اشاره شد این استعاره نسبت به استعاره مکنیه کمتر به کار رفته است . استعارهء مصرحه به اعتبار ذکر ملائم طرفین و ترک آن به سه بخش تقسیم می شود:
مطلقه ، مجرده ، مشرحه ، هر یک از این استعاره ها نیز با بسامد های مختلفی در دیوان به
کار رفته است .
استعارهء مطلقه
همام در تقسیم بندی استعارهء مصرحه ، استعارهء مطلقه را بیشتر از انواع دیگر دردیوان خود به کار می برد . استعاره مطلقه با 385 مثال ، حدود 04/ 74 درصد به خود اختصاص می دهد که نسبت به انواع دیگر رقم بالایی است . این استعاره از لحاظ ارزش زیبا شناختی در دومین مرتبه و بعد از استعارهء مرشحه واقع شده و چون از استعاره مجرده ارزشمند تراست پس بالا بودن بسامد آن می تواند امری مثبت و هنری تلقی شود . ما در این مبحث بیشتر با مثال هایی رو به رو هستیم که هیچ گونه ملائماتی از مشبه و مشبه به راارائه نمی کند ، مثلا :
من ز غیرت شوم آتشکده ای گر یابد آگهی خضر که اسکندر خوبان اینجاست
( غزل 21 / ص 67 )
در این بیت ، اسکندر خوبان استعاره از معشوق است که بدون هیچ ملائمی به کار رفته است .
ناخوشان را ز اهل حق مشمار مجلس شاه و جغد بوتیمار
( مثنویات / ص 251 )
بوتیمار استعاره از انسان های خسیس و بخیل است .تنها در موارد اندکی صفات و ملائمات مشبه و مشبه به ( هر دو ) ذکر می شود،مثلا :
مگر که باد نسیمی بیارد از گلزار که هست بلبل مسکین اسیر در قفسی
( غزل 198 / ص 153 )
بلبل در این بیت استعاره از شاعر است و اسیر در قفس بودن از ملائمات مشترک بین بلبل و خود شاعر است .
شاعر در این بخش ، از یک استعاره معانی مختلفی را پدیدار ساخته است ، مثلا :آب حیات یا آب زندگانی در معنی استعاری سخن :
چون لبت از مصر کی خیزد نبات کز نبات می چکد آب حیات
( غزل 11 / ص 63 )
تنوع واژه های استعاره به زیبایی اثر افزوده و خواننده را غافل گیر می کند . اووجه شبه های متعدد واژهء استعاره را که در معانی مختلف خود نشان می دهد به دفعات تجربه می کند .
نکتهء در خور ذکر این است که واژه های استعاری همان واژه های مصطلح در غزل است مثلا :
بادام در معنی چشم :
من دست بوسی می کنم مرد لب و چشمت نیم نقل لب مستان مکن آن شکر و بادام را
( غزل 4 / ص 59 )
کمان در معنی ابرو :
چشم و ابروی تو را گو که به نخجیر مرو صید خود روح بدان تیروکمان می بخشد
( غزل 62 / ص 87 )
خواننده در مبحث استعارات مانند دیگر مباحث ، زیاد دچار مشکل نمی شود استعارات برای او آشناست و ابیات دیگر او را در فهم مطلب یاری می کند . مخاطب ،ارتباط دو جانبه را کاملا احساس و این امر لذت بخشی اثر را هر چه بیشتر می کند . اما یکی از مشکلات موجود در ابن بخش ، این است که بعضی از واژه ها که استعاره است در فرهنگ های مختلف ، بیشتر کنایه به شمار آمده و این امر باعث دشواری تمییز و تشخیص آن ها شده است .
استعارهء مجرده : این استعاره از لحاظ ارزش هنری در پایین ترین مرتبه قرار دارد . آشکار کردن معنای هنری امری است که از ارش هنری استعاره می کاهد ، چون در این صورت ترفند شاعرانه ، آنچنان که شایسته است کارایی نخواهد داشت . همام با طرح 80 مثال ، حدود 38 / 15 درصد را به این مبحث اختصاص می دهد .
این نوع استعاره در رتبهء دوم ، بعد از استعارهء مطلقه و قبل از استعاره مرشحه واقع شده است . شاعر درصد بسیار کمی را به این نوع اختصاص می دهد . موضوع استعاره های
به کار رفته در این مبحث ، معشوق و زیبایی های اوست ، مثلا :
جادو در معنی استعاری چشم که از ملائمات آن غمزه ذکر شده است :
جان مشتاقان کشد از غمزه جادوی تو آن جفا کز دست امت ، عیسی عمران کشید
( غزل 102 / ص 106 )
حلقهء عنبرین در معنی استعاری موی مجعد خوش بو ، که ازملائمات آن خوش بویی،آرام دلها بودن ، مایهء آشوب جان ها بودن و بی آرامی یاد شده است :
زان حلقهء عنبرین آرام دل ها می بری آشوب جان ها کرده ای آن زلف بی آرام را
( غزل 4 / ص 59 )
سرو خرامان در معنی استعاری معشوق که خرامانی از ویزگی های اوست :
نیست ما را سر بستان و ریاحین امروز نرگس مست و گل و سرو خرامان
( غزل 21 / ص 66 )
استعارهء مرشحه
زیباترین و هنری ترین نوع استعاره ، استعارهء مرشحه است . این نوع نهان تر و پوشیده تراز انواع دیگر است ، چون خواننده پس از تامل ، وقتی به معنای ادبی راه می یابدشگفتی او افزون تر می شود . بدین ترتیب استعاره در ذهن او جای گیرتر خواهد شد .متاسفانه در این دیوان بخش بسیار مختصری به این توع استعاره اختصاص دارد . استعاره مرشحه با 55 مثال ، حدود 58 / 10 درصد ، رقم اندکی را داراست . این امر ، نقیصه ای کوچک در استفادهء بهینه از مبحث مهمی چون استعاره به شمار می آید . شاید توجه همام به به سادگی و روشنی مطالب ، یکی از انگیزه های اوبرای استفادهء محدود از این نوع بوده یا شاید اصلا عمدی در کار نبوده است و ده ها دلیل دیگر که ما به درستی از آن آگاهی نداریم . نکته ای که لازم است در این مقام به آن اشاره شود شاید یکی از دلایل مهم این امر باشد و آن این که اختلاف سلیقه ها در انتخاب صفات و ملائمات باعث این مسئله شده است . متاسفانه بسیاری از استادان صاحب نظر در این زمینه ، مبحث مراعات النظیر را با مسئلهء صفات و ملائمات در هم آمیخته و باعث شده اند بسامد این نوع بالا تر یاپایین تر قرار گیرد . با همهء این مسائلباید اذعان کرد ناپختگی ها ، اشتباهات و خطاها هنوزوجود دارد و نمی توان با قاطعیت جواب گو بود ، مثلا :
آفتاب در معنی استعاری چهرهءمعشوق که بامداد از شرق برآمدن از ویژگی های آن است .
منتظرباشندشب هاعاشقان ناکرده خواب تابرآیدبامدادازشرق کویت آفتاب
(غزل10/ص61)
خواب گران درمعنی استعاری غفلت ،که گرانی ارملائمات خواب است.
همی ترسم که چون هوشیارگردی وزاین خواب گران بیدارگردی
(صحبت نامه/ص263)
نتیجه گیری
بنابراین،استعاره سخن راخیال انگیزمی سازد،تعالی می بخشـدودرتسخـیراندیشه ها موثرمی نماید.سخنی که درقلمروعادی زبان است،فاقداین اثربخشی است.سخنوربرای تازگی وطراوت بخشیدن به سخن به مقتضای حال مخاطب،سخن عادی رایک پایه ازنظرخیـال فراترمی برد وتشبیه های بدیع می سـازدوچـون احساس کندکه سخنش خیال انگیزی بیشتری می طلبد،آن رادربوته استعاره می گذاردوشعرمنظوم می سراید.
منابع ومآخذ
1. شمیسا،سیروس؛بیان چاپ چهارم،انتشاراتت فردوس.1373
2. تحلیل،جلیل؛معانی وبیان،چاپ هفتم.مرکزدانشگاهی،1374
3. معین،محمد؛فرهنگ فارسی،6جلدی،چاپ نهم،امیرکبیر،1375
4. هدایی،علیرضا؛نشریه،اطلاعات،(ماهنامه پژوهشی-اطلاعات حکمت ومعرفت ) شماره 2