پرسش و پاسخ جالب با امام عصر ارواحنا فداه
به نقل از آیت الله مهدی احدی (شاگرد حضرات آیات بهجت ، حسن زاده آملی ، جوادی آملی ، وحید خراسانی و …) :
جمعی در 27 خرداد 1372 (مطابق با روز پنجشنبه 26 ذی الحجه 1413) به محضر آقا ولی عصر (ارواحنا له الفداء) می رسند .
این مطلب از قضایایی است که مسجل است برای ما و برای دوستان ما در مسجد .
به خود مقام معظم رهبری هم گفته شد . البته راضی نبود پخش شود . ولی ضرورت هایی که دیدیم ، ما هم یک وظیفه ای داشتیم .
من اینجا این نامه را می خوانم .
گفت : نزدیک باب السلام شدیم ، دیدیم سید بزرگوار نورانی آمد .
سلام کردیم ، جوابی نشنیدیم . شاید جواب سلام را داد ولی ما متوجه نشدیم .
عرض کردیم سید بزرگوار ، سؤالاتی داریم ، اجازه می دهید ما سؤالاتمان را مطرح کنیم ؟
فرمودند سؤالاتتان را بپرسید .
سؤال اول : شما را در مدینه می توان دید ؟
لبخند زد . فرمود تا چه کسی باشید ؟
نماز را شروع کرد و ما به او اقتدا کردیم .
سؤال دوم را پرسیدیم : برای دیدن آقا چه باید کرد ؟
در جواب فرمود : شما اصرار نورزید . همین که علاقه دیدار آقا را دارید ، ثواب را می برید .
سؤال سوم : برای ظهور شما چه باید کرد ؟
فرمود دعا کنید .
سؤال چهارم : ظهور شمارا چگونه زمینه سازی کنیم ؟
فرمودند : آنچه که اهل بیت فرمودند عمل کنید .
بحث دین ، لا یبقی منه الا اسمه
هر وقتی که بحث اصالت دینی شود ، بحث فشار مطرح می شود .
سؤال پنجم : کجا و چگونه باید شروع کنیم ؟
آقا فرمود : بچه های خود را خوب تربیت کنید ، تا امام زمان سربازان خود را از نسل شما انتخاب کند .
سؤال ششم : آیا حضرت مهدی سربازان خود را از نسل جمهوری اسلامی انتخاب می کند ؟
جواب داد : بله .
سؤال هفتم : آیا انتخاب حضرت آیت الله خامنه ای مورد عنایت شما بود ؟
فرمودند بله مورد عنایت من بود .
سؤال هشتم : اگر بخواهیم حافظ کل قرآن بشویم ، چه کنیم ؟
آقا فرمود : اگر متوسل به مادرم فاطمه (سلام الله علیها) و اهل بیت (علیهم السلام) شوید ، حافظ کل قرآن می شوید .
سؤال نهم : اگر بخواهیم اهل بیت از ما راضی باشند چه کنیم ؟
امام به حدیث امام صادق بسنده کرد .
فرمودند : به حدیث امام صادق عمل کنید .” كونوا لنا زينا و لا تكونو علينا شينا ” ، برای ما خوار نباشید برای ما زینت باشید .
یک سؤالی کرد که امام گریه کرد ، جواب نداد . من می دانم اگر این سؤال را عرض کنم ، قلب ها می شکند . و آن سؤال این است که گفت آقا ، گفت بله .
سؤال دهم : آقا ، قبر مادرت فاطمه (سلام الله علیها) کجاست ؟
آقا گریه کرد . از درب باب السلام با ناراحتی داشت می رفت .
گفتند : آقا بایست تو را به خدا .
یک نوری آقا را گرفت و رفت . دیگر نگاه نکرد .
والسلام