عزای ام ابیها
ماه جمادی آمد و پیغام دارد با خود برای اهل دل الهام دارد
ماهی که درد و رنجهایم را عیان کرد با اشک دیده غصه ه ایم را بیان کرد
ماه جمادی رازها در سینه دارد تصویر ی از مسمار در؛در سینه دارد
ماهی که با خود خاطراتی داغ دارد حرف و حدیث از آتش اندر باغ دارد
ماه جمادی ماه صبر و دو دست بسته ماهی که شد قلب علی از درد خسته
ماهی که مولا گوشه عزلت نشسته از ضرب کین پهلوی زهرا شکسته
گفتا علی با آتش کین خانه ام سوخت جهل و ضلالت خانه و کاشانه ام سوخت
آتش نه بر دامان آل عصمت افتاد گویی جهان در کام کفر و ظلمت افتاد
بنیان دین در پشت آن در شعله ور شد به خانه حق کفر مطلق حمله ور شد
ماه جمادی عارضی خونبار دارد از ضرب سیلی چهره ای گلنار دارد
دارد روایت از در و دیوار آری گوید حکایت از آتش مسمار آری
گوی زه میخ در،ولی کی گفت چون شد آندم که از سینه زهرا خون برون شد
بر روی آن دربی که از درب بهشت است نقش لکد؛آثار چکمه وه چه زشت است
بر نو گلان مرتضی رحمی نکردنند از ابن عم مسطفی شرمی نکردنند
بر حضرت خیر النساء بس ظلم ها شد محسن فدای باج خواهان دغا شد
خوش حرمت آل محمد شد مراعات اولاد پیغمبر کشی هم شد زه عادات
مولا چه سان این صحنه ها را دید و رنجید دشمن چه سان بر گریه های آن دو خندید
بعد از سقیفه گشت سنَت ها فراموش گویی که شد انوار دین یکباره خاموش
زهرا میان بستر خود آرمیدهد زین غم قد بنیان کن خیبر خمیده
اینک وصیت می کند با همسر خویش ریزد یرون از درون سینه ریش
بعد از تو از جور خزان ای وای بر من از فتنهاین ناکسان ای وای بر من
تا جان به جانان دادزهرای شهیده گفتنند روح از قالب مولا پریده
چون دید آثار غلاف تیغ شمشیر بر بازوی زهرا ؛غلی شد ناگهان پیر
مولا بگفتا وای من زهرا کجا رفت آن روشنای کاشانه ام آخر چرا رفت