دیدگاه آیت الله تهرانی درباره ولایت فقیه
نمیخواهم وارد برخی از مسائل مصداقی بشوم، اما بد نیست این را تذکر بدهم که الان هم وقتی به نقش حضرت امام (رحمتاللهعلیه) توجه میکنیم، میبینیم همان راه انبیا بوده است. بگذرید از عدهای که میخواهند چشم را ببندند و نمیخواهند چشم را باز کرده و واقعیت را درک کنند. چرا باید انسان اینقدر بیانصاف باشد که فراموش کند که روش، همان روش مکتب انبیا و روش انبیا است…
« بسم الله الرحمن الرحیم »
در این مطلب به بیان بخشی از دیدگاه های آیت الله آقا مجتبی تهرانی (رضوان الله علیه) درباره ولایت فقیه پرداخته شده است:
نظریاتی درباره حکومت و دولت وجود دارد که ریشه این دو پدیده را بررسی کردهاند. گروهی میگویند پدیده دولت و حکومت از خانواده شکل گرفته است؛ یعنی بشر بعد از آنکه خانواده تشکیل داد متوجه شد که همانند نظام خانواده، در محیط اجتماعی هم، با نگرش مدیریتی، دولت و حکومت ایجاد شود. نظریه دوم این است که حکومت و دولت را با توسل به زور و تهدید تشکیل دهند.
نظریه سوم به قراردادهای اجتماعی بین گروهها یا افراد اشاره دارد و اینکه مبدا پیدایش و نشر نظام دولتی و حکومتی در بین انسانها عبارت از قراردادهای اجتماعی و ارتباط افراد است اما در این میان نظریه چهارمی هم بیان میشود، و آن اینکه پیدایش پدیده حکومت و دولت عبارت از ولایت انبیا است. ولایت انبیا سبب شد که در مقاطعی از دورانهای بشری، حکومت و دولت شکل بگیرد. یعنی پیامبران الهی از ولایت خود استفاده کردند و در مقاطع خاصی در زندگی بشر، برای هدایت مردم، حکومت و نظام تشیکل دادند، و ما میگوییم دولت و حکومت، اِعمال همان ولایت انبیاست.
آیا بعثت انبیا تنها برای تحکیم رابطه خالق و مخلوق بوده است؟
دولت و حکومت، با مسأله انبیا و مکاتب الهی چه رابطهای دارد؟ در اینجا اگر بپذیریم که مبدا پیدایش دولت و حکومت، ولایت انبیا بوده است مسأله برای همه روشن میشود. عدهای قائل هستند که بعثت انبیا برای تحکیم رابطه بین مخلوق و خالق است و هیچ نظری در مورد رابطه مخلوق با مخلوقات دیگر ندارد؛ بهعبارت دیگر، اصلا نظری به مسائل اجتماعی نیست. معتقدین به این نظریه میگویند انبیاء میآیند نوعی دستورالعملها به بشریت بدهند که این رابطه را محکم کنند و بشر را به رابطه خود و خالق خودش متوجه سازند و نهایتا اگر خیلی از اینها را بخواهند اضافه کنند یک سری مسائل اخلاقی ضمیمه خواهند کرد ولی این دیدگاه، به تعبیر من دیدگاه تخریبی است؛ زیرا انبیا که مبعوث شدند، هم برای تحکیم رابطه مخلوق با خالق آمدند و هم برای تحکیم رابطه مخلوقات با یکدیگر.
طبق آن دیدگاه تخریبی، اگر روابط ستمگرانه و ظالمانه در حکومتها باشد، انبیا صرفا میآیند تا فقط موضع اعتراضی خود را بیان کنند؛ در حالی که موضع انبیا صرفا اعتراضی نیست و در اینجا این نظریه مطرح میشود که بعثت انبیا نظر به هر دو رابطه دارد و موضعش هم تنها موضع اخلاقی و اعتراضی نیست، بلکه یک موضع سازندگی و پویایی است.
اگر انسان بخواهد به قرآن عمل کند و منشورات مکتب یعنی احکام را در سطح جامعه بشری ساری و جاری کند راهی جز این نیست که تشکیل دولت و حکومت دهد و اگر بخواهد یک اجتماع با مکتب اسلام در خودش شکل دهد ناچار است که حکومتی تشکیل داده و بر مبنای همین مکتب که مبنا و روش حکومتداری را طرح میکند، مسائل حکومت را تببین کند. خدای متعال در قرآن فرمانهای حکومتی و خصوصیات حاکم و انواع حقوق و اجرای آن را تببین میکند بهطوریکه دیگر کسی نمیتواند بگوید این مکتب اصلا نظری به نظام حکومتی و دولتی ندارد. بنابراین میبینیم که ولایت فقیه ارتباط مستقیم با مسأله حکومت و دولت و از طرفی با مکتبهای الهی و بعثت انبیا دارد.
انبیای الهی مبعوث شدهاند که صرفا آبادکننده باشند و قدیمترین حکومتها و دولتها مربوط به انبیا بوده است و هرجا هم که به مبارزه میپرداختند تشکیل حکومت میدادند و زمانی هم که حضرت حجت ظهور میکنند در امتداد راه انبیای الهی، حکومت دینی و الهی و اسلامی تشکیل میدهند.
در اینجا سؤالی مطرح میشود و آن اینکه نظام دولتی و حکومتی که انبیا تشکیل میدادند بر اصالت فرد شکل میگرفت یا اصالت اجتماع؟ جواب این است که هیچکدام. نظام حکومتی انبیا که برای - اعمال ولایت خودشان آن را تشکیل میدهند نه بر اصالت فرد استوار است که از آن به دیکتاتوری تعبیر میشود و نه بر اصالت اجتماع تکیه دارد که از آن به دموکراسی تعبیر میشود. با مراجعه به مکتب اسلام میبینیم اصالت فرد را در نظام حکومتی شدیدا میکوبد: « ما کانَ لِبَشَرٍ أَنْ یؤْتِیهُ اللهُ الْکِتابَ وَ الْحُکْمَ وَ النبُوه ثُم یقُولَ لِلناسِ کُونُوا عِبادا لی مِنْ دُونِ اللهِ وَ لکِنْ کُونُوا رَبانِیینَ بِما کُنْتُمْ تُعَلمُونَ الْکِتابَ وَ بِما کُنْتُمْ تَدْرُسُونَ.» (آل عمران/79)
نظام حکومتی بر پایه اصالت اجتماع هم نیست چراکه ما هیچ نیازی نداریم به اینکه سراغ متون اسلامی برویم زیرا این مطلب، بحثی عقلی است، به این معنا که ما اجتماع را یک چیزی غیر از افراد نمیدانیم؛ اجتماع یعنی آحاد افراد جامعه و بهتعبیر دیگر اجتماع امری عرضی است پس به اصالت اجتماع هم قائل نیستیم و میگوییم عقلا غلط است؛ درنتیجه حکومتهای الهی به منظور تطبیق فرمانهای الهی، برای تعادل روابط و ارتباطات اجتماعی، شکل میگیرد که در آن، قانون مطرح است.
بهطوریکه حکومت و دولت در مکتبهای الهی بر مبنای قانون الهی عمل میکنند و همه ائمه به همین قوانین الهی عمل میکردند؛ به عبارت دیگر تمام انبیا و اولیا روی فرمانهای الهی تکیه میکردند.
اسلام ما، انقلابی است
ما اسلام انقلابی را پذیرفتهایم. دگرگونیهای مکتب انقلابی، دگرگونی باطنی است چراکه اصلاح سطحی، انقلاب غلط است و از آنجا که انقلاب، مرکز میخواهد پس باید ولایت در آن باشد، آیاتی را ذکر میکنیم که مرکزیت را به مکتب الهی میدهند: «یا ایها الذین آمَنُوا أَطِیعُوا اللـهَ وَأَطِیعُوا الرسُولَ وَأُولِی الْأَمْرمِنکُم» (نساء59)این ندای اصل مرکزیت است، هرچه او گفت باید گوش کنید. همه مکتبها مسأله اصل مکتب را امر مسلم میدانند خصوصا انقلاب انبیا که باید دارای ویژگیهایی باشد و اگر پذیرفتیم که رهبران و اولیا الهی رهبر هستند، باید کارهای انقلابی انجام دهند و این اصل مرکزیت است؛ چراکه مکتبهای الهی هیچگاه متوقف نیست و همیشه تداوم دارد، که میرسد به ولایت فقیه.
نمیخواهم وارد برخی از مسائل مصداقی بشوم، اما بد نیست این را تذکر بدهم که الان هم وقتی به نقش حضرت امام (رحمتاللهعلیه) توجه میکنیم، میبینیم همان راه انبیا بوده است. بگذرید از عدهای که میخواهند چشم را ببندند و نمیخواهند چشم را باز کرده و واقعیت را درک کنند. چرا باید انسان اینقدر بیانصاف باشد که فراموش کند که روش، همان روش مکتب انبیا و روش انبیا است.*