شفاعت چيست؟
شفاعت چيست؟
و سخن كوتاه اينكه نه اعطاء و دادنش طورى است كه اختيار او را از او سلب كند، و بعداز دادن نسبت بانچه داده ندار و فقير شود، و نه ندادنش او را ناچار بحفظ آنچه نداده ميسازد، وسلطنتش را نسبت بان باطل مىكند.
از اينجا معلوم ميشود: آياتيكه شفاعت را انكار مىكنند، اگر بگوئيم: ناظر بشفاعت در روزقيامت است، شفاعت بطور استقلال را نفى مىكند، و ميخواهد بفرمايد: كسى در آنروز مستقل درشفاعت نيست، كه چه خدا اجازه بدهد و چه ندهد او بتواند شفاعت كند، و آياتيكه آنرا اثباتمىكند، نخست اصالت در آنرا براى خدا اثبات مىكند، و براى غير خدا بشرط اذن و تمليك خدااثبات مينمايد، پس شفاعت براى غير خدا هست، اما با اذن خدا.
حال بايد در آيات اين بحث دقت كنيم، ببينيم شفاعت و متعلقات آن از نظر قرآن چه معنائىدارد؟، و اين شفاعت در حق چه كسانى جارى ميشود؟و از چه شفيعانى سر مىزند؟و در چه زمانىتحقق مييابد؟و اينكه شفاعت چه نسبتى با عفو و مغفرت خدايتعالى دارد، و از اين قبيل جزئياتآنرا در چند فصل بررسى كنيم.
(چند فصل در باره شفاعت و متعلقات آن)
1 - شفاعت چيست؟((تجزيه و تحليل معنى شفاعت))
معناى اجمالى شفاعت را همه ميدانند، چون همه انسانها در اجتماع زندگى ميكنند، كهاساسش تعاون است.
و اما معناى لغوى آن به تفصيل: اين كلمه از ماده(ش - ف - ع)است، كه در مقابل كلمه(وتر - تك)بكار مىرود، در حقيقتشخصى كه متوسل، به شفيع ميشود نيروى خودش به تنهائىبراى رسيدنش بهدف كافى نيست، لذا نيروى خود را با نيروى شفيع گره مىزند، و در نتيجه آنرادو چندان نموده، بانچه ميخواهد نائل مىشود، بطوريكه اگر اينكار را نمىكرد، و تنها نيروى خودرا بكار مىزد، بمقصود خود نمىرسيد، چون نيروى خودش به تنهائى ناقص و ضعيف و كوتاه بود.
و اما بحث اجتماعى آن، و اينكه تا چه پايه معتبر است؟ميگوئيم: شفاعتيكى از امورى استكه ما آنرا براى رسيدن بمقصود بكار بسته، و از آن كمك مىگيريم، و اگر موارد استعمال آنراآمارگيرى كنيم، خواهيم ديد كه بطور كلى در يكى از دو مورد از آن استفاده مىكنيم، يا در موردجلب منفعت و خير، آنرا بكار مىزنيم، و يا در مورد دفع ضرر و شر، البته نه هر نفعى، و نه هرضررى، چون ما هرگز در نفع و ضررهائيكه اسباب طبيعى و حوادث كونى آنرا تامين مىكند، از
قبيل گرسنگى، و عطش، و حرارت، و سرما، و سلامتى، و مرض، متوسل بشفاعت نميشويم، وقتىگرسنه شديم بدون اينكه دست بدامن اسباب غير طبيعى بزنيم، خود برخاسته براى خودمان غذافراهم مىكنيم، و همچنين آب و لباس و خانه و دارو تهيه مىكنيم.
و توسل ما باسباب غير طبيعى، و شفيع قرار دادن آنها، تنها در خيرات و شرورى، و منافع ومضارى استكه اوضاع قوانين اجتماعى، و احكام حكومت، يا بطور خصوص، و يا عموم، بطورمستقيم يا غير مستقيم، پيش مىآورد، چون در دائره حكومت و مولويت از يكسو، و عبوديت واطاعت از سوى ديگر، در هر حاكم و محكومى كه فرض شود احكامى از امر و نهى هست، كه اگرمحكوم و رعيت بان احكام عمل كند، و تكليف حاكم و مولى را امتثال نمايد، آثارى از قبيل مدحزبانى، و يا منافع مادى، از جاه و مال در پى دارد، و اگر با آن مخالفت نموده، و از اطاعت تمرد وسر پيچى كند، آثار ديگرى از قبيل مذمت زبانى، و يا ضرر مادى، و يا معنوى در پى دارد، پس وقتىمولائى غلام خود و يا هر كس ديگريكه در تحتسياست و حكومت او قرار دارد مثلا امر بكند، و يانهى كند، و او هم امتثال نمايد، اجرى آبرومند دارد، و اگر مخالفت كند، عقاب يا عذابى دارد، ازهمينجا دو نوع وضع و اعتبار درست ميشود، يكى وضع حكم و قانون، و يكى هم وضع آثاريكه برموافقت و مخالفت آن مترتب ميشود.