شهیدجهان آرا...
05 اسفند 1391 توسط صالحی
یک بار میگفت:
شبی را برای خودم کشیک گذاشته بودم.یکی از بچه های سپاه هم که از شهر دیگری آمده بود،با من نگهبانی میداد.ما هر دو کنار هم بودیم.این سپاهی مرا نمیشناخت.سر حرف را باز کرد و گفت که: فرمانده سپاه الان توی خانه اش خوابیده است و ما را در این موقعیت خطرناک به حال خودمان رها کرده.
بعد از چند روز اتفاقا همدیگر را دیدیم.آن موقع بود که مرا شناخت وچقدر شرمنده شد که آن شب آنطور قضاوت کرده بود.
راوی: همسر شهید جهان آرا