دلنوشته به قلم زینب صائم(طلبه مدرسه علمیه الزهرا(س)قروه)
درد دل با كربلا
قدم آرام آرام بر مي دارم، نفس آرام مي كشم سعي مي كنم كسي صداي تپش قلبم را نشنود. دست و پايم مي لرزد نمي دانم با كربلا اين زمين پر شور و نوا چه بگويم با زميني كه سالهاست از خون اربابم رنگين با بويش اجين و ياد دار همه وقايع عاشورا 61 هجري است. زميني كه تنها شاهد پاهاي پر ابله رقيه 3 ساله است زميني كه تنها ناظر اشكهاي بي پايان زينب (سلام الله عليها) است سخنم با توست اي كربلا… اي خاك كربلا چگونه توانستي سكوت كني آنگاه كه تمام ملائك و اسمان و پرندگان و جنبدگان براي اربابم بي تابي مي كردند چگونه چشمانت تاب ديدن اين وقايع را داشت. اي خنجر ها شما را چه شده كه اينگونه بي حياء و بي پروا بر روي فرزند رسول خدا بالا و پايين مي رفتيد. شرم از آن خنجري كنيد كه سر اسماعيل را نبريد آيا شما را از پاره ي آن آهن نساخته بودند. اي آب فرات آيا تو را از آبهاي چشم علي كه در چاه كوفه ريخته شرم نمي آيد كه خود را به حسين و فرزندانش روا نداشتي اي شعله هاي آتش كه بر دامان رقيه ايد آيا شما را از شعله هاي همان آتشي كه بر در خانه زهرا زده اند گرفته اند چگونه شرم نمي كنيد كاش شما را از همان شعله هايي كه بر ابراهيم گلستان شد مي گرفتند اي غل و زنجير ها چگونه ايد وقتي بر روي دستان فرزندان مكه و مناييد آيا شرم نمي كنيد گويا شما را از همان ريسمانها دستان علي ساخته اند. اي مسلمانان آياد يادتان رفته كه پيامبر فرمودند حسن و حسين سرور جوانان بهشتند آيا شما حسين پيامبر را لب تشنه سر مي بريد در حاليكه اگر بخواهيد حيواني را سر ببريد آبش مي دهيد.اي خارهاي بيابان شرم كنيد اين پاها پاهاي دختركي است شبيه زهرا(س) پس خود را به زير پايش گل كنيد. اي زمين كربلا گله بسيار دارم از تو كه نامت در جهان شهره گشته به خاطر حسين بن علي و خونش و تو جلوه گري مي كني اي زمين كربلا بگو با من كه در آن روز گرد آلود چه ديدي چرا رنگ خاكت رنگ خون است. چرا سكوت كردي تا حسين غريب ، غريبتر از هميشه باشد و چرا هاي بسيار…..
چه خوش نامه مي زند مولايم مهدي (عجل الله تعالي فرجه الشريف)
السلام علي الغريب الغربا
السلام علي الشهيد الشهداء
السلام علي قطيع الوتين
السلام علي من بكته ملائك السماء
زينب صائم-مدرسه علمیه الزهرا(س)قروه