سیاست در کلام آیت الله بهجت(ره)
اغلاط سیاسی سیاسیّون امروز…
چه بسا اغلاط سیاسیِ سیاسیّون مسلمان امروز، به مراتب بدتر از آنهاست.
استخدام و خادم کفّار شده اند به شرط این که رییس مسلمانان، و حاکم ممالک اسلامی باشند و آن چه کفّار می خواهند بکنند! نظیر رضا پهلوی در ایران و مصطفی کمال در ترکیه و سایر حکّام و رؤسای دولتهای اسلامی فعلی، میلیونها حجازی و مصری را از مذهب و فقه جعفری منحرف کردند.
عجب است که اینها را می فهمیم و باز مثل آن را انجام می دهیم.
اگر کفّار ما را قابل و لایق ببینند، این گونه بر ما مسلّط می شوند! زیرا می بینند هر چه بخواهند حاضریم انجام دهیم و تابع و مطیع محض آنها هستیم
خطر اختلاط مسلمانان با کفار
به ما گفتند با کفار اختلاط و اتّحاد و هوهویّت پیدا نکنید: «لاَ تَتَّخِذُواْ الْکَفِرِینَ أَوْلِیَآءَ» کفار را دوست خود نگیرید. (سوره ی نساء، آیه ی 144) ولی ما با آن ها اختلاط پیدا کردیم و آن ها اول دین ما را گرفتند که دنیا به ما بدهند، و بعد دنیا را هم از ما گرفتند. بین ما مسلمان ها و کفار سدّ آهنین بود، چطور شد که این سدّ را شکستند!
آن ها برای تسلط بر بلاد اسلامی این گونه تبلیغ نمودندکه انبیا علیهم السّلام آمدند تا شما را از دنیا دور کنند، ولی ما برای شما وسایل راحتی (لوازم ماشینی، هواپیما و…) آورده ایم.
کفّار به ما گفتند:
کار کنید و مزد بگیرید و مقایسه کنید که آیا حالا راحتید یا در گذشته. بدین ترتیب با اشتغال و پول فراوان، ما را سرگرم و مشغول کردند، ولی مال وثروت برای چه و برای که؟
استعمارگران، در کشورهای اسلامی کاری کردند که پسران و دختران ما از فرمان خدا سرپیچی کنند و خارج از تحت اختیار پدران در کافه ها و سینماها باشند، و دولت ها و ادارات گرفتار اختلافات شدید و درگیری بر سر تقسیم اموال و… شوند.
اسلام را کنار می گذاریم و می گوییم: اسلام نمی تواند جامعه را اداره کند!
در ادارات با یکدیگر هم پیمان شده ایم که اسرار یکدیگر را در اَخّاذی و رشوه خواری فاش نکنیم.
ما این گونه زندگی را می خواهیم.
گویا از راه درست ممکن نیست برویم، که از راه نادرست می رویم!
با هم خوب نیستیم و به حقوق یکدیگر تعدّی می کنیم، بعد هم اعتراض می کنیم و می گوییم:
اسلام برای اداره ی جامعه ناقص است!
در حقیقت اسلام را کنار می گذاریم، بعد اعتراض می کنیم و می گوییم:
اسلام ناقص است و نمی تواند ما را اداره کند، نه این که اسلام را حفظ و از آن متابعت کنیم.
خدا کند بفهمیم که خرابیم
در میان احزاب مختلفه چگونه باید عمل کنیم که دین دار بمانیم و برای امور دنیوی به این گروه و آن گروه نگرویم؟
وای بر ما اگر معلوم شود که از اهل دین نیستیم!
زیرا هر معصیت و ظلمی که در دیگران بالفعل موجود است، در ما نیز بالقوّه وجود دارد.
خدا کند شرایط آن ها برای ما تحقّق پیدا نکند و به آزمایش آن ها مبتلا نشویم!
خدا به ما توفیق و تنبّه دهد که اگر در ابتلا و آزمایش قرار گرفتیم، بد را خوب، و خوب را بد نبینیم!
حضرت عیسی علیه السّلام از احمق یعنی کسی که نمی فهمد و نمی فهمد که نمی فهمد، فرار می کرد.
ما خرابیم، خدا کند بفهمیم که خرابیم، تا به فکر اصلاح و درمان برآییم.
حال مسلمانان در عصر غیبت و لزوم چاره اندیشی برای مقابله با کفّار
اگر دو گروه در برابر هم قرار گرفته و با یکدیگر در حال جنگ باشند، و یک فرد از این دو گروه راه پیدا می کرد و رییس گروه دیگر را می ربود، گروه بی رییس یکی از دو راه را دارند:
یا باید تسلیم شوند، و یا بدون رهبر با دشمن مخالف بجنگند.
حال ما مسلمانان با کفّار تقریبا همین طور است. مسلمانان زعیمی ندارند که در زیر لوا و پرچم او قرار گیرند؛ زیرا سنّی ها که اصلاً قایل به زعیم و امام نیستند، و شیعه هرچند اعتقاد به امام علیه السّلام ، دارد ولی در عمل و وضعیّات مانند سنّی ها هستند و با آنها فرقی ندارند!
بنابراین، آیا حال که همه ی مسلمانان چه شیعه و چه سنّی اعتقادا و یا عملاً زعیم ندارند، نباید در کنار هم بنشینند و چاره اندیشی کنند؟!
آیا نباید محافظت و مواظبت کنیم؟! آیا نباید بنشینیم و راه محافظه را پیدا کنیم که چگونه از دست دشمن در امان باشیم تا دین و دنیا و مذهب ما محفوظ بماند؟ از جمله راه های محافظت و مواظبت این است که اولاً: فریب کفّار را نخوریم، ثانیا: آن چه را که به ما هدیه(!) می دهند تا مجذوب آنها شویم و از این راه بر ما مسلمانان و منافع ما مسلّط شوند و بر ما ظلم و ستم کنند قبول نکنیم.
اقرب طوایف به حقّ و واقعیّت از میان ادیان آسمانی، مسلمانان هستند و احقّ از همه ی فرقه های مختلف مسلمانان، طایفه ی شیعه است که مخذول و ذلیل و اِماء و عبید کفّار می باشند!
سودمند نبودن اصلاح حکومت در صورت عدم اصلاح افراد جامعه
اصلاح حکومت، بدون اصلاح افراد جامعه سودمند نیست و هم چنین بر عکس؛ زیرا اگر افراد اصلاح شوند، و حکومت بد و غیرصالح باشد، آنها فقط در باطن خوبند هر چند اظهار نمی کنند؛ و اگر حکومت هم مُصلِح باشد، افراد صالح واقعی که در ظاهر و باطن صالحند، آزاد و راحت خواهند بود؛ اما اگر افراد جامعه در باطن اصلاح نشده باشند و فقط ظاهرسازی کرده و صالح نما باشند و تنها حکومت صالح واقعی باشد، تا وقتی که حکومت ناظر اعمال آنان باشد، اظهار صلاح می کنند، ولی همین که دولت از طرفی گرفتار درگیری شد و یا توجّه او به جای دیگر مشغول شد، همین افراد صالح نما از گرفتاری دولت سوء استفاده کرده و افساد و خراب کاری می کنند و به نظام و حکومت صالح ضربه می زنند و یا کم کاری و کارشکنی می نمایند و …
منشور سازمان ملل، و قوانین ضدّ قرآن و اسلام
توحّش عجیب و غریبی که هیچ کافری تصدیق نمی کند، طرفداری کفّار از حقوق بشر است، سازمان مللی که حاضر نیست ریختن مواد شیمیایی به شهرهای بی پناه و مردم غیر نظامی را محکوم کند. بیست سال قبل( البته حضرت استاد رحمه الله این فرمایش را حدود بیست و پنج سال پیش فرموده اند. ) که اوایل سر و صدا برای تشکیل سازمان ملل بود، یکی از علمای تهران ترجمه ی رساله ای را که دانشمندان در آن برای حقوق بشر قوانینی جعل کرده و فتوی داده بودند، آورد و به ما نشان داد.
آن آقا موارد خلاف قرآن و اسلام آن را نشان گذاشته بود، دیدم قوانین عجیب و غریبی که هنوز هم اجرا نشده است، از جمله این که: هر مردی از هر دینی با هر سیاستی و از هر جنسی و از هر… می تواند، با هر فردی از هر دینی و با هر سیاستی و از هر جنسی و از هر… ازدواج کند یعنی اتّحاد دین و شکل و جنس و… یعنی این که هیچ چیز شرط هیچ چیز نیست.
آنها آن جا نشسته اند و برای ما رساله می نویسند، دو حیوانی(آمریکا و شوروی سابق ) که از همه بزرگتر و گُنده تر هستند. با این که حیوانات هم در ازدواج اتّحاد نوع را رعایت می کنند! متمدن ترین ملّتها آمریکا و اروپا هستند که یا عین الظَّلَمةاند و یا اَعْوانُ الظَّلَمة.
به خیر تو امید نیست، شرّ مرسان
عجیب این که کفّار در مقام هدایت و ارشاد ما، پیشنهاد صلح و سازش به ما می دهند، مانند عالم اخلاقی که با فرد جاهل و ضعیف الاخلاقی روبرو است و می خواهد او را راهنمایی و نصیحت مشفقانه و دوستانه کند، امّا در باطن مطلب شاید دست خودشان در کار باشد، این همه اسلحه از کجا تهیّه و خریداری می شود؟
چه این جا و چه آن جا.
سیزده سال قبل از جنگ از رؤسای لشکر دولت عراق نقل شده که دولت عراق از حالا مشغول به خریدن اسلحه است، در ظاهر برای جنگ با اسراییل و در واقع با ایران!
آیا بدون دستور از بالاترها میتوانند جنگ و درگیری را شروع کنند؟!
همانها امروز آمده اند و ما را نصیحت می کنند و می گویند:
اینطور کنید، آن طور نکنید، و شاید برای ما کتاب اخلاق هم بنویسند؛ و حال این که اگر خودشان مداخله نکنند، مسأله ی جنگ بین طرفین حل می شود. اگر حیوانات وحشی اسلام و ایمان بیاورند بعید نیست، ولی اینها از وحوش هم پست ترند.
قرآن می فرماید:
«لَوْ أَنزَلْنَا هَذَا الْقُرْءَانَ عَلَی جَبَلٍ لَّرَأَیْتَهُو خَشِعًا مُّتَصَدِّعًا مِّنْ خَشْیَةِ اللَّهِ»
اگر این قرآن را بر کوهی نازل می کردیم، قطعا میدیدی که از خشیت و بیم خدا، فروتن گردیده و فرو می پاشد.(سوره ی حشر، آیه ی 21)
زندیقی از زنادقه بالای منبر نشسته و ما را نصیحت می کند که دست از جنگ بردارید و صلح و سازش کنید. حضرت یحیی علیه السّلام با ابلیس برخورد کرد، ابلیس گفت: تو را پنج نصیحت می کنم.
فرمود بگو.
اوّل، دوّم، سوّم یکی از دیگری بهتر و خوبتر، ولی تا می خواست آخری را بگوید. حضرت یحیی علیه السّلام فرمود: دیگر بس است. در آخر می خواهی کار خودت را بکنی.
چرا در وقت فرستادن جاسوس ها به ممالک اسلامی دلسوزی نکردند، با این که همان جاسوس ها نوشته اند که گاهی با خود می گفتیم: ما در این مأموریت می خواهیم بر سر این بیچاره ها چه بلایی بیاوریم!
یکی نوشته است: هنگام سفر برای مأموریّت جاسوسی، فرزندم به من گفت: بابا، زود بیا. در من اثر کرد، برگشتم. گفت: برای چه می روید؟ گفتم: برای ایجاد فساد!
بله، مأموریت آنها این بوده که اگر توانستید مرض و بیماری ایجاد کنید، آبهایشان را کدر و مسموم کنید، مزارعشان را بسوزانید. اینها را قبل از سیصد سال بنا داشتند انجام دهند.
تو که پیشنهاد صلح می کنی! شرّ مرسان، به خیر تو امید نیست.
چه کارهای خیری را که ترک کردیم و چه کارهای شرّی را که به جا آوردیم و حالا به صورت غل و زنجیر بلاها پاپیچ خودمان شده است و نمی توانیم خود را از آن نجات دهیم.
چه می شد اگر دولت ایران و اسلامبول (عثمانی) را علیه کفر (انگلیس) تقویت می کردیم.
شیعیان و علمای شیعه ی عراق به جنگ بر له عثمانی و علیه کفر (انگلیس) رفتند. با این که عراق مغلوب شد و انگلیس با رشوه بر عراق و نجف مسلّط شد، باز علمای شیعه از مقابله با کفر (انگلیس) دست برنداشتند و مرحوم میرزا محمّدتقی شیرازی فرمود: «بر مسلمان حرام است که زیر بار دولت کفر برود.» اول می خواستند مستقیم و بدون واسطه حکومت کنند، ولی با فتوای مرحوم میرزای شیرازی ناچار شدند با مُحَلِّل و واسطه این کار را انجام دهند، نخست فیصل را گذاشتند، او را کشتند، بعد غازی را روی کار آوردند و…انگلیس خواست بر له خود و برای قیمومیت بیشتر و تعیین نماینده از نزد خود، انتخابات راه بیندازد، ولی علما و مراجع نجف مخالفت کردند، همه را چون ایرانی بودند به ایران تبعید کردند و سرانجام با گرفتن تعهّد و امضا مبنی بر عدم مداخله در سیاست، اجازه ی بازگشت دادند!
رشوه خواری بزرگ ترین جنایت اجتماعی ملت ها
جدّ پهلوی زیر چوب ناصر الدّین شاه از بین رفت، و پدر رضا خان را به تهران آوردند و خود او را در مازندران گذاشتند.
رشوه خواری جنایت بزرگی نسبت به ملّت و به نسل های بعد می باشد و در عوض پاداشش هم خیلی بزرگ است!
چنان که رضا خان ایران را به انگلیس فروخت و در عوض شاه ایران شد. و در ترکیه و حجاز نیز این گونه عمل کردند.
به خدا پناه می بریم از ضعف ایمان، خصوصا از رحم نکردن به اَعْقاب و نسل های آینده!
با این که می دانیم نظام مذهبی حق است، با گرفتن رشوه ها و اشاعه ی اکاذیب و اتّهامات برای براندازی آن تلاش می کنیم، تا پست و مقام دیگران نصیب ما گردد!
وظیفه ی ما در روزهای پرفتنه
ائمّه علیهم السّلام برای این روزهای پر فتنه تکلیف ما را مشخّص کرده اند، و ما را حیران و سرگردان به حال خود وا نگذاشته اند. فرموده اند در صورت اختلاف، با حزب و فرقه ای باشید که با علی علیه السّلام است.
سؤال: فرض این است که همه ی احزاب و فرقه ها از علی و راه و خط علی علیه السّلام دم می زنند، در این صورت تکلیف چیست؟
جواب: باید با عینک احتیاط راه رفت و خوب تشخیص داد کدام اقرب به علی و مرام علی علیه السّلام و راستگوتر است؛ و در صورت شک، توقف و احتیاط نمود.
لذا فرموده اند:
تَمَسَّکُوا بِالاْءَمْرِ الاْءَوَّلِ.» به راه و رسم نخست عمل کنید.
یعنی باید به یقینیات عمل کنیم، نه این که اهل عمل نباشیم و از این گوش بشنویم و از آن گوش به در کنیم؛ و در موارد غیر یقینی و مشکوک، مأمور به احتیاط هستیم.
انگلیس با رشوه بر ممالک اسلامی غلبه کرد!
از عجایب این که در جنگ انگلیس با عثمانیها، قوی ترین نیروی روی زمین یعنی دولت عثمانی مغلوب ضعیف ترین دولت یعنی دولت انگلیس شد؛ زیرا انگلیس در آن زمان در مقایسه با دولت عثمانی هیچ نیرو و سلاحی نداشت، ولی با رشوه بر دولت عثمانی غلبه کرد!
رضاخان پهلوی در آن زمان صدراعظم ایران بود، به او گفتند: مطیع ما باش. به او وعده دادند که قاجار را از بین می بریم و تو را بر مسند امور می نشانیم و شاه ایران می کنیم! و او هم برای ریاست و سلطنت دین فروشی کرد.
در حقیقت این دولت انگلیس بود که حکومت می کرد.
در کشور ترکیه هم دولت انگلیس به مصطفی کمال وعده و وعید داد که ترکیه از آنِ تو باشد، لذا مصطفی کمال به جایی که باید نیرو بفرستد، نمی فرستاد و به فرماندهان لشکر می گفت: شما مرد جنگ نیستید، بروید منزل نزد خانمتان! برعکس، به آن نقطه از جبهه که نباید نیرو بفرستد و نباید بجنگد، نیرو می فرستاد و به فرمانده آن نقطه بد می گفت که: فلان فلان شده، چرا نمی جنگی؟!
در حجاز هم شریف را روی کار آورند. بدین ترتیب، تسلّط انگلیس بر تمام نقاط ممالک اسلامی از روی رشوه بود. و گرنه محال بود که بر عثمانی غلبه کند؛ لذا فرانسه که هم پیمان انگلستان بود بعد از تسلّط انگلیس بر دولت عثمانی، ادّعا کرد: «ظَفَرْنا عَلی أَعْظَمِ قُوَّةٍ عَسْکَریَّةٍ فِی العالَمِ!» بر بزرگ ترین نیروی نظامی جهان، پیروز شدیم.
و این به دلیل آن بود که غلبه ی انگلیس بر عثمانی عادتا غیر ممکن بود، زیرا قدرت نظامی عثمانی با قدرت نظامی انگلیس قابل مقایسه نبود.
چرا برای تفاهم و صلح دور هم نمی نشینیم؟
مسلمانان بلکه شیعه ها که خِیارٌ مِن خیارٍ (برگزیده از میان برگزیدگان) هستند، بلکه انسانهای متدیّن و عاقل از اهل مذهب حقّ، حاضر نیستند که دور هم بنشینند و بر اساس وجدانیّات و احکام عقلیه که همه بدان معترفند، با هم صلح کنند. بنابراین، ما چه انتظار از سازمان بین الملل و سازمان حقوق بشر داریم؟!
در زمان جاهلیّت حاکم اصفهان مال التجّاره ی عمر و ابوطالب و… را می گیرد و مصادره می کند، آنها نزد انوشیروان می روند، انوشیروان از وزیر خود سؤال می کند: اینها چه می خواهند؟
می گوید: پول می خواهند، زیرا صلاح ندید که بگوید: از حاکم اصفهان شکایت دارند.به سخن آنها توجّهی نشد، لذا بار دیگر گویا با فاصله ی زمانی نزد انوشیروان رفتند، انوشیروان دستور داد که مترجم را عوض کردند! آری، اگر حرف همدیگر را نمی فهمیم باید مترجم را عوض کنیم تا حرف یکدیگر را خوب بفهمیم تا به صلح برسیم.
چنان که در مورد دیگر شاه ناشنوایی دستور داده بود که وقتی شخص مظلوم یا متظلّم خواست نزد او بیاید، لباس سرخ بپوشد!در جنگ بین دو طایفه یا باید هر دو فاسد باشند، یا یکی از آنها؛ زیرا اگر هر دو صالح و اهل صلاح باشند، با هم جنگ نخواهند داشت، بلکه سلاح را زمین می گذارند و می نشینند و با هم تفاهم و مصالحه می کنند. سازمان ملل هم در حلّ اختلافات تابع دولتی است که از همه، اقوی و قدرتمندتر باشد، و اگر جنگ به ضرر آنها باشد و نخواهند ادامه یابد؛ از آن جلوگیری می کنند، و گرنه، نه. نظیر این که اگر فعل حرامی به صلاح ما نباشد و میل نداشته باشیم آن را انجام دهیم، زهد می کنیم و از آن اجتناب مینماییم و از نفس خود جلوگیری می کنیم! چنان که آقایی میگفت: پسر من مریض است، و از هر چه اشتها ندارد و یا دستش نمیرسد پرهیز می کند!
شما انسانهای متخاصم که اشرف مخلوقات هستید، چرا نمی نشینید تا برای رفع خصومتها، فکر و در نتیجه راه حلّ پیدا کنید؟! متمدنترین دولتها، آمریکا است، چون متموّلترین کشورها است، ولی همین دولت از ادارهی کشور خودش عاجز است، لذا چند بار با ملّت و مردم خود جنگیده است! بیست سال قبل( این فرمایش را حضرت استاد مدّظلّه شاید بیش از ده سال پیش فرموده اند، یعنی در حدود سال 1350 شمسی.( در تهران، از خیابانی عبور می کردیم، دیدیم یک طرف خیابان سفارت آمریکا است، و طرف دیگر روبروی آن را هم که ساختمان دیگری بود، بدون این که نیازی به آن داشته باشند، تنها به این دلیل که به سفارت آنها مُشْرِف است، اجاره کرده اند؛ تا به دست دیگران نیفتد و برای دیگران معلوم نشود که چه کسانی به سفارت آنها آمد و شد می کنند و با استراق سمع و جاسوسی از اسرار آنها اطلاع پیدا نکنند. ملاحظه میفرمایید که انسان، بلکه متمدنترین انسانها با این همه ادّعاها که در پیشرفت دانش و علم دارند، از دست هم آرامش و آسایش ندارند!
آقایی می گفت: در بادکوبه در کاروانسرایی تجارت خانه داشتیم، از سوی یک مأمور ایرانی از طرف شاه وقت(رضاخان پهلوی) ما را برای بازجویی خواستند، و مقصودشان از تحقیقات این بود که بفهمند آیا روسی هایی که در قفقاز هستند، از دست شاه و دستگاه او راضی اند، یا نه. من هم گفتم: بله راضی هستیم، و از اقدامات شاه تعریف و تمجید کردم. ولی به این اکتفا نکردند، بلکه قرآن آوردند و مرا قسم دادند که آیا هر چه میگویی راست است، یا نه؟! هم چنین پرسیدند: روسی هایی که در اطراف شما هستند، چه طور؟ گفتم: آنها هم راضی هستند. و همین سؤالها را از تجّار دیگر هم کردند!
چرا به فکر شیعیان و مسلمانان گرفتار نیستیم؟!
در روایت آمده است: «ثَلاثٌ لایُطیقُها لا [تُطیقُها] هذِهِ الاْءُمَّةُ. . . اِنْصافُ النّاسِ مِنْ نَفْسِهِ. سه چیز است که این امت طاقت تحمل آن را ندارد. . . رعایت انصاف نسبت به مردم در رابطه با خود.»(من لایحضرة الفقیه، ج 4، ص 358)
اکنون (در جنگ آمریکا و متحدانش با عراق پس از اشغال کویت توسّط صدام) مردم عراق و شیعیان به ظلم صدام و آمریکا و متّحدانش گرفتارند، و بلا و آتش بر سرشان می بارد. اگر ما خود را به جای آن ها بگذاریم، کأنّه بلا بر سر ما می بارد. آن ها نه مقرّی ندارند و نه مفرّی. معاش هم ندارند، و در سرای خود بدون نفت و آب و برق و نان هستند. آیا درست است مسلمان ها این گونه مبتلا و گرفتار باشند و ما غافل باشیم و دست روی دست بگذاریم و حتّی حال دعا و توسل هم نداشته باشیم؟!
مگر صاحب کار یکی نیست، مگر امور ما و آن ها به دست یکی نیست؟! پس چرا به او متوسل نمی شویم و در رفع مشکلات و شداید و بلاها از او استمداد نمی کنیم و او را نمی خوانیم؟!
اگر امروز ما در مصایب آن ها شریک نباشیم، یعنی این که فردا هم اگر ما گرفتار شدیم، شما هم در مصایب با ما شریک نباشید!
بله، مسلمانان به فکر همدیگر نشدند، لذا کفّار در فکر آن ها شدند و برای تفرقه میان آن ها و تسلّط بر آن ها و منافع آن ها نقشه کشیدند و از راه های گوناگون و بیشتر از راه تطمیع، آن ها را به دام های خود گرفتار نمودند و اسیر خود کردند.
جهان اسلام و مسلمان ها با داشتن اسلام چه احتیاجی به دیگران دارند؟! و قرآن با وجود اهل قرآن، یعنی عترت و اهل بیت علیهم السّلام چه نیازی به مبلّغ و مفسّر دیگر دارد؟!
تشخیص اهم و مهم
از یک آقایی نقل کردند که می گفت: «کار حضرت امیر (علیه السلام ) اهم و مهم را از دست ما گرفت به جهت این که می توانست معاویه را همین جور نگه دارد تا امرش (=حکومتش ) مستقر شود، بعد کار معاویه را یک جوری می ساخت.!»
یک کسی هم از رفقا می گفت:
«من حضرت امیر (علیه السلام ) را در خواب دیدم و به ایشان عرض کردم:
یا امیرالمؤ منین ! آخر چرا طلحه و زبیر را نفرستادی کار معاویه را بسازند؟!
این ها را نگه می داشتید و می فرستادید تا معاویه را از بین ببرند و خودشان جای معاویه بمانند؛ چرا این کار را نکردید؟»
حضرت در جواب من فرمود:
«اگر طلحه و زبیر را برای جنگ با معاویه و از بین بردنش می فرستادم، معاویه این ها را استثمار و مخدوع می کرد چون از این ها در سیاست زیرک تر بود.»
معاویه همنشین عمروعاص بود که این ها در حقه بازی، عجائب و غرائب بودند.
مقصود این که آن آقا می گفت: «کار امیرالمؤمنین اهم و مهم را از دست ما گرفت.!»
در پاسخ باید گفت: «اگر ما تشخیص بدهیم، بله؛ حضرت، کار را از دست ما گرفت؛ اما اهم و مهم را او تشخیص می داد. او می دانست که اگر معاویه را نگاه دارد، چه مفاسدی دارد؛ دیگر محال است که او بتواند بگوید این کار معاویه را قبول ندارم. همین مقدار، دست کم برای یک طایفه ای روشن کرد (تا آن جا) که حتی علمای زیادی از اهل سنت، معاویه را لعن می کنند. دست کم بر یک طایفه ای از مسلمان ها، مطلب ثابت شد.»