دل نوشته .... عرفه
خداوندا ….
به نامت و به يادت آغاز مي كنم دلنوشته ام را در اين روز عرفه ، روزي كه گويند دعاها در آن روز مورد اجابتت قرار خواهند گرفت ، انشاالله
ديگر صبري برايم نمانده ، چه بگويم از دلتنگي هاي روزگار ، چه بگويم و با كه بگويم غم دل جزء با تو كه بر غم و ماتم اين دل خود آگاهي .
حال اي معبود و مقصودم ترا با همه ي دلتنگي هايم ياد مي كنم و واي بر من كه ترا در خوشي هاي زندگي صدا نمي كنم و در گرفتاري هاي زندگي صدا مي كنم .
كاش ، اين واژه ي تأسف بار كه باز بر لبان اين بنده ي حقيرت بخاطر فراموشي ياد تو جاري گشت ، حال با چه رويي ترا اي بي همتاترين معبود صدا زنم و از تو طلب خواسته ي دلم را كنم .
مي خواهم دردِ دل با تو بگويم كه شايد كمي از غم خويش كاسته گردد و جزء تو اي معبود كسي را سنگ صبور خود نديدم و هيچ ياري را بهتر از تو امين خود پيدا نكرده ام .
حال كه با تو سخن مي گويم ، غمي را پيدا نمي كنم كه بازگوي آن باشم ، چون تو خود مرهمي بر دردهاي روزگارم و چون در كلام وحي خود آمده است : الا بذكر الله تطمئن القلوب : هر كه مرا ياد كند ، قلبش آرام گيرد
آري چه خوب است تو با صبر خود حرفهاي منِ رو سياه را گوش دادي و چه بسا اگر اين سخنان را باكسي غير از تو بازگو مي كردم به اين آرامشي كه در حال حاضر دست پيدا كرده ام ، نمي رسيدم .
پس ياري ام نما ، كه ترا با بهترين نامت صدا زنم و ترا در همه حال به ياد آورم .
يا رب العالمين