نوجوان سبز! روزت مبارک!
تو، یک الگوی زیبا هم داری؛ نوجوانی که مثل تو بود و دلی داشت که از حسرت پرواز به ارتفاع ها، بی تاب شده بود. وقتی فهمید که با نیروی بی نهایت و زلالش می تواند عزت ایران و ایرانی را که به تاراج می رفت، به اندازه ساقه دوازده ساله اش بازگرداند، دیگر درنگ و تردید نکرد. تن خود را به نارنجک های خشمگین و آتشین سپرد و تانک های زوزه کش را ذلیل، به هوا پرتاب کرد، اما با تقدیم جانش، شرف یک ملت را ضمانت کرد. پس آن گاه بود که خمینی بزرگ او را رهبر خواند.
.
.
.
امروز، روز حسین فهمیده و همه هم سن و سال های جسور و با شهامت اوست که قدر نوجوانی خود را می دانند و هر سال، مثل امروز با همه خوبی ها، تلاش ها، مردانگی ها و تازگی ها، دست دوستی می دهند.
نوجوان سبز! روزت مبارک!
.
.
.
حکایت دیگری از تو ورق خورده است که پله پله غرق گل شوی.
.
.
.
در مقطعی دیگر، جلوه مقدماتی عشق را می بینی و به سرسبزی ها آراسته می شوی.
.
.
.
بهاری نو خوش دمیده است که تو را از نَفَس های خویش برویاند.
.
.
.
قرار است پا به نهالستان آوازهای ماه بگذاری.
.
.
.
وقتِ آن رسیده است که خود را با آسمانی ترین روزها بسنجی و با توانستن برابر بدانی.
.
.
.
چیزی کم نداری در راه رسیدن به خواسته های درست. کنجکاوی، در بساط نوجوانی ات یافت می شود؛ به شرطی که به موقع و به جا از آن بهره بگیری.
.
.
.
خنده های تو، در ذهن این دوران، سپرده می شود تا سال ها بعد، به بازخوانی خوش خاطرات بنشینی.
.
.
.
بیا و نگاهت را تا پروانه زارِ شادی ببر. روی پای خود بایست و نشاط آورترین ناحیه روزگار را تماشا کن.
.
.
.
بیا و به اشیای پیرامون خود رنگ معنویت بزن.
کارهایت را مطابق ثانیه های زلال آب ها تنظیم کن.
بوی بهشت را روی خلوت دل بگستران.
.
.
.
سفرهایی از این سال تا تولد لطیف باران، برای تو ترسیم شده است. خنده های گلبرگ های نو، چقدر شبیه سجاده کوچک توأند که وقت نماز، همه جا را معطر می کند! بلوغ تو آغازگر مسیر پر از مهر بندگی است.
.
.
.
همراه با قرآن از قصه های روشن مهتاب، جرعه جرعه بنوش.
.
.
.
بلوغ تو چقدر به جوانه های درخت می ماند که رو به پنجره می شکفند!
.
.
.
آری او با اقدام شجاعانه خود در روزهای آغاز جنگ تحمیلی ، جهانیان را به حیرت واداشت و راه رسیدن و عشق به معبود را برای رزمندگان هموار کرد .
.
.
.
او خوب فهمید که چگونه می توان به وصال یار رسید . و چه زیبا و چه زود این وصال برایش محقق گشت .
.
.
.
او درس پرواز را به همه آموخت . پرواز تا اوج قله های رفیع کمال و سعادت را .
.
.
.
او به ما فهماند درس انسان شدن و از خود گذشتن و به خدا پیوستن را.
.
.
.
فهمیده خود فهمید و به همه جهانیان فهماند که چگونه می توان در سن ۱۳ سالگی ره صد ساله را طی کرد و نشان و مدال رهبریت را دریافت کرد .
.
.
.
فهمیده به ما فهماند درس پیروی و لبیک به فرامین ولایت را.و چه زیبا لبیک گفت به ندای هل من ناصرا ینصرنی حسین زمان .
.
.
.
فهمیده به ما فهماند درس دفاع و پاسداری از ارزشهای اسلامی را.
.
.
.
او درس پروانه وار سوختن تا به وصال معبود رسیدن را به ما آموخت .
.
.
.
او چه زیبا تصویرحقیقی رهایی از کالبد جسم خاکی و پرواز و مأوا گرفتن در جوار معبود را به نمایش گذاشت .
.
.
.
او به ما فهماند که چگونه می توان غل و زنجیرهای اسارت شیطانی را گسست و به یگانه معبود هستی پیوست .