مقاله ای باعنوان-طلبه های جوان و دغدغه ای بنام حق زندگی
طلبه های جوان و دغدغه ای بنام حق زندگی
پرده اول: طلبه ها نیز مانند مردم نیازهای خود را از مغازه یا فروشگاهی تهیه میکنند اگر چه خرید برای اکثر مردم لذت بخش است و زمانی که وضع خوبی داشته باشند خرید را برای خود تفریح قرار میدهند اما خرید برای طلبه ملبس تجربه ای سخت و بعضا دردناک است نگاههای سنگین و همراه با رگهه هایی از اخم مردم میتواند دل یک طلبه ملبس را بدرد آورد اینکه احتمالا آن نگاه این پیام را دارد که این طلبه چقدر خرید میکند پول را از کجا بدست آورده است احتمالا در اداره ای مشغول کار است و آنهم کاری بی فایده که بصورت مفت به او پول میدهند، یا اینکه فکر میکند که برخی از مردم در وضعیت مالی مناسبی بسر نمیبرند و این طلبه یک سبد کالا خریده است و یا اینکه روحانیان در منابر مردم را به ساده زیستی دعوت میکنند و خود آن کار دیگر میکنند، همه این مسائل دست بدست هم میدهد تا طلبه یا بدون لباس برای خرید برود یا آنکه شخصی از خانواده اش خرید را انجام دهد یا آنکه از مغازه های مختلف خرید کند تا حداقل مغازه دار این نگاه را نداشته باشد. وقتی یک روحانی سوار ماشین شخصی شده است همین نگاهها را بدنبال دارد از این رو برخی از روحانیون در هنگام رانندگی عمامه خود را بر سر نمیگذارند. این نوع نگاههای مردمی فشاری روانی را بر طلبه جوان وارد میکند تا احیانا تردیدهای جدی را در طلبه جوان برای پوشش لباس روحانیت ایجاد کند.
پرده دوم: نگاهی در حوزه وجود دارد که طلبه ها را به ساده زیستی و البته زندگی زاهدانه دعوت میکند و عمده امتیاز روحانیت را همین ساده زیستی میداند آنها با استناداتی تاریخی داستانهایی را از اساتید حوزه نقل میکنند که مثلا فلان عالم با پوست هندوانه دوران تحصیل را طی کرده است یا اینکه مثلا خودشان در یک خانه سی متری بیست سال زندگی کرده اند ، این نظر بیشتر توسط طیف سنتی حوزه مطرح میشود و بخشی از درسهای اخلاق حوزه به این مساله اختصاص دارد، خدا رحمت کند یکی از اساتید را که نزدیک بیست بار پای درس اخلاق ایشان بودیم و در همه جلسات بدون استثنا پوست هندوانه را مطرح میکرد و طلاب را به زندگی ساده دعوت میکرد البته شاید خود او با این سبک زندگی میکرد، برخی از تصمیم گیران حوزه علمیه همین دیدگاه را دارند و معتقدند حتی اگر حوزه توان مالی هم داشته باشد نباید به طلاب رسیدگی کند تا طلبه ها در فشار زندگی ساخته شوند.
پرده سوم: طلبه جوان با اقوام و آشنایان رفت وآمد دارد و زندگی آنها را از نزدیک میبیند مثلا مشاهده میکند که اکثر اطرافیان در خانه خود از مبل استفاده میکنند فرزند طلبه میگوید که دختر عمه تخت خواب و اتاق اختصاصی دارد، همسر میگوید: خواهرتان تابستان مشهد وشمال رفته بودند و اینهم سوغاتی آنهاست ، وقتی به اتفاق برخی اقوام در میهمانی هستید بعد از پایان یافتن ، وقتی از حانه حارج میشوی همه، ماشین خود را روشن میکنند و طلبه باید منتظر باشد تا ببیند مثلا چه کسی تعارف میکند و این همزمان میشود با نگاهها و تعارف های ترحم آمیز دیگران که طلبه را دعوت به سوار شدن میکنند و البته شاید کسی که این لحظه ها را تجربه نکرده است کمتر بتواند فشار آن را درک کند ، دیده میشود که برخی از طلاب بخاطر این مسائل روابط خود را با خویشاوندان کمرنگ کرده اند.
پرده چهارم: طلبه های جوان بزرگ شده سالهایی نزدیک هستند اکثر آنها در خانوادههایی متوسط وبعضا مرفه بزرگ شده اند آنها میتوانستند در خارج از حوزه از نظر مالی در وضع مساعدی بسر برند اما دغدغه طلبگی و دروس دینی را داشته اند و با تلاش خود در حوزه هم موفق بوده اند برای آنها تعجب آور است که چرا مردم همه روحانیون و طلاب را با یک چشم نگاه میکنند؟ برای آنها جای تعجب دارد طلبه ای که چند ماه وقت صرف کرده و پروژه ای علمی را اتمام کرده و در قبال زحمات خود مزد دریافت کرده است چرا موقع خرید از سوی مردم، بعنوان یک متهم دیده میشود مگر او نمیتوانست در بیرون از حوزه هم موفق باشد ، آیا مزد خدمت او به مردم این است؟ گیرم که ممکن است مردم از برخی روحانیان ناراحت باشند اما طلبه ای که فقط هملباس آن روحانی خاطی است باید محاکمه شود؟ شما طلبه ای را تصور کنید که در کنار دروس حوزه تا مقطع دکتری از طریق کنکور سراسری در دانشگاه نیز تحصیل کرده است و از طریقی غیر از مطالعات دینی ارتزاق میکند اما لباس روحانیت هم میپوشد آیا این فرد باید در مظان اتهام باشد؟
پرده پنجم:واقعیت این است که در روزگار گذشته مردم از نظر سطح زندگی فاصله کمتری از هم داشتند اگر برخی از علما فقیرانه و زاهدانه زندگی میکردند جامعه آنها نیز وضع بهتری نداشت اما امروزه زندگی ها کاملا متفاوت شده است شکاف بین فقیر و غنی بعضا بسیار است ، گرایش مردم به زندگی مرفه و ایجاد مسابقه ناتمام برای سطح زندگی بهتر در جامعه کاملا مشهود است برای طلبه جوانی که خود نیز بزرگ شده این جامعه و وضعیت است کنار آمدن با پوست هندوانه معنا و مفهومی ندارد طلبه های امروزی خواستار زندگی و لو متوسطی هستند وبرخی برای رسیدن به این زندگی متوسط دست به کارهای حاشیه ای میزنند.
پرده آخر: نگاههای غبارآلود جامعه و مردم به زندگی روحانیون وطلبه ها، حاکمیت نگاه های ساده زیستی و بعضا مشاهده مدلهای خلاف آن درزندگی برخی از بزرگان حوزه، خواسته های بحق خانواده در داشتن زندگی متوسط، حس لایق بودن طلبه برای زندگی معمولی و احیانا کمرنگ شدن برخی از مسائل اخلاقی برای تحمل این وضعیت، ذهن برخی از طلاب را در تشویشی عمیق فرو برده است گاهی حرکات سردر گمی در زندگی طلاب مشاهده میشود که ناشی از خلا مدل وسبک زندگی امروزی در زندگی طلبگی است بنظر میرسد دلسوزان حوزه و روحانیت برای رهایی طلاب از بحرانهای روحی باید به بازخوانی زندگی طلاب به سبک امروزی بپردازند.طلبه سطح 3 خانم موسوی -اینترنت ومشاهدات
________________________________________
زمستان بهار مومن....
رسول خدا (صلی الله علیه واله)
زمستان بهار مومن است ، از شبهای طولانی اش برای شب زنده داری ، واز روزهای کوتاهش برای روزه داری بهره می گیرد.
میزان ارتباط هرکدام از والدین با فرزندان..
ارتباط پدران و مادران با فرزندان خود
ارتباط مادر در24 ساعت فقط 4 ساعت ،ارتباط پدر در 24 ساعت فقط 20
نخستین همایش بررسی علل افزایش فرزند سالاری در ایران از سوی گروه مطالعات زنان دانشگاه تربیت مدرس برگزار شد که در این همایش یک روزه «محمد صادق مهدوی» جامعهشناس به سخنرانی پرداخت و گفت: پدرها طی مدت ۲۴ ساعت شبانه روز فقط ۲۰ دقیقه را صرف بچهها میکنند، این در صورتی است که فرزند کاملاً سالم باشد، و گرنه فرزندان در مدت بیماری ارتباط کمتری با پدرانشان دارند. به گفته این استاد دانشگاه شهید بهشتی، مدت زمانی که به طور مستمر از سوی مادران ایرانی در شبانه روز، صرف بچهها میشود، به طور متوسط ۴ ساعت است،
اطمینان و یقین داشتن زن و شوهر به همدیگر
اهمیت ویژه به 4 مهم در زندگی زناشویی
1. حوصله و بردباری: کسانی که در قبال مسائل خانوادگی و اختلافات بین خود و همسرشان حوصله به خرج نمیدهند و پس از کوچکترین موضوع مورد اختلاف، عکسالعمل نشان میدهند، زندگی زناشویی را به طرف ناسازگاری و ناشادی پیش میبرند.
2. صداقت پایه و اساس زندگی خانوادگی است. اگر زن و شوهر مطالبی را از هم پنهان کنند یا به دروغ متوسل شوند، اعتماد و اطمینان آنها از هم سلب و زندگی زناشویی با مشکل مواجه میشود.
3. اگر بین زن و شوهر ریا و تظاهر حکمفرما شود، زندگی صفا و صمیمیت خود را از دست میدهد. ریاکاری و تظاهر به مهربانی و صداقت بدون این که واقعیت داشته باشد، بنیاد زناشویی رو سست خواهد کرد.
4. زن و شوهر باید همدیگر رو دوست داشته و نسبت به هم مهربان باشند در غم و رنج هم شریک، و در
اعتماد بین زن وشوهر،اطمینان و یقین داشتن زن و شوهر به همدیگر
اعتماد لغتی است که ما شاید خیلی مواقع در مورد آن صحبت ميکنیم اما معنای آنرا به طور دقیق نمی دانیم. خیلی دوست داریم به یکدیگر اعتماد داشته باشیم اما به ندرت نسبت به اهمیت این مقوله آگاه هستیم. اعتماد زمانی به وجود می آید که ما به طور ضمنی موقعیت خود را قبول داشته باشیم، حرف های دیگران را بپذیریم و به آنها اطمینان کنیم. هرچقدر که به طرف مقابل خود اعتماد کنید او نیز به همان مقدار به شما اعتماد می کند. ما باید به فردی که با او قرار ملاقات می گذاریم، و کسی که دوستش داریم ، اعتماد داشته باشیم و پیرامون این مطلب بحثی به میان نکشیم، زیرا زمانی که بخواهیم با یکدیگر بحث و گفتگو راه بیندازیم معمولا از مسائل مربوط به اعتماد و اطمینان کمک می گیریم.
دستانی که دمپایی می پوشند!!!
دستانی که دمپایی می پوشند، مقدس تر از لب هایی که دعا می کنند!
خیلی سخت است دست هایت برای کسب روزی حلال روی زمین سائیده شود و پوست کف دستت کنده شود اما دم نزنی!
صبر زیادی می خواهد برای اینکه نان حلالی کسب کنی و در سرمای زمستان روی زمین سرد و آسفالت یخ زده بنشینی و طاقتت طاق نشود!دلی بزرگ می خواهد که هزینه های طاقت فرسای زندگی بر روی سرت آوار شود اما خم به ابرو نیاوری!
شاید باورش سخت باشد که هستند آدم هایی که برای اینکه عزت نفسشان خدشه دار نشود حاضرند سخت ترین کارها را به جان بخرند اما دستشان جلوی کسی دراز نشود.
ممکن است همین دور و برمان باشند اما روزمرگی و زندگی یکنواخت ماشینی، پرده غفلت بر چشمهایمان کشیده است و نمی بینیم آنچه را که باید ببینیم و می بینیم آنچه را که نباید ببینیم!
سوژه گزارش ندای ارومیـــــه، مردی است که بار زندگی شرافتمندانه ای را به دوش می کشد و مخاطب این گزارش، وجدان بیدار بشری است.
این مرد شاید برای ما ناشناخته باشد.ناشناخته از این نظر که، شاید ما فقط ظاهرش را ببینیم اما چیزی که برای ما پنهان است روح بزرگ و همت والای اوست.
اسمش مجید است و نام خانوادگی اش مرادی.سن أش در حدود 30 تا 32 به نظر می رسد.وقتی که او را دیدم اصلا باورم نشد.از کمر به پایین، دوپا نداشت و فقط بزرگمردی و اراده نیم تنه بالایی اش بود که اینگونه طعنه به تمام ادعاهای پوچ مردانگی می زد!
مجید علاوه بر خرج خانواده، هزینه دانشگاه برادرش را هم تامین می کند!
به او نزدیک شده و خودم را معرفی کردم و گفتم که خبرنگارم.
صحبت هایم را با او درباره معلولیتش شروع کردم.گفتم:دو پا نداری اما انگار اراده قوی داری!
در جوابم گفت: معلولیتم مادرزادی است و از کمر به پایین پا ندارم.
از او درباره زادگاه و خانواده اش پرسیدم.سوال کردم: اهل کجایی و خانواده تان چندنفره است؟
مجید گفت: اهل روستای گونی از توابع سرو هستم و کلا سه نفریم؛ مادرم و برادرم و خودم.پدرم هم فوت شده است.
درباره برادرش سوال کردم.گفت: او هم اکنون دانشجوی دانشگاه آزاد است و خرج دانشگاه او را هم از طریق دست فروشی تامین می کنم.
به پینه های دستانش دقت کردم و دیدم دمپایی های پاهای نداشته اش را به دستانش پوشیده است!دستان تاول زده و پوست کنده شده اش را به دقت نگاه کردم.دنیایم عوض شد و بغض کردم.
با بغض پرسیدم: هر روز فاصله بین روستای گونی سرو تا خیابان استادان را برای کار طی می کنی؟
جوابم را اینگونه داد: سه چرخه موتوردارم را کوچه بغلی پارک کرده ام و در منزل یکی از اقوام در ارومیه ساکن هستم و با این سه چرخه هر روز به اینجا می آیم.قبل از اینکه عملیات طرح روگذر مدرس اجرا شود، در آنجا دستفروشی می کردم اما بعد از مهرماه که میدان مدرس را تخریب کردند برای دستفروشی به خیابان استادان آمدم.
ادامه داد: خدایم را شاکرم که روزی ام را با نان بازوی خویش تامین می کنم.
از او خواستم نظراتش را در مورد کلمات زیر بگوید که جوابهای جالبی داد:
مادر: خوشبختی من.دست و پاهایش را می بوسم.
معلولیت: خواستن توانستن است.
مجید: نمی دانم.
کار و شغل: آرزوی دور و دراز و شاید دست نیافتنی!
خیابان استادان: محله بر و بیا و محل کار!
سه چرخه موتوردار: وسیله کسب درآمد!
دنیا: گاهی سیاه و گاهی سفید و کلا خاکستری
امید: هیچ وقت از دستش نمی دهم.
دمپایی: دست پوش.
پا: ندارم اما کاش داشتم!
مجید در پایان در حالیکه سرخ و سفید شده بود، با همان سادگی و پاکی و نجابت ذاتی اش گفت: فقط نمی خواهم تصویرم در صدا و سیما پخش شود آقای خبرنگار.
به او قول دادم که تصویرش در تلویزیون پخش نخواهد شد و شماره اش را گرفتم و گفتم: سعی خواهم کرد دنبال کارهایش را بگیرم و به نوعی رابط بین او و مسئولین برای پیگیری و تحقق خواسته هایش باشم.
وقتی مصاحبه ام تمام شد و با او خداحافظی کردم، در طول راه آدم های پولدار و خوش بحال!!! را در خیابان استادان دیدم که بعضا کمربند شلوارشان یارای نگه داشتن شلوار را نداشت یا کسانی را که سرخاب و سفیداب صورتهایشان طعنه به رنگین کمان می زد و ادعاها و ناله های شکم های سیرشان هم که إلا ماشاالله تمامی نداشت، ندارد و نخواهد داشت!
واقعا جای سوال اینجاست که مسئول محترم بیلان کاری شما چیست؟ شمایی که ادعاهایتان گوش فلک را کر کرده است و آسمان خراش لاف زدن های کاری تان، سر به سپهر گردون کشیده است، چه کاری برای مجید و امثالهم کرده اید؟
یادتان باشد سردی که مجید و نیم تنه بالایی اش روی زمین یخ زده تحمل می کند، گرمی آتش و شراره های جهنم را برای شما بدنبال خواهد داشت.
مجید هر روز در جایی می نشیند که شاید روزی صدها نفر خوش بحال و بی خیال از کنارش می گذرند و دریغ از یک جرعه توجه!
مجید در خیابانی دست فروشی می کند که هر روز برق تمیزی ماشین های چندصد میلیونی و شاسی بلند بر چشمانش می افتد.
مجید گزارش ما، شاید درآمد یکساله اش به اندازه پول لاستیک این ماشین ها نباشد اما او همچنان با امید زندگی می کند و برای کسب روزی حلال روی پاهای نداشته اش! می ایستد و هر روز آدم هایی را می بیند که فاصله طبقاتی، فکری، مالی و زندگی اش با آنها از زمین تا آسمان است.
نسب حضرت عبدالعظیم حسنی
نسب حضرت عبدالعظیم حسنی
احمد بن علی نجاشی (یکی از بزرگان علم رجال)، درباره نسب وی می نویسد: هنگامی که جنازه او را برای غسل برهنه می کردند، در جیب لباس وی نوشتهای یافت شد که در آن، نسبش، این گونه نوشته شده بود: من ابوالقاسم، عبدالعظیم بن عبدالله بن علی بن حسن بن زید بن علی بن حسن بن علی بن ابی طالب هستم . [2] براساس این نسخه از رجال النجاشی ، در نسب ایشان ، میان وی و امام حسن، پنج نفر واسطه وجود دارد ؛ لیکن در نسخه های معتبر این کتاب[3] ، میان «زید» - یعنی جدّ سوّم ایشان - و امام حسن علیه السّلام ، شخص دیگری واسطه نیست . بنابراین ، نیاکان حضرت عبدالعظیم علیه السّلام به ترتیب ، عبارت اند از :
. عبدالله بن علی
پدر عبدالعظیم، «عبدالله » نام داشت و مادرش، «فاطمه» دختر عقبة بن قیس بود.[4] عبدالله، در زمان حیات جدّش «حسن بن زید» زاده شد و چون پیش از زایشش، پدرش «علی» در زندان درگذشت، جدّش سرپرستی او را به عهده گرفت.[5]
. علی بن حسن
نام جدّ نخست عبدالعظیم، «علی» و لقب او «سدید»[7] است. وی همراه پسر عمویش عبدالله محض و گروهی دیگر از سادات حسینی، در دوران خلافت منصور بر ضدّ عبّاسیان قیام کرد. جمعی از آنان و از جمله وی ، دستگیر و به بغداد منتقل شدند . او پس از مدّتی در زندان وفات یافت . [8]
. حسن بن زید
جدّ دوّم عبدالعظیم، « حسن» نام داشت. وی تنها فرزند پسر زید بود که از بزرگان عصر خودش به شمار میرفت و در بین بنی هاشم، به بخشش، کرَم، سخاوت و خدمت به نیازمندان، شهرت داشته است. وی از سوی منصور خلیفه عبّاسی به ولایت مدینه گمارده شد؛ ولی پس از مدّتی، مورد خشم او قرار گرفت و به زندان افتاد[9] و در سال 168 ق، در هشتاد سالگی از دنیا رفت.[10]
. زید فرزند (حسن پسر علی بن ابیطالب)
جدّ سوّم عبدالعظیم، زید فرزند بزرگ امام حسن است. ایشان سرپرست اوقاف پیامبر اسلام بوده و به بزرگواری، پرهیزکاری و نیکوکاری توصیف گردیده است. شاعران، او را ستوده و مردم از هر سو به وی روی می آوردهاند.[11] وی در یکصد سالگی، چشم از جهان فرو بست[12] و در زمینی به نام «حاجز» در نزدیکی مدینه دفن گردید.
مختصری درباره استان کردستان ..
طبیعت استان کردستان
مختصری دربار استان کردستان
کردستان با گستردگی ۲۸٬۲۰۳ کیلومتر مربع در غرب ایران قرار دارد. این استان که در دامنهها و دشتهای پراکنده سلسله جبال زاگرس میانی قرار گرفته است، از شمال به استانهای آذربایجان غربی و زنجان، از شرق به همدان و زنجان، از جنوب به استان کرمانشاه و از غرب به کشور عراق محدود است. مرکز این استان، شهر سنندج است. استان کردستان براساس آخرین تقسیمات کشوری در سال ۱۳۷۵ دارای ۸ شهرستان، ۱۲شهر، ۲۱ بخش، ۷۸ دهستان و ۱۷۶۵ آبادی دارای سکنه بوده است . شهرستان های این استان عبارتند از : بانه ، بیجار ، دهگلان ٬ دیواندره ، سروآباد ٬ سقز ، سنندج ، قروه ، کامیاران و مریوان .
جاذبههای طبیعی استان کردستان :
بیشتر جنگل های استان در اطراف شهرهای بانه و مریوان واقع شده و بعد از جنگلهای شمال كشور در درجهٔ دوم اهمیت قرار دارد . در حال حاضر جنگلهای استان به صورت درختچه و بوتههای پراكنده درآمده است . معروفترین درختان جنگلی این جنگلها بلوط ، گلابی ، گردو ، سیب وحشی ، پسته وحشی ، زالزالك ، آلبالو جنگلی ، نارون ، افرا و درخت هایی مانند گز و بید وحشی در كنار رودخانه است. نواحی جنگلی استان عبارت اند از: جنگلهای مریوان (۱۸۵۰۰۰ هكتار)، جنگل های بانه (۵۰۰۰۰ هكتار)، جنگل های سقز (۷۰۰۰ هكتار) و جنگلهای منطقه سنندج كه مساحت آن حدود ۷۸۰۰۰ هكتاراست و بیشتر درغرب كامیاران و جنوب سنندج واقع شده اند. از دیگر جاذبههای طبیعی استان میتوان به پارک جنگلی آبیدر ، منطقه اورامان ، دریاچه زریوار ، آبشار بل ، چهل چشمه ، سراب قروه و آبشارکویله اشاره کرد.
کوه های استان کردستان :
رشته كوههای غرب كشور به صورت رشته هایی موازی، تمامی پهنه استان کردستان را در بر گرفته اند و محدوده طبیعی آن را تشكیل میدهند. یخچالهای قلل مرتفع، چشمه سارهای فراوان پوشش مناسب جنگلی و مرتعی دامنههای مناطق كوهستانی، به ویژه مناطق نزدیك شهرها ( آبیدر، آربابا، شاهو ) در جنوب استان کردستان عمدتا در روزهای تعطیل، پذیرای گروه زیادی از ساكنین مناطق شهری و مسافران استان هستند. مهمترین كوههای استان کردستان كه بیش از ۲۸۰۰ متر ارتفاع دارند عبارتند از : کوه کوچسار، کوه شیخ معروف، كوه پنجه علی، كوه كانی چرمه، كوه حلقه مسیر، كوه سنا سره، كوه میانه، کوه مسجد میرزا، کوه ملاکاوو، كوه حسین بك، كوه پیازه، كوه تخت، كوه هوعالی داغ، كوه چهل چشمه، كوه هواربرزه، کوه چرخ لان، کوه سراج الدین
داستان يوسف را گفتن وشنيدن به بهانه ي توست
صاحب الزمان !
داستان يوسف را گفتن وشنيدن به بهانه ي توست .
شرمنده ايم .
مي دانيم گناهان ما همان چاه غيبت توست .
مي دانيم كوتاهيها ، نادانيها و سستي هاي ما ، ستم هايي است كه در حق تو كرده ايم .
يعقوب به پسران گفت : به جستجوي يوسف برخيزيد ،
و ما با روسياهي و شرمندگي ، آمده ايم تا از تو نشاني بگيريم .
به ما گفته اند اگر به جستجوي تو برخيزيم ، نشاني از تو مي يابيم .
اما اي فرزند احمد !
آيا راهي به سوي تو هست تا به ديدارت آييم .
اگر بگويند براي يافتن تو بايد بيابانها را در نورديم ، در مي نورديم .
اگر بگويند براي ديدار تو بايد سر به كوه و صحرا گذاريم ، مي گذاريم .
اي يوسف زهرا !
خاندان يعقوب پريشان و گرفتار بودند ،
ما و خاندانمان نيز گرفتاريم ،
روي پريشان ما را بنگر . چهره زردمان را ببين .
به ما ترحم كن كه بيچاره ايم و مضطر
اي عزيزِ مصرِ وجود !
سراسر جهان را تيره روزي فرا گرفته است .
نيازمنديم ! محتاجيم و در عين حال گناهكار
از ما بگذر و پيمانه جانمان را از محبت پر كن .
يابن الحسن !
برادران يوسف وقتي به نزد او آمدند كالايي - هر چند اندك - آورده بودند ،
سفارش نامه اي هم از يعقوب داشتند .
واما …..
حجت الاسلام اسدالله پور:در بعضی از صفحات تاریخ نام عده ای که باعث تحول شده اند بیشتر می درخشد...
به گزارش روابط عمومی مدرسه علمیه فاطمه الزهرا(س)کامیاران در مراسم جشنی که به مناسبت پیروزی انقلاب اسلامی در این مدرسه علمیه برگزار گردید جناب حجت الاسلام اسدالله پوردرجمع طلاب واساتید این مدرسه مبارکه ضمن تبریک این ایام تصریح کرد:تاریخ را هنگامی که نگاه می کنیم در بعضی از صفحات آن نام عده ای که باعث تحول شده اند بیشتر می درخشد یکی از این افراد سید اولاد پیغمبر امام خمینی (ره) بودند که توانستند رژیم 5000 ساله ظلم و ستم را که در ایران بود برچینند و رژیم 50ساله پهلوی را ریشه کن کنند.
امام خمینی(ره) از شاه نترسید با اینکه دست خالی بودند و شاه تمام امکانات را در اختیار داشت.
بلکه این شاه بود که از امام خمینی می ترسید زیرا ایشان دارای زبانی لین و ید بیضا بودند که توانسته بود مردم را تحت تاثیر خویش قرار دهد . شاه زمانی که به فکر تبعید کردن امام بود هیچ کشوری حاضر نبود که ایشان را بپذیرد زمانی که این خبر به گوش امام (ره) رسید ایشان فرمودند:من حتی اگر یک وجب از دریا یا در یک وجب از خشکی زندگی کنم باز هم حرف خودم را میزنم.
انسان هنگامی که می خواهد سخن بگوید اگر می خواهد که دیگران را تحت تاثیر خویش قرار دهد باید به آرامی با او سخن گوید نه با زبانی تند که در اینصورت نتیجه ای نمی بیند.پیامبران الهی از جمله حضرت موسی (ع)زمانی که می خواست با فرعون صحبت کند به خداوند عرض کرد: رب شرح لی صدری و یسر لی امری واحلل عقده من لسانی یفقهوا قولی .
و از خداوند خواست که برادرش هارون را به عنوان معاون و وزیرش با خود ببرد که او نیز سخن بگوید و شاید فرعون تحت تاثیر حرف های او قرار گیرد.
ایشان در پایان اشاره فرمودند به اینکه به میمنت و پیروزی انقلاب اسلامی است که زن توانسته است جایگاه خویش را به دست آورد.و مادری خوب و همسری شایسته باشد که تحت تاثیر نقشه های
شیطانی غرب قرار نگیرد و نقش مهمی در خانواده ها داشته باشد که تهاجم فرهنگی به خصوص
ماهواره ها نتواند در کانون گرم خانواده آنها نقشی ایفا کند.
بیانیه مدرسه علمیه فاطمه الزهرا(س)کامیاران در رابطه با راهپیمایی 22بهمن
بسم الله الرحمن الرحیم
سلام بر تو ای مطلعِ فجر. ای سپیده سحر، ای انفجار نور، خوش آمدی. خوش آمدی که با آمدنت زنجیرهای سنگی از گردنمان گسیخت، کمرهای خمیده مان راست شد، بر لب های پژمرده مان شکوفه های تبسم نشست، در قلب های سوخته مان گلبوته های عشق و امید رویید و بر گونه های زردمان گلخنده های شادی نمودار شد. خوش آمدی که با مقدمت، عطر آزادی به جای بوی باروت در فضای میهن اسلامی مان پیچید و قفس ها شکسته شد. خوش آمدی که با آمدنت، سوز و سرما از شهر و دیارمان گریخت. خوش آمدی ای فجر پیروزی. تو طلوع آزادی وطن، بارش مهتاب، ترانه عشق، نردبان عروجی.
مقدمت را گرامی می داریم و پیامت را پاسداری می کنیم.
دوازدهم بهمن ماه سال 1357 ، سالروز ورود پربركت حضرت امام خميني(ره) به ميهن اسلامي است ، ورود مباركي كه از پس آن سالهاي تحمل سختي ، غم واندوه رقم خورد. جهانيان شاهد بودند كه چهره مصمم آن پير سفر كرده نه در موقع شرف نزول به ايران اسلامي ، كه در تمام دوران قبل و پس از پيروزي انقلاب اسلامي هرگز رنگ يأس و نااميدي به خود نگرفت ، چهره اي مصمم ، استوار، شجاع و عزت طلب اما سرشار از سادگي و دور از تكلف كه سيماي يك انسان الهي پرورش يافته در مكتب قرآن و اهل بيت (ع) را تداعي مي نمود.ورود حضرت امام (ره) يعني اميد به آزادي ،شروعي دوباره براي تلاش در جهت دينداري سازندگي و بالندگي ،مطلع رهايي از استبداد و خفقان ستم شاهي و استكبار جهاني.
در تاریخ 91/11/22کارکنان،اساتید و طلاب حوزه فاطمة الزهرا(سلام الله علیها) شهرستان کامیاران در راهپیمایی عظیم یوم الله 22 بهمن ماه همانند سایر مردم همیشه حاضر در صحنه بار دیگر به دعوت مقام معظم رهبری لبیک گفتند و با حضور یکپارچه و وحدت همگانی خود با سردادن شعار (مرگ بر آمریکا) و (مرگ بر اسرائیل) انزجار خود را نسبت به دشمن نشان دادند و به دشمن فهماندند ملت ما پایبند به اعتقادات دینی و ملتی ناب محمدی می باشد و اجازه نمی دهد که استعمارگران چشم طمع به کشورشان بیندازد و با این حضور یکپارچه خود حربه و نیرنگ دشمن را به خودشان برگرداندند به امید اینکه در آینده نه چندان دور شاهد خواری و ذلت دشمنانمان باشیم و با ظهور آقا امام زمان عدل و عدالت در سراسر جهان گسترده گردد و حق از باطل جدا گردد.
در این راهپیمایی پرشور، بروشورهایی را که توسط حوزه علمیه فاطمة الزهرا (سلام الله علیها) در رابطه با 22بهمن ماه تهیه شده بود درمیان مردم توزیع گردید در این بروشور در رابطه با تداوم 22بهمن بحث به میان آمده است . تداوم پیروزی ها ،حاصل رمز های پیروزی است . زیرا هرگز خداوند متعال نعمتی را که به قومی عطا فرمود،از آن ها باز پس نمی گیرد ،مگر آن ها خود از نگهداری آن دست بر دارند.