وقتی که شیطان راست گفت
وقتی که شیطان راست گفت
شیطان، دشمن دیرین و قسم خورده انسان، همواره با بهره گیری از روشها و شگردهای خاصی درصدد عملی کردن سوگند خویش1 است. در این نبرد، کسی پیروز میدان است که دشمن را خوب بشناسد، راههای نفوذ او را بداند و بتواند با تاکتیکی حساب شده از دام اسارتش گریخته؛ بلکه او را به بند بکشد.
در همین زمینه آیاتی در قرآن کریم وجود دارد که با بیان شگردها و راههای نفوذ شیطان و همچنین ارائه راههای تسلط بر این دشمن کهن، در صددند انسان را در این نبرد به گونه ای یاری کنند که او پیروز میدان شود.
(لطفا به ادامه مطلب توج فرمایید)
یکی از این آیات، آیه 22 سوره مبارکه ابراهیم علیه السلام است:
وَ قَالَ الشَّیْطَانُ لَمَّا قُضىَِ الْأَمْرُ إِنَّ اللَّهَ وَعَدَكُمْ وَعْدَ الحَْقِّ وَ وَعَدتُّكمُْ فَأَخْلَفْتُكُمْ وَ مَا كاَنَ لىَِ عَلَیْكُم مِّن سُلْطَنٍ إِلَّا أَن دَعَوْتُكُمْ فَاسْتَجَبْتُمْ لىِ فَلَا تَلُومُونىِ وَ لُومُواْ أَنفُسَكُم مَّا أَنَا بِمُصْرِخِكُمْ وَ مَا أَنتُم بِمُصْرِخِىَّ إِنىِّ كَفَرْتُ بِمَا أَشْرَكْتُمُونِ مِن قَبْلُ إِنَّ الظَّالِمِینَ لَهُمْ عَذَابٌ أَلِیم.
این آیه شریفه، روایت صحنه ای است که در آن، کار رسیدگی به اعمال مردم به پایان رسیده است (لَمَّا قُضىَِ الْأَمْرُ) و بهشتیان از دوزخیان جدا شده اند.2 گروهی که باورهای غلط و کارهای ناشایست، آنان را در صف جهنمیان قرار داده است به عادت همه متهمان و مجرمان به دنبال کسی میگردند تا تمام تقصیرات را متوجه او کنند به امید آنکه از این رهگذر یا تبرئه شوند و یا حداقل تخفیفی در مجازات آنها داده شود.
این گروه در آن دادگاه عدل الهی، انگشت اتهام را به سوی شیطان نشانه می روند؛ او را عامل تمام مصیبتها و معصیتهای خود معرفی کرده و تلاش میکنند تا شاید قدری از شدت مجازات خود بکاهند.
شیطان3 از فراز منبری در آتش4 لب به سخن می گشاید (وَ قَالَ الشَّیْطَانُ) و در مقام دفاع از خود چنین می گوید:
هر آنچه خدا به شما وعده داده بود همه عملی شد و هر چه من وعده کرده بودم تخلف کردم (إِنَّ اللَّهَ وَعَدَكُمْ وَعْدَ الحَْقِّ وَ وَعَدتُّكمُْ فَأَخْلَفْتُكُمْ). بر همگان ثابت شد که تمام وعده های او حق بود و وعده های من فریب.
شما بار گناه و معصیت خود را به دوش من می اندازید و حال آنکه من هیچگونه تسلطی بر شما نداشتم (وَ مَا كاَنَ لىَِ عَلَیْكُم مِّن سُلْطَنٍ). دست کدام یک از شما را گرفتم و به سمت گناه بردم؟ چه کسی را مجبور به معصیت کردم؟
من فقط دعوت کردم (إِلَّا أَن دَعَوْتُكُمْ) این شما بودید که دعوت مرا پذیرفتید (فَاسْتَجَبْتُمْ لىِ) و خواست مرا اجابت کردید. لذا حق ندارید مرا سرزنش کنید و اگر قرار به سرزنش کردن باشد خودتان به این امر سزاوارترید (فَلَا تَلُومُونىِ وَ لُومُواْ أَنفُسَكُم)، پس خودتان را ملامت کنید که چرا وعده های الهی را باور نکردید و هشدارهای او را جدی نگرفتید؛ به فرستادگانش و آنچه از کلام او گفتند و تبییین کردند بی اعتنا بودید. در عوض مرا که با آمال و آرزوها شما را فریفتم و جز به فکر گمراهی شما نبودم، باور کردید؛ به دعوتهای من لبیک گفتید، خود را به تباهی کشاندید و در نهایت سر از دوزخ درآوردید.
او در ادامه آب پاکی را روی دست پیروانش می ریزد و خطاب به آنها می گوید: امروز دیگر نه من به درد شما میخورم و نه شما به درد من (مَّا أَنَا بِمُصْرِخِكُمْ وَ مَا أَنتُم بِمُصْرِخِىَّ)، امروز هر کس میهمان سفره عمل خویش است. من اكنون اعلام مى كنم: از اینكه شما اطاعت 5 مرا در ردیف اطاعت خدا قرار دادید بیزارم6 (إِنىِّ كَفَرْتُ بِمَا أَشْرَكْتُمُونِ مِن قَبْلُ). این جمله كنایه از این است که میان من و شما رابطهاى نیست7، اگر هم در دنیا ارتباطی داشتیم در حد خیال و پندار شما بود که گمان می کردید کاری از من ساخته است. ما هیچگاه برای یکدیگر مفید نبودیم. امروز هم مانند گذشته نه من به درد شما می خورم و نه شما می توانید دردی از من دوا کنید.
از این آیه به خوبى استفاده مى شود كه وسوسه هاى شیطان هرگز اختیار را از انسان نمى گیرد؛ بلكه کار او تنها دعوت است و این انسانها هستند كه با اراده خودشان دعوت او را مىپذیرند. هرچند ممكن است زمینههاى قبلى و مداومت بر كار خلاف وضع انسان را به جایى برساند كه یك نوع حالت سلب اختیار در برابر وسوسه ها همانگونه كه در بعضى از معتادان نسبت به مواد مخدر مشاهده مىكنیم در وجود او پیدا شود، اما چون منشا این حالت، ارتکاب اختیاری و مکرر به گناه بوده است نمی توانیم این حال را از موارد جبری و خارج از اختیار انسان دانسته و آن را مجوز انجام معصیت به شمار آوریم.8
به این ترتیب شیطان به همه كسانى كه گناهان خویش را به گردن او مىاندازند و او را عامل انحرافات خود اعلام می کنند و به او لعنت مىفرستند پاسخ دندانشكنى مىدهد. و این منطق عوامانه كه گروهى براى تبرئه خویش به آن تمسک می جویند را با صراحت تمام در هم می کوبد. از این رو در آیه 100 سوره نحل مىخوانیم: إِنَّما سُلْطانُهُ عَلَى الَّذِینَ یَتَوَلَّوْنَهُ وَ الَّذِینَ هُمْ بِهِ مُشْرِكُونَ: تسلط شیطان تنها بر كسانى است كه ولایت و سرپرستى او را پذیرفتهاند و در مساله اطاعت، او را شریك خداوند قرار دادهاند. پس در حقیقت این اراده و عمل انسان است که بر او سلطه دارد و نه هیچ چیز دیگر.9
1- قالَ فَبِعِزَّتِكَ لَأُغْوِیَنَّهُمْ أَجْمَعین 82/ص
2- تفسیر نمونه، ج10، ص 325
3- كلمه” شیطان” هر چند به معناى شریر است؛ لیكن در خصوص این آیه، مقصود، شخص ابلیس است. ر.ک: المیزان فی تفسیر القرآن، ج12، ص 45
4- مجمع البیان فی تفسیر القرآن، ج6، ص 478
5- المیزان فی تفسیر القرآن، ج12، ص 48: مراد از” شریك گرفتن” در اینجا، شریك در پرستش نبوده بلكه مراد شرك در اطاعت است.
6- تفسیر جوامع الجامع، ج2، ص 246: معناى كفر شیطان به این كه او را در عبادت خدا شریك قرار دادند، بیزارى جستن او از این امر و اظهار بى اطّلاعى كردن از آن است. البرهان فی تفسیر القرآن، ج5، ص 848: و الكفر فی هذه الآیة البراءة
7- المیزان فی تفسیر القرآن، ج12، ص 49
8- ر.ک به تفسیر نمونه، ج10، ص 327
9- همان