حساب و کتاب شیعیان در روز قیامت به دست کیست؟
پیامبر فرمود: در روز قیامت حساب و کتاب شیعیان ما به من سپرده می شود و از خدا تقاضا می کنم خطایی که بین آنها و خدا بوده است را ببخشد و خطایی که حق الناس است، تقاضای هبه می کنیم و مردم به ما می بخشند و پاداش شان را می گیرند و خطاهایی که بر ما کرده اند، می بخشیم.
در روایات از شیعه تعریف گسترده ای شده است. مجامع حدیثی امامیه و اهل سنت این روایات را بیان کرده اند.
حجت الاسلام میرباقری در برنامه سمت خدا درمورد شیعه و حقیقت تشیع گفت:
در روایات از شیعه تعریف گسترده ای شده است. مجامع حدیثی امامیه و اهل سنت این روایات را بیان کرده اند. در ذیل آیه سوره بینه داریم که پیامبر به امیرالمومنین می فرماید: مراد شما و شیعیان تان هستید. در سوره واقعه مردم را به سه دسته تقسیم کرده است : السابقون السابقون اولئک المقربون. پیامبر فرمود: جبرئیل به من خبر داد که مقصود علی و شیعیانش هستند. و منظور این که می گویند: السابقون الجنه یعنی اینکه سبقت در بهشت گرفته اند. حقیقت ولایت معصوم حقیقت بهشت است و کسی که سبقت در معصوم می گیرد، در واقع سبقت در بهشت می گیرد. آنها مقرب به خدا هستند و خدا آنها را مورد کرامت قرار داده و در جای مخصوصی قرار می دهد. این گونه احادیث در منابع سنی هم زیاد دیده می شود. خداوند می فرماید: آیا آنان که به معرفت راه یافته اند و اهل علم الهی هستند با آنان که اهل علم الهی نیستند برابرند، قطعا این جور نیست. فقط یک دسته این تفاوت را می فهمند. آنان که می فهمند ما هستیم و آنها که نمی فهمند دشمنان ما هستند و اولوالالباب شیعیان ما هستند.
حقیقت نورالله، امام است و این نور در شیعیان آنها تجلی پیدا می کند. کمال شیعیان فرع بر کمال امام است. پس اگر شیعیان به کمالی می رسند فرع بر کمال امام است.
روایت داریم: دوستان امام صادق(ع) داشتند به مهتاب و ستاره ها نگاه می کردند و زیبایی آنها را توصیف می کردند. امام صادق(ع) فرمود: چهار ملک اصلی جبرئیل، میکائیل، اسرافیل و عزرائیل هم از آسمان به شما نگاه می کنند و انوار شما، بسیار زیباتر از انوار ستاره ها برای آنهاست و آنها انوار شما را مدح می کنند.
روایت داریم :ملائکه ای که گرد عرش طواف می کنند برای مومنین استغفار می کنند. این از فضایل مومنین است. این تعاریف دو دسته است: یک دسته ی آن برای شیعیان خاص است و یک دسته برای طیف شیعیان است. پیامبر فرمود: در روز قیامت حساب و کتاب شیعیان ما به من سپرده می شود و از خدا تقاضا می کنم خطایی که بین آنها و خدا بوده است را ببخشد و خطایی که حق الناس است، تقاضای هبه می کنیم و مردم به ما می بخشند و پاداش شان را می گیرند و خطاهایی که بر ما کرده اند، می بخشیم. فضایل طیف شیعیان محبت در دنیا، شفاعت در آخرت و … است.
چه کسانی شیعه هستند؟
کسانی که ولایت پیامبر و اهل بیت او را پذیرفته اند و زیر بار این ولایت رفته اند و از ولایت دیگران اعراض کرده اند ، شیعه هستند یعنی انحصار در ولایت دارند که طریق الی الله هم هست. ایمان طیف و ده درجه دارد. شیعه فضایل فوق العاده ای دارد. امیرالمؤمنین می فرماید: وقتی که دوستان ما از جهنم عبور می کنند، خطاب می شود که جهنم خاموش شود و جهنم به آنها می گویند که زودتر عبور کنید زیرا نور شما بر شعله های من غلبه کرده است.
این دسته از فضایل برای طیف مومنین و شیعیان است. یک سری صفات هم مخصوص شیعیان خاص است. روایت از حضرت علی(ع) داریم : شیعیان خاص شب ها بیدار هستند، در اثر شب بیداری و عبادت رنگ شان زرد شده است ، لب هایشان بر اثر مداومت بر ذکر خشک شده است و شکم هایشان خالی است.
گاهی عده ای به امام گفته اند که ما شیعیان شما هستیم ولی امام آنها را طرد کردند و فرمودند که شما محبین ما هستید. برای پذیرفتن افراد به شیعه تکالیف دشواری بیان شده است. روایت داریم که اگر مثل ابراهیم خلیل شدید که وقتی وارد بر پروردگارش شد با قلب سلیم وارد شد( قلب سلیم یعنی قلبی که هیچ کسی جز خداوند در آن قلب نیست) از شیعیان ابراهیم هستید. کلمه ی شیعه به حضرت ابراهیم، نوح و علی برمی گردد .
برای همه ی شیعیان فضایلی وجود دارد و فضائلی هم برای شیعیانی وجود دارد که در کمال هستند مثل ابراهیم و سلمان که حامل حقیقت ولایت هستند. البته همه ی شیعیان در این مرتبه نیستند. شرط اصلی تشیع همان قبول کردن ولایت پیامبر و اهل بیت است و قبول نداشتن ولایت دیگر است. افراد زیادی در کنار حضرت علی(ع) در جنگ بودند ولی شیعه نبودند و این فضایل شامل آنها نمی شد. پس آیات قرآن در فضیلت شیعیان بیان شده است. هر کسی اهل بیت را دوست بدارد، شیعه نیست .
منشأ ایمان کجاست؟
تشیع الزاماتی دارد: مراتب ایمان فقط قلبی نیست یعنی محبت قلبی کفایت نمی کند .ایمان از قلب سرچشمه می گیرد و به قوای دیگر انسان سرایت می کند. هر عضو انسان ایمانی دارد، پس ایمان باید در تمام قوای انسان جاری بشود تا هم قلب انسان و هم صفات روحی و رفتار انسان مومن بشود. پس ایمان یک امر قلبی نیست که در حد محبت قلبی یا معرفت قلبی باقی بماند و باید به همه ی اعضای انسان تسری پیدا کند.
لذا بدنبال ایمان، مناسک عملی وجود دارد. امام صادق (ع) برای تشیع حدودی تعریف و مناسکی تعیین کرده اند. دیگر اینکه ایمان به همه ی قوا سرایت می کند. اصلش همان ایمان قلبی است که محورش تولی و تبری است. اگر کسی این ولایت را داشت و از دشمنان پیامبر و اهل بیت تبری جست ،داخل ایمان است. البته این ایمان باید به تمام قوای انسان تسری پیدا کند. پس ممکن است که کسی مومن باشد ولی خطای عملی هم داشته باشد.
در قرآن متقین را توصیف می کند، در سوره آل عمران می فرماید: اهل سبقت باشید، نسبت به مغفرت خدا و بهشتی که خداوند مهیا کرده است که وسعتش به اندازه ی تمام آسمان ها و زمین است. این بهشت برای متقین مهیا است. متقین کسانی هستند که تابع شرایط نیستند چه در سختی باشند و در چه در وسعت، در راه خدا انفاق می کنند ،غضب خودشان را فرو می خورند ،اهل عفو هستند حتی اگر حق با آنها باشد، احسان می کنند و وقتی فعلی از آنها سر می زند یا ظلمی به خودشان می کنند (گاهی ظلم کردن از فحشاء هم بدتر است)متذکر می شوند و استغفار می کند .و اصرار بر فعل شان ندارند.
پس ممکن است که از مومن فعل فحشایی سر بزند. اصل وجود مومن در وادی تقوا است یعنی فاسد و فاحش نیست ولی ممکن است که که فسق یا فحشایی از او سر بزند. مهم این است که مومن به استغفار می رسد و اصرار بر گناه نمی کند. یعنی بلافاصله استغفار می کند. کسی که بلافاصله استغفار می کند مُصر بر گناه نیست.
بعضی ها محور استدلال را محور اصلی قرار می دهند که اشتباه است. رکن اصلی ایمان شهود، عهد و فطرت است و استدلال مکمل این ایمان است. بعضی می گویند که ایمان وراثتی است و به درد نمی خورد درحالیکه این طور نیست. ما این ایمان را از دنیا قبلی آورده ایم و با امام مان میثاق بسته ایم تا در این زمان و در این نسل بدنیا بیاییم. همه ی اینها حساب شده است و مزد کار ماست البته همه ی تفضل است. پس ما ارزش استدلال را پایین نمی آوریم ولی ارزش ایمان خیلی از استدلال بالاتر است. ایمان ما محترم است و باید با شیطان مقابله کنیم که این ایمان را از ما نگیرند.
فردی نزد امام آمد و گفت که شیطان ایمان مرا برده است و می گوید که چه کسی خدا را آفریده است؟ امام فرمود: شیطان تو را گیر انداخته است و همین که مضطرب هستی نشانه ی ایمان توست و راه آن ذکر است: لاحول ولا قوة الا بالله العلی العظیم. انسان نمی تواند ایمانی را که با شهود بدست آورده خراب کند و بعد آنرا با استدلال بدست بیاورد. اگر شیطان ایمان را ببرد در استدلال شما هم نفوذ می کند. اگر انسان ایمانش را محکم نگه دارد استدلالش هم درست می شود. همه ی حکمای اسلامی ایمان را حول استدلال شان می چیدند. برعکس شیطان ایمان فیلسوفان ملحد را می گرفته و آنها کاخ استدلال درست می کردند. پس این ایمان حداقلی باید همه ی مراتب وجودی انسان را دربر بگیرد و دیگر اینکه مومن بی مبالات و اهل اصرار نیست. هر کجا ایمان بیاید انسان پاک می شود. پشت ایمان طهارت نفس می آید و شرک می رود.
راه آزمایش ایمان
هرگاه انسان احساس کرد که در مقابله با هجوم شیطان بی مبالات شده است باید در ایمانش شک کند. ولی وقتی انسان لاابالی نیست در حال مبارزه است و اگر توکل انسان زیاد باشد پیروز است و اگر توکل شما ضعیف شد ممکن است که از شیطان ضربه بخورید. ولی وقتی ضربه خوردید دوباره به وادی توحید و استغفار برمی گردید.
هر گاه انسان دید که نسبت به اخلاق و فعل بد بی تفاوت است و تردید شیطان را می پذیرد باید به ایمانش شک کند. باید دوباره عهدهایی را که با خدا داشته تجدید و محکم کند. وقتی شیطان ایمان را بگیرد پایه های استدلال را سست کرده است ، پایه های ی استدلال در قلب انسان است نه فکر.
همین مقدار صفت ،عمل و رفتار بد که در مومن ظهور می کند بخاطر ایمانش نیست. آن فعل ناشی از ایمان نیست اگر ایمان حاضر بود آن عمل از انسان سر نمی زد. وقتی انسان گناهی انجام می دهد ایمان از او فاصله می گیرد. و انسان از فضای ولایت بیرون می رود و این بد است. شرک غیرمغفور قابل بخشش نیست. شرک مغفور مثل ریای خفیف است که خداوند می بخشد. هر کس در عبادت شرک خفی دارد در ولایت امام شریک قرار داده است.
اینجا محل کار است!
اگر موبایلتان را بیصدا نمیکنید، لااقل از آهنگ اعصاب خوردکن برای زنگ آن استفاده نکنید
درست است که بسیاری از ما بخش عمده ای از ساعات روز را در محل کار میگذرانیم، اما این دلیل موجهی برای اینکه در محل کار هر کاری دوست داشتیم انجام دهیم نیست! محل کار هم مثل هر جای دیگر الزامات خاص خود را دارد و با رعایت آنها، میتوان در راستای حریم شناسی و حرمت شناسی گام برداشت. چیزی که برای خود از دیگران توقع داریم. از جمله؛
۱- با انگشت زدن روی میز، وقتی دارید به چیزی فکر میکنید
نزن برادر من! نزن خواهر من! این درست که در حال فکر کردن هستید و موضوعی که فکرتان را مشغول خود کرده از نظر خودتان اهمیت بالایی دارد، اما این که انصاف نیست که به خاطر فکر کردن خودتان اعصاب همکارانتان را بهم بریزید و حواسشان را پرت کنید!
۲- بالا بردن صدا بیش از اندازه معمول در هنگام صحبت با تلفن
بهترین راه برای اینکه مکالمه تلفنی شما مزاحمتی برای دیگران ایجاد نکند این است که وقتی تلفنتان زنگ میخورد به جایی بروید که کسی نباشد و در صورتی که امکانش نیست، دست کم آرام صحبت کنید و حواستان جمع باشد که صدایتان بیش از حد معمول بلند نشود.
۳- استفاده زیاد از عطر یا استفاده از عطر با بوی تند
بعضیها فکر میکنند وظیفه خوشبو کردن محل کار را به عهده دارند! همین ذهنیت باعث میشود شیشه عطر را روی خودشان خالی کنند، غافل از اینکه این کار تنها بینی همکاران را میآزارد. امان از آن روزی که بوی عطر، به ویژه برای آقایان، تند هم باشد!
4- هنگام تایپ، روی صفحه کلید کوبیدن
صفحه کلید کامپیوتر شما گناهی نکرده که دائماً از شما توسری بخورد و صدایش هم درنیاید! از طرفی همکاران شما هم مجبور نیستند به سکوت محل کار به نوای نه چندان دلنشین تایپ کردن شما گوش دهند! لطفاً مهربانانه تر با کیبورد برخورد کنید.
5- وقتی زمان اختصاص یافته به استراحت از زمان نشستن و کار کردن پشت میز بیشتر میشود
وقت استراحت، ناهار، نماز و به طور کلی سایر فعالیتهایی که در محل کار مجاز به شمار میآید، هم حد و حسابی دارد. از حد خود که بگذرد، حقالناس پایمال میشود.
6- بعضیها خیلی اصرار به مریض نشان دادن خود دارند
برخی هم هستند که همواره میخواهند به دیگران ثابت کنند حال و روز خوشی ندارند و از مشکلات روحی یا جسمی رنج میبرند، در حالی که واقعیتشان این نیست. این مدل افراد تنها باعث بیحوصلگی همکاران خود میشوند.
7 - گذاشتن آهنگهای اعصاب خرد کن روی زنگ موبایل
اگر موبایلتان را سایلنت نمیکنید، دست کم از آهنگهای اعصاب خورد کن هم برای زنگ آن استفاده نکنید. همکاران شما شاید در ظاهر اعتراضی در این رابطه نداشته باشند، اما قطعاً از شنیدن صدای گوش خراش زنگ موبایل شما، دل خوشی هم ندارند.
8- بعضیها درک درستی از فضای شخصی و رعایت آن ندارند
برای برخی کارمندان هم انگار همه اتاق کم است؛ بدین معنا که هر چیزی را هر جایی دلشان بخواهد میگذارند و به حریم شخصی خود پایبند نیستند.
9- بعضى از همکاران انرژى منفى از خود ساطع میکنند
اینگونه افراد انرژی منفى به اطرافیان میدهند. به طور مثال از جملات منفى مثل چگونه فلان کار را انجام میدهی؟ یا اینکه توهم حوصله دارى و… اینگونه افراد حاضر به امتحان اتفاق جدید یا تغییرات نیستند و آن را بزرگنمایی کرده و به اطرافیان نیز تلقین میکنند که انجامش مشکل است؛ یا دائماً آه و ناله میکنند و بى خبر از اینکه انرژى منفى به اطرافیان میدهند.
جای خالی تفریح در سبک زندگی زنان امروز
دختران امروزی نه میدانند چرا باید کار کنند و نه میدانند چرا باید تفریح کنند!؟
قدیمترها که هم امکانات کم بود و هم زنان حضور اجتماعی چندانی نداشتند، تفریحات و بازیهای زنان هم کمتر و حتی در حد صفر بود. غالباً تفریح زنان در گذشته با کار همراه میشد. مثل انجام کارهای خانه به همراه زنان همسایه (سبزی پاک کردن، پختن آش، رب درست کردن و…) که زنگ تفریح خانمها در میانه کارهای خانه بود. شاید بهترین حالتش مشغول شدن به کارهای هنری مثل گلدوزی، سوزن دوزی، بافتنی و غیره بود؛ که البته یادگیری اینها هم معمولاً در دوران دختری و نوجوانی بود. در نهایت معدود بازیهای سنتی هم وجود داشت که به صورت فولکلوریک در میان زنان و در مراسم خاصی مثل جهیزیه بران، پاتختی و… رواج داشت؛ اینها هم بسیار خاص و گاه با ترویج رویکردهای مردسالارانه و نابجا همراه بود.
تغییر ناگهانی فضای اجتماعی باعث شد تا خانمها به طور منطقی این دوران گذار را طی نکنند و با یک شوک جمعی با این تغییرات برخورد کنند. برخی از خانمهای سنتی ترجیح دادند در همان فضا بمانند و نسبت به تغییر گارد بگیرند. حتی اگر این تغییر به اندازه یک تفریح ساده و به نفع خودشان باشد. این رویکرد افراطی از یک طرف که باعث ایجاد رویکرد تفریطی در نسل جدید شد، و رویکرد تند عده ای دیگر از زنان که در دوران گذار همه چیز را رها کردند و به ناگهان تغییر رویه دادند از طرف دیگر، باعث شد تا به ویژه نسل جدید بدون برنامه ریزی و اندیشه با مقوله تفریح و کار برخورد کند.
به بیان کلی و غیر دقیق، دختران امروزی نه میدانند چرا باید کار کنند و نه میدانند چرا باید تفریح کنند!؟ نه درست میدانند چطور باید کار کرد، نه درست میدانند چطور باید تفریح کرد! اگر کمی فکر کنید مطمئناً مثالهای زیادی از اطرافیان خواهید یافت که وقت خود را اینگونه بگذرانند و اسمش را بگذارند تفریح. سرعت پیشرفتهای تکنولوژیک و گسترش امکانات هم مزید بر علت شده است تا وقت تلف کردن جای تفریح را بگیرد.
یکی از دلایل عمده دیگر، کمبود امکانات تفریحی است که در مورد زنان این مشکل مضاعف میشود. فقدان امکانات و اماکن تفریحی باعث میشود جوانان نیاز خود را به شکل کاذب پاسخ دهند. ماشین گردی، پاساژ گردی، خیابانگردی و خیابانگردی و باز خیابانگردی میشود نحوه اتلاف وقت آزاد که به تدریج اسم تفریح به خود میگیرد.
فناوری، ابزارها و تنبلی نسل جوان در برنامهریزی و تصمیمگیری هم باعث شده است تا مشکل بیشتر شود. بسیاری از جوانان اگر در شرایط بیکاری قرار گیرند، نمیدانند چگونه وقت خود را به طور بهینه پر کنند. چرا که جوانان عصر فناوری، به ابزارها و امکانات وابسته شدهاند؛ اگر کامپیوتر و اینترنت و تلویزیون و امثال اینها را از ایشان بگیریم، خیلی از جوانان (حتی غیر جوانان!) نمیدانند چه کنند… حتی برای اتلاف وقت!
همسایه داری به سبک زندگی اسلامی+اینفوگرافی
راز عمر طولانی امام زمان(عجل الله تعالی فرجه الشریف)
« وَ إنَّ یُونُسَ لَمِنَ المُرسَلینَ * إذ اَبَقَ إلی الفُلکِ المَشحُونِ * فَساهَمَ فَکانَ مِنَ المُدحَضِینَ * فَالتَقَمَهُ
الحُوتُ و هو مُلیمٌ * فَلولا أنَّهُ کان مِنَ المُسَبِّحین * لَلَبِثَ فی بَطنِه إلی یَومِ یُبعَثُون»
آیات 139 تا 144 سوره مبارکه صافّات و یونس:
یونس از رسولان (ما) است(به خاطر بیاور) زمانی را که به سوی کشتی پر(از جمعیت و بار) فرار کرد و با آنها قرعه افکند و (قرعه به نام او افتاد و) مغلوب شد(او را به دریا افکندند) و ماهی عظیم او را بلعید، در حالی که مستحق سرزنش بود و اگر او از تسبیح کنندگان نبود تا روز قیامت در شکم ماهی می ماند )
یکی از سوالاتی که بر ذهن برخی خطور می کند این است که چگونه حضرت حجت(عجل الله تعالی فرجه الشریف)بعد از گذشت هزاروچند سال هنوز زنده هستند .در جواب این عزیزان باید گفت:
طبق آیات قرآن خدایی که می تواند حضرت یونس سلام الله علیه را در شکم ماهی تا روز قیامت بدون آب، غذا و هوا زنده بدارد، هم او نیز می تواند حضرت حجت (عجل الله تعالی فرجه الشریف) را در روی زمین تا وقت ظهور ایشان که از قیامت چندین مرحله بلکه چندین هزار سال کمتر است، زنده نگاه دارد.
کشف حجاب رضاخانی؛ مدل 2013
دشمن قدیمی ما با ترویج پوششهای بدن نما، برنامههای ماهواره و مطالب مندرج در سایتها هدفی جز این ندارد که جامعه جوان در حال پیشرفتمان را به «اندلسی» دیگر تبدیل کند.
آیا پروژه ی حیازدایی دشمن در حال پیروزیست؟
دوران دفاع مقدس با تمام سختی هایی که داشت برکات واثارمثبت بزرگی نیز برای کشورداشت که یکی از این اثاروبرکات آن واکسینه بودن تقریبا صددرصدی جامعه در برابر بسیاری از تهاجمات فرهنگی بود که اینروزها درحال دست و پنجه کردن با آن هستیم.
هرچه بودوهرچه شدازخیروشر گذشت تا اینکه گفتمان جدیدی با عنوان روابط آزاد بین دختر وپسردراوایل دهه 70در روزنامه ها وسریالها و….به راه افتاد.روز به روز این گفتمان تقویت گشت تا اینکه امروز داشتن دوست دختریا پسر تقریبا قبح خود را از دست داده است وکم کم به عنوان یک ارزش درحال تثبیت وپیشرفت است.همزمان با این گفتمان جامعه سنتی ومذهبی ما مواجه شد با هجوم هدفدار انواع لباسهای مردانه وبخصوص زنانه ای که هیچ گونه سنخیتی با عرف وعقایدمان نداشتند.خلاصه بحث در این باب اینکه نمی دانم چطور شد که چادرشد ،مانتو،مانتوها روزبه روز کوتاه تر شد،روزی آستین مانتوها به بالای مچ انتقال یافت وروزی دیگر آستین مانتوها با دکمه به بالای آرنج انتقال یافت،یکهوجوراب های ساق بلند زنانه از جامعه جوراب زنانه خداحافظی کردوجایش رابه جوراب های مچی داد،دشمن چقدرلطیف عمل میکند،یادم هست درست بعد از ورود جوراب های مچی به بازاروحذف جوراب های ساق بلند ،مد جدیدی به بازار شلوارزنانه آمدکه به شلوارهای کوتاه معروف شدند.تا اینجای کار دشمن توانسته بود پروژه ی کشف حجاب رضاخانی اش را با شکستن حدود شرعی در رعایت پوشش زنانه به پیش ببرد.
اوایل دهه ی 80بود که موج هجوم فیلمهای مختلف هالیوودی و بالیوودی و خالی وودی مستهجن به کشورهمزمان با اکران برخی فیلمهای تلوزیونی وسینمایی که موضوع اصلی آن عشق بود وپسری گیتار به دست چشم سبزودختری زیبا نقش اول فیلم را بازی میکردند،آغاز گشت .
با ورورد ماهواره به حریم خانواده ها کم کم پازل تهاجم خاص فرهنگی برپایه سوءاستفاده از غرایز وشهوات انسانها وبخصوص نسل جوان کامل گشت تا ما را به این فکر وادار نماید که ظاهرا دشمن به دنبال اندلسی (اسپانیای قدیم)دیگر در این برهه اززمان است.اندلسی که روزگاری به عنوان یکی از پیشروان فرهنگی وعلمی جهان اسلام درآمد وسالها بعد با هجوم فرهنگی دشمن از درون پاشید وشد اسپانیای امروزی که به دفعات اسلام ستیزی خودش را به اثبات رسانیده است.
جامعه آنروز اندلس نیز جامعه ای جوان مانند جامعه کنونی مابود.یکی از بهترین وموثرترین راه ها هم در از هم پاشیدن چنیین جوامعی با بافت جوان ومذهبی ورود از راه شهوات وامیال جنسی و….است.
متاسفانه دشمن نیز این موضوع را فهمیده است وپروژه های خود را بر این مبنا در کشور ما ودر بسیاری از جوامع مذهبی وسنتی در حال پیگیری کردن است.
باورود مد جدید برپایه انواع ساپورت ها به کشوردشمن می کوشد تیر خلاص را بر پیکر نیمه جان حیا وحجاب بزند.پروژه ای که از تهران وتئاترشهر اغاز گشته است واینروزهااز روستاهای شمال غرب تا شمال شرق تا کهکلویه وبویراحمد متقاضی پوشیدن چنین مدی هستند.
اینهمه مد وترویج پوشش های بدن نما ،مانتوهای کوتاه و حریر ،شلوارهاوتی شرت های کوتاه مردانه،ساپورت ها و……،ماهواره ها ،سایت ها و….هدفی بجز این ندارد که جامعه جوان در حال پیشرفت مان را به اندلسی دیگر تبدیل کندواگر اینطور شود قرنها طول خواهد کشید که دوباره ملتی با رهبری همچون امام خمینی (ره)ظهورپیدا کند ومنادی اسلام ناب محمدی باشد.
فرق «الله »با «رب» در چیست؟
به طور کلی بدانیم که «اسم» یعنی «نشانه». و نشانهها همیشه معرف صاحب نشانه هستند. مثل این بگوئیم: استاد شهید، آیت الله مرتضی مطهری. استاد یک اسم است و نشان از آن دارد که مقصود ما «در علم یا علومی به حد استادی است»، آیت الله هم یک اسم است و مقصود این است که علم او در مبحث
«فقه و اصول» در حد اجتهاد است، مرتضی و نیز مطهری هم اسم و نشانهای هستند که شخص خاصی را نشان میدهند و در عین حال همهی این اسمها به ذات دلالت میکنند. اسمهای حق تعالی نیز همینطور هستند، هر کدام معنای جداگانهای داشته و معرفتی از او را بیان میکنند، اما در عین حال به یک ذات دلالت دارند، لذات فرمود:
«قُلِ ادْعُوا اللَّهَ أَوِ ادْعُوا الرَّحْمنَ أَيًّا ما تَدْعُوا فَلَهُ الْأَسْماءُ الْحُسْنى …»(الإسراء – ۱۱۰»
ترجمه: بگو؛ [او را] الله بخوانید و یا رحمان بخوانید، هر کدام را که بخوانید، نامهای نیکو از اوست.
یعنی همه اسمهای نیکوی اوست و با هر اسمی که بخوانید، او را خواندهاید، منتهی با هر اسمی توجه به یک تجلی او نمودهاید. حال پس از مقدمهی فوق، به معانی این دو اسم میپردازیم:
الف – الله، در اصل (ال إله) میباشد. إله، به معنای پرستش است و «ال إله»، یعنی تنها موجود پرستش شونده. البته بعضی هم گفتهاند که ممکن از ماده «وله – و ل ه» به معنای حیرانی و سرگردانی باشد که البته منافاتی ندارد. او تنها موجود قابل ستایش و پرستشی است که همهی عقول نه تنها در شناخت کنه آن، بلکه در توصیف یکی از کمالات آن در حیرت و سرگردانی هستند. به همین خاطر، «الله» را اسم مطلق خداوند خواندهاند. اسم مطلق، یعنی همهی اسمها در آن هست. لذا خداوند به اسمهای متفاوتش توصیف میشود، اما به الله توصیف نمیشود. مثلاً میگوییم: الله، رحمن و رحیم و رازق و مالک و … است.
«…از جمله ادلهاى كه دلالت مىكند بر اينكه كلمه (اللَّه) علم و اسم خاص خدا است، اين است كه خداى تعالى به تمامى اسماء حسنايش و همه افعالى كه از اين اسماء انتزاع و گرفته شده، توصيف مىشود، ولى با كلمه (اللَّه) توصيف نمىشود، مثلا مىگوييم اللَّه رحمان است، رحيم است، ولى بعكس آن نميگوئيم، يعنى هرگز گفته نميشود: كه رحمان اين صفت را دارد كه اللَّه است و نيز مىگوييم (رحم اللَّه و علم اللَّه و رزق اللَّه، خدا رحم كرد، و خدا دانست، و خدا روزى داد،) ولى هرگز نميگوئيم (اللَّه الرحمن، رحمان اللَّه شد)، و خلاصه، اسم جلاله نه صفت هيچيك از اسماء حسناى خدا قرار مىگيرد، و نه از آن چيزى به عنوان صفت براى آن اسماء گرفته ميشود.» (المیزان، تفسیر سورهی حمد – مرحوم علامه طباطبای)
نکته: تنها موجودی قابل پرستش است که هستی و کمال مطلق باشد و از هر گونه نقص و نیستی مبرا و منزه «سبحان» باشد. چنین موجودی از آن جهت که تنها معبود است «ال إله» است و از آن جهت که هیچ کس نمیتواند شناخت کاملی حتی به کنه و نهایت یک کمال پیدا کند، چه رسد به همهی کمالات، «إله» از ریشه (وله – حیرانی) میباشد.
ب – رب، نیز اگر در موضوع صفات الله بحث شود به معنای مالک، صاحب و غالب است و اگر در موضوع اسمای افعالیه خدا مورد بحث قرار گیرد، به معنای «مربی، منعم، متمم» است. پس اگر فرمود: «الله رب العالمین»، یعنی آن تنها پرستش شوندهای که عقول از شناخت او در حیران هستند و مالک، صاحب، منعم و تربیت کنندهی همهی امور عالم است.
جنس لباس اسلامی
كودكان قربانيان بيدفاع بتمنها!
سالانه بيش از 900 هزار دانش آموز پايه اول ابتدايي وارد دنياي علم و دانش ميشوند. دنيايي كه در ابتداييترين سطح آموزشي آن، اساسيترين بينشها و تفكرات فرهنگ غالب در ذهن خام و بالقوه كودك نقش ميبندد.
بيشك مسئولان ستادي و اجرايي پيشتر به اين امر واقف بوده و تمهيدات و تدابير لازم براي آموزش صحيح و هدايت اصولي سرمايههاي آينده مملكت را انديشيده و اجرا ميكنند ، اما به نظر ميرسد با توجه به گسترش روزافزون ارتباطات جوامع و تأثيرپذيري آنها از يكديگر، دقتنظري كه لازم و ملزوم هدايت آموزش و پرورش اين قشر بالقوه به حساب ميآيد، در لابلاي كيف و كتاب دانشآموزان راه گم كرده و مسئولان مربوطه از نفوذ و تأثير آن بر فرهنگ غني و درخشان تمدن ايراني غافل ماندهاند.
غفلتي كه “هريپاترها"، “بنتنها” و “باربيها” را در قالب لوازم التحرير جايگزين ارزشهاي ايراني-اسلامي كرده و روز به روز دامنه گسترش آن در بين دانشآموزان افزايش مييابد.
در حاليكه خيليها نسبت به تأثير رواني پيامهاي ارسالي اين ابزار ظاهرا بيخطر لوازم التحرير از مهمترين ابزار آموزشي، كاري و حتي زندگي جامعه امروزي شده و علاوه بر اين در هر خانواده اين حداقل يك نفر دانشآموز مقطع ابتدايي ميتوان يافت كه با اين ابزار سر و كار دارند. با نگاهي اجمالي به طرحها و اشكال لوازم التحرير اين قربانيان ناخواسته فرهنگي، ميشود به عمق فاجعه پي برد.
فاجعهاي كه فرهنگ ايراني-اسلامي را هدف گرفته و “بتمنها” و “باربيها” اسطوره و سلطان فكري آيندهسازان اين مملكت شده است.
“رضا علوي” كارشناس هنري سنتي در خصوص نفوذ و احاطه نگرانكننده فرهنگ غربي بر ذهن دانشآموزان ميگويد: همانقدر كه الان يك دانشآموز اول ابتدايي، “مرد عنكبوتي” را ميشناسد، “رستم” يا “فردوسي” را نميشناسد.
تصاوير و اشكالي كه بر روي لوازم التحرير امروزي نقش بسته اكثرا منشأ خارجي داشته و تقريبا در بين دانشآموزان جا افتاده و حتي شخصيت اين تصاوير ملكه ذهني بسياري از دانشآموزان شده است.
نسل نو، ذهن حساس و پويايي دارد كه به نظر ميرسد جلوتر از زمان خود حركت ميكند، بنابراين براي هدايت اين نسل بايد پيشبينيها و پيشگيريها را قبلا انجام داد چرا كه پس از شكلگيري علايق، تغيير در آن بسيار سخت و حتي غيرممكن است.
ذهن كودك آماده جذب خوراك فرهنگی است، وقتي بدون ملاحظه و نظارت كافي، اسباببازي، لوازم التحرير و بازيهاي رايانهاي فاقد ارزش را براي كودك خود تهيه ميكنيم، در واقع ناخواسته او را در ابتداي شكلگيري تفكرات و ارزشهاي فكري از فرهنگ خود دور و به فرهنگ بيگانه سوق ميدهيم.
يكي از فروشندگان عمده لوازم التحرير با اشاره به افزايش علاقهمندي نسل جديد به موضوعات جذاب روز ميگويد: خيلي از توليدكنندگان داخلي ترجيح ميدهند از تصاوير جذاب و به روز خارجي بر روي محصولات خود استفاده كنند، چرا كه فروش بهتر و بيشتري دارد.
اما اين فقط كافي نيست كه ما از اسطورههاي ايراني يا آثار تاريخي خود بر روي لوازم التحرير استفاده كنيم و انتظار داشته باشيم بهتر از لوازم التحرير خارجي در بين دانشآموزان استقبال شود، بلكه بايد ابتدا ذهنيت جامعه و كودك را براي پذيرش و جذب آن آماده كنيم.
وقتي از چند دانشآموز در مورد آينده آنها پرسيدiه شد، يكي گفت خلبان، ديگري گفت معلم و يكي ديگر گفت در آينده ميخواهد “مرد عنكبوتي” شود!
“مرد عنكبوتي” تنها الگوي دانشآموزان ما نيست بلكه هر شخصيت تخيلي و پوشالي كه با تبليغات رسانهايي در ذهن كودك مينشيند با غفلت خود ما تبديل به اسطوره و الگو براي آنها ميشود.
آیا شیعیان درباره مقام ائمه غلو می کنند؟
یکی از ترفندهای تبلیغاتی وهابیت درباره پیروان مکتب اهل بیت علیهم السلام این است که ابتدا یک تهمت را به شکلهای گوناگون و از راههای مختلف به شیعیان نسبت میدهند و آنگاه درباره اینکه چرا شیعیان دارای فلان باور هستند، به بحث و گفتوگو مینشینند و کارشناس دعوت میکنند! یکی از این ترفندهای تبلیغاتی، ترویج این نکته است که شیعیان درباره مقام ائمه غلو میکنند! آنها البته در تعریف غلو هم گاهی دچار اشتباه میشوند و به عنوان مثال اتصاف اهل بیت به علم غیب را نوعی غلو میدانند.
برای پاسخ به این ادعا باید گفت:
۱- شیعیان، غلوکنندگان و کسانی که غیر خدا را- هر که باشد- به حدّ خدایی میرسانند، کافر دانسته و مسلمان نمیدانند تا چه رسد که او را شیعه و پیرو اهل بیت (علیهم السلام)، بخوانند. چگونه ممکن است متمسکین به ثقلین، امری که خلاف عقل و قرآن و سنّت است را باور داشته باشند.
الف) قرآن میفرماید:
(لَقَدْ کَفَرَ الَّذِینَ قالُوا إِنَّ اللهَ هُوَ الْمَسِیحُ ابْنُ مَرْیَمَ) (مائده: ۱۷)
به تحقیق کافر شدند کسانی که گفتند خداوند همان مسیح پسر مریم است.
ب) امیرمؤمنان (ع) میفرماید: «خدایا من از غلات (غلو کنندگان)، تبرّی میجویم، همانگونه که عیسی بن مریم از نصارا، تبرّی جست. خدایا آنها را تا ابد، خوار و ذلیل کن و هیچیک از آنها را یاری مکن۱".
امام صادق (ع) نیز در این مورد فرمود: «بر جوانان خود از خطر غلات بترسید که مبادا آنان را تباه سازند. زیرا غلات بدترین خلق خدایند. عظمت خدا را کوچک دانسته و برای بندگان خدا قائل به ربوبیّت هستند۲".
ج) شیخ صدوق میفرماید: «اعتقاد ما در مورد غلات و مفوّضه آن است که اینان کافران به خداوند میباشند۳".
شیخ مفید نیز میفرماید: «غلات گروهی از متظاهران به دین اسلامند که امیرمؤمنان (ع) و امامان از ذریّة او را به الوهیت و پیامبری نسبت دادهاند. آنان گمراه و کافرند و امیرمؤمنان (ع) به قتل آنها فرمان داده است. ائمه دیگر نیز، آنها را کافر و خارج از اسلام دانستهاند۵".
۲- آیا خبر داشتن از غیب و اشراف بر احوال انسانها مطلقاً به مفهوم غلوّ و خدا دانستن شخص عالم به غیب است؟ در این صورت قرآن افراد زیادی را شریک خداوند قرار داده است.
الف) قرآن از قول حضرت عیسی (ع) میفرماید:
(وَ أُنَبِّئُکُمْ بِما تَأْکُلُونَ وَ ما تَدَّخِرُونَ فِی بُیُوتِکُمْ) (آل عمران: ۴۹)
من به شما خبر میدهم درباره آنچه میخورید و آنچه در خانههایتان ذخیره میکنید.
آیا این خبر دادن از غیب نیست؟ آیا از نظر قرآن حضرت عیسی (ع)، خدا است؟! در آیه دیگری، به پیامبر (ص) میفرماید: (ذلِکَ مِنْ أَنْباءِ الْغَیْبِ نُوحِیهِ إِلَیْکَ)، (آل عمران: ۴۴) آیا پیامبر (ص) که از غیب خبر داشت، خدا بود؟ حال اگر پیامبر (ص) این اخبار غیبی را در اختیار دیگران قرار دهد، این، غلوّ و نسبت دادن اوصاف خداوند برای مخلوق است؟!
حقیقت این است که وهابیون، نمیتوانند فرق بین علم ذاتی و بیحدّ که از اوصاف خاصّ خدا است و علم ایتایی و لدنی و محدود که خداوند به برخی بندگان خاص خود عطا میکند را بفهمند.
در آیه دیگری میفرماید:(عالِمُ الْغَیْبِ فَلا یُظْهِرُ عَلی غَیْبِهِ أَحَداً إِلَّا مَنِ ارْتَضی مِنْ رَسُولٍ…) (جن: ۲۶ ۲۷)
دانای غیب اوست و هیچ کس را بر اسرار غیبش آگاه نمیسازد مگر پیامبری را که از او خشنود باشد.
ب) در متون معتبر اهل سنت، خبرهای غیبی فراوانی از قول پیامبر (ص) نقل شده است. از جمله، درباره اوضاع امّت در آخرالزّمان، شهادت امام حسین (ع) در کربلا و درباره حضرت مهدی (عج)، که ذکر آنها باعث تطویل کلام میشود. دراین زمینه، فقط به یک حدیث بسنده میکنیم:
مسلم و احمد بن حنبل از حذیفه نقل کردهاند که: «پیامبر (ص) به من علم گذشته و آینده تا روز قیامت را آموخت۵".
آیا خبر داشتن حذیفه از علم غیب غلو نیست و خبر داشتن اهل بیت (علیهم السلام) غلو است؟!
منابع:
۱- بحارالانوار، ج ۲۵، ص ۲۶۵
۲ - محمد بن علی بن بابویه قمی (شیخ صدوق)، الاعتقادات، ص ۷۱؛ به نقل از شیعه شناسی، ج ۱، ص ۵۵۷
۳ - همان، ص ۲۸۶
۴- محمد بن نعمان (شیخ مفید)، تصحیح الاعتقاد، ص ۱۰۹، به نقل از شیعه شناسی، ص ۵۵۸.
۵- صحیح مسلم، بیروت، دارالفکر، ج ۸، ص ۱۷۳؛ مسند احمد، ج ۵، ص ۳۸۸؛ المستدرک، بیروت، دارالمعرفة، ۱۴۰۶، ج ۵، ص