نگاهی دوباره به وصیت نامه شهید لاجوردی
نگاهی دوباره به وصیت نامه شهید لاجوردی
اگرچه شهید سید اسدالله لاجوردی دارای خصلت های ویژه متعددی بود، اما نفاق شناسی و مقابله او با تفکرات الحادی از بارزترین این ویژگی ها بود. سید سالها در دورانی که استکبار تلاش می نمود از طریق گروهک ها انقلاب را به بحران بکشاند، سکاندار داستانی انقلاب اسلامی مرکز بود و با شناختی که از آنها در دوران مبارزه داشت، با گروهک هایی همچون فرقان، منافقین خلق، باند مهدی هاشمی و … مقابله نمود و در نهایت به دلیل فشار منتظری بر شورای عالی قضایی از سمت خود عزل گردید.
او پس از آنکه یادگار امام از میزان اعتماد امام به او و فداکاری های لاجوردی در راه امام برای آیت الله یزدی گفت، بار دیگر دعوت به خدمت شد، اما اینبار در سازمان زندان ها و اقدامات تامینی و تربیتی کشور تا خصلت دیگر او نیز بار دیگر رخ نمون شود. تلاش او برای بازگشت خطاکاران و هدایت آنها با توجه به شناخت بالای او از تفکرات انحرافی. لاجوردی اما پس از پایان این دوران نیز همچنان مورد غضب منافقین جدید و قدیم بود که او بدون هیچ ملاحظه ای دست به افشای چهره آنها می زد و از همین جهت نیز تمام منافقین همچنان از او در هراس بودند. رهبر معظم انقلاب درباره او فرمودند: “ایشان از اول انقلاب تا همین شهادتشان همیشه در صراط مستقیم حرکت کرد و ذره ای از طریق مستقیم و خط صحیح انحراف پیدا نکرد. ایشان کار را برای خدا می کرد اهل تظاهر و اهل نشان دادن نبود. کار را برای خدا قبول می کرد و برای خدا انجام می داد برای همین بود که هیچ ملاحظه ای نمی کرد . بعضی ها در کار ممکن است ملاحظه وجهه را بکنند ملاحظه شان و آبرو را بکنند بعضی ها هستند که این ملاحظه را نمی کنند و شهید عزیز ما شهید لاجوردی از این قبیل بود.”
لاجوردی در وصیت نامه اش نیز اینگونه عمل نمود؛ بدون هیچ ملاحظه ای به افشای چهره منافقین خلق و منافقین انقلاب پرداخت و چنان آنها را به خشم آورد که مخاطبان وصیت نامه اش خیلی زود او را به “دشمن شناسی وارونه” متهم نمودند. این وصیت نامه که توسط امام جمعه وقت تهران درخور توجه و دقت شدید دانسته شده بود، اینک پیش روی شماست
اشهد ان لااله الاالله و اشهد ان محمداً رسول الله و ان علیا ولی الله وصی رسول الله و الائمه حادی عشر من بعد علی علیهم السلام و ائمه المسلمین. بارالها با تمام وجودم می گویم: “کم من ثناء جمیل لست اهلا له نشرته” خداوندا عمری را که بهترین نعمت بوده از دست داده ام، در حالی که می توانست در راه تو و خدمت به انسانهای مظلوم و مستضعف به کار گرفته شود، عمری که می توانست تا حدودی در جهت از بین بردن ارزش های منفی و ایجاد و احیای ارزش های الهی انسانی مثمر افتد، عمری که می توانست در راه تحقق هدف های مقدس اسلام و اعتلای کلمه توحید و تکامل صاحبش سپری گردد. عمری که می توانست از کمیتش بکاهد و بر کیفیتش بیفزاید و همگام با شهدای خداجوی جویای راه وصول به تو باشد. عمری که با کمیت نسبتاً زیاد کوچکترین توشه ای بر نگرفته. لذا همین جاست که تمامی امیدش را و تمامی رجائش را به عفو تو و به اغماض تو و رحمت و فضل تو بسته است. خدایا بازهم امید به فضلت: اللهم اغفرلی الذنوب التی تهتک العصم. خدایا خوب می دانی آنچه را هم اکنون به قلم می آورم مدت مدیدی است در درونم میگذرد و بر سر چند راهه های حیرت ندانم چیست؟ چه باید کرد؟ امور به کجا می انجامد؟ چگونه است که با نام اسلام و در زیّ اسلامیت شعار های مردم فریب خالی محتوا رواج پیدامی کند و آنها که مسئولیت جلوگیری از انحراف افکار را دارند ساکت می نشینند؟ و سهل است بعضاً تایید می کنند و هزاران سؤال که هرکدام راهی را ایجاب و خطی را ترسیم می کند، قرار گرفته ام اما خوشبختانه چون مقلد امام عزیزم، راه سعادت برایم روشن است و از خدا می خواهم اگر عمری بود، توفیق عمل به آن را پیدا کنم.
خدایا با تمام وجودم به این انقلاب عشق می ورزم و به همان مقدار که دوستدار انقلابیونم، نسبت به حامیان ضد انقلاب نفرت دارم و با همه اینها، این مسئله را به خوبی یافته ام که هر کس به نفع دشمنان انقلاب و به خیال واهی و بی اساس رضایت به اصطلاح مردم و به خیال خام و پوچ پایگاه به اصطلاح ملی پیدا کردن موضع گیری کند، مصداق فرموده گرانقدر معصوم است که: “من طلب رضی الناس بسخط الله فجعل الله حامده من الناس ذاما” خداوندا تو شاهدی به همان اندازه بلکه صد چندان که به امام قاطع و سازش ناپذیرم، عشق می ورزم، نسبت به سازشکاران و مدافعان عملی ضدانقلاب (اگردرلفظ واعتقادهم مخالف باشند) نفرت دارم.
بیم آن دارم که حوادث مشروطه مجدداً تکرار شود و یا ایران اسلامی به سرنوشت الجزایر دچار شود. خدایا از تو مصرانه می خواهم دست و قدم و زبان و قلم همه کسانی را که در جهت رهانیدن ضد انقلابیون و مرتدین و محاربین از چنگال عدالت اعمال قدرت و نفوذ کرده اند و همه کسانی که پذیرای این ننگ شده اند (تا چند روزی به کام وهم و خیال رسند) برای همیشه از سرنوشت این مردم شهیدپرور و شاهد قطع فرمایی.
خدایا چون عاشق نظام بوده ام، از آن ترس داشتم که افشای چهره سازشکاران لطمه ای و لو ناچیز به نظام وارد آورد، به آنها توصیه می کنم که جدای از لفاظی و بازار گرمی های صنفی به قیامت و حسابرسی های دقیق آن روز باور پیدا کنند و مواظب باشند که از آن دسته ای نباشند که قرآن درباره شان فرمود: “لم تقولون مالا تفعلون کبر مقتا عندالله ان تقولو مالا تفعلون” وصیتم به صاحبان قدرت و نفوذ این است که اگر حرکتشان را دوست می دارند، بجای شعارهای مردم فریب و سیاست مدارانه، توصیه هایی را که تلفنی و شفاهی در جهت استخلاص ضدانقلاب و ملا و مترفین و حرام خواران و حرام اندوزان اعمال می دارند، با شهامت و رشادت برای مردم بازگو کنند و از هر نوع توجیه و ماست مالی کردنهای حفظ سمت و استمرار موقیت صدارت! بپرهیزند که خودفریبی و مردم فریبی بالاخره به پایان می رسد و سر و کار با خیرالماکرین افتد. باز توصیه ام به سردمداران این است که به خدا توکل کنند و قاطعیت و سازش ناپذیری را از امام مردم بیاموزند و شعار نه شرقی و نه غربی را که خواست و حق مردم است و علت موجده این انقلاب بوده، فراموش نکنند و مبادا که گذشت روزها و فروافتادن طبیعی شود و انقلاب و مهمتر از همه سختی های حرکت و فشارهای بین اللملی موجب شود تعادلی را که شعار فوق ایجاب می کرده است و بحمدلله تا حدودی ایجاد گردیده بهم زنند و بدانند که قدرت مطلق از آن خداست و صرفاً تکیه بر اوست که از هر قدرتی، انسان را و جامعه را بی نیاز می کند و باز اینکه بدانند که اگر دچار حسابگری های سیاسی جدای از توکل شوند و بر ذهنیت های شکل گرفته و رضایت خدا و مردم مسلمان را ملاک قرار ندهند، گور خود و انقلاب را کنده و برای مردم گورستانی بی نام و نشان در پهنه تاریخ ایجاد کرده اند و یادشان باشد که علت موجده علت مبقیه نیز هست و فراموش نکنند که سیادت و موقعیت های اجتماعی آنان اهدایی انقلاب اسلامی است و جدای از انقلاب فردی از 40 میلیون افراد دیگر قبل از انقلاب خواهند بود.
خدایا تو شاهدی چندین بار به عناوین مختلف خطر منافقین انقلاب را همانها که التقاط به گونه منافقین خلق سراسر وجودشان را و همه ذهن و باورشان را پر کرده است و همانا که ریاکارانه برای رسیدن به مقصودشان دستمال ابریشمی بسیار بزرگ به بزرگی مجمع الاضداد به دست گرفته اند، هم رجائی و باهنر را می کشند و هم به سوگشان می نشینند هم با منافقین خلق پیوند تشکیلاتی و سپس…! برقرار می کنند، هم آنان را دستگیر می کنند و هم برای آزادیشان و اعطای مقام و مسئولیت به آنان تلاش می کنند و از افشای ماهیت کثیف آنان سخت بیمناک می شوند، هم در مبارزه علیه آنان و در حقیقت برای جلب رضایت مسئولین و نجات بنیادی آنان خود را در صف منافق کشان می زنند و هم در حوزه های علمیه به فقه و فقاهت روی می آورند تا مسیر فقه را عوض کنند به مسئولین گوشزد کرده ام، ولی نمی دانم چرا اگرچه نسبت به برخی تا انداز ه ای می دانم چرا؟ ترتیب اثر نداده اند.
به مسئولین بارها گفته ام که خطر اینان به مراتب زیادتر از خطر منافقین خلق است چراکه علاوه بر همه شیوه های منافقانه منافقین سالوسانه در صف حزب اللهیان قرار گرفته و کم کم آنان را در صفوف آخرین و سپس به صف قاعدین و بازنشستگان سوقشان داده و صفوف مقدم را غاصبانه به تصرف خود در آورده اند به گونه ای که عملا عقل و اراده منفصل برخی تصمیم گیرندگان قرار گرفتند و در عزل و نصب ها و حفظ و ابقاءها دست به تخریب می زنند، اعمال قدرت می کنند، اینها همه پوچ است و بی اهمیت! مهم و بسیار مهم این است که هدف غایی از همه این تلاش ها، گسترش فکر التقاطی و انحرافی سازمان ضد خدایی اشان است که جز اندیشه های مادی گرایانه و ماتریالیستی چیز دیگری نیست و با بهره گیری از تجربیات مثبت و منفی هم پالکی های چپ و منافقشان توانسته اند متأسفانه به نسبت بسیار زیادی و حتی زیادتر از توفیق منافقان خلق در سالهای 51 تا 54 تا تعداد کثیری از روحانیون را تحت تاثیر قرار دهند و با لطایفالحیل بر ذهن و روان آنان اثرات دل خواهشان را بگذارند تا بدانجا که بر اعمال جنایتکارانه آنان با دیده اغماض بنگرند و حتی در مواردی نظیر به شهادت رساندن باهنر و رجایی به دست روی دست مالیدنهای مسامحه کارانه مصلحت اندیشیهای پشیمانی آورنده متوسل شوند، باز مهمتر از همه اینکه با کمال تأسف توانستند تعداد فراوانی از جوانان مسلمان را جذب کرده منحرف نمایند.
هان ای خانواده عزیزم، به هوش باشید مبادا که فریب تأیید و تکریم های ریاکارانه این منافقین جدا از دین را بخورید چه بسا با ظاهری چاکرانه و دل سوزانه به سراغتان بیایند و خود را چنان حزب اللهی جا بزنند که سلمان ها و ابوذرها را جرأت لحظه ای هم لباسی و هم شکلی با آنان نباشد. فرزندانم اگر گاهی به شما سخت می گرفتم و این در حالی بوده که برایم امکان فراهم آوردن رفاه بیشتر بوده از آن جهت بوده است که اعتقادی استوار به آیه کریمه ان مع العسر یسرا داشته ام و اگر می دانستم شما را و خانواده را بیشتر از آنچه تحمل کردید، قانع کنم به طور قطع چنان می کردم و یقین داشتم که در تکوین شخصیت سالم و رشد پاینده شما مؤثرتر و کارسازتر بود به هر صورت پدرتان که از همه چیز جز انقلاب و اسلام بیشتر دوستتان میدارد خیر و صلاح شما را در رفاه نمی دانسته و نمی داند و امید دارد در زندگی رفاه جویی و عافیت طلبی را آگاهانه به دور اندازید و باعزمی آهنی در کام مشکلات بروید.
توقع نداشته باشید دیگران برای حل مشکلاتتان اقدامی ولو ناچیز کند به جای چنین انتظاری در حل مشکلات مردم کوشا باشید و از سختی ها نهراسید و به گونه ای عمل کنید که هر مصیبتی و هر مشکلی هر قدر عظیم در پیش اراده و عزم شما سر تسلیم فرو آورد، به جای اینکه بر شما چیره شود و شما را دست و پا بسته بر زمین افکند بر امواج به ظاهر سهمگینش سوار شوید و مهارش را به دست گیرید و بدان سو هدایتش کنید که می خواهید و اجازه ندهید که بر شما مسلط شود و تعادل شما را برباید. خانواده عزیز و مهربانم درست است آنگونه که شایسته مقام والای انسانی شما بود به خدمتتان کمر نبستم و در این راه تقصیر ها و قصورهای فراوان داشتم اما درست تر آن است که بر من ببخشایید و اجازه ندهید که در پیشگاه خداوند در روز تبلی السرائر و در انظار خلائق شرمنده و سر افکنده پیش رویتان قرار گیرم. والسلام علیکم و رحمت الله و برکاته