تجلیل از برگزیدگان مسابقه رشد 2 در استان کردستان
روز یکشنبه مورخ 91/3/21 طی مراسمی بطور همزمان در مدارس استان از برگزیدگان مسابقه رشد 2 تجلیل بعمل آمد و هدایایی به برگزیدگان و اساتید راهنما تقدیم گردید.
علاوه بر هدایای نقدی، لوح تقدیر با مضمون ذیل نیز به ایشان تقدیم شد.
بنیان های یک جامعه را اندیشه ها می سازدو اندیشه ها از گذر پژوهش و پژوهشگران پا به عرصه می نهند.
پژوهش، خلاقیت و نوآوری، لازمه توسعه علمی و حرکت کاروان بشری به سوی ترقی و تعالی است که می تواند توسعه پایدار هر ملتی را تضمین نماید. در این راستا، حضور فعال و تلاش پیگیر و مجدانه پژوهشگران می تواند نوید بخش آمیزه ای درخشان برای کشور عزیزمان باشد.
نشست رئیس دانشکده فرق و مذاهب اسلامی با مدیر حوزه های علمیه خواهران استان کردستان
در این نشست دکتر فرمانیان رئیس دانشکده فرق و مذاهب اسلامی و تنی چند از اساتید برجسته دانشگاه از جمله دکتر رضوانی و دکتر ایمانی پیرامون ایجاد راهکارهایی در خصوص پیشبرد اهداف حوزه و دانشگاه و همچنین تعامل بیش از پیش این مراکز با هم به بحث و تبادل نظر پرداختند.
در ضمن در این نشست تصمیمی هم مبنی بر قرار گرفتن سهمیه ای اختصاصی برای طلاب خواهر جهت تحصیل در دانشگاه مذاهب اسلامی مرکز استان کردستان در سال تحصیلی 93-92 اتخاذ گردید.
اعتکاف پنجره ای روبه بهشت
یا ایها الانسان انک کادح الی ربک کدحافملاقیه (انشقاق / آیه 6)
ای انسان تو با تلاش و رنج به سوی پروردگارت می روی و او را ملاقات خواهی کرد.
اعتکاف یعنی نسیم روح بخش معنویت ایمان در لابلای ثانیه های شتابزده عمر ، اعتکاف شروعی بر یک زندگی دیگر ، اعتکاف چشیدن حلاوت ذکر خدا و به ناگاه چقدر زود دیر می شود.
با حمد و ثنای الهی و درود و صلوات بر خاتم الانبیا محمد مصطفی (ص) و اهل بیت عصمت و طهارت (س) ، همزمان با آغاز ایام البیض در سراسر کشور طلاب حوزه های علمیه خواهران سطح استان مراسم معنوی اعتکا را در مساجد شهر انجام دادند.
در راستای اجرای برنامه های مساجد طلاب نیز برنامه های فرهنگی - تربیتی مدارس خود را که از قبل برنامه ریزی شده بود اجرا نمودند که اهم این برنامه ها خواندن قرآن و ادعیه و زیارت عاشورا بوده است و در طول روز به تفسیر قرآن توسط مبلغین اعزامی از مدارس علمیه پرداختند. همچنین مبلغین به سوالات احکامی و اخلاقی و اعتقادی معتکفین پاسخگو بودند.
در پایان مباحث خود را با سخنان گهرباری از مقام معظم رهبری «مد ظله العالی» درباره اعتکاف به اتمام می رسانیم.
این اعتکافی که جوان ها انجام می دهند. در واقع دارند با خدا خلوت می کنند ، اعتکاف بیشتر یک کار فردی است ایجاد یک ارتباط با خداست، جوری نشود که برنامه های جمعی این مراکز اعتکاف حال خلوت و حال ارتباط فردی و قبلی با خدا را در افراد ضعیف کند یا بگیرد.
برگزاری اجلاس مدیران مدارس علمیه خواهران استان کردستان
این جلسه در روز چهارشنبه مورخ 91/3/17 در مرکز مدیریت حوزه های علمیه خواهران استان کردستان با حضور مدیر استان حاج آقا صالحی و مدیران محترم مدارس سطح استان برگزار گردید.
در این جلسه پس از خیر مقدم گویی توسط حاج آقا صالحی به بحث و رایزنی در مورد مسائل مربوط به پذیرش و آموزش در مدارس پرداختند و مدیران مدارس نیز نقطه نظرات خود را عنوان نمودند سپس حاج آقا صالحی به اتفاق مدیران محترم مدارس و معاونین اداری مالی ، فرهنگی و آموزش مرکز به دیدار نماینده مکرم ولی فقیه در استان کردستان حضرت آیت الله حسینی شاهرودی (زید عزه) رفتند.
در این دیدار حاج آقا شاهرودی ابتدا حضور مدیران مدارس را خیر مقدم گفته و همچنین سالروز وفات عقیله بنی هاشم حضرت زینب کبری (س) را تسلیت عرض کردند و به ابعاد شخصیتی و وجودی و تصرف ولایی حضرت زینب (س) پرداختند و به نقش زن در اجتماع و گوهر وجودی وی اشاره نمودند و فرمودند که یک زن تا جایی در معنویت و کمال پیش می رود که در شخصیت حضرت زهرای مرضیه (س) تجلی پیدا کند.
در ادامه حاج آقا شاهرودی به جایگاه حوزه های علمیه خواهران در جامعه پرداختند و نقش زنان را در جامعه و حوزه های علمیه تبیین نمودند. سپس مدیران مدارس علمیه سطح استان گزارش اجمالی از وضعیت مدارس و طلاب خود خدمت ایشان ارائه نمودند.
در پایان این دیدار که همزمان با اذان ظهر بود مدیران به امامت حاج آقا شاهرودی به اقامه نماز جماعت ظهر و عصر پرداختند.
جلسه هم اندیشی مدیران سطح استان با حضور مدیر استان در مرکز مدیریت حوزه های علمیه خواهران استان کردستان ادامه پیدا کرد و در آن علاوه بر سخنان حاج آقا صالحی ، معاونین مرکز نیز به بیان نقطه نظرات خود و راهکارها و راه حل ها پرداختند و مدیران نیز به تناسب آن پاسخ ها و مشکلات موجود را عنوان نمودند.
خروج حضرت محمد از شعب ابی طالب
سهم “عبدالله” را به پیامبر(ص) داد. تولد خاتم انبیا(ص) و نیز خانه خدیجه(س) در همین دره بود و حضرت رسول(ص) تا هنگام هجرت در آن سکونت داشت. “عقیل” پس از هجرت به مدینه، آن را تصرف کرد. “محمد ابن یوسف ثقفی” ـ برادر حجاج ـ آن را از فرزندان عقیل خرید و ضمیمه منزل خود کرد.
موقعیت جغرافیایی شعب ابیطالب
این شعب در شرق كعبه معظمه و میان كوه ابوقبیس و شعب ابنعامر قرار دارد و فاصله آن تا كعبه حدود دویست تا سیصد متر است.
عرب دامنه ها و وادیه های كوچك میان كوه را اصطلاحاً “شعب” می نامد. شهر مكه به دلیل داشتن تپه های فراوان، شعبهای متعددی نیز در دامنه های تپه ها دارا بوده و هر شعب به نام طایفه ساكن آن نامگذاری شده است. شعب ابیطالب یکی از آنان است كه در آغاز “شعب ابییوسف” و پس از بعثت، شعب ابیطالب نام گرفت و بعدها به شعب بنی هاشم و اکنون به شعب امام علی(ع) شهرت یافته است.
علل محاصره شعب ابیطالب
ناكامی قریش در بازگرداندن مهاجران حبشه به مكه و خطر ایجاد پایگاهی خارج از قدرت سیاسی قریش در آنجا و نیز نفوذ رو به گسترش مسلمان در میان جوانان قریش، آنان را به اتخاذ راه حلی جدید كشاند و آن اندیشه قتل پیامبر(ص) بود. مشركان از ابوطالب خواستند تا دو برابر دیه قتل آن حضرت را دریافت كند تا فردی غیر قریشی، محمد(ص) را به قتل برساند.
ابوطالب ـ عموی پیامبر(ص) ـ با شهامت و قاطعیت به این اقدام آنها اعتراض كرد و اشعاری مبنی بر حمایت از رسول خدا(ص) سرود. قریش به ناچار راهی دیگر در پیش گرفتند و آن، تحریم اقتصادی ـ اجتماعی را بر قریش تحمیل کردند تا دست از حمایت پیامبر(ص) بردارند و او را به قریش واگذارند. ابوطالب پس از مشورت با پیامبر(ص) تصمیم گرفت، برای سهولت در مراقبت از جان ایشان و حفظ تعصبات و همبستگی عشیرهای، بنی هاشم و بنی مطلب را در شعب ابیطالب گرد آورد. از سوی دیگر چون قتل پیامبر(ص) بدون جلب رضایت حامیان او به معنای جاریساختن خون در مكه بود، مشركان به ناچار پس از اجتماع در دارالندوه ـ محل شورای قریش ـ تصمیم گرفتند، بنی هاشم و بنی مطلب را در محاصره كامل اقتصادی ـ اجتماعی قرار دهند تا شاید بدینوسیله آنان را به تسلیم پیامبر(ص) به قریش مجبور كنند؛ زیرا مكیان، قدرت سیاسی متمركزی نداشتند و هر عشیره به طور جداگانه، زعامت سیاسی ـ اقتصادی ـ اجتماعی خویش را در اختیار داشت؛ بنابراین قطع روابط اقتصادی ـ اجتماعی، نهایت اعمال قدرت آنان برای تحت فشار قرار دادن بنی هاشم بود. در جریان محاصره شعب، همه بنی هاشم و بنی مطلب به جز ابوجهل، ابولهب و ابوسفیان بن حارث حضور داشتند. مفاد عهدنامه بدینقرار بود:
1. هیچكس حق داد و ستد با بنی هاشم و بنی مطلب را ندارد.
2. هیچكس حق زن دادن یا زن گرفتن از بنی هاشم را ندارد.
3. پیمان نامه فقط در صورتی ملغی خواهد شد كه محمد(ص) را برای کشتن به آنان تسلیم کنند. پس از آنکه “منصور بن عكرمة بن عامر” عهدنامه را نوشت، هشتاد نفر از بزرگان قریش بر آن مهر تأیید زدند و آن را در كعبه آویختند.
ابوطالب شبها در شعب، پیامبر(ص) را در بستر خویش، علی(ع) و گاه كسانی از بنی هاشم میخوابانید؛ زیرا قریش مصمم به قتل پیامبر(ص) بود.
مدت اقامت در شعب، سه سال و شرایط حاكم بر آن بسیار سخت و طاقت فرسا بود؛ آنچنان كه صدای ضجه كودكان از بیرون آن شنیده میشد؛ زیرا هر نوع طعامی را حتی اگر از ناحیه مسافران غریبه در بازارهای مكه عرضه میشد، به سرعت با قیمت بیشتر میخریدند تا مانع رسیدن آن به بنی هاشم شوند.
آنان تنها در ماه های حرام(موسم حج) میتوانستند از شعب خارج شوند و تنها تعداد محدودی همچون: “هاشم بن عمرو"، “ابوالعاص بن ربیع، داماد پیامبر(ص)حكیم بن حزام، برادرزاده خدیجه” و گاه علی(ع) شبانگاه مقداری گندم و خرما بر شتر بار میكردند و زمانی كه شتر، نزدیك شعب میرسید، آن را رها میکردند و به درون شعب میفرستادند.
“ابوجهل"، “عاص بن وائل"، “نضر بن حارث” و “عقبة بن أبیمعیط” نگهبانان شعب بودند تا مبادا كسی برای بنیهاشم آذوقه بفرستد. گاه میان اینان و افرادی از بنی هاشم که قصد داشتند آذوقه به شعب وارد کنند، نزاع در میگرفت و افرادی مانند: “ابوالبختری” ـ از هم پیمانان قریش علیه بنی هاشم ـ بر فرزندان بنی هاشم رحم میكرد و به نزاع خاتمه میداد. یک بار هنگام حمل بار به شعب، نگهبانان، آنچنان حکیم بن حزام را مضروب ساختند که تا سه روز بین مرگ و زندگی بود. در طول مدت اقامت در شعب تمام دارایی و اموال خدیجه و ابوطالب مصرف شد و محاصره شدگان به سختی روزگار میگذراندند و به احتمال قوی شرایط سخت آنجا، باعث مرگ آن دو نفر شد كه چندی پس از خروج از شعب رخ داد.
برخی از امضاكنندگان معاهده تحریم، از شرایط سخت بنی هاشم در شعب ناخشنود بودند؛ اما دلایل مهمتری، آنان را از نقض آن بازمیداشت.
مزایای تحصن بنی هاشم در شعب ابیطالب
1- از بروز شكاف میان بنی هاشم در حمایت از پیامبر(ص) بر اثر فشارهای اقتصادی، اجتماعی و عاطفی مشركان مكه بر مشركان بنی هاشم جلوگیری شد.
2- حفاظت مستمر از جان پیامبر(ص) كه در جریان زندگی عادی در مكه میسر نبود.
3- حفظ تعصبات و همبستگی عشیرهای؛ زیرا تجمع همه بنی هاشم در شعب، عواطف خاندانهای وابسته به بنی هاشم را علیه اشراف قریش تحریك میكرد و مانع تندادن آنان به سیاستهای خشونت بار علیه بنی هاشم میشد.
4- حضور بنی هاشم در كنار پیامبر(ص) سبب نفوذ و آشنایی بیشتر آنان با محتوای اسلام میشد.
5- فشارهای مالی، تشنگی و گرسنگی فرزندان و زنان بنی هاشم باعث بروز شكاف بیشتر میان مكیان در اتخاذ سیاستهای خشونت آمیز علیه بنی هاشم و دستبرداشتن از اینگونه اقدامها میشد.
زمان و مدت تحصن
شروع محاصره از اوایل محرم سال هفتم هجری بنا بر قول مشهور به مدت سه سال ذكر شده است.
دلایل انقضای پیماننامه قریش
1- اكثر مورخان همچون: یعقوبی و ابن سعد، خورده شدن صحیفه به وسیله موریانه را دلیل نقض محاصره میدانند، حال آنكه قریش پس از آگاهی از صدق گفتار پیامبر(ص) نه تنها ایمان نیاوردند؛ بلكه او را ساحر خواندند و بر دشمنی راسختر شدند؛ زیرا بسیاری از امضاكنندگان معاهده در جنگ بدر حضور داشتند و جزء كشته شدگان بودند و این قطعی ترین دلیل بر نادیده گرفتن این معجزه و وجود علل مهم تری است.
2- سه سال رنج و گرسنگی بنی هاشم، احساسات مكیان و سرزنش آنان را بر ضد اقدامات قریش برانگیخت؛ از اینرو بر آن شدند که با نقض معاهده به این وضعیت خاتمه دهند.
3- حضور مسلمانان و مشركان بنی هاشم در كنار یكدیگر در شعب و آشنایی آنان با محتوای دعوت پیامبر(ص)، صداقت و حقانیت گفتار و كردار او، پایه های اولیه اسلام و اولین هسته های مقاومت در برابر مشركان را تشكیل داد. به همین دلیل، اشراف زیرك مكه برای پایان دادن به محاصره، با توسل به زور و تهدید در مقابل جناح ابوجهل بسیار کوشیدند؛ زیرا آنان از آثار سوء حضور آنان در شعب آگاه بودند. این جناح با حضور “هشام بن عمر"، “ربیعة بن حارث"، “زهیر بن ابیامیه"، “مطعم بن عدی"، “ابوالبختری"، “عاص بن هشام” و “زمعة بن اسود بن مطلب” شبانگاه به طور پنهانی به گفتگو و ارزیابی نتایج معاهده پرداختند و مصمم به نقض آن و تحمیل خواستههایشان بر جناح مخالف شدند. آنان با بهرهگیری از زمینه های مطلوب ذهنی مردم عادی مكه ـ كه در میان آنان خویشاوندان بنی هاشم بسیار بودند ـ مسلحانه به سوی شعب رفتند و بنیهاشم را به ترك آنجا فرا خواندند. جناح ابوجهل نیز كه قدرت كمتری داشت، به نقض معاهده گردن نهاد. تاریخ نقض معاهده را پانزدهم رجب سال دهم بعثت ذكر كرده اند.
توی نجف یه خونه بود
توی نجف یه خونه بود، که دیواراش کاهگلی بود
اسم صاحب اون خونه، مولای مردا علی بود
نصف شبا بلند می شد ، یه کیسه داشت که بر می داشت
خرما و نون و خوردنی ، هرچی که داشت تو اون می ذاشت
راهی کوچه ها می شد ، تا یتیما رو سیر کنه
تا سفره خالی شون و پر از نون و پنیر کنه
شب تا سحر پرسه می زد ، پس کوچه های کوفه رو
تا بوی بارون بکنه ، پاهای بی شکوفه رو
عبادت علی مگه می تونه غیر از این باشه
باید مثل علی بشه ، هرکی که اهل دین باشه
بعد از علی کی می تونه مرهم راز من بشه
درد دلامو گوش کنه ، دچار ساز من بشه
شعر از : زنده یاد مرحوم آقاسی
چشمه هایی از دانش علی (ع)
چشمه هايى از دانش على(ع)
چشمه اول
يكى از علماى يهود نزد والى آمد و گفت: آيا تو جانشين پيامبر اين امت هستى؟ او گفت: آرى. يهود گفت كه ما در تورات ديده ايم كه جانشينان پيامبران در ميان امت آنان، دانشمندترين آنان است. پس مرا آگاه كن كه خداى تعالى كجاست، آيا در زمين است يا در آسمان؟
او گفت: او در آسمان و برعرش است. يهودى گفت در اين صورت زمين از وجود خدا خاليست و بنا به قول تو در جايى هست و در جايى نيست.
والى برآشفت و گفت: از نزد من دور شو وگرنه تو را مى كشم! يهودى در حال تعجب از اين سخن از نزد وى دور شد. در همين حال على(ع) از مقابل او عبور كرد و فرمود: اى يهودى، آنچه پرسيدى و آن چه در پاسخ شنيدى من مى دانستم. ما مى گوييم خداى عزوجل جا و مكان را آفريد و براى او جا و مكانى نيست و بالاتر از اين است كه مكانى او را در برگيرد بلكه او هر آن چه را كه در مكان است فراگرفته است و چيزى وجود ندارد كه از حيطه تدبير او بيرون باشد و براى تأييد صحت آن چه گفتم از كتاب خود شما خبر مى دهم و اگر دانستى كه درست است آيا ايمان مى آورى؟
يهودى گفت: آرى
فرمود: آيا در بعضى كتاب هاى خود نديده ايد كه روزى موسى بن عمران نشسته بود، ناگاه فرشته اى از جانب شرق نزد او آمد و موسى از او پرسيد از كجا آمدى؟ گفت: از جانب خداى عزوجل و فرشته اى از سوى مغرب سوى او آمد. موسى بدو گفت از كجا آمدى؟ گفت از نزد خداى عزوجل. آنگاه فرشته ديگرى نزد او آمد و گفت از آسمان هفتم و از نزد خداى عزوجل آمده ام و سپس فرشته اى ديگر آمد و گفت از زمين هفتم و از جانب خداى عزوجل آمده ام. موسى(ع) گفت: منزه است آن خدايى كه جايى از او خالى نيست و به همه جا نزديك است. يهودى گفت: گواهى مى دهم كه اين سخن حق است و باز گواهى مى دهم كه تو سزاوارترى به جانشينى پيامبرت.
چشمه دوم
پس از رحلت پيامبر(ص) جماعتى از يهوديان به مدينه آمده و گفتند در مورد «اصحاب كهف» قرآن شما مى گويد كه اصحاب كهف سيصد و نه سال در غار خوابيدند در صورتى كه در تورات باقى ماندن آن ها در غار سيصد سال قيد شده و اين دو با هم مغايرت دارند.
در برابر اين اشكال و ايراد نه تنها خليفه بلكه همه صحابه از پاسخگويى عاجز ماندند. بالاخره دست توسل به دامان حلال مشكلات على(ع) زدند. حضرت فرمود: خلاف و تضادى در بين نيست زيرا از نظر تاريخ آن چه نزد يهود معتبر است، سال شمسى است و در نزد عرب سال قمرى است وتورات به لسان يهود نازل شده و قرآن به لسان عرب و سيصد سال شمسى، سيصد و نه سال قمرى است.
چشمه سوم
مردى شخصى را كشته بود. خانواده مقتول شكايت نزد حاكم بردند. او دستور داد قاتل را در اختيار پدر مقتول گذارند تا به حكم قصاص او را به قتل رساند، پدر مقتول دو ضربت سخت بر آن مرد زد و يقين به مرگ او نمود ولى چون رمقى از حيات داشت، كسان وى از او پرستارى كردند و مدارا نمودند تا پس از شش ماه بهبودى كامل يافت. پدر مقتول روى او را در بازار ديد تعجب كرد و چون نيك شناخت، گريبانش را گرفت و نزد حاكم آورد. او براى بار دوم دستور داد كه سر از تن او برگيرند. قاتل از على(ع) استغاثه نمود آن حضرت فرمود: اين چه حكمى است كه بر اين مرد مى كنى؟
حاكم گفت: يااباالحسن اين شخص قاتل پسر اوست و به حكم «النفس بالنفس» بايد كشته شود. حضرت فرمود آيا مى شود كسى را دو بار كشت؟ او متحير ماند و سكوت كرد.
آنگاه على(ع) به پدر مقتول گفت: مگر قاتل پسرت را با دو ضربه نكشتى؟ عرض كرد كشتم ولى او زنده شد و اگر مجدداً او را نكشم خون پسرم هدر مى شود!
على (ع) فرمود: در اين صورت بايد آماده شوى اول به قصاص دو ضربتى كه به او زدى او هم دو ضربت به تو بزند، آنگاه اگر تو زنده ماندى او را بكش!
پدر مقتول گفت: يا اباالحسن آيا قصاص از مرگ سخت تر است و من از اين موضوع درگذشتم. آنگاه با هم مصالحه نموده و آشتى كردند
زینب (س) آموزگار حیا و پاکدامنی
زینب نام آشنایی است که دور آن را هالهای از اوصاف نیک و برتر احاطه نموده است. صبر زینب(س) زبانزد دوست و دشمن است؛ و آسمانیان نیز با آن آشنا چرا که «عَجِبَت مِن صَبرِکَ مَلائِکَهُ السَّماءِ؛ از صبر زینب ملائکه آسمانی به تعجب آمدند.» وفای زینب نیز بر کسی پوشیده نیست، چرا که او بود که با تحمّل رنج آورترین حادثهها، و دادن جوانان خویش وفای خود را به برادر و امام خویش ثابت نمود.
دانش و بصیرت زینب(س) هم برای همه مشهود است چرا که با بصیرت او و خطبهها و پیامهای او بود که انقلاب کربلا تا درون کاخ یزید در شام پیشرفت و یزید و ابن زیاد رابه زانو در آورد.
و تدبیر او بود که کاروان اسرا را با سربلندی به مدینه رساند، و در طول اسارت عزّت و سربلندی را، عبادت و عرفان را، حیا و عفّت و پاکدامنی و نجابت را به نمایش گذاشت و… حقاً که زینب، زینت پدرش امیرمؤمنان (علیه السلام) میباشد با این همه فضیلت:
دو عالم بر علی نازد، علی بر همسرش نازد *** علی و همسرش زهرا(س) به زینب دخترش نازد
در این مقال برآنیم گوشههایی از حیا، عفت و پاکدامنی زینب را به تصویر کشیم و ره توشه گرانبهایی برای بانوانی که میخواهند زینب گونه زندگی کنند و به افتخار و سربلندی ابدی برسند، مهیا سازیم.
ضرورت بحث حیا امروزه در سرتاسر جهان، مخصوصاً کشورهای اسلامی و علیالخصوص جامعه تشیّع، تلاش استعمارگران و مهاجمان فرهنگی برآن است که حیا و عفّت بانوان را نشانه روند و جامعه را از این راه به بیبند و باری و بیدینی سوق دهند و در نتیجه آن به مطامع شیطانی خود برسند، چرا که آنها به خوبی یافتهاند اگر دین و مذهب تشیّع را بخواهند نابود کنند. باید حیا، عفت و پاکدامنی را از بین ببرند. هرگاه از جامعه حیا رخت بر بست و عفت در آن لگدکوب شد، دین هم بساط خویش را جمع خواهد کرد. علی (علیهالسلام) به زیبایی میفرماید: «اَحسَنُ مَلابِس الدِّینِ اَلحَیاءُ ؛ نیکوترین لباس دین حیا است.»(۱) ؛ امام صادق (ع) فرمود: «لاایمانَ لِمَن لاحَیاءَ لَهُ ؛ایمانی نیست برای آن کسی که حیا ندارد.»(۲) و امام باقر (ع) فرمود: «اَلحَیاءُ وَ الاِیمان مَقرُونانِ فی قَرنٍ فَاِذا ذَهَبَ اَحَدَهُما تَبَعهُ صاحِبهُ ؛حیا و ایمان با هم بر یک شاخه قرار گرفتهاند، پس هرگاه یکی از آن دو برود، دیگری نیز از او تبعیت میکند.»(۳) و زیباتر از همه، امام حسین (ع) ـ آن کسی که زینب (س)، حیا را از مکتب او آموخت ـ فرمود: «لا حَیاءَ لِمَن لادِینَ لَهُ ؛ آن که دین ندارد، حیاء هم ندارد.»(۴) از روایات فوق به خوبی استفاده می شود که بین ماندگاری دین در جامعه و وجود حیا، رابطه تنگاتنگی وجود دارد. مهاجمان فرهنگی، بخوبی این رابطه و ملازمه را دریافتهاند از این رو صهیونیست معروف «نتانیاهو» این گونه القاء میکند که «برنامههای ماهوارهای به مثابه یک نیروی شورشی بسیار مؤثر عمل میکنند، بچّههای ایرانی مسلماً لباس های زیبایی را خواهند خواست که در شوهای تلویزیونی میبینند آنها استخرهای شنا و شیوه زندگی فانتزی خواهند خواست.»(۵)
به گفته یک مقام آگاه در حال حاضر ۹۷ ماهواره متعلق به ۱۵ کشور جهان برای مردم ایران برنامههای تلویزیونی پخش میکنند که برخی از این ماهوارهها بیش از ۲۰۰ کانال تلویزیونی را به طریق دیجیتال پخش میکنند. این منبع آگاه افزود «از این تعداد ۶۰۰ شبکه تلویزیونی در سازمان صدا و سیما و برخی نهادهای نظامی، فرهنگی و اطلاعاتی مونیتور میشود، بنابر این گزارش از این تعداد شبکه ۱۱ شبکه به زبان فارسی است و اکثر آنها علیه نظام جمهوری اسلامی و ناهنجارهای فرهنگی و اجتماعی برنامه پخش میکنند.»(۶)
از طرف دیگر هواداران استکبار جهانی در داخل کشور با قلمهای زهرآگین و رفتارهای زننده، لباسها و فیلمهای مبتذل، در نابودی حیا و عفت، استعمار را یاری میرسانند. و با کمال بیحیایی دم از اختلاط پسر و دختر، و طرح دوستی و رفاقت آنها میزنند، اینها همانها هستند که در «کنفرانس برلین» آلمان، با عریان رقصیدن اوج بیحیایی را به نمایش جهانی گذاشتند، و عدّهای از مدعیان دین و دیانت! نیز به تماشا نشستند.
البته از اینها و اربابانشان گلهای نیست چرا که آنها خود همان گونهاند «از کوزه همان برون تراود که در اوست» و منافع دنیوی آنها چنان اقتضا میکند امّا آنچه جای تأسف دارد، و دردمندانه باید اظهار داشت رفتارهای بعضی از بی خبران و دوستان ناآگاه است، آن هایی که دم از دین و دیانت میزنند، چرا فرهنگ ابتذال را با طرح برنامههایی چون «شرکت بانوان در ورزشگاهها به صورت مختلط»، «اختلاط در دانشگاه» و… ترویج میکنند و بدینسان اساسیترین مسئله دینی را نشانه گرفتهاند. و یا دوستانی که در صدا و مخصوصاً سیما هستند با پخش برنامهها و فیلمها و… فرهنگ ابتذال و حرمت شکنی را تبلیغ میکنند و بانوان را با آرایشهای آنچنانی و برخورد کذائی در فیلمها به نمایش میگذارند تا حیا و نجابت را تحقیر و لکّهدار کنند.
راستی نشان دادن آن فیلمها و مصاحبه کردن مردان با زنان و بالعکس چه ضرورتی دارد، مگر امام صادق (ع) نفرمود: «زن با غیر شوهر و محارمش بیش از پنج کلمه آن هم در حال ضرورت سخن نگوید»(۷) آیا اینگونه حرکات ترویج ابتذال نیست؟! راستی چه شده است ما را که فرهنگ اصیل اسلامی را پاس نمیداریم آیا فقط «فارسی را باید پاس داشت» و یا لازم است مرزها و حدود شرعی را نیز پاس داریم؟! اگر بدنبال زیبایی هستیم از حیا و نجابت است، علی (ع) فرمود: «الحیاء سبب الی کلّ جمیلٍ ؛حیا راهی است به تمام زیباییها»(۸) و راز و کلید همه خیرها و خوبی در حیا است: «اَلحَیاءُ مِفتاحُ کُلّ الخَیر ؛ حیا کلید تمام نیکی است»(۹) و پیامبر اکرم(ص) فرمود: «اَلحَیاءُ خَیرٌ کُلُّه ؛ حیا تمامش نیکی است»(۱۰)، راستی کجا رفته حیای فاطمی و نجابت و حیای زینبی، چرا مسئولان به گونهای برنامه ریزی نمیکنند که فیلمها، لباسهای عرضه شده در بازار، خیابانها، پارکها و… حیا بر و عفّتشکن نباشند؟ مگر فریاد مرزبان حیاء علی (ع) را نمیشنوند که فرمود: «اَما تَستَحیُونَ وَ لاتَغارُونَ نِسائَکُم یَخرُجنَ اِلَی الاَسواقِ وَ یُزاحِمنَ العلُوج ؛ آیا شما (غیرت) و حیا ندارید که زنانتان را به بازارها سرازیر کردید و با بیبند و بارها اختلاط پیدا میکنید.»(۱۱)
زن را به خاطر عصمتی که دارد و میراث دار پاکی مریم و زهرا(س) و زینب نباید گذاشت بازیچه هوس، و آلوده به “ویروس” گناه گردد، گوهر عفاف و حیا و پاکی کمارزشتر از طلا و پول و محصول و باغ و وسایل خانه نیست، دزدان ایمان و غارتگران حیا نیز فراوانند.
سادگی و خامی است که زنان را در معرض دید و تماشای نگاههای مسموم و چشمهای ناپاک قرار داد، آنگاه خیال شود که بیمار دلان و راهزنان عفاف و حیا به وسوسه نیفتند، و از زهر نگاهها و نیش پشههای شهوت در امان بمانند. بعضی از «نگاه»ها ویروس «گناه» منتشر میکند و حیا را آلوده میسازد. و بعضی از چهرهها حشره مزاحمت تولید میکند و عفت و نجابت را لکّهدار میسازد. بیاییم همه دیوارها را خراب نکنیم و همه پردهها را کنار نزنیم و همه پنجرهها را باز نکنیم، بیاییم دیوار آسیب دیده حیا را ترمیم کنیم،(۱۲) چرا که بیحیایی و کم حیایی نشانه تیره اندیشی است نه روشنفکری، علامت جهالت است نه تمدن، علی (ع) فرمود: «اَعقَلُ النّاسِ، اَحیاهُم ؛ عاقلترین مردم باحیاترین آنها است.»(۱۳)
نگاهی به جایگاه حیا در فرهنگ
الف: حیای دختران شعیب در قرآن:
قرآن کریم با این که غالباً مسائل را به صورت کلّی بیان میدارد، ولی گاهی بجهت حیاتی بودن مسأله، جزئیات و نمونه هایی بیان میدارد از این دست است ماجرای حضرت موسی و برخورد او با دختران حضرت شعیب، در اینباره میفرماید: «و هنگامی که (موسی) به (چاه) آب مَدیَن رسید، گروهی از مردم را در آنجا دید که چهارپایان خود را سیراب میکنند؛ در کنار آنان دو زن را دید که مراقب گوسفندان خویشند و به چاه با بودن مردان نزدیک نمیشوند. موسی از آنان پرسید: کار شما چیست؟ گفتند: آنها را آب نمیدهیم تا چوپانان همگی خارج شوند… موسی برای (گوسفندان) آن دو آب کشید و…» در ادامه این داستان درباره نحوه آمدن یکی از دختران شعیب و گفتگوی او با حضرت موسی (ع) میفرماید: «فَجاءَتهُ اِحدا هُما تَمشی عَلَی اِستِحیاء قالَت اِنَّ اَبی یَدعُوک لِیَجزِیَکَ اَجرَما سَقَیتَ لَنا ؛ ناگهان یکی از آن دو (زن) به سراغ او آمد، در حالی که با نهایت حیا گام بر میداشت. گفت: پدرم از تو دعوت میکند تا مزد آب دادن (به گوسفندان) را که برای ما انجام دادی به تو بپردازد.»(۱۴) از این آیه میتوان حیا را به زیبایی دریافت چرا که:
۱ـ تا زمانی که مردان کنار چاه بودند دختران شعیب نزدیک چاه نمیرفتند.
۲ـ آنگاه اقدام به آب دادن گوسفند کردند که تمام مردان پراکنده شدند.
۳ـ سراپا حیا نزد موسی (ع) آمدند.
۴ـ نگفت: مزد تو را میپردازیم بلکه گفت: پدرم از تو دعوت میکند تا مزد تو را بپردازد.
ب: حیا تمام دین است:
علی (ع) میفرماید: «اَلحَیاءُ هُوَ الدِّین کُلُّه ؛ حیا تمام دین است.»(۱۵)
پ: حیا بازدارنده از زشتیها:
علی (ع) میفرماید: «اَلحَیاءُ یَصُدُّ عَن فِعلِ القَبِیح ؛ حیا (انسان را) از کار زشت باز میدارد؟»(۱۶) بیحیا به هر کرای دست میزند، در روایات عدیدهای این مضمون آمده که آخرین سفارش پیامبران، سفارش به حیاء بود. امام هفتم (ع) میفرماید: «ما بَقیَ مِن اَمثالِ الاَنبیاءِ (ع) اِلّا کَلِمَهً، اِذا لَم تَستَحی فَاعمَل ماشِئتَ…؛ از مثالهای (کلمات قصار) انبیاء باقی نمانده است مگر یک کلمه (و آن این است که) هرگاه حیا نداشتی، هرکاری میخواهی انجام بده…»(۱۷)
ت: عاقبت بیحیایی:
علی (ع) فرمود: «… مَن قَلَّ حَیاؤُهُ؛ قَلَّ وَرعُهُ وَ مَن قَلَّ وَرَعُهُ ماتَ قَلبُهُ وَ مَن ماتَ قَلبُهُ فَادخَل النّارَ…؛ کسی که حیا و شرمش اندک شد، پرهیزکاری او نیز اندک خواهد بود، و کسی که ورعش کمتر باشد، قلبش میمیرد و آن که دلش مرده باشد، در آتش جهنم داخل خواهد شد.»(۱۸)
ث: سرپوش عیبها:
علی (ع) فرمود: «من کساه الحیاء ثوبه؛لم یر النّاس عیبه؛ آن کس که با لباس حیاء خود را بپوشاند کسی عیب او را نبیند.»(۱۹)
ج: سرچشمه خوبیها:
و آن حضرت فرمود: «مَن لاحَیاءَ لَهُ لاخَیر فِیهِ کسی که حیا ندارد، خیری در او نخواهد بود.»(۲۰)
پیامبر اکرم(ص) فرمود:«الحَیاءَ عَشرَهُ اَجزاءٍ فَتِسعَه فِی النِّساءِ وَ واحِدٌ فی الرِّجالِ؛ حیاء ده جزء دارد، نه سهم آن در زنها است، و یک سهم آن در مردان.»(۲۱)
و بانوی حیا زینب کبری(س) تمامی آن را در کنار پرورش پدر و مادر دارا میباشد.
نمونههایی از حیای زینب(س)
۱. فرزند بیت حیا و عفّت:
تأثیر وراثت و خانواده در رفتار و کردار انسان تردید پذیر نیست. امروزه به روشنی ثابت شده است که بخشی از صفات، خوب و بد، از راه وراثت، از نسلی به نسلی منتقل میشوند و به همین جهت خانواده هایی که پیامبران در آن متولّد شدند، عموماً پاک و اصیل بودند به همین جهت در منابع اسلامی نیز از ازدواج با زنان زیبایی که در خانوادههای ناپاک و عاری از حیا به بار آمدهاند نهی شده است. در کنار وراثت، تربیت مطرح است، زیرا بخشی از فضایل و کمالات با تربیت صحیح به فرزندان منتقل میشود.
در زندگی زینب(س) این دو عامل (وراثت و تربیت) در بالاترین حد خویش وجود داشت، زینب از پستان حیا شیر نوشید و در دامان حیا و پاکی تربیت یافته، چنان که در زیارت نامه آن بانوی گرانسنگ میخوانیم: «السَّلامُ عَلی مَن رَضَعت بِلُبانِ الاِیمان ؛ سلام بر کسی که از پستان ایمان شیر نوشید. و ایمان و حیا همراه و ملازم همدیگرند. «الحیاء و الایمان مقرونان»(۲۲)
آن که پا تا به سر ایمان و حیاست *** خونش آمیخته با خون خداست
عشق را همسفر کرببلاست *** مظهر عصمت و پاکی، تقواست
به یقین زینب کبری باشد *** زاده حیدر و زهرا باشد
آری! زینب کبری(س) در خانه وحی و ولایت، از پدر و مادر معصوم به دنیا آمد و در آغوش نبوت، مهد امامت و ولایت و مرکز نزول وحی الهی نشو و نما نمود و از پستان یگانه مادر معصوم جهان هستی «فاطمه زهرا(س)» شیر خورد و از ابتدای شیرخوارگی در آغوش پرمهر مادر، عفت، حیا، شهامت و عطوفت را فرا گرفت و هم زمان با دوران شیرخوارگی در محضر بزرگترین استادان جهان انسانیت یعنی رسول اللّه (ص) و امیرالمؤمنین و دو برادر بزرگوارش امام حسن(ع) و امام حسین(ع) تربیت یافت. در نتیجه، گمان نمیرود که تا به حال هیچ دختری به آن تربیت بلند که زینب (س) در آن خانواده بزرگ به آن نایل گردید، رسیده باشد زینب کبری اکثر اوقات در کنار جد مهربانش رسول خدا بود، انس زینب (س) به رسول خدا(ص) و نیز محبّت حضرت به این دختر در وصف و بیان نمیگنجد.
فاطمه زهرا(سلام اللّه علیها) در آن مدّت کوتاه نهتنها دخترش زینب را از نظر رشد فکری، اخلاقی، فرهنگی و معنوی تربیت کرد بلکه او را از بسیاری از علوم قرآنی و پیش آمدهای آینده آگاه نمود. و حیا و عفت را عملاً به او آموخت تا آنجا که نابینایی بر فاطمه وارد میشود پشت پرده میرود، این درسهای حیا را زینب (س) بخوبی فرا گرفت.
زینب تربیت شده پدری است که در اوج شجاعت و قهرمانی، از بالاترین حد حیا برخوردار است. و اوج حیایی آن مادر پاکدامن و این پدر دلاور را هنگام خواستگاری علی (ع) از زهرا(س) میبینیم که جز سکوت محض هیچ نمیگویند.(۲۳)
از این دو دریای حیا و پاکی شیر زنی چون زینب (س) که مجسمه حیا است به وجود میآید. و این والدین معصوم سخت از مرز حیا و عفت او پاسداری میکردند.
«یحیی مازنی» که از علمای بزرگ و راویان حدیث است، چنین نقل میکند: مدتها در مدینه، در همسایگی علی (ع) در یک محلّه زندگی میکردم. منزل من در کنار منزلی بود که «زینب» دختر علی (ع) در آنجا سکونت داشت، حتی یکبار هم، کسی حضرت زینب را ندید و صدای او را نشنید. او هرگاه میخواست به زیارت جدّ بزرگوارش برود، در دل شب میرفت، و در حالی که پدرش علی(ع) در پیش و برادرانش حسن و حسین (علیهما السلام) در اطراف او بودند. وقتی هم به نزدیک قبر شریف رسول خدا (صلی اللّه علیه و آله و سلّم) میرسیدند، امیرالمؤمنین(ع) شمعهای اطراف قبر را خاموش میکرد. یک روز امام حسن(ع) علّت این کار را سؤال کرد، حضرت فرمود: «اَخشی اَن یَنظُر اَحَد اِلی شَخصِ اُختِکَ زَینَبَ؛ از آن میترسم که کسی (در روشنی) خواهرت زینب را ببیند.(۲۴)» راستی کجا رفته این مرزبانیهای حیا؟! و چرا در جامعه شیعه علوی میبینیم که مردان با همسران آرایش کرده و دختران بیبهره از حجاب در پارکها و خیابانها و… ظاهر میشوند؟! و به قول «شیخ جعفر نقدی» زینب (سلام اللّه علیها) تربیت شده پنج تن آل عباء است: «فَالخَمسَهُ اَصحاب العَباءِ هُمُ الَّذِین قامُوا بِتَربیَتِها وَ تَهذِیبِها وَ کَفاکَ بِهِم مُؤَدَّبینَ و مُعَلِّمین ؛ پنج تن آل عباء به تربیت و فرهنگی سازی و تهذیب زینب همّت گماردند و همین بس که آنها اَدب کننده و آموزگار باشند.»(۲۵)
۲. حیا در آغاز جوانی
دکتر «عائشه بنت الشاطی»، بانوی نویسنده و اهل تحقیق اهل سنّت، چنین میگوید: «زینب در آغاز جوانی چگونه بوده است؟ مراجع تاریخی از وصف رخساره زینب در این اوقات خودداری میکنند، زیرا که او در خانه و رو بسته زندگی میکرد. ما نمیتوانیم مگر از پشت پرده روی وی را بنگریم، ولی پس از گذشتن دهها سال از این تاریخ، زینب از خانه بیرون می آید و مصیبت جانگداز کربلا او را به ما نشان میدهد. و کسی که او را به چشم دیده برای ما وصفش میکند و چنین میگوید: چنان که طبری نقل کرده است: گویا میبینم زنی را که مانند خورشید میدرخشید و با شتاب از
خیمهگاه بیرون آمد.»(۲۶) پرسیدم او کیست؟ گفتند: زینب دختر علی (ع) است. و از دیگری نقل شده، که: به خدا که من صورتی مانند آن ندیدم گویا پارهای از ماه بود، در صورتی که این بانوی بزرگ در آن وقت در پنجاه و پنجمین سال زندگی خود بود، غریب بود، خسته و کوفته بود، مصیبت زده و داغ دیده بود، پس جمال زینب در آغاز جوانی پیش از آن که سالمندی، و مصایب جانگداز خوردش کند و جام داغ دیدگی را تا پایان بَدُو بنوشاند چگونه بود.(۲۷) تاریخ او را ندیده، چرا که حیای او مانع از آن شده است. مادرش فاطمه (سلام اللّه علیها) توصیه کرده است که: «خَیرٌ لِلنِّساءِ اَن لایَرَینَ الرِّجالَ وَ لا یَراهُنَّ الرِّجالُ؛(۲۸)برای زنان بهتر است که آنان مردان را نبینند، و مردان نیز) آنها را نبینند.» با این حال از مسائل اجتماعی به دور نبودند بلکه دارای مجلس علمی ارجمندی بود، زنانی که میخواستند احکام دین را بیاموزند، در آن مجلس حاضر میشدند و کسب دانش میکردهاند.»(۲۹)
و اگر دستور الهی و آسمانی نبود که: «انَّ اللّهَ شاء اَن یَراهُنّ سَبایا؛براستی خدا خواسته که آنها را اسیر ببیند»، حسین (ع) هرگز به خود اجازه نمیداد خواهر را در سفر کربلا به همراه ببرد.
بردن اهل حرم دستور بود و سِرّ غیب *** ورنه این بیحرمتی را کی روا دارد حسین(ع)
_____________________________
۱. محمدی ریشهری، میزان الحکمه (بیروت دارالحدیث)، چاپ دوم، ۱۴۱۹، ج ۲، ص ۷۱۶ ، روایت ۴۵۴۴.
۲. همان، ص ۷۱۷، روایت ۴۵۷۰.
۳. همان، روایت، ۴۵۶۵؛ بحارالانوار، ج ۷۸، ص ۳۰۹.
۴. همان، ج۷۸، ص ۱۱۱، حدیث ۶، میزان الحکمه، ج ۲، ص ۷۱۷، روایت ۴۵۶۹.
۵. روزنامه جمهوری اسلامی، ۲۳/۶/۱۳۸۱.
۶. هفتهنامه بصیرت، سال نهم، شماره ۲۶، ۱۰/۲/۸۲، ص ۴.
۷. وسائل الشیعه،ج ۱۴، ص ۱۴۳.
۸. میزان الحکمه، ص ۷۱۶، روایت ۴۵۴۲.
۹. همان، ص ۷۱۶، روایت ۴۵۴۶
۱۰. همان، روایت ۴۵۴۷.
۱۱. فروغکافی، محمدبن یعقوب کلینی(دارالکتب الاسلامیه)، ج۵، ص ۵۳۷ و ر ـ ک حر عاملی،وسائل الشیعه (داراحیاء التراث العربی)، ج۱۴، ص ۱۷۴، حدیث ۲، و روضه المتقین، ج ۸، ص ۳۸۳.
۱۲. اقتباس از «گل عفاف» جواد محدثی.
۱۳. همان، ج ۲، ص ۷۱۶.
۱۴. سوره قصص، آیه ۲۳ ـ ۲۵.
۱۵. میزان الحکمه، ج۲، ص ۷۱۷، روایت ۴۵۶۷.
۱۶. همان، ص ۷۱۷ ؛ روایت ۴۵۵۶، امالی طوسی، ص ۳۰۱.
۱۷. میزان الحکمه، ص ۷۱۸، خصال صدوق، ص ۲۰.
۱۸. نهج البلاغه، محمد دشتی، ص ۷۱۲، حکمت ۳۴۹.
۱۹. همان، ص ۶۷۶، حکمت ۲۲۳.
۲۰. عبدالواحد آمدی، غررالحکم، ترجمه علی انصاری، ص ۶۴۶.
۲۱. میزان الحکمه، همان، ص ۷۳۰، روایت ۴۶۰۳.
۲۲. میزان الحکمه، ج۲، ص ۷۱۷، روایت ۴۵۶۵.
۲۳. بحارالانوار، ج۴۳، ص ۱۳۰ ـ ۱۳۲.
۲۴. شیخ جعفر نقدی، کتاب زینب کبری، ص ۲۲، و ریاحین، ج۳،ص ۶۰.
۲۵. کتاب زینب کبری، ص ۲۰.
۲۶. جریر طبری، تاریخ طبری، (بیروت مؤسسه الاعلمی، چاپ چهارم، ۱۴۰۳) ج ۴، ص ۳۴۰ ـ ۳۴۱.
۲۷. عائشه بنت الشاطی، بانوی کربلا، ترجمه سید رضا صدر(قم انتشارات دفتر تبلیغات اسلامی، چاپ سوم، ۱۳۷۸) ص ۵۹ ـ ۵۸.
۲۸. وسائل الشیعه، ج ۱۴، ص ۴۳، حدیث ۷.
۲۹. بانوی کربلا، ص ۶۰.
خلاصه ای از زندگی عقیله بنی هاشم
در مورد ولادت حضرت زینب ـ سلام الله علیها ـ مورخان اقوال گوناگونی را ذكر كرده اند.
دو قول مشهور در مورد ولادت ایشان: 1. پنجم جمادی الاولی سال پنجم هجری.[1] 2. و برخی نیز سال 6 هـ را سال ولادت ایشان می دانند.[2] البته اقوال دیگری نیز ذكر شده است. مادر بزرگوارش حضرت «فاطمه زهرا ـ سلام الله علیها ـ» و پدرش امیرالمؤمنین علی ـ علیه السلام ـ می باشد. این بانوی بزرگوار در شهر «مدینه» تولد یافت. مدت زندگی ایشان با مادرش حضرت زهرا ـ سلام الله علیها ـ حدود پنج یا شش سال بوده است. «زندگی حضرت زینب با مادر در سوم جمادی الثانی سال 11 هـ به پایان رسید».[3] شوهرِ «زینب» «عبدالله بن جعفر» پسر عموی بزرگوارش می باشد. «او یكی از شخصیتهای مشهور اسلام و از سخاوتمندان به نام و معروف می باشد».[4] حضرت زینب ـ سلام الله علیها ـ دارای القاب و كنیه های زیادی است. «یكی از القاب آن حضرت كه در روایات آمده، «عقیله» یا «عقیله بنی هاشم» است كه به معنای زن ارجمند و گرامی در فامیل خود، می باشد.»[5] از دیگر القاب آن حضرت می توان «صدیقه صغری» «عارفه» «عالمه» «فاضله» «كامله» و «عابده آل علی»[6] را نام برد. حضرت زینب ـ سلام الله علیها ـ تا زمانی كه امیر المؤمنین در مدینه بود با شوهرش عبدالله بن جعفر در مدینه زندگی كردند و زمانی كه امیر المؤمنین پایتخت حكومت اسلامی را به كوفه منتقل كردند به كوفه نقل مكان كردند. «حضرت زینب در كوفه به ارشاد و تعلیم زنان كوفه اشتغال داشت».[7] حضرت علی ـ علیه السلام ـ در سال 40 هجری در كوفه به شهادت رسید. بنابراین سن حضرت زینب ـ سلام الله علیها ـ در این زمان تقریبا 35 سال بود. حدود 10 سال هم بعد از شهادت پدر بزرگوارش با برادرش امام حسن ـ علیه السلام ـ زیست نمود. «امام حسن ـ علیه السلام ـ» در سال 50 هجری به شهادت رسید.[8]
بعد از شهادت امام حسن ـ علیه السلام ـ 10 سال نیز با برادر دیگرش یعنی امام حسین ـ علیه السلام ـ زندگی كرد. حضور ده ساله زینب ـ سلام الله علیها ـ در صحنه زندگی برادرش حسین ـ علیه السلام ـ پر حادثه ترین و رنج آورترین دوران زندگی ایشان است. حضرت زینب در طول زندگی با مصائب زیادی روبرو شد. اما حضور ایشان در كربلا و دیدن آن صحنه های دلخراش و از دست دادن برادران و فرزندان و فرزندان برادر از همة مصیبات دردآورتر و ناگوارتر بود. چرا كه در یك روز همة عزیزانش خصوصاً برادرش امام حسین ـ علیه السلام ـ را از دست داد. هنگام مصیبت جانگداز كربلا سن حضرت زینب ـ سلام الله علیها ـ 55 ساله بود. این بانوی بزرگوار «در شب یك شنبه چهاردهم ماه رجب سال 62 هجری درگذشت.»[9] هر چند اقوال دیگری نیز در مورد ماه وفات ایشان وجود دارد. اما قول مشهور همان 14 ماه رجب سال 62 هجری است. سید هاشم رسولی محلاتی می نویسد: «مشهور آن است كه وفات آن بانوی معظمه در شب یك شنبه چهاردهم ماه رجب سال 62 هجری اتفاق افتاد. یعنی حدود یك سال و نیم بعد از واقعه عاشورا».[10] اختلافی كه در وفات آن حضرت وجود دارد در ماه وفات آن حضرت است و گرنه همة مورخان اتفاق دارند كه سال وفات ایشان همان سال 62 هجری است. بنابراین این بانوی شریف تقریبا یك سال و نیم بعد از واقعه عاشورا رحلت فرمود.
فضائل آن حضرت به طور خلاصه
1. صبر آن حضرت: «شهید مطهری» در این رابطه می نویسد: «در حماسه حسینی آن كسی كه بیش از همه درس تحمل و بردباری را آموخت و بیش از همه این پرتو حسینی بر روح مقدس او تابید خواهر بزرگوارش زینب ـ سلام الله علیها ـ بود».[11] و در ناسخ التواریخ آمده است: «محققاً از آغاز خلقت تاكنون از هیچ زنی از زنهای انبیاء و اولیاء با این حلم و بردباری پدید نیامده است».[12]
2. عبادت آن حضرت: «زینب كبری در تمام مدت اسارت تهجد و نماز شبش تعطیل نشد»[13] در كتاب ریاحین الشریعه آمده است: «شب زنده داری زینب در تمام عمرش ترك نشد حتی شب یازدهم محرم».[14]
3. سخن وری آن حضرت: خطبه های آتشین و زیبای زینب در كوفه و شام كه یزید و یزیدیان را رسوا ساخت در حد اعلای فصاحت و بلاغت بود. شهید مطهری در این رابطه می نویسد:
«خطابه ای كه حضرت زینب در مجلس یزید خوانده است از خطابه های بی نظیر دنیاست».[15]
4. علم آن حضرت: زمانی كه حضرت زینب ـ سلام الله علیها ـ خطبه پرمحتوا و آتشین خود را در بازار كوفه ایراد نمود، امام سجاد ـ علیه السلام ـ در تأیید مقام علمی زینب ـ سلام الله علیها ـ فرمود: الحمدلله تو دانشمند و عالمه ای بدون معلم و بانوی خردمندی بدون استاد می باشی».[16] این سخن امام سجاد ـ علیه السلام ـ نشان دهنده علم لدنی آن حضرت می باشد.
5. بزرگواری آن حضرت: در بزرگواری آن حضرت ـ سلام الله علیها ـ همین نكته بس كه «زمانی كه در عصر روز عاشورا دو پسرش را شهید كردند از خیمه پای بیرون نگذاشت»[17] در حالی كه هنگام شهادت سایر شهدا از خیمه بیرون می آمد و امام حسین ـ علیه السلام ـ را دلداری می داد ولی اینجا برای این كه برادرش حسین ـ علیه السلام ـ خجالت نكشد از خیمه بیرون نیامد.
6. عصمت ایشان: در كتاب «زینب بنت الامام امیر المؤمنین» مقام عصمت را برای این بزرگوار ذكر می كند و می نویسد: هر چند مقام عصمت برای ایشان «ضروری دین» نیست ولی به این مرحله رسیده اند…»[18] و خلاصه باید گفت: «شئونات باطنیه و مقامات معنویه حضرت زینب ـ سلام الله علیها ـ نایبه زهرا، امینه خدا.. . را هیچ كس نتواند به تحریر و تقریر در آورد».[19] «ابن اثیر» می نویسد: «زینب در فصاحت و بلاغت و زهد و عبادت و فضیلت و شجاعت و سخاوت شبیه ترین مردم به پدر خود علی ـ علیه السلام ـ و مادر خود فاطمه ـ سلام الله علیها ـ بود.»[20]
معرفی منابع جهت مطالعه بیشتر:
1. خصائص زینبیه از سید نور الدین جزائری.
2. ناسخ التواریخ.
3. منتهی الآمال، شیخ عباس قمی.[1] . علی محمد علی دخیل، زینب بنت الامام امیرالمؤمنین، بیروت، موسسه اهل البیت ـ علیهم السّلام ـ ، 1399 هـ ، ص 10.
[2] . بنت الشافی، زینب بانوی قهرمان كربلا، مترجم حبیب چایچیان، تهران، نشر امیركبیر، چاپ 16، 1373، ص 16.
[3] . مجلسی، محمدباقر، بحار الانوار، بیروت، دار احیاء التراث العربی، چ دوم، 1403ه ق، 1983 م، ج43، ص215.
[4] . رسولی محلاتی، سید هاشم، زندگانی حضرت زهرا و دختران آن حضرت، تهران، انتشارات علمیه اسلامیه، چاپ اول، ص 273.
[5] . همان، ص 270.
[6] . علی محمد علی دخیل، پیشین، ص 11.
[7] . رسولی محلاتی، سید هاشم، پیشین، ص 285، بعد از شهادت امام علی ـ علیه السلام ـ حضرت زینب - سلام الله علیها - مجددا به مدینه بازگشتند.
[8] . مفید، ارشاد، ترجمه محمد باقر ساعدی، تهران، انتشارات كتابفروشی اسلامیه، 1376 ش، ص 192.
[9] . بنت الشاطی، پیشین، ص172.
[10] . رسولی محلاتی، سید هاشم، پیشین، ص 285.
[11] . مطهری، مرتضی، حماسه حسینی، تهران، انتشارات صدرا، چاپ بیست و یكم، سال 1375، ج 2، ص 225.
[12] . خان سپهر، عباسقلی، ناسخ التواریخ، جزء اول، كتابفروشی اسلامیه، ص 73.
[13] . مطهری، مرتضی، تفسیر سوره مزمل، تهران، انتشارات صدرا، 1364، ص 68.
[14] . محلاتی، ذبیح الله، ریاحین الشریعه، تهران، دار الكتب الاسلامیه، ج 3، ص 61.
[15] . مطهری، مرتضی، فلسفه اخلاق، تهران، انتشارات صدرا، 1375، ص 59.
[16] . محلاتی، ذبیح الله، پیشین، ج3، ص 75.
[17] . همان، ص74.
[18] . علی محمد علی دخیل، پیشین، ص 21 به بعد. این نویسند ه با دلائلی چند مقام عصمت را برای حضرت زینب ثابت می كند.
[19] . خان سپهر، عباسقلی، پیشین، ص 73.
[20] . صادقی اردستانی، احمد، زینب قهرمان، تهران، نشر مطهر، چاپ اول، 1372، ص 392، به نقل از وسیلة الدارین فی انصار الحسین، ص432.
کربلا در کربلا می ماند اگر زینب (س) نبود
از جان خود اگر چه گذشتم به راحتی
دل كنده ام ولی ز تنت با چه زحمتی
می خواستم به پات سرم را فدا كنم
اما به خواهر تو ندادند مهلتی
كی گفته قطعه قطعه شدن درد آور است؟
مُردن به عشق تو كه ندارد مشقتی
بهتر نبود جای تو من كشته می شدم؟
بی تو چگونه صبر كنم…. با چه طاقتی؟
از بس برای زخم لبت گریه كردهایم
چشمی ندیدهام كه ندیده جراحتی
تو رفتی و غرور حریمت شكسته شد
هنگام غارت حرم، آن هم چه غارتی
آتش زدند خیمۀ ما را و بعد از آن
دزدیده شد تمامی اشیاء قیمتی
این بچه ها تمامی شان لطمه خوردهاند
با من ولی به شكوه نكردند صحبتی
غصه نخور حقیر نشد خواهرت حسین
از فتح شام آمدهام با چه هیبتی
شرمندهام رقیۀ تو در خرابه ماند
لطفی كن و سراغ نگیر از امانتی
عباس اگر نبود اسارت چه سخت بود
ممنونم از حمایت آن چشم غیرتی