محمدی زیستن /قسمت دوم
اشاره:
آن چه در راستای آشنایی با محمدی زیستن گذشت؛ نگاه دین به انسان و گذرا بودن دنیا ولذتهای آن بود که همین امر زیربنای فکری انتخاب ساده زیستی در زندگی می شود. همچنین پیام مشترک دعوت اسلام به زهد و مبارزه با هواهای نفسانی و مذمت دنیا، به جهت گزینش زیست روان و ساده و اندازه نگه داشتن در بهره وری از متاعهای دنیوی در چارچوب عقل و شرع است تا روح کمال جوی انسان فارغ از هر گونه غل و زنجیر به سوی لقای الهی حرکت کند. در اینشماره به فواید ساده زیستی و پیامدهای منفی رفاهگرایی میپردازیم:
فواید روان و ساده زیستی
هرچند آثار مثبت ساده زیستی آنچنان ساده و قابل فهم است که نیازی به تبیین ندارد، ولی یادآوری برخی نکتهها از زبان معصومین:دارای لطف است.
1. زندگی راحت و مسرت بخش؛ تعلق و تکلف، لذت زندگی را از انسان سلب می کند. کسانی که به دنبال آرامش و آسایش هستند، چارهای جز زدودن این دو گزینه اززندگی خود ندارند. ساده زیستی با سرشت و طبیعت انسان همسو وهماهنگ است و ارمغان روان زیستی راحتی و گوارا شدن زندگی است. امام کاظم 7می فرماید: امور دنیا را سبک بشمارید؛ چرا که دنیا گواراترین چیزی است که به ضرر شماست. هیچ امتی امور دنیایی را سبک نشمرد، مگر این که خدا زندگی را بر او شیرین وگوارا گرداند. و هیچ امتی آن را سخت نگرفت؛ مگر این که خوار شد و به سختی مبتلا گردید وپشیمان گشت.[1]
امیرالمؤمنین7 فرمود: اهنئ العیش اطراح الکلف؛ گواراترین زندگی، آن است که سختیها دور ریخته شود.[2] و امام صادق(ع)فرمود : طلبت الراحة فوجدته فی الزهد؛ به دنبال راحتی زندگی می گشتم آن رادر زهد وکناره گیری از بهرههای زاید دنیا یافتم.[3]
2. دوری از تکبر و فخرفروشی؛ انسان بر مال دنیا احساس مالکیت و دارایی می کند، غافل از این که مالک حقیقی خداست و مالکیتهای دیگر عرضی و اعتباریاند. احساس مالکیت در انسان زمینهساز فخر و غرور در انسان است که برای زدودن آن توجه به مبدأ آفرینش، مرگ و پایان ملکیتها و مالکیتها بسیار مؤثر است. ساده زیستی نیز میتواند در این جهت تأثیر بگذارد. امام صادق(ع) میفرماید: کسی که کفشش را تعمیر و لباسش را پینه و کالایش راخود حمل کند از تکبر دور میشود.[4]
شیخ طوسی نیز در امالی از پیامبراکرم 9 خطاب به ابوذر نقل کرده است: فردی که خود آرایی و لباسهای زینتی را در حالی که قادر برآن است به جهت کرنش در برابرخداوند ترک کند؛ خداوند لباس کرامت بر او بپوشاند. ای ابوذر! لباس خشن و پوشش غیر لطیف را برگزین تا فخر در تو به صورت یک روش در نیاید.[5]
3. دارا بودن بهترین سرمایه؛ ساده زیستی و دور ریختن تکلفها از افتخار آمیز ترین سرمایهها است. انسان ساده زیست برای احساس هویت و شخصیت نیازی به ظاهرسازی ندارد. او با داشتن توقعات کم از زندگی در درون خود احساس رضایت و شخصیت می کند که هرگز این احساس شخصیت و رضایت را با ایجاد زرق و برق در زندگی نمیتوان فراهم کرد. احساس هویت از متاع دنیا ـ به علت عارضی بودن آن ـ سطحی و زودگذر است، اما هویتی که روح ساده زیستی برای فرد ایجاد میکند؛ پایدار و مانا است: اطراح الکلف اشرف قنیة.[6]
4. حفظ ورشد سرمایه ها؛ حفظ سرمایه ها در قبال ساده زیستی است. راویان حدیث از امام صادق(ع) نقل کرده اند: یک نفر خدمت امام صادق(ع) رسید درحالی که حضرت لباس وصله داری را بر تن داشت. آن شخص نگاهی به لباس حضرت کرد، حضرت فرمود: چه چیز را مینگری؟ عرض کرد: پارگی لباس شما را. حضرت فرمود: آن کتاب را بردار و آنچه در آن است بخوان. در آن کتاب نوشته بود: کسی که اندازه نگه نمیدارد؛ مال ندارد، و کسی که کهنه نداشته باشد، نو نخواهد داشت.[7]
5. بالا رفتن روحیه خطر پذیری؛ کسی که مترفانه مصرف می کند و مرفهانه زندگی را با زرق و برق همراه میکند، با کوچکترین بادی وجود بید گونهاش به لرزه خواهد افتاد و روح وروانش میهمان هر کوی وبرزن خواهد شد و با اندک سختی محتاج داروهای روان و اعصاب خواهد گردید. در حالی که اگر با داشتن مال، سادگی را برگزیند؛ همچون درختان پرورش یافتهی صحرا مقاوم است و هرگز تسلیم مشکلات روزگار نمیشود. در کلمات رسیده از ناحیه اهل بیت: آمده است: من اقتصد فی الغنی والفقر فقد استعد لنوائب الدهر؛ میانه روی به هنگام دارایی و فقر؛ موجب آمادگی انسان برای پذیرش پیشامدهای سخت روزگار میشود.[8]
6. یافتن حکمت؛ در ثواب الاعمال از امام صادق(ع) نقل شده است: فردی که زهد پیشه کند وبه حداقل دنیا اکتفا کند خداوند حکمت رادر قلبش می رویاند وبرزبانش جاری میکند، او را به عیبهای دنیا و گرفتاریها و درمانهای آن آگاه میسازد.[9]
7. رضایت الهی به کارهای کوچک او؛ مرحوم کلینی از امام صادق(ع) نقل میکند که حضرت فرمود: کسی که به اندک زندگی راضی باشد، خداوند کارهای کوچک او را می پذیرد وکسی که به اندکِ حلال رضایت دهد، خرجش کم میشود، و اهل وخانواده اش درلذت وخوشگذرانی قرار می گیرند. باید توجه داشت این لذت وخوشگذرانی که درنتیجه مصرف کم حاصل می شود مقطعی و زودگذر نیست و خداوند قدرت تشخیص درد و درمان دنیا را به او می دهد و از دنیا در حالی که سالم است به سرای آخرت می رود.[10]
دعایی برای ایمان ثابت داشتن
محمّدبن سلیمان دیلمی گوید پرسیدم از حضرت صادق(ع) و عرض کردم: فدایت شوم شیعیان شما گویند ایمان بر دو قسم است مستقر و مستودع. مرا چیزی بیاموز که چون بگویم ایمانم کامل و غیرقابل زوال گردد. فرمودند: بعد از هر نماز واجب این طور بگو.
رَضیتُ بِاللَّهِ رَبّاًوَ بِمُحَمَّدٍ(ص) نَبِیاً وِ بِالاْسْلامِ دیناً وَ باْلقُرانَ کتاباً وَ بِالْکَعبْه قِبْلَهً وَ بِعلیٍ وَلِیاً وَ اِماماً وَ بِالْحَسَنِ وُالْحُسَیْنِ وَ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِیًّ وَ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَْدٍ وَ مُوسَی بْنِ جَعْفَرِ وَ عَلِیَّ بْنِ مُوسی وَ مُحَمَّدِبْنِ عَلِیًّ وَ عَلِسِ بْنِ مُحَمَّدٍ وَالْحَسَنِ بْنِ عَلِیًّ وَالْحُجَّةِ الْمُنْتَظَرِ صَلَواتُ اللّهِ عَلَیْهِمْ اَئِمَّةً اَللّهُمَّ اِنّی رَضیتُ بِهِمْ اَئِمَّةً فَارْضِنی لَهُمْ اِنَّکَ عَلی کُلَِّ شَیئیٍ قَدیرٍ.
دعاي اداي قرض امام موسي كاظم عليه السلام
مردي به خدمت امام موسي كاظم عليه السلام شكايت كرد كه كار من بسته شده است و به هر كاري كه متوجه مي شوم، سود نمي يابم و به هر
حاجت كه روي نهم برآورده نمي شود. حضرت فرمودند: بعد از نماز صبح ده مرتبه بگو:
سُبْحٰانَ اللّهِ الْعَظيمِ وَ بِحَمْدِهِ اَسْتَغْفِرُ اللّهَ وَ اَسْئلُهُ مِنْ فَضْلِهِ.
راوي گويد: بعد از مدتي مال بسيار به دست من آمد.
قیام امام حسین (ع) - درس نهم:
9- پای بندی به اصول انسانی و اخلاقی
نهضت عاشورا، مظهر ارزشگذاری به حقوق انسانی است. یاران امام حسین (ع) در بین راه کربلا، با لشکریان حرّ بن یزید ریاحی برخوردند که راه را برآن حضرت و یارانش بستند. برخی از یاران امام پیشنهاد مبارزه و نابودی آنها را دادند و دلیل آوردند که قدرت نبرد با ایشان را داریم. ولی امام مدارا کرد و یاران را به صبر دعوت فرمود.
همچنین صبح عاشورا که شمر جلو آمد و به آن حضرت اهانت کرد، مسلم بن عوسجه، از یاران امام خواست با تیری او را از پای درآورد که حضرت مانع شد.
قیام امام حسین (ع) - درس هشتم:
8- نفی نژادپرستی
شهید، شهید است، چه تفاوت دارد که از چه نژاد و رنگ و زبانی باشد؛ سفید و سیاه، عرب و عجم، رومی یا زنگی. ملاک ارزش در اسلام، عقیده و ایمان است.
شهادتکده کربلا، بزمگاه عشق است و همهگونه شهیدی دارد؛ جوان، پیر، خردسال، شیرخوار، سیاه، سفید، عرب و عجم. آنجا، یگانگی است و از نابرابریِ نژادی اثری نیست. پیشوای شهیدان، حسین (ع) در صحنه نبرد، این آموزش دینی و انسانی را به کار گرفت و سپاس و ستایشی همسان به همه یارانش، از پیرمرد تا نوجوان، و از رییس قبیله تا غلام سیاه روا میدارد.
وهابیت ساخته حاکمان اموی و وارث اسلام بدلی
آیتالله ناصر مکارم شیرازی در پیامی به دومین کنگره حماسه حسینی ابراز داشت: امروزه جریانهای وهابی و تفکیری، وارثان اسلام بدلی هستند که حاکمان بنیامیه و اتباع آنان ساختند و پرداختند.
ماجرای عجیب تولد و مرگ قاتل ثامن الحجج (ع)
ابوالعباس عبدالله، ملقب به مأمون در سال ۱۷۰ ق. از کنیزی بادغیسی به نام مراجل زاده شد، وی هنگامی که سیزده سال سن داشت هارون او را ولیعهد دوم خویش کرد. او که پس از قتل امین (برادرش) به سلطنت رسید، نحوه ی تولد و مرگ بسیار عجیبی داشت، به نحوی که برای عباسیان نیز کم سابقه و شاید بی سابقه بود!
مامون که پس از دعوت از امام رضا (ع) به خراسان برای جلوگیری از قیام های علیه خود، این امام را در سال ۱۹۸ ق. مسموم و به شهادت رساند، بی شک این شقاوت و قساوت را از پدر (هارون الرشید) و مادر خود به ارث برده بود و ریشه ای این خباثت را باید از زمان انعقاد نطفه ی وی جست و جو کرد که ماجرایی خواندنی دارد.
بنا به نقل از حیوه الحیوان دمیری؛ مامون پس از کشتن امین (برادر خود) با زبیده خاتون مادر وی ملاقات کرد و عذرهای فراوان خواست ولی هر چه عذرخواهی می نمود جوابی نمی شنید. در این بین متوجه شد که مادر زیرزبانی سخنانی می گوید ولی معنای آن را متوجه نمی شود. مأمون گفت: مادر مرا نفرین می کنی؟ گفت: نه. ولی مامون همچنان اسرار ورزید تا بداند مادرش چه می گوید!؟ تا این که زبیده چنین گفت: من به یاد می آورم مطلبی را که تمام مقدرات تور کشتن پسرم (حتی به قتل رساندن امام رضا (ع) توسط وی در آینده) از همان ماجرا رقم می خورد! و آن ماجرا این است:
شرط هایی کذایی!
روزی با پدرت شطرنج بازی می کردیم، به شرط آن که هر کس برد، آنچه از فرد بازنده خواست عملی کند. در این بین پدرت بر من پیروز گردید و شرط عجیب خود را برای گذاشت: وی (هارون الرشید) گفت: باید دور قصر را برهنه و عریان بگردی! و من هر چه عذر خواستم قبول نکرد و بالاخره خواسته ی او را عملی کردم.
پس از آن دوباره شروع به بازی کردیم و این دفعه من بر او غالب آمدم و به وی گفتم: باید در آشپزخانه قصر با قبیح ترین و زشت ترین کنیزان عمل زناشویی را انجام بدهی! و پدرت هر چه من را التماس نمود و حتی گفت که خراج یک سال مصر را به من می دهد، ولی من قبول نکردم و دست او را گرفتم و بردم میان آشپزخانه، و خوب گشتم و کنیزی بدشکل تر از مادر تو «راجل» پیدا نکردم و گفتم باید با این کنیز، آن عمل را انجام بدهی! او اجباراً این عمل را انجام داد و نطفه ی تو منعقد شد، حالا در ذهنم این ماجرا به یاد آمد و داشتم بر زیر لب به خود می گفتم: «لَعَن الله اللجاج»، خدا لعنت کند مرا که به فشار و اصرار سبب قتل پسر خودم شدم!
همانطور که ذکر شد بی شک نطفه ای که به این شکل، آن هم تنها بر سر قمار منعقد گردد حاصی از این بهتر (برادرکشی و امام کشی) نخواهد داشت.
مرگی عجیب!
مامون پس از دوران حکومت خود و انجام بی رحمانه ترین امور از جمله کشتار اعضای خاندان نبوی ؛ سرکوب قیام عای علوی و… سرانجام روزگار حکومت و زندگی اش در سال ۲۱۸ ق به سر آمد و اجل او فرا رسید. ولی مرگ او نیز مانند تولدش منحصر به فرد بود!
مامون که پس از فتوحات روم راهی پایتخت خود بود، در مسیر بازگشت از چشمه ای بنام «بذیذون» که معروف به «عشیره» بود گذر نمود و به دلیل آب و هوای مناسب و منظره ی دلگشا و سبز و خرمی که داشت، مامون دستور داد در آنجا سپاه توقف کند تا از هوای این منطقه مدتی استفاده نمود و سپس راهی دیار خود گردند.
محمدباقر مدرس بستان آباد می نویسد: برای مامون روی چشمه جایگاه بسیار زیبایی از چوب آماده کردند و وی در آنجا می ایستاد و صافی آب را تماشا می نمود. در این هنگام که مامون غرق در تماشای آب بود، یک ماهی بسیار زیبا به اندازه ی نصف طول دست و نقره ای رنگ آشکار شد.
مامون گفت هر کس این ماهی را بگیرد یک شمشیر جایزه دارد. یکی از سربازان خود را به آب انداخت و ماهی را گرفت و بیرون آورد و همین که به تخت و جایگاه مامون رسید، ماهی خود را به شدت تکان داد و از دست او خارج شد و در آب افتاد. بر اثر افتادن ماهی در آب، مقداری از آب بر صورت و گلوگاه مامون رسید و در همان لحظه ناگهان لرزش بی سابقه ای تمام وجود او را فرا گرفت!
سرباز برای مرتبه دوم به آب پرید و ماهی را گرفت و مامون این بار دستور داد آن را کباب کنند. ولی لرز به طوری شدت یافت که هر چه لباس زمستانی و لحاف بر روی او می انداختند آرام نمی شد و پیوسته فریاد می زد: «البرد البرد» سرما سرما. در این بین ماهی را که بریان شده بود برایش آوردند ولی وی به حدی در ناراحتی و فشار بود که نتوانست حتی لقمه ای از آن را بخورد.
معتصم که برادر مأمون بود و پس از وی به حکومت رسید فوراً دستور داد تا برای وی پزشکان سلطنتی را حاضر کنند و وی را معالجه کنند. پس از معاینه مامون پزشکان گفتند: ما از معالجه ی وی عاجزیم! این حالت لرز و ضربان نبض بی شک نشانگر مرگ وی است و تا حالا در طب، مانند این بیماری رخ نداده است.
مامون که حالش بسیار وخیم شده بود و لحظه ای لرز و لحظه ای چنان تب می نمود که از بدنش مانند چشمه های جوشان عرق خارج می شد، دستور داد تا وی را به جای بلندی ببرند تا یک مرتبه دیگر سپاه و سربازان خود را ببیند.
در سفینه البحار، جلد ۱، این گونه نقل است: شب بود، مامون را به جای بلندی بردند، همین که چشمش به سپاه بی کران در خلال شعاع آتش هایی که کنار خیمه ها افروخته بود افتاد و به رفت و آمد سربازان نگاهی کرد که همه با خود مشغول و از مامون بی خبرند یک مرتبه رو به آسمان کرده، گفت: «یا من لایزال ملکه ارحم من یزال ملکه» ای آن که پادشاهی او زوال پذیر نیست، رحم کن بر کسی که پادشاهیش به پایان رسیده.
سپس او را به جایگاه خودش بردند و معتصم (برادرش- خلیفه بعدی) کسی را گماشت تا شهادتین را به وی تلقین کنند. سپس آن مرد با صدای بلند کلمات شهادتین را می گفت و در این بین «ابن ماسویه» پزشک مخصوص مامون گفت: فریاد نکش. الان مامون با وضع موجودی که دارد فرق بین پروردگار و «مانی» نقاش را نمی شناسد و در همین بین مامون چشم هایش باز شد، چنان بزرگ و قرمز شده بود که هر بیننده ای را دچار وحشت می کرد و در همین حال می خواست «ابن ماسویه» را با دست خود فشار دهد ولی قدرت نیافت و چشم از دنیا بست.
این ماجرا در روز پنجشنبه هیجدهم رجب سال ۲۱۸ ق. رخ داد و سپس جنازه ی او را به طرسوس حمل کردند و به خاک سپردند.
مجازات عمل
مامون هنگام خوراندند انار یا انگور زهرآلود به امام رضا (ع) خدا را به یاد نیاورد و با کمال بی شرمی بنا به گفته ابی صلت هروی، بر بالین امام (ع) حاضر گردید و با تزویر گریه می کرد، در حالی که امام مانند فردی مار گزیده و ماهی به خشکی افتاده به خود می پیچید…
در این هنگام مامون هیچ گاه فکر نمی کرد چه سرنوشتی برای وی رغم خواهد خورد به نحوی که سفینه البحار اظهار می کند شاید ظهور ماهی و آب در قبر امام هشتم برای تنبیه و آگاهی آن ملعون بوده است به نحوی که خداوند انتقام حجه خود را بوسیله ماهی خواهد گرفت و البته مدرس بستان آباد نیز می گوید: ممکن است این ادعا هم صحیح باشد که مرگ مامون به وسیله ی ماهی و لرز شدید به علت این بوده که امام رضا (ع) در اثر زهر، هنگام شهادت مانند ماهی به خاک افتاده می لرزیده اند و شاید این گونه به شهادت رساندن این امام مظلوم باید برای مامون که خود نظاره گرد بود پیش می آمده تا به عمق بی رحمی خود پی ببرد.
چگونه گناه به ثواب تبدیل میشود؟
بايد هميشه در نظر داشت كه قبول توبه از طرف خداوند، لطفي است كه به بندگان نموده تا هيچ گاه نا اميد نشوند و هر گاه متذكر شدند به سوي او رجوع كنند …
تبدیل سیئات به حسنات از اموری است که در قرآن و معارف اسلامی به آنان به تصریح شده و در منابع دینی مورد توجه قرار گرفته است .اما آنچه مورد پرسش است این می باشد که چگونه این تبدیل صورت می گیرد؟ آنچه در ذیل می خوانید پاسخ مرکز مطالعات پژوهشهای حوزه علمیه به این سؤال است.
سوال:
چگونه خداوند بديهاي گروهي را به خوبي تبديل ميكند، آيا شامل بديها و گناهان كبيره نيز ميشود؟
پاسخ:
خداوند بزرگترين گناه را شرك به خود دانسته است و آن را گناهي نابخشودني معرفي كرده است و هر چند از گناهان ديگر چشم پوشي كند از آن نخواهد گذشت و بهشت را بر مشرك حرام كرده است.اما نا اميدي از رحمت و مغفرت الهي خود گناه نابخشودني ديگري است و تنها كافران از رحمت الهي نا اميد ميباشند.
بنابراين، خداوند همة مردم را به توبه و بازگشت به سوي خود دعوت كرده و به آنها وعده كرده كه او همة گناهان را خواهد بخشيد.در جاي ديگر مي فرمايد: كه اگر بندگان توبه كنند و اعمال صالح انجام دهند بديهاي آنها را به خوبي تبديل خواهد كرد و اين مرحله بالاتر از مرحلة عفو و بخشش است.
همان گونه كه ملاحظه ميشود در آية شريفه: «إِلاَّ مَنْ تابَ وَ آمَنَ وَ عَمِلَ صالِحاً فَأُوْلئِكَ يُبَدِّلُ اللَّهُ سَيِّئاتِهِمْ حَسَناتٍ…مگر كساني كه توبه كرده و ايمان آورده و عمل صالح انجام دهند، پس خداوند بديهاي آنها را به خوبي تبديل ميكند» خداوند كلمة «سيئات» را به صورت مطلق و بدون هر گونه قيدي ذكر كرده است كه شامل تمام گناهان ميشود حتي شرك كه بزرگترين آنهاست.
* شروط تبدیل سیئات به حسنات
اما تبديل سيئات به حسنات چنان كه از آية ياد شده بر ميآيد شروطي دارد كه بايد شخص آنها را انجام دهد و گرنه اينگونه نخواهد بود.
شرط اول اين است كه شخص توبة واقعي كند و عزم بر ترك گناهان گذشته نمايد چنان كه امام علي-عليه السلام- در اين باره ميفرمايد: توبه داراي شش شرط است، ۱. پشيماني از آنچه گذشت ۲. تصميم به عدم بازگشت ۳. پرداختن حقوق مردم ۴. بجاي آوردن تمام واجبات ضايع شده ۵. گوشتي كه بر بدن روئيده با اندوه فراوان آب شود… ۶. رنج طاعت به تن چشانده شود چنان كه شريني گناه را چشانده.
شرط دوم ايمان است كه باعث طهارت نفس از آلودگي شرك است.
شرط سوم انجام اعمال صالح است. اگر كسي به اين شرايط عمل كند خداوند هم وعده داده كه گناهان او را بپوشاند. چنان كه امام صادق (ع) مي فرمايد: «گناهان را از ياد فرشتههايي كه گناهانش را مينويسند ميبرد و به اعضا و جوارحش و قطعههاي زمين وحي ميكند كه گناهان او را بپوشانند. در نتيجه روزي كه او به ديدار پروردگارش ميرسد هيچ شاهدي نيست كه بر ضد او به گناهي از گناهانش شهادت دهد.»
پس وقتي اثري از گناه در نامة عملش نباشد در حالي كه او پيوسته اعمال صالح انجام ميدهد، ديگر چيزي غير از حسنه در نامة عمل او ثبت نميشود و اين همان تبديل سيئات و گناهان به حسنات است.
بايد هميشه در نظر داشت كه قبول توبه از طرف خداوند، لطفي است كه به بندگان نموده تا هيچ گاه نا اميد نشوند و هر گاه متذكر شدند به سوي او رجوع كنند و بدانند كه نااميدي از عفو و رحمت خداوند سزاوار بندگان مؤمن نيست و آنها كه در دل به آن حقيقت جاويد يقين دارند هميشه چشم به درگاه او دوختهاند.
چرا بهاییها نجس محسوب میشوند؟
نه فقط بهاییان، بلکه در اسلام (احکام الهی) هر کافر و مشرکی نجس است:
«يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُواْ إِنَّمَا الْمُشْرِكُونَ نَجَسٌ فَلاَ يَقْرَبُواْ الْمَسْجِدَ الْحَرَامَ بَعْدَ عَامِهِمْ هَذَا وَإِنْ خِفْتُمْ عَيْلَةً فَسَوْفَ يُغْنِيكُمُ اللّهُ مِن فَضْلِهِ إِن شَاء إِنَّ اللّهَ عَلِيمٌ حَكِيمٌ» (التوبة، 28)
ترجمه: اى كسانى كه ايمان آوردهايد حقيقت اين است كه مشركان ناپاكند پس نبايد از سال آينده به مسجدالحرام نزديك شوند و اگر [در اين قطع رابطه] از فقر بيمناكيد پس به زودى خدا اگر بخواهد شما را به فضل خويش بىنياز مىگرداند كه خدا داناى حكيم است.
پس کافر و مشرک نجس هستند و بهاییها فقط یکی از مصادیق و کفر و شرکاند. و نجس یعنی چیزی که باید از آن اجتناب گردد. چرا که یقیناً آلودگیهای روحی، روانی، معنوی و مادی را به مرتبط خود منتقل میکنند. به همین دلیل پس از ارتباط با نجس، تطهیر واجب شده است.
الف - احکام اسلام جامعیت دارد، چرا که دین کامل است و فقط به مسائل شخصی (مثل وضو، غسل، نماز، روزه و …) محدود نمیباشد، بلکه برای رابطه انسان با طبیعت، رابطه انسان با انسان یا انسانهایی دیگر و رابطه انسان با جوامع، گروهها، دستهجات و …، نیز احکامی بیان شده است، چرا که هر نوع ارتباطی آثار و تبعات خود را دارد.
از نظر احکام اسلام، مسلمانان باید از کفار و مشرکین برائت و دوری بجویند تا از گزند و آفتهای اعتقادی، اخلاقی، رفتاری، فرهنگی و سیاسی آنان مصون بمانند. و موحدین پاک هستند.
در احکام اسلامی به مکاتب و ایدئولوژیهایی میتوان «دین توحیدی» گفت که از طرف خداوند نازل شده باشند و تنها و تنها به وسیله فرستاده خداوند متعال تبیین و ابلاغ شده باشند، نه توسط افراد یا حکومتهای سلطه گری چون انگلیس و آن هم برای جاسوسی و اسلام زدایی. لذا به هر آیینی که برای فریب مردم اسم ادیان آسمانی را بر روی خود گذاشته باشد و یا حتی از یک دین آسمانی منشعب شده باشد دین گفته نمیشود. بلکه آیینی خرافی بوده و معتقدان به آن در حقیقت کافر به دین حقیقی و دستورات صریح خداوند متعال هستند و اطاعت از شیطان درون (نفس) و شیطان برون (سلطه گران و طواغیت) را جایگزین بندگی الله جل جلاله کردهاند.
ب - بهائیان نیز مانند سایر کفار و مشرکین از این جهت نجس هستند که کافرند و بیش از کفار دیگر باید مورد اجتناب و برائت قرار گیرند، چرا که یک شبکه و تشکیلات جاسوسی هستند که مرکزشان نیز در اسرائیل است.
بهائیان نیز مانند بسیاری دیگر از کفار [به ویژه کفار تشکیلاتی، حزبی، مکتبی و …]، آن چه خداوند در قرآنش به آن تصریح کرده و پیامبری را که به عنوان الگو و تنها مرجع تعیین حلال و حرام الهی و نیز آخرینِ انبیای الهی مطرح نموده، کنار گذاشته و به دروغ (البته به فرمان فراماسون و انگلیس)، برای ایجاد انحرافات متعدد نظری و عملی در اذهان عمومی، ادعای نیابت، امامت، نبوت و حتی الوهیت کردند. به برداشتهای صددرصد خلاف دین و بدعتگونه افراد و تشکیلاتهایی معتقد و عامل شدند که هر یک از اعمال و احکام و اعتقاداتشان مخالفت آشکار با خدا و دین خداست. لذا این افراد به خدا، به کتاب او و دستورات صریح دین و احکام متقن و صریح اسلام کافر شدند و بنابراین نجس میباشند. به طور کلی بهاییت دین نیست، بلکه یک شبکه و تشکیلات جاسوسی است که توسط انگلیس بنا نهاده شده است.
ج - باید دقت شود که هر چند «نجس» یک واژهی فقهی در اسلام است، اما نباید گمان نمود که دیگران، حتی در عصر پست مدرنیسم و نئولیبرالیسم، موضوعی به نام «نجس» - یعنی فرد یا چیزی که باید از آن اجتناب و دوری نمود - ندارند. تحریم اقتصادی یعنی چه؟ تروریست خواندن ملتها و مهدورالدم خواندن هر کس که با آنها مخالف باشد یعنی چه؟ ممنوعیت صدور ویزا یا اقامت برای مسلمانان و به ویژه ایرانیان معتقد یعنی چه؟ اخراج از خانه و کاشانه و سرزمین آبا و اجدای مانند فلسطین یعنی چه؟ نسل کشی، بچهکشی، قتل و غارت و تجاوز (فلسطین، بوسنی، میانمار و …) و حمایت از عاملین یعنی چه؟
پس از نظر آنان نیز مسلمانان واقعی و به ویژه شیعیان و بالاخص ایرانیهای معتقد و مؤمن، فلسطینی ها و خلاصه هر شخص یا ملتی که تن به بندگی آنها ندهد، نجس و مهدورالدم هستند. لذا خداوند متعال به بندگان موحدش بارها تأکید نموده که نه تنها کفار و مشرکین را دوست صمیمی، ولیّ و سرپرست و محرم اسرار خود نگیرید، بلکه آنها را نجس قلمداد کنید. چرا که باید حتماً در قلب، فکر و عمل از آنان دوری (برائت) شود. دوستی با دشمن، معقول نیست و نتیجهای جز شکست و ذلت ندارد:
«يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لَا تَتَّخِذُوا عَدُوِّي وَعَدُوَّكُمْ أَوْلِيَاء تُلْقُونَ إِلَيْهِم بِالْمَوَدَّةِ وَقَدْ كَفَرُوا بِمَا جَاءكُم مِّنَ الْحَقِّ يُخْرِجُونَ الرَّسُولَ وَإِيَّاكُمْ أَن تُؤْمِنُوا بِاللَّهِ رَبِّكُمْ إِن كُنتُمْ خَرَجْتُمْ جِهَادًا فِي سَبِيلِي وَابْتِغَاء مَرْضَاتِي تُسِرُّونَ إِلَيْهِم بِالْمَوَدَّةِ وَأَنَا أَعْلَمُ بِمَا أَخْفَيْتُمْ وَمَا أَعْلَنتُمْ وَمَن يَفْعَلْهُ مِنكُمْ فَقَدْ ضَلَّ سَوَاء السَّبِيلِ» (الممتحنة، 1)
ترجمه: اى كسانى كه ايمان آوردهايد دشمن من و دشمن خودتان را به دوستى برمگيريد [به طورى] كه با آنها اظهار دوستى كنيد و حال آن كه قطعاً به آن حقيقت كه براى شما آمده كافرند [و] پيامبر [خدا] و شما را [از مكه یا سرزمینهای خودتاتن] بيرون مىكنند كه [چرا] به خدا پروردگارتان ايمان آوردهايد اگر براى جهاد در راه من و طلب خشنودى من بيرون آمدهايد [شما] پنهانى با آنان رابطه دوستى برقرار مىكنيد در حالى كه من به آن چه پنهان داشتيد و آنچه آشكار نموديد داناترم و هر كس از شما چنين كند قطعا از راه درست منحرف گرديده است.
«يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُواْ لاَ تَتَّخِذُواْ الْكَافِرِينَ أَوْلِيَاء مِن دُونِ الْمُؤْمِنِينَ أَتُرِيدُونَ أَن تَجْعَلُواْ لِلّهِ عَلَيْكُمْ سُلْطَانًا مُّبِينًا» (النساء، 144)
ترجمه: اى كسانى كه ايمان آوردهايد به جاى مؤمنان كافران را به دوستى (یا ولایت و سرپرستی) خود مگيريد آيا مىخواهيد عليه خود حجتى روشن براى خدا قرار دهيد.
چرا امامحسن(ع) را بعد از شهادت تیرباران کردند؟
وقتی خبر شهادت امام(ع) به معاویه رسید، تکبیر گفت و سجده شکر به جا آورد و اطرافیانش نیز چنین کردند.
فرهنگی
به گزارش فرهنگ نیوز، معاویه برای اجرای نقشههای شوم خود و زمینهسازی ولایت عهدی یزید، فقط امام مجتبی(ع) را مانع میدید، لذا نقشه قتل آن حضرت را طرح کرد و از همان روزهای نخست با تحریک عوامل خود حتی در درون خانواده امام(ع) نقشههایش را به اجرا درآورد. در هنگام حرکت آن حضرت از کوفه به مدینه نقشه شهادت امام(ع) به طور زیرکانهای طرح شد، به گونهای که شخص کوری با عصای مسموم به امام(ع) حمله برد و امام(ع) را مجروح کرد، ولی امام(ع) نجات یافت.
بلاذری میگوید: که معاویه به دختر سهیل بن عمرو گفت: صد هزار دینار به تو میدهم که به امام سم بخورانی، و در پایان معاویه توسط دختر اشعث (جُعْده) نقشه قتل امام را به وسیله سم اجرا کرد. همچنین ابن خلدون مینویسد: یزید با وعده ازدواج به جعده سبب شهادت امام(ع) شد. سرانجام امام مجتبی(ع) در ۲۸ صفر سال ۵۰ و به نقلی ۵۱ هجری به دست جعده همسرش به شهادت رسید.
امام(ع) وصیت کرده بود که او را نزدیک قبر پیامبر گرامی دفن کنند و اگر ممانعت کردند در کنار قبر مادرش دفن کنند. دار و دسته بنی امیه به سرکردگی معاویه مانع از دفن امام(ع) در کنار قبر رسول خدا شدند و عایشه هم در این ماجرا آتش بیار معرکه بود، و سوار بر قاطری جلوی جنازه امام(ع) ایستاد و از دفن امام(ع) در خانه رسول خدا ممانعت کرد و گفت: آیا میخواهید کسی را که من دوست ندارم، در خانه من دفن کنید،
در همان حال ابن عباس جلو آمد و به عایشه گفت: یک روز سوار بر شتر شدی (اشاره به جنگ جمل) یک روز هم بر قاطر سوار شدی برای جلوگیری از دفن جنازه پسر رسول خدا، اگر زنده بمانی یک روز هم سوار بر فیل میشوی تا خانه کعبه را خراب کنی. تو یکنهم از یکهشتم خانه رسول خدا را به ارث میبری، چطور آن را تصرف کردی؟
امام حسین(ع) مانع از درگیری خونین شد و جنازه را به طرف بقیع حرکت دادند و سرانجام امام مجتبی(ع) در قبرستان بقیع و در کنار قبر مادربزرگ خود فاطمه بنت اسد مدفون شد.
وقتی خبر شهادت امام(ع) به معاویه رسید، تکبیر گفت و سجده شکر به جا آورد و اطرافیانش نیز چنین کردند.
در قسمتهایی از زیارت جامعه، خطاب به امام حسن(ع) ماجرای شهادت آن حضرت را از زبان امام باقر(ع) چنین نقل میکند: ای سروران من! بعضی از شما شهیدی هستید که دشمنان اسلام بر جنازه شما تیراندازی کردند، به طوری که کفنتان سوراخ سوراخ گردید.
ابن شهر آشوب میگوید: به هنگام بردن جنازه امام حسن مجتبی(ع) به سوی بقیع، افراد شرور و پست به پشتیبانی امویان به جنازه آن حضرت تیراندازی کردند، به طوری که هنگام دفن هفتاد تیر از بدن آن حضرت جدا نمودند «جنازه آن حضرت را تیرباران کردند، تا جایی که هفتاد چوبه تیر به تابوت آویخته شد».