سزاى كتمان كنندگان!!!!
جابر بن عبدالله انصارى مى گويد: امام على عليه السلام براى ما سخنرانى مى كرد. پس از حمد و ثناى فرمود: در پيشاپيش جمعيت ، چند نفر از اصحاب پيامبر صلى الله عليه و آله در اينجا هستند، انس بن مالك ، براء بن عازب انصارى ، اشعث بن قيس و خالد بن زيد بجلى .
سپس رو به يك يك اين چهار نفر كرد. نخست از انس بن مالك پرسيد: اى انس اگر تو شنيده اى كه رسول خدا در حق من فرمود: (هر كس من مولاى او هستم على مولاى و رهبر اوست ) (507) اگر امروز به به رهبرى من گواهى ندهى خداوند ترا به بيمارى برصى (پيسى ) مبتلا مى كند، كه لكه هاى سفيد آن سر و صورتت را فرا مى گيرد عمامه ات آن را نمى پوشاند، سپس رو به اشعث كرد و فرمود: اما تو اى اشعث اگر شنيده اى كه پيامبر ص در حق من چنين گفت ، و امروز گواهى ندهى آخر عمر از هر دو چشم كور مى شوى .
و تو اى خالد بن يزيد، اگر در حق من چنين شنيده اى و امروز كتمان كنى و گواهى ندهى خداوند تو را به مرگ جاهليت بميراند.
اما تو اى براء بن عازب ، اگر شنيده اى كه پيامبر صلى الله عليه و آله چنين فرمود و اينك گواهى به ولايت من ندهى ، در همانجا مى ميرى كه از آنجا (به سوى مدينه ) هجرت كردى ، البته هر چهار نفر در روز غدير خم از پيمبر اين جمله معروف را شنيده و بعد كتمان و انكار كردند.
جابر بن عبدالله انصارى مى گويد: سوگند به خدا بعد از مدتى من انس بن مالك را ديدم كه بيمارى برص گرفته ، بطورى كه با عمامه اش لكه هاى سفيد اين بيمارى را از سر و رويش نمى توانست بپوشاند.
اشعث را ديدم كه از هر دو چشم كور شد و مى گفت : سپاس خداوندى را كه نفرين على عليه السلام در مورد كورى دو چشمم در دنيا بود، و مرا به عذاب آخرت نفرين نكرد، كه در اين صورت براى هميشه در آخرت عذاب مى شدم .
خالد بن يزيد را ديدم كه در منزلش مرد، خانواده اش خواستند او را در منزل دفن كنند، قبيله (كنده ) باخبر شدند و هجوم آوردند و او را به رسم جاهليت كنار در انه دفن كردند و به مرگ جاهليت مرد.
اما براء بن عازب معاويه او را حاكم يمن كرده و او را در يمن از دنيا رفت ، از همانجا كه هجرت كرده بود.