مقاله ای با عنوان انقلاب اسلامی در میان انقلاب های بزرگ جهان
این مقاله به مقایسه انقلاب اسلامی ایران با انقلاب فرانسه و روسیه که بزرگ ترین انقلابات معاصر اروپا و جهان خوانده شده و منشاء رواج گفتمان لیبرالیستی و سوسیالیستی در قرن گذشته شدند، پرداخته و نشان می دهد که چگونه انقلاب اسلامی ایران، از جهات متعدد،عمیق تر، جدی تر و مردمی تر از آن دو بوده و گفتمان سومی را به بشریت معاصر عرضه کرده است.
در این مقاله سعی شده که انقلاب اسلامی با انقلاب های فرانسه و روسیه که از بزرگ ترین و معروف ترین انقلاب های جهان می باشند در وجوه اقتصادی، سیاسی و اجتماعی مقایسه شود.
1. موقعیت اقتصادی رژیم های پیش از انقلاب
در فرانسه در دوران قبل از انقلاب 1789 نشانه های روشنی دال بر وخامت موقعیت اقتصادی از هر لحاظوجود داشته و این کشور از پنجاه سال قبل از انقلاب، دچار مشکلات و بحرانهای مالی و اقتصادی فراوانی بودکه روزبروز بر دامنه و ابعاد آن افزوده می گشت.
شرایط اقتصادی در روسیه نیز قبل از انقلاب، از آغاز دهه اول قرن بیستم وضع مطلوبی نداشت. دو جنگ خارجی که در این دوره اتفاق افتاد بر شدت نابسامانیهای اقتصادی افزود، رکود اقتصادی که تا سال 1909دوام داشت شرایط ناگواری را برای کارکنان و دهقانان ایجاد کرده بود، از یک سو بیکاری را سخت دامن می زد واز سوی دیگر شرایط کار و میزان درآمد این دو طبقه را طاقت فرسا و غیر قابل تحمل ساخته بود اعتصاباتی که در این دوران کارگران راه می انداختند عمدتا ماهیت اقتصادی داشت و مرتبا بر تعداد اعتصابات و شماره شرکت کنندگان در اعتصابات افزوده می گشت.
حال آنکه در ایران، در اواخر حکومت شاه رژیم، ایران در مطلوب ترین سطح از قدرت اقتصادی که در تمام سلطنت 57 ساله رژیم پهلوی بی سابقه بود به سر می برد. با افزایش سریع و غیر قابل پیش بینی درآمد نفت، رژیم ایران نه تنها تبدیل به یکی از دولت های ثروتمند شده بود بلکه جامعه ایرانی را به یک جامعه کاملا مصرفی تبدیل کرده بود. بدین ترتیب ملاحظه می گردد در حالی که دولت های فرانسه و روسیه از نظراقتصادی در بدترین شرایط بودند و در حقیقت در مرحله ورشکستگی نهایی قرار داشتند دولت ایران با توجه به افزایش ناگهانی و غیر قابل پیش بینی قیمت نفت از نظر ذخائر ارزی و توانائیهای مالی در مطلوب ترین و مناسب ترین شرایط اقتصادی در تاریخ خود بوده است.
2. اقتدار نظامی رژیمهای پیش از انقلاب
از مهم ترین و در عین حال محسوس ترین ابزار قدرت و اعمال حاکمیت هر رژیم سیاسی به ویژه نظام هایی که با بحران ها و فشارهای داخلی مواجه می باشند و نیاز به تهدید و ارعاب و احیانا سرکوب حرکت های معارض و مخالف خود را دارند قدرت نظامی آنها می باشد. هر گاه در یک نظام سیاسی، قدرت نظامی از انسجام لازم برخوردار نباشند و روحیه خود را در اثر شکستی های پی در پی از دست بدهد و همچنین دولت به خاطر مشکلات اقتصادی امکان تامین تدارکات و خواسته های آنها را نداشته باشد و در نهایت قدرت نظامی اعتقاد و ایمان خود را به رژیم سیاسی از دست بدهد نه تها قدرت سیاسی قادر به بهره برداری از چنین نیروی نظامی برای سرکوب قدرت اجتماعی معارض نخواهد بود، بلکه خود به صورت یک مدعی خطرناک درآمده و احیانا به گروه های اجتماعی مخالف خواهد پیوست و احتمال سقوط قدرت سیاسی را شدیدا افزایش خواهد داد.
فرانسه در طول پنجاه سال قبل از انقلاب مدت 26 سال در جنگ و منازعات مهم بین المللی بوده است و در این منازعات جز یک ایالت، نه تنها چیزی بدست نیاورده، بلکه شکست ها و خسارت های عظیم مالی، جانی و ارضی به همراه داشته و قابل پیش بینی بود که افسران ارتش نسبت به سرکوب مقاومت در دوره ای که بحران برعلیه مقامات دولتی افزایش یافته بود بی علاقه باشند و این امر موجب اختلاف و تضاد سیاسی و اجتماعی شد به طوری که نهایتا هر حرکت محدودی را برای سرکوب مخالفین پادشاه و طبقات محافظه کار مسلط غیرممکن می ساخت و زمینه را برای پیروزی انقلاب فرانسه مهیا کرد.
موقعیت نظامی روسیه نیز در اروپا به دلیل جنگهای کریمه و جنگ 1905 تغییر کرده بود. کشوری که در1815 تنها قدرت قوی قاره اروپا بود و بعد از 1848 به نظر می رسید که هنوز فاصله زیادی با سایر قدرت های اروپایی داشت بعد از جنگ کریمه به حد یکی از چند قدرت مساوی، تنزل یافت و تا زمانی که تزار در سن پطرزبورگ حاکم بود هرگز موقعیت 1815 را پیدا نکرد. جنگ جهانی اول از نظر وسعت و مدت و نزدیکی به مرزهای روسیه از جنگ روس و ژاپن به مراتب مهمتر بود و تاثیر بیشتری در داخل کشور بر جای گذاشت به طوری که قوای نظامی این کشور را کاملا به تحلیل برده و سربازان کست خورده و بازگشته از جبهه را به صورت مدعیانی برای قدرت سیاسی حاکم درآورد و به همین علت بود که انقلاب روسیه در اوج اشتعال جنگ جهانی اول بوجود آمد.
با این ترتیب ملاحظه می گردد که نظام سیاسی حاکم بر روسیه قبل از انقلاب نه تنها نیروی نظامی و قوای مسلح نیرومند و وفادار به قدرت سیاسی با خود نداشتند بلکه ارتشی شکست خورده، روحیه از دست داده و عاصی شده از نظام با پیوستن به کارگران اعتصابی نقشی مهم در پیروزی انقلاب بازی کردند.
اما ارتش شاهنشاهی ایران بر خلاف فرانسه و روسیه در طول حداقل 57 سال قبل از پیروزی انقلاب درهیچ جنگ خارجی مهمی شرکت نکرده بود. بیش از هر پادشاهی در ایران محمدرضا شاه به نیروهای مسلح توجه داشت. او بعنوان فرمانده نیروهای مسلح، احساس می کرد که یک ارتش قوی و نیرومند و در عین حال وفادار به پادشاه، نه تنها می تواند نظام سیاسی او را در قبال مخالفین داخلی حفظ کند بلکه با توجه به جاه طلبی هایش می تواند ابزار و اهرم لازم را برای دخالت در امور منطقه و همسایگانش و پیشبرد اهداف بین المللی او فراهم نماید.
می توان با قاطعیت ادعا کرد در فرانسه و روسیه از نظر نظامی با توجه به شکست های پی در پی در جنگ های متعدد ضعیف ترین و نامطمئن ترین وضعیت بوده و ارتشهای آنها نه تنها حمایت لازم را از نظام سیاسی حاکم نمی کردند بلکه نسبت به انقلابیون گرایش نشان داده و بعضا به آنها می پیوستند، در حالی که ارتش ایران در بهترین شرایط از نظر نیرو و تجهیزات بوده و جز در موارد استثنایی و آن هم به صورت پراکنده، تا آخرین لحظات عمر رژیم شاه نسبت به نظام وفادار باقی مانده و اکثرا در سرکوب انقلابیون نیز کوتاهی نکردند.
کشورهای مورد بررسی ما هر سه از جمله کشورهایی هستند که نه تنها دارای موقعیت استراتژیکی مهم و حساس می باشند بلکه بعنوان قدرت های بالفعل یا بالقوه بزرگ محسوب می شوند و در طول تاریخ نقش فعالی در روابط بین الملل جهانی و منطقه ای بازی کرده و می کنند. بدیهی است که در قبال تحولات انقلابی این کشورها چه قبل از پیروزی و چه بعد از پیروزی کشورهای دیگر به ویژه کشورهای همسایه و ذی نفع عکس العمل نشان داده و به نفع قدرت سیاسی حاکم و یا بالعکس در جهت حمایت ازگروه های اجتماعی معارض فعال می گردند. در نتیجه مسئله واکنش بین المللی از جمله عوامل مهمی است که در بررسی قدرت و توانائی های رژیم سیاسی حاکم قبل از انقلاب ضرورت دارد که مورد توجه و دقت کافی قرار گیرد.
در فرانسه قرن 18 با توجه به جنگ های طولانی که لویی پانزدهم و شانزدهم با کشورهای همسایه خود منجله اترش، روسیه، انگلیس و اسپانیا داشت نه تنها در شرایط بحرانی دوران انقلاب از حمایت آنهابرخوردار نبود بلکه همه این دول همسایه در جهت تضعیف لویی شانزدهم تلاش کرده و متقابلا به حمایت از گروه های معارض و مخالف برخواستند.
روسیه نیز از این نظر تفاوت چندانی با فرانسه نداشت بدین معنا که جنگ جهانی اول و درگیری مستقیم روسیه تزاری در جنگ با آلمان،عثمانی و ژاپن دشمنی این دولت ها بویژه دولت قدرتمند و نوپای آلمان رابرعلیه خود داشت به طوری که لنین با حمایت و امکانات فراهم شده این دولت توانست به انقلابیون روسیه ملحق شده، و پایه انقلاب بلشویکی اکتبر 1917 را بریزد. از طرف دیگر با توجه به اینکه دولتهای روسیه تزاری یعنی فرانسه و انگلیس خود مستقیما با آلمان و متحدینش درگیر بودندامکان هیچ نوع حمایتی از تزار روسیه در شرایط بحرانی نداشتند.
اما دولت ایران و رژیم شاه از حداقل یک دهه قبل ازسقوط خود علیرغم وجود شرایط دو قطبی با توجه به پایان جنگ سرد و آغاز دوره آرامش و همزیستی مسالمت آمیز از حمایت کامل دو ابرقدرت، و قدرت های بزرگ و منطقه ای، تا آخرین روزهای حکومتش برخورداربود و متقابلا انقلابیون ایران از هیچگونه حمایت بین المللی برخوردار نبودند.
با این ترتیب در حالیکه دولتین فرانسه و روسیه از نظر حمایت بین المللی در شرایط نامناسب به سرمی بردند و دول اروپایی اغلب نسبت به رژیمهای این دوکشور در شرایط قبل از انقلاب نظر مساعدی نداشته وبعضا تخاصم بودند و نه تنها هیچ گونه حمایتی ازنظامهای سیاسی در آن شرایط نکردند بلکه در مواردی به حمایت از انقلابیون پرداختند دولت ایران از این نظر درشرایط مطلوبی به سر می برد.
3. پیچیدگی و استحکام رژیم های قبل از انقلاب
در هر نظام و سیستم سیاسی وجود ابزارهای قدرت از جمله قدرتهای اقتصادی، نظامی و حمایت بین المللی بالقوه و فی نفسه نمی تواند در جهت تحکیم و تثبیت قدرت سیاسی حاکم کارساز و مفید باشد بلکه توانایی، مهارت و مدیریت مطلوب در نظام سیاسی است که می تواند در مواقع بحرانی ابزارهای قدرت را از قوه به فعل درآورده و به بهترین وجه و در مناسب ترین زمان و مکان مورد استفاده قرار دهد در نبردهای نظامی اغلب این امر به اثبات رسیده است که فرماندهی لایق و کارآمد می تواند با کمترین امکانات، تجهیزات و نیرو بر فرماندهی نالایق و ناتوان و در عین حال با امکانات وسیع پیروز شود. در حالی که نظام های سیاسی فرانسه و روسیه علیرغم وجود استبداد حاکم به خاطر بی کفایتی های پادشاهان و نفوذ افراد ناصالحی که در دربار حضور داشتند، هرگز نتوانستند منافع خود را تشخیص داده و در جهت حفظ ثبات و موقعیت رژیم خود مدیریت مناسب و توانایی برقرار نموده و تغییرات لازم را اعمال کنند. رژیم شاه بعد از گذراندن دوره پرتلاطمی از تاریخ 38 ساله حکومت خود تدریجا به مرحله ای از اعتماد به نفس و حاکمیت مطلقه رسیده و با برخورداری از مستشاران ورزیده داخلی و خارجی به ویژه برخورداری از پلیس مخفی خشنی همچون ساواک از توانایی لازم برای حفظ و تداوم قدرت مستبده خود برخوردار بوده است.
در تئوری نظام دولت های مستبده می بایست ضعیف شده باشد تا اینکه حرکت های انقلابی مردمی بتواند توفیقی کسب کند یا حتی بروز کند. در حقیقت از نظر تاریخی، شورش های مردمی به خودی خود قادر نبوده اند دولت های مستبده را واژگون کنند. در عوض فشار نظامی از خارج اغلب با تضادها و انشعاب های سیاسی میان طبقه مسلط و دولت به موازات هم می بایست وجود داشته باشد تا استبداد را تضعیف کرده و راه را برای شورش ها و نهضت های انقلابی باز کنند.
به خاطر همین ضعف ها بود که در انقلاب فرانسه نظام سیاسی حاکم نه به علت مخالفت نیروهای مردمی بلکه تنها به علت استیصال کامل در حل معضلات اقتصادی و سیاسی -اجتماعی کشور به مجلس طبقات سه گانه روی آورد و خود را تسلیم آنها کرد و آنگاه بود که حرکت های مردمی و ترکیب گروه های اجتماعی شکل گرفت و به روند انقلاب شتاب فزاینده ای داد.
و همین طور در انقلاب روسیه نیز اگرچه نیروهای مخالف وجود داشتند، دسته بندی ها و احزاب سیاسی مختلف که با آرمان ها و اهداف خاص و متفاوت خود از اوائل قرن بیستم شکل گرفته بودند، نه تنها هیچ گونه نقشی در سقوط نظام رومانوفها نداشتند بلکه تصور هم نمی کردند که بدین سادگی نظام امپراتوری روسیه سقوط کند. البته دولت تزار روسیه علیرغم استیصال و فشار زیادی که تحمل می کرد داوطلبانه و راسا خود را تسلیم ملت نکرد ولی در مقابل اولین حرکت و شورش مردمی که ناشی از انفجار و وجود بحران اقتصادی بود و به صورت تظاهرات و اعتصابات کارخانجات و صنایع در شهر پتروگراد متبلور شد، تسلیم گردیده و همچون کوه یخی ذوب گردید.
در حالی که انقلاب ایران در شرایطی پیروز شد که نظام شاهنشاهی خود را در اوج قدرت و استحکام و تثبیت شده می دید و در مقابل مخالفت ها و معارضه ها تا آخرین حد توان خود مقاومت می کرد و گروه های اجتماعی برای به زانو درآوردن چنین نظامی می بایست بر اساس برنامه ریزی و بسیج تمام نیروها و قربانی کردن بسیاری از انسانها نظام قدرتمند حاکم را سرنگون سازد.
قدرت اجتماعی
قدرت اجتماعی متشکل از گروه های اجتماعی فعالی است که بر پایه ارزش ها و باورهای مسلط و مشترک به هم نزدیک شده اند و زمانی که قدرت سیاسی توانایی تامین ارزش ها و خواسته های آنها را نداشته باشد یا نخواهد این ارزش ها و خواسته ها را تامین کند گروه های اجتماعی مایوس شده به دنبال رهبر یا رهبرانی که می توانند خواسته ها و نظرات آنها را تعقیب و تامین نمایند حرکت خواهند کرد در ایجاد و تشکل قدرت اجتماعی سه رکن اساسی قابل تفکیک هستند: مردم، رهبری و ایدئولوژی.
الف - مشارکت مردمی
در حالی که در فرانسه و روسیه میزان مشارکت مردم در براندازی رژیم های مستبده حاکم بسیار اندک بوده و حتی در فرانسه همان طور که گفته شد، نقشی نداشته اند و رژیم فرانسه به خاطر ضعف های خود الزاما تسلیم شده و در روسیه تعداد محدودی از کارگران کارخانجات پطرزبورگ و سربازان پادگان همان شهر سر به شورش برداشته و موجبات سقوط خانواده رومانوفها را فراهم کردند. در انقلاب اسلامی ایران به استثنای اقلیت محدودی و بخش اعظم ارتش که وابسته به نظام بودند همه اقشار مردم از همه طبقات و گروههای اجتماعی و در سراسر کشور اعم از شهرها و روستاها، کارگران، کارمندان، کشاورزان، اصناف و… همه و همه چرخهای اقتصادی و اداری کشور را از کار انداخته و در مقابل رژیم تا دندان مسلح آن هم با دست خالی ایستادند و آن را ساقط کردند.
مطالعات بعدی هم نشان داد که حتی بعد از پیروزی انقلاب که زنجیرهای استبداد و دیکتاتوری گسسته شده و زمینه مناسب برای ایجاد آگاهی سیاسی و مشارکت توده های مردم فراهم شده بود به تدریج و به علت بی میلی حاکمیت های بعد از انقلاب اعم از میانه روها و رادیکال ها در دو انقلاب فرانسه و روسیه، این مشارکت روبه کاهش نهاده است. تاریخ و آمار مشارکت مردم در انتخابات بعد از انقلاب این نظریه را ثابت می کند.
در مقابل توده های ملت ایران بعد از پیروزی انقلاب اسلامی در انتخابات های مکرر و پی در پی شرکت کرده اند و حتی در شرایط بحرانی و بمباران شهرها هیچیک از انتخابات لازم برای تداوم فعالیتهای سیاسی نظام جمهوری اسلامی متوقف نشده یا به تاخیر نیافتاد. در طول ده سال گذشته مردم کشور ما در بیش ازبیست انتخابات (هشت انتخاب ریاست جمهوری، پنج انتخاب مجلس شورای اسلامی، سه انتخاب مجلس خبرگان، یک انتخابات نوع حکومت، و دو انتخابات رفراندوم قانون اساسی و دو انتخابات شوراهای اسلامی)شرکت کرده اند. آمار مشارکت روزافزون مردم در این انتخابات چشمگیر و جالب توجه است. و از همه مهم ترحضور همه ساله مردم در اجتماعات و تظاهرات میلیونی که به خاطر سالگرد انقلاب صورت می گیرد نشانه حضور، بیداری و حمایت مردم از انقلابشان می باشد.
ب - رهبری
نقش و شخصیت رهبر به ویژه زمانی روشن تر و برجسته تر می شود که توسلات ایدوئولوژیکی گروه های انقلابی پراکنده و غیر منسجم باشد یا سازماندهی آن ضعیف باشد در این صورت نقش و اهمیت رهبری در پروسه انقلابی و در طول زمان توسعه می یابد. از طرف دیگر نقش رهبران انقلاب را در سه بعد مهم می توان مشاهده کرد که عبارت است از رهبر به عنوان ایده ئولوگ انقلاب، رهبر بعنوان فرمانده و نهایتا رهبر به عنوان معمار نظام بعد از پیروزی انقلاب
در بررسی و مقایسه اجمالی میان نقش رهبران در سه انقلاب مورد بحث مشاهده خواهیم کرد که در این رکن از انقلاب نیز مانند رکن مردم انقلاب اسلامی دارای قدرت، امتیازات و ویژگیهایی فوق العاده و استثنایی بوده است که دو انقلاب فرانسه و روسیه از آن بی بهره بوده اند.
1. در انقلاب های فرانسه و روسیه رهبران انقلاب از طبقات متوسط و بالای جامعه بوده اند در حالیکه درانقلاب اسلامی ایران رهبران انقلاب وابسته و متعلق به طبقات محروم و فقیر جامعه بوده اند.
2. در انقلاب های فرانسه و روسیه به ویژه در انقلاب روسیه رهبران مدافع و نماینده طبقه ای بودند که خودمتعلق به آن طبقه نبودند در حالی که در انقلاب اسلامی رهبران انقلاب دقیقا مدافع طبقه ای بودند که از آن طبقه برخاسته بودند.
3. در انقلاب های فرانسه و روسیه طبقه روشنفکر و تحصیل کرده رهبری انقلاب را بر عهده داشته و اشراف و روحانیون نقش ضد انقلاب را داشتند در حالی که در انقلاب اسلامی رهبری ضد انقلاب را روشنفکران وابسته به چپ و راست بر عهده داشتند.
4. در انقلاب فرانسه و روسیه ما به چهره شاخصی که همه ویژگی های سه گانه رهبری را در خود جمع داشته و از نظر ارائه ایدئولوژی، فرماندهی انقلاب و سازندگی بعد از انقلاب دارای استعداد، نبوغ و قدرتی همچون رهبری در انقلاب اسلامی باشد برخورد نمی کنیم. در انقلاب فرانسه چهره هایی مانند لافایت،روبسپیر، دوک د. اورلئان مطرح هستند که هیچکدام رهبری انقلاب را در تمام دوران شکل گیری و پیروزی آن به طور جامع در دست نداشتند.
در انقلاب روسیه چهره لنین از چهره های شاخص و برجسته تاریخ این انقلاب می باشد وی در واقع دارای امتیازات و استعدادها و نبوغ مشخصی بود که در جهت به مرحله عمل درآوردن آنچه را که به انقلاب اکتبر1917 معروف است نقش اصلی و محوری داشت. در حالیکه در سقوط رژیم رومانوفها در فوریه همان سال مطلقا نقشی نداشت چهره هایی مانند زینوویف، کامنف، استالین، تروتسکی و کرنسکی هم از شهرت ویژه ای برخوردار هستند ولی آنها هم دخالتی در سقوط رژیم نداشتند. در حقیقت سقوط رژیم تزاری در اثر یک حرکت خودجوش و بدون رهبری صورت گرفت.
به طور خلاصه مطالعات ما نشان می دهد نه در انقلاب فرانسه و نه در انقلاب روسیه به چهره ای با ویژگی های ایدئولوگ و فرمانده انقلاب برخورد نمی کنیم آنهایی را که نام بردیم هیچ کدام نه ایدئولوگ انقلاب بودند و نه فرمانده آن بلکه سازندگان و معماران دولت های بعد از انقلاب بودند. آنها اشخاصی بودند که بر اسب سرکش تحولات بعد از سقوط نظام سوار شده و در سیر تحولات بعدی اثر گذاردند. در حالی که در انقلاب اسلامی رهبر انقلاب حضرت امام خمینی(ره) بویژه با برخورداری از جایگاه مرجعیت دینی و با نبوغ، قدرت و ویژگی های خاصی که داشتند که در نوع خود بی نظیر بود نقش ایدئولوگ، فرمانده و معماری انقلاب را به نحو احسن و درطول ربع قرن از حیات پربرکت خود بر عهده گرفته و ایفاء کردند.
ج - ایدئولوژی
با توجه به اینکه تنها عامل مشروعیت و انسجام در جامعه و نظام قبلی در هر سه کشور نهادهای پادشاهی بوده که در موقعیت انقلابی بی اعتبار شده بودند بنابراین ایدئولوژی های انقلاب مطرح می شوند تا آنکه تجدید بنا و اعمال قدرت دولتی را بر مبنای جدیدی توجیه و استدلال کنند. ضمنا مکاتب مطرح شده به نخبگان انقلابی کمک می کند تا انسجام و تشکل لازم را برای حرکت توده ها در جهت مبارزات و فعالیتهای سیاسی تحقق بخشند.
با بررسی اجمالی از ایدئولوژی های حاکم بر انقلاب های مورد نظر درمی یابیم در حالی که مکتب های لیبرالیسم و مارکسیسم در فرانسه و روسیه با برداشت های مادی خود افق محدودی را برای پیروان خود در همین دنیا وتنها از یک زاویه فراهم می کردند، نقش مهمی هم در ایجاد انگیزه لازم در براندازی رژیم های پادشاهی فرانسه و روسیه نداشته اند و حتی در پیاده کردن ارزشها و معیارهای خود بعد از سقوط نظام های مطرود با مشکل مواجه شده و الزاما تغییرات زیادی بر نظریات تئوریکی خود اعمال کردند. از طرف دیگر هر دو مکتب برای مردم فرانسه و روسیه نامانوس بود و با بنیان های عقیدتی عامه مردم که غالبا مذهبی بود در تعارض بود لذا این ایدئولوژی ها هرگز نتوانستند خمیر مایه لازم را در ایجادتشکل، انسجام، و وحدت اقشار و توده های جوامع خود فراهم کنند و تنها به عنوان ایدئولوژی طبقه خاص روشنفکر و با تعابیر متفاوت باقی ماندند.
در حالی که مکتب اسلام که از 1400 سال قبل به ایران وارد شده بود و با مردم مانوس بوده و قاطبه مردم به آن اعتقاد داشته و با آن زیست کرده و در تار و پود زندگی آنها نفوذ و رسوخ کرده بود و با توجه به جهان بینی الهی افق بسیار وسیعی برای پیروان خود فراهم کرده علاوه بر آنکه سعادت اخروی را نوید می داد برای همین دوره کوتاه زندگی در این دنیا نیز دستورالعمل ها و راهنمایی های لازم برای امور روزمره زندگی فردی و اجتماعی و اداره جامعه در جهت تامین سعادت دنیوی فراهم کرده بود و در مقایسه با دو مکتب دیگر از عظمت ویژه ای برخوردار است. به ویژه آنکه در مکتب تشیع با برخورداری از جوهره های لازم انقلابی زمینه های کاملا مساعدی برای بهره مندی از یک مکتب قدرتمند در پروسه انقلاب اسلامی در ایران فراهم بود.
انقلاب های فرانسه و روسیه نه تنها برعلیه دولت بلکه برعلیه روحانیت و کلیسا بود. کلیسا در فرانسه فرانسوی شده، از حیطه اقتدار پاپ در واتیکان خارج گردید و در روسیه مطرود و مقهور شد در حالی که درانقلاب اسلامی تمام وحانیت شیعه برعلیه دولت قیام کرد و انقلاب را رهبری نمود.
موفقیت ایدئولوژی انقلابی اسلام همچون امری ارزشمند و علامت ممیزه انقلاب اسلامی در ایران بود. این ایدئولوژی پاسخی قدرتمند به خواسته های سیاسی شده معاصر و در عین حال مایوس شده از مکاتب مادی بود. این ایدئولوژی در عین بهره برداری از همه امتیازات تکنولوژیکی و تجربه نهضت های ایدئولوژیکی و سیاسی غرب به کار گرفته شد. به عبارت دیگر این ایدئولوژی امتیاز قابل توجهی بر کمونیسم که با مذهب درتعارض است، داشت. به جای اینکه یک جایگزینی جدیدی برای مذهب خلق کند همان طور که کمونیستهاکردند، انقلاب اسلامی مذهب پرتلاش و تهاجمی را که وجود داشت به کار گرفته و با ابزار ایدئولوژیکی مورد نیاز برای جنگ در صحنه سیاست مردمی مجهز گردید. با این عمل آنها کمک بزرگی و ممتازی به تاریخ جهان کردند. بنا به گفته زاگورین، نویسنده آمریکایی، اگر امروز کسی بپرسد که در تئوری انقلاب مارکس چه چیزی معتبر و چه چیز بی اعتبار می باشد، جواب باید این باشد که آن تئوری دیگر به گذشته و تاریخ تعلق دارد. عدم تناسب نظریه مارکس آنگاه آشکار شد که برخلاف پیش بینی مارکس انقلاب ها در پیشرفته ترین کشورهای غربی تحقق نیافت و در عوض سوسیالیسم در عقب افتاده ترین جوامع کشاورزی روسیه و چین به مرحله اجرادرآمد. با رشد تحقیق روی بسیاری از انقلاب ها این امر به اثبات رسید که مدل مارکس به خاطر ساده انگاری بیش از حد آن غیر قابل بهره برداری است و در حقیقت مانعی برای درک بیشتر انقلاب ها است.
بدین ترتیب ملاحظه می گردد که رمز پیروزی انقلاب اسلامی را تنها می توان در عظمت و مدیریت و میزان اعمال گسترده سه رکن انقلاب یعنی مردم، رهبری و مکتب جستجو کرد که توانست برخلاف پیش بینیها و محاسبات تحلیل گران و حیرت جهانیان نظام قدرتمند و کهن شاهنشاهی را به زانو درآورده و آن را سرنگون سازد.
پیروزی انقلاب های فرانسه و روسیه نه ناشی از انسجام، استحکام، و قدرت نیروهای انقلابی بوده است بلکه به خاطر ضعف بنیادین رژیم های حاکم بود که ساختار حکومتی را شدیدا پوسانده و بحران های نظامی اقتصادی و فشارهای بین المللی این ضعیف را تشدید کرده بودند به طوری که سقوط نظام سیاسی را امری اجتناب ناپذیر ساخت. در واقع گروه های اجتماعی رقیب در جو ناشی از خلاء قدرت و حاکمیت سیاسی به عنوان و وارثان نظام از هم پاشیده و دور از صحنه شده و به عنوان نیروهای انقلابی به تلاش و رقابت برخاسته و قدرت را به دست گرفتند. بر اساس همین مقایسه ها است که ملاحظه می گردد که انقلاب اسلامی در مقایسه با انقلاب های فرانسه و روسیه از عظمت به مراتب بیشتری برخوردار است.
پیروزی انقلاب اسلامی بیشتر در کانون های سیاسی و دانشگاهی موجب حیرت شد که بر اساس مطالعات خود از انقلاب های گذشته هرگز نمی توانستند تصور کنند که چنین حادثه ای در ایران اتفاق افتد. مطالعات سازمان های اطلاعاتی آمریکا آپ ا و آپ ا چهار ماه قبل از سقوط رژیم شاه به این جمع بندی رسیده بود که ایران نه در شرایط انقلابی و نه پیش از انقلاب است و برای ده سال آینده رژیم شاه پابرجا است.
تداسکاچیل در این زمینه می گوید:
«سقوط رژیم شاه، آغاز نهضت انقلابی ایران مابین 1977 تا 1979، به عنوان یک شگفتی ناگهانی برای ناظرین خارجی اعم از دوستان شاه تا روزنامه نگاران و دانشمندان علوم سیاسی و اجتماعی از جمله آنهایی که همچون من به اصطلاح از کارشناسان انقلاب های هستیم، بود. همه ما حوادث انقلاب را با حیرات و ناباوری نظاره می کردیم. بالاتر از همه انقلاب ایران پدیده ای کاملا خلاف قاعده و طبیعت بود. این انقلاب محققا یک انقلاب اجتماعی است. معذالک پروسه انقلاب مخصوصا حوادثی که منجر به سقوط شاه بود،علتهایی را که در مطالعه تطبیقی خود از انقلابهای فرانسه، روسیه و چین مطرح کرده بود، زیر سئوال برد. انقلاب ایران آشکارا آن قدر مردمی بود و آن قدر روابط اساسی و پایه فرهنگی- اجتماعی و اقتصادی -اجتماعی را در ایران تغییر داد که حقیقتا از نمونه انقلاب های اجتماعی - تاریخی بزرگ می باشد.»
اینک این سئوال مطرح می گردد که اگر انقلاب های فرانسه و روسیه را انقلاب های کبیر بنامیم، انقلاب اسلامی را چه بنامیم و اگر انقلاب اسلامی، انقلابی واقعی و تمام عیار است، آنچه را که در فرانسه و روسیه رخ داده است چه باید نامید؟ به همین جهت است که گفته اسکاچیل صدق می کند که انقلاب های فرانسه و روسیه آمدند و ساخته نشدند ولی انقلاب اسلامی ایران نیامد بلکه با توجه به شرایط موجود ساخته شد آن هم نه به سادگی بلکه با تجهیز همه امکانات مردمی سراسر کشور و از همه اقشار و طبقات اجتماعی و با رهبری قوی و پرداخت بهایی گزاف که همانا قربانی کردن چند صد هزار انسانهای عاشق انقلاب بود، و به همین دلیل بوده که ظهور پیروزی انقلاب اسلامی حیرت و شگفتی همگان بر برانگیخت. و به یقین می توان ادعا کرد که انقلاب اسلامی انقلابی بی نظیر در تاریخ بشریت می باشد.
یکی از طلاب مدرسه علمیه فاطمه الزهرا(س)بیجار