دل نوشته:ناوشکن ، نگاه حیدری توست ...
از آن سر دنیا نشسته اند و دوربینهای لیزری کار گذاشته اند و عکس و فیلم از در و دیوار می گیرند تا بلکه بتوانند راهی به شناخت این معمای غامض ببرند !
اما نمی توانند …
سی سال است که نمی توانند …
و ما شیداییان و دلباختگان ولایت هر یک به قدر و فهم خویش ادراک می کنیم.
بعضی هامان نمی دانستیم ، هیچ نمی دانستیم و در این جهل گسترده مانده بودیم و همین جهل سبب می شد گاهی حنجره شیطان گردیم …
بعضی هامان از ابتدا می دانستیم و هم باور داشتیم ولی شاید گهگداری وسواس شیاطین کارگر می افتاد و زانوان ایمانمان سست می شد …
بعضی دیگر اما موقن بودیم ، هم می دانستیم و هم باور داشتیم هم بر این باور استقامت می کردیم …
بعضی دیگر که جداً از ما نیز نبودند ، می دانستند اما عداوت و خصومت می کردند و هر آنچه آب بود به آسیاب دشمن می ریختند تا منافع پست و حقیر دنیوی خود را تامین کنند …
تا آنکه غبار های فتنه همه جا را در بر گرفت و دیگر شب از روز قابل تشخیص نبود .
تا آنکه امتحان الهی مقرر گردید تا مرد را از نامرد جدا سازد .
تا آنکه دستور فرقان نازل شد .
دیگر نیازی نبود لباس خوب و باطل ، جامه حق بپوشد و حق و یارانش تنها و غریب در کنج انزوا بسوزند و دم بر نیاورند …
غبار فتنه به سرعت همه جا را در بر گرفت و پوشاند و به فرموده خودت در هجوم غبار ها همیشه همه چیز مبهم و نامعلوم است
تا آن غبار کنار برود و حقیقت عیان گردد و مرد و نامرد مشخص شوند.
آن روز است که عیار مردانگی بالا می رود و غیرت و شرافت و آزادگی خریدار می یابد.
و تو تمام این ها را می دانستی و از مدتها قبل انذار می دادی اما گوش شنوایی نبود …
تا آنکه از صفین گفتی و پرده ها یک یک کنار رفت…
آنان که استقامت کرده بودند ، همانان که موقن بودند و باورشان ناب و اصیل بود تنها کسانی بودند که مرد این میدان بودند …
و دیگران که باور نداشتند یا اگر داشتند کم بودند بعد از فرو نشستن غبار فتنه ها ، موقن شدند .
اما برای ما که کلام تو حجت بود .
و نگاه تو فرماندهی می کرد قوای معنوی عالم را …
تو چشم زیبای تو حرف می زد با دلهامان
همه چیز از ابتدا مبین و روشن بود
و ما فقط از نگاه تو دستور می گرفتیم
اگر چه ردّی از مظلومیت در همان نگاهت بود که آتشمان می زد …
غبار ها که فرو نشست ، باز تو بودی که چشم فتنه را کور کردی
و هنوز دنیا سرگردان مانده بود که چیست این معنای بزرگ که نمی تواند فهمید؟
و نمی توانست بفهمد …
چرا که اغیار را به پس پرده های معنا و ملکوت راهی نیست
آنقدر شباهت ها زیاد بود که انسان را به حیرت وا می داشت.
انگار همین دیروز بود و تو علی ، که در آن خیمه کوچک اما با صفا و ملائک آستان نشسته بودی و در حال مردمان تدبر می کردی …
و می دیدی چه سان جهل ، عقول مردم را به تباهی کشانده و از خیمه ات بیرون آمده برای مردم صحبت می کردی ، نه یک بار ، نه دو بار ، نه چند بار …
و زمانی که همه چیز خوب بود و عقل بر جهل غالب آمده بود و مالک اشتر نخعی با پیروزی چند ضربه شمشیر بیشتر فاصله نداشت ، مکر و خدعه به یاری جنود جهل آمده و باز غبار فتنه همه جا را مه آلود و مشوّش می کرد …
و قر آن ها بر سر نیزه ها می رفت .
حال اگر این بار سر نیزه ها ، یاد و نام و خاطر و گفتار پیر جمارانی بود عجب نیست چرا که آن نیز تفسیر سطور بسیاری از سور و آیات کریمه است … .
و قرآن ها بر سر نیزه ها می رفت تا تو را وادار به پذیرش حکمیتی و نوشیدن جام زهری دیگر نمایند .
از این رو بود که می گفتی این عمّار؟
که عمّار به فرموده رسول الله ، مبین و فرقان این میدان بود .
اما جنود جهل به سرعت و به شتاب مرکب می راند و پیش می رفت تا بدانجا که بگویند علی عمّار را کشت و علی سبب ریخته شدن آن همه خون شد …
و غیظی و غضبی و کینه ای دیگر بر کینه های خویش نسبت به تو بیافزایند …
همه اینها شد جز آنکه کَید ها و مکر ها این بار موثر افتد…
نیفتاد و دنیا متحیر ماند
نمی توانستند بفهمند این معنای ثقیل را
نمی فهمند که ، تو که هستی
نمی فهمند که تو به انوار هدایتگر صاحب الامر (عجل الله تعالی فرجه الشریف) روشن گشته ای
نمی فهمند که تو نگاهت این روشنایی را از نگاه مهدی (عجل الله تعالی فرجه الشریف) می گیرد
نمی فهمند که تو به خودِ قطب عالم امکان متّصل هستی
نمی فهمند … نمی فهمند و کلافه می شوند
نمی فهمند و همه نقشه هایشان نقش بر آب می گردد
نمی فهمند و می روند و با سلاحهای پیشرفته تری بر می گردند و با نقشه های پیچیده تری با کَید های بزرگتری…
و غافلند که دنیا چون مکانی کوچک و زمانی اندک در کف دستهای صاحب الزمان (عجل الله تعالی فرجه الشریف) است.
و تو متصل به انوار قدسی و ملکوتی صاحب الزّمان هستی ، نمی فهمند و هرگز نخواهند فهمید…
وگرنه آنکه به قلبهای ما حکومت می کند مودّت شماست.
که زوال ناپذیر است .
وگرنه آنکه ناوشکن است که آن ناوشکن جماران که نیست .
ناوشکن نگاه حیدری توست که پشت دشمن را می شکند و خم می کند و دل دوستان را چون کَمندی قدسی به دام می اندازد و عاشق می کند …
ناوشکن نگاه توست که غبار فتنه ها را فرو می نشاند و باطل را رو سیاه همیشه عالم می کند و قلبهای نا آرام ما را سکینه و اطمینان می دهد …
ناوشکن نگاه توست که همیشه نوید ” اَلَیسَ الصُّبحِ بِقَریب” می دهدمان …
و یقین دارم این دعای توست ای یعقوب دل شکسته در فراق یوسف زهرا ، که قلب رئوف صاحب الامر (عجّل الله تعالی فرجه الشریف) را به ما رحیم تر می نماید تا امدادمان کند و د عایی در حقّمان …
تا از غبار فتنه ها سربلند بیرون بیاییم …
و یقین دارم که این برکت نفس توست که بر نقشه جغرافیا پا بر جا و استوارمان می کند که دیگر گونه از دیگران بدرخشیم …
واین عَلَم که به دستان توست بِیرَق صاحب الزمان (عجل الله تعالی فرجه الشریف) است که در اهتزاز است …
و دنیا این را دید و هگان فهمیدند که سرّ تولّا سرّی است بزرگ …
ناوشکن چیست؟!
هسته ای چیست؟!
تو که فرمانده ی کل قوای نظامی - فقط - نیستی
تو فرمانده کلّ قوای وجودی مایی.
تو موسایی!
که عصا به آب می زنی و ما را از میان سیل خروشان فتنه ها خارج می کنی.
تو نایب فرمانده کلّ قوای عالمی.
ناوشکن ، نگاه توست که می شکند کمر استکبار را و ویران می کند کاخ سیاه شیطان بزرگ را و خرد می کند ستون فقرات صهیونیست را
ناوشکن نگاه توست ای یار خراسانی …
شمسی رنجبر-مدرسه علمیه فاطمه الزهرا(س)کامیاران