کرامات بزرگان
آیت الله بهجت ضمن درس در مورد آیت الله سید محمد کاظم یزدی گفته است:
وقتی در نجف شخصی دیوانه شده بود.مردم که او را در خیابانها میدیدند میگفتند: چطور شد؟ او که آدم سالمی بود؟ چرا دیوانه شد؟!! و در جواب میشنیدند:
او کسی است که در مشروطیت، سجاده از زیر پای آقا سید محمد کاظم یزدی کشید و به سید اهانت کرد،خداوند نیز او را به جنون مبتلا کرد.
عجایب نفس !!!!
جناب شیخ رجبعلی خیاط رحمة الله علیه میفرمودند:
نفس، اعجوبه ای است.شبی دیدم حجاب دارم و طبق معمول نمیتوانم حضور پیدا کنم.ریشه یابی کردم.با تقاضای عاجزانه متوجه شدم که عصر روز گذشته که یکی از اشراف تهران به دیدنم آمده بود، گفت: دوست دارم نماز مغرب و عشاء را با شما به جماعت بخوانم.
من برای خوشایند او، هنگام نماز عبای خود را به دوش انداختم و ….!
منبع: کتاب ” کیمیای محبت ” نوشته حجت الاسلام محمدی ری شهری
مقاله ای باعنوان معرفی فقیر ترین شخص روی زمین !
فقیر ترین شخص روی زمین !
خیلی از ماها کم و بیش با افراد فقیر و بی بضاعت در منطقه خودمان آشنا هستیم ولی تا حالا این سوال برای شما به وجود آمده که فقیرترین شخص روی زمین چه کسی می تواند باشد و چه خصوصیاتی دارد ؟
• مقدمه :
در این مقاله قصد دارم فقیرترین انسان روی زمین رو به شما معرفی کنم شاید با خواندن این مقاله شما هم تحت تاثیر قرار گرفتید ولی اگر این طور شد همه ما دست به دست هم بدهیم و به داد این مخلوق تنها و بی چاره بشتابیم. در دنیا کنونی که عصر پیشرفت و تکنولوژی هست شاهد آن هستیم که روز به روز بر مشکلات بشر افزوده می شود، یکی از این مشکلات مشکل فقر و تنگ دستی در جهان کنونی می باشد.
خیلی از ماها کم و بیش با افراد فقر و بی بضاعت در منطقه خودمان آشنا هستیم ولی تا حالا این سوال برای شما به وجود آمده که فقیرترین شخص روی زمین چه کسی می تواند باشد و چه خصوصیاتی دارد ؟
• ابتدا نظر شما را به یک حدیث نبوی جلب می کنم.
(أن رسول الله صلى الله علیْه وسلم قال: ” أتدْرون من الْمفْلس” قالوا الْمفْلس فینا منْ لا درْهم له ولا متاع، فقال: “إن الْمفْلس منْ أمتی یأْتی یوْم الْقیامه بصلاهٍ وصیامٍ وزکاهٍ ویأْتی قدْشتم هذا وقذف هذا وأکل مال هذا وسفک دم هذا وضرب هذا فیعْطى هذا منْ حسناته وهذا منْ حسناته فإنْ فنیتْ حسناته قبْل أنْ یقْضى ما علیْه أخذ منْ خطایاهمْ فطرحتْ علیْه ثم طرح فی النار)
(آیا می دانی مفلس کیست؟ گفتند: مفلس نزد ما کسی است که پول و دارایی نداشته باشد. فرمود: به راستی مفلس کسی است که در روز قیامت با نماز و روزه و زکات می آید در حالی که به یکی توهین کرده و به یکی تهمت زده و مال دیگری را خورده و خون شخصی را ریخته و دیگری را زده، تمام اینها از حسناتش گرفته می شود؛ اگر حسناتش تمام شود قبل از اینکه خطاهایش قضا شود، از خطاهای آنها گرفته می شود و به او منتقل می شود و در آتش افکنده می شود.) ( صحیح مسلم 4/1997 و رقم 2581 )
به نظر من فقیر واقعی به کسی گفته می شود که با داشتن ثروت بیشمار، خود موجبات فقر خود را فراهم می کند بزرگترین ثروتی که خدا به انسان عنایت نموده ثروت عمر و مهلت برای رسیدن به واقعیت و درجات عالی انسانی می باشد، ولی ما انسانها با غفلت از این نعمت فرصتها را تبدیل به نغمت می کنیم و آه و حسرت فقیری ابدی را برای خودمان توشعه می بریم.
(و لیحْملن أثْقالهمْ و أثْقالاً مع أثْقالهمْ و لیسْئلن یوْم الْقیامه عما کانوا یفْترون )
( آنها بار سنگین (گناهان) خویش را بر دوش مىکشند، و (همچنین) بارهاى سنگین دیگرى را اضافه بر بارهاى سنگین خود و روز قیامت به یقین از تهمت هایى که مىبستند سۆال خواهند شد! (عنکبوت :13)
• غفلت عامل اصلی این فقر
(و اصْبرْ نفْسک مع الذین یدْعون ربهمْ بالْغداه و الْعشی یریدون وجْهه و لا تعْد عیْناک عنْهمْ ترید زینه الْحیاه الدنْیا و لا تطعْ منْ أغْفلْنا قلْبه عنْ ذکْرنا و اتبع هواه و کان أمْره فرطاً )
( با کسانى باش که پروردگار خود را صبح و عصر مىخوانند، و تنها رضاى او را مىطلبند! و هرگز بخاطر زیورهاى دنیا، چشمان خود را از آنها برمگیر! و از کسانى که قلبشان را از یاد خود غافل ساختیم اطاعت مکن! همانها که از هواى نفس پیروى کردند، و کارهایشان افراطى است. (کهف :28)
• حرف آخر
ما همیشه باید سعی کنیم زاویه دیدمان را وسیع کنیم و آن طور نباشیم که فقط جلوی پای خودمان را ببینیم. جوری نباشد که فقر و ثروت را فقط به فقر و ثروت دنیایی خلاصه کنیم… در محاسباتی که داریم دنیایی دیگر را هم در نظر بگیریم نکند روزی فرا برسد و مشخص شود که ما فقیر ترین شخص عالم ابدیت شدیم
سیده هاجر موسوی طلبه سطح 3
توصیه های معنوی ...
توصیه های معنوی و دستورالعمل برای تزکیه نفس
• دین ناموس خداست، با گناه کردن به ناموس خدا تجاوز نکنید.
• از دنیا چشم پوشیدن اگر چه هنر است، ولی از دنیا و آخرت، هردو چشم پوشیدن خیلی هنر است.
• ای مسافر ابدی، توشه باید فراخور سفر باشد.
• دائماً طاهر باش و به حال خویش ناظر باش و عیوب دیگران را ساتر باش، با همه مهربان باش و از همه گریزان باش، یعنی با همه باش و بی همه باش.
• از أمل چشم بپوش و در عمل بکوش. مرد جستجوی باش نه گفتگوی، از دریا بخواه نه از جوی. از کلام چون فضول طعام دست بدار. سبکبار باش نه سبکسر و سبکسار. خروس در سحر به ذکر سبوحٌ قدوس در خروش است، کم از خروس مباش.
• عزیزان وقت نیست… دیر می شود!
• با شب خلوت داشته باش که انس با عالم غیب و ملکوت به بار می آورد.
• جامعه بی عرفان، کالبد بی جان است.
• الهی، آزمودم تا شکم دایر است، دل بایر است.
• الهی، وای بر من اگر از من بترسند و از تو نترسم.
• الهی، وای بر من اگر دلی از من برنجد!
• الهی، از روی آفتاب و ماه و ستارگان شرمنده ام، از انس و جان شرمنده ام، حتی از روی شیطان شرمنده ام، که همه در کار خود استوارند و این سست عهد، ناپایدار.
• الهی، گرگ و پلنگ را رام توان کرد، با نفس سرکش چه باید کرد؟
• الهی، در بسته نیست، ما دست و پا شکسته ایم.
• الهی، اگر ستار العیوب نبودی، ما از رسوایی چه میکردیم؟
• الهی، آفریدی رایگان، روزی دادی رایگان، بیامرز رایگان، تو خدایی نه بازرگان.
آیت اله حسن زاده آملی
مقاله ای باعنوان توکل؛ تکیه گاهی برای اهل دل
توکل؛ تکیه گاهی برای اهل دل
دراین مقاله فقر ذاتی نوع انسان، مفهوم توکل و تفویض و تفاوتهای آن دو را مورد کنکاش قرار داده و اهمیت، آثار و زمینه های تحقق توکل را تشریح کرده است که اینک با هم آن را ازنظر می گذرانیم.
دگرگونی و شدن، اقتضای کمالی جهان
انسان درزندگی خویش هرگامش متزلزل تر از آن است که خود بخواهد و بتواند بیاندیشد و یا بپندارد.از زمانی که خود را می یابد و با خود آشنا می شود مرگ را همانند هر تغییر و دگرگونی بنیان افکن دیگری می یابد که حضوری دایم دارد. از این رو برخی گفته اند که همواره باید پرسید چه مانده است نه این که چه گذشته است؟
به این معنا که باید از آن چه مانده پرسید نه از زندگی ای که گذشته است.برخی دیگر بر این باورند که زندگی با مرگ متولد می شود و جان می گیرد؛ چون هر زندگی در درون خود مرگ را می پروراند و هر دم آن بازدم مرگ است. البته شاید این باور، تصور و تصویری تند و نگاهی بدبینانه باشد ولی ترسیم درستی از حقیقت و بازنمایی دقیق از واقع است. این تصور و تصویر بازنمایی دقیق ذهن از وضعیت موجود بشر و بیان کننده درست مفهوم زندگی است.
زندگی به حقیقت آمیخته ای از شدن و مرگ است. مگر نه این است که حرکت جوهری و بیرونی انسان همواره به معنای شدن است و مگر نه این است که مرگ یعنی گام بلند شدن؛ به این معنا که ما درهر حرکتی در حال شدن هستیم و چه بخواهیم و چه نخواهیم این بود ما با شدن دایمی درونی و بیرونی همراه است.
شدن نیز تغییر و دگرگونی است که رخ می دهد و آدمی را گریزی از آن نیست. جهان به گونه ای آفریده شده که همه چیز آن از دایره سکون ثبات بیرون و دگرگونی جزو ذات آن قرارداده شده است. از این رو جهان بی تغییر و شدن معنا و مفهومی ندارد. اگر این شدن ها نبود هرگز چیزی به کمال نمی رسید و هیچ قوه ای به فعلیت در نمی آمد. از این رو شدن به عنوان اقتضای کمالی جهان و آفریده های آن امری اجتناب ناپذیر است.
هر شدن یعنی مرگ
هر شدنی به معنای مرگ است؛ زیرا آن چه بود، نیست می شود و چیز دیگری ایجاد و جانشین و جایگزین آن می گردد. در این میان سخن از امر ثابت و متغیر و رابطه ثابت و متغیر، مساله فلاسفه و فرزانگان است که به نظر می رسد که تاکنون پاسخ درستی نیافته اند و همچنان دغدغه آنان به شمار می رود.
شاید این ثبوت مانند هر امر دیگری در این دنیا نسبی و دارای مراتب باشد. از این رو حتی آن امر ثابت دراین دنیا به گونه ای متغیر است ولی بسیار آرام و کند این شدن را انجام می دهد به نحوی که محسوس ما نیست و کسی آن را درحال شدن نمی یابد درحالی که به گفته صدرایی حرکت جوهری حتی آن امر ثابت را از شدن بیرون نمی راند و استثنا نمی سازد.
هر شدنی، کمال نیست
اگر خوب بنگریم به آسانی درمی یابیم که هر شدنی، شدنی کمالی نیست و به جای آن که رو به بالا باشد به سمت هبوط و سقوط است. از این روست که ترسی همگانی پدید می آید و آدمی را از شدن هایش می هراساند که نکند این شدن از آن شدن های کمالی نباشد.
دراین جهان بی ثبات و دایم درحال شدن، کسی را می جوید تا تکیه گاهش شود. هم چون پیچک می ماند که به دیوار زندگی چنگ انداخته است و می کوشد خود را از تند بادهای شدن های ویرانگر نگه دارد.انسان که خود را موجودی چنین بی پـایه و اساس درحال شدن می بیند می کوشد تا به چیزی بچسبد و بدان بیاویزد، این بهترین ترسیم از حالت و وضعیت بشر است.
چه اگر خوب بنگریم وضعیت انسان بدتر از آن است که به تصویر درآمده است. نه انسان بلکه همه هستی که نامی از هستی از او برده اند با این وضعیت نابهنجار و دشوار روبه رو هستند.
اگر گفته شد که وضعیت پـیچک را دارد تصویر نارسا از وضعیت انسانی گزارش شده است. در تصویر درستی که قرآن برای موجودات هستی از جمله انسان ارایه دهد، همه موجودات چیزی جز ربط محض نیستند. به این معنا که مانند پیچک موجودی ربطی نمی باشند تا پای نسبت را دراین میانه واسطه کند و نوعی وجود حرفی برای خود قایل شود. انسان ها پذیرفته اند که اسم نیستند تا مستقل کامل باشند و بیرون از دروازه زمان و مکان تغییر قرارگرفته باشند.
چنان که پذیرفته اند فعل هم نیستند که به نوعی استقلال همراه گرفتاری در زمان و مکان و تغییر باشند، بلکه پـذیرفته اند که حرف هستند که نه وجودی مستقل و نه معنا و مفهومی کامل و یا همراه با زمان و گرفتار در تغییر دارد. این بهترین تصویری است که انسان برای خود ارایه می دهد ولی وضعیت از این هم دشوارتر است. انسان حتی نمی تواند مانند حرف و دارای وجود ربطی باشد، بلکه ربط محض است.
پیچک نیست تا نیازمند دیوار و پایه باشد، بلکه وجودی است که از معنا و مفهوم وجود تنها شدن و نیاز را ارث برده است و این گونه است که ملاصدرا آدمی را این چنین تصویر می کند که وجودی دارد که نتوان بیش از تعبیر ربط برای او واژه ای یافت. البته این نگره برخاسته از بینش قرآن است که آدمی را فقر محض و نیاز محض دانسته و می فرماید:
انتم الفقراء الی الله؛ شما نیازمند خدایید.
این نیاز در همه چیز است از وجود گرفته تا هر چیز دیگر. این گونه نیست که پس از تولد، دیگر نیازی به مادر نباشد. اصولا تولدی نیست، آن چه است تولدی در درون است نه بیرون. بنابراین اگر خداوند نظر بردارد فرو می پاشد و نیست می گردد. این فقر ذاتی است که همیشه انسان را به خدا ربط می دهد.
این تصویر قرآن از وضعیت بشر و هر آفریده دیگری است. اگر با این بینش بخواهیم زندگی کنیم نیازمند بازسازی اندیشه ها و نگرش های خود هستیم. می بایست به بازسازی رابطه خود با دیگران و جهان بپردازیم. این مسئله باعث می شود که وضعیت خود را بسیار شکننده و خطرناک بیابیم.
اکنون برخلاف پیچک که تنها به تکیه گاه و پایه نیاز داشت، به امری فراتر نیاز داریم مانند بخشی از تن وجود هستیم که بدون آن نیست و نابود می باشیم. این گونه است که مسئله توکل و تفویض، مفهوم واقعی خود را پیدا می کند.اکنون با این زاویه دید و با این تصور و تصویر از انسان به مسئله توکل می پردازیم تا نقش و جایگاه آن را در رابطه انسان و خدا بیابیم.
گستره معنایی توکل
توکل به معنای اعتماد (لسان العرب، ابن منظور؛ ج ۱۵ ص ۳۸۸) و در صورت متعدی شدن باحرف جار «علی» به معنای اعتماد کردن به دیگری است. (مفردات راغب؛ ص ۸۸۲) است. توکل بر خدا به معنای اعتماد و اطمینان به خدا کردن است. (مصباح المنیر؛ ج ۱ و ۲ ص ۶۷۰)عده ای، واژگان دیگری چون تفویض و حسبی را به معنای توکل گرفته اند، درحالی که مفاهیم و معانی این دو واژه تفاوت هایی با معنای واژه توکل دارد.
تفاوت تفویض و توکل
گاه واژه تفویض به معنای اختیار در مقابل جبر به کار می رود و گاه به معنای توکل است.تفویض واگذاری امری به خداست تا او خود مستقلا وارد عمل شود درحالی که در توکل انسان امری را خود همراه با تکیه و اعتماد بر خدا انجام می دهد. به عبارت دیگر در تفویض واگذاری صرف نهفته است ولی در توکل واگذاری استقلالی نیست بلکه خود انسان به عنوان بخشی از علت تامه عمل می کند.
وقتی امری به خدا تفویض شود به معنای آن است که خدا خود به عنوان علت تامه وارد شود و کار را به سرانجام رساند ولی در توکل این معنا نهفته است که فرد خود به عنوان بخشی از علت و عامل ایجادی عمل می کند و خداوند به عنوان علت برتر و کامل بر این تحقق و ایجاد دخالت می نماید.
از این رو شخص متوکل با توکل بر خدا اقدام به بستن پای اشتران می کند تا نگریزند. درحالی که در تفویض، شتران را به امان خدا رها کرده و از خدا می خواهد خود به عنوان علت تام و مستقل، شتران را در بند پنهان اراده الهی نگهداری کند.در نگرش اسلام و بینش قرآنی، انسان در کارهای خویش باید به اصل توکل توجه داشته باشد و برای انجام هر عملی خدا را به عنوان علت کامل درنظر بگیرد؛
زیرا هر آن ممکن است اراده الهی به امری دیگر تعلق گرفته و امور بر خلاف خواسته فرد بگردد. از آن جایی که در نگرش شیعی، جبر و تفویض به معنای استقلال شخص در عمل و یا وابستگی محض، معنا و مفهوم ندارد و امور دنیا و جهان بر پایه امر بین الامرین و منزله بین المنزلتین است بنابراین توکل معنای صحیحی می یابد.
حقیقت تفویض امور
اما سوال اینجاست که چرا در قرآن به مسئله تفویض اشاره شده و شخص، امور خویش را به خدا تفویض می کند و می فرماید: افوض امری الی الله ان الله بصیر بالعباد؛ کارم را به خدا واگذار و تفویض می کنم زیرا خداوند آگاه و بینا به بندگان است؟در پاسخ به این پرسش باید یادآور شد که تفویض امر در این آیه به معنای واگذاری باطن امور است؛
زیرا انسان به باطن امور آگاه نیست و نمی تواند به پیامدهای مسایل به طور دقیق آگاه شود. از این روست که بسیاری از چیزها را ناپسند می دارد درحالی که خیر اوست و بسا اموری را پسندیده می داند که شر او در آن نهفته است. از این فرد با تفویض امر کلی خود، از خداوند می خواهد تا او را به کمال لایق برساند. در حقیقت عاقبت به خیری را از او می خواهد و درخواست می کند که خداوند با در اختیار گرفتن زمام امر او، وی را به مقصد برساند.
توکل مرتبه ای از تفویض
اگر بخواهیم میان دو مسئله تفویض در این آیه و مسئله توکل نوعی ارتباط برقرار کنیم می توانیم بگوییم که در نگرش تفویضی، انسان ارتباط خود و خدا را همانند ارتباط ربط محض می یابد از این رو کارش را به خدا تفویض می کند و در مسئله توکل خود را موجودی ربطی می یابد از این رو با توکل به کار خویش اقدام می کند.
شاید بهتر باشد با توجه به تصویر پیش گفته دو مرتبه را درنظر بگیریم و بگوییم که در تصویر توکلی، انسان در مرتبه ای خود را می یابد که وجودی ربطی است از این رو به توکل رو می آورد و خواهان یاری خداوند می شود و او را تکیه گاه و معتمد خود قرار می دهد. درحالی که در نگرش تفویضی، انسان به وجود ربط محض خود می نگرد و از خدا می خواهد تا خودم زمان امر او را به عهده گرفته و او را به مقصد کمالی برساند و از خود دور نسازد.
بنابراین توکل مرتبه ای از مراتب تفویض است و مرتبه تفویض در مرتبه ای عالی قرار می گیرد. بیشتر مردم اهل توکل هستند؛ زیرا نگاه و نگرشی ربطی به خود داشته و وجود خود را نسبت به خدا این گونه می بینند و عمل می کنند ولی گروهی اندک شمار هستند که خود را ربط محض دانسته و اهل تفویض می باشند.
بنابراین تفویض و توکل بستگی به مراتب معرفتی و شناختی فرد از نسبت خود به خدا دارد.این اندیشه به معنای جبر نیست؛ زیرا جبر به معنای وادار کردن بر کار و عمل و ناچار شدن بر آن به قهر و غلبه است و در حقیقت فرد در ایجاد فعل خود توانایی و قدرتی ندارد. (مفردات راغب ص ۱۸۳)
درحالی که در تفویض این گونه نیست و فر دخود را می بیند ولی این دیدن، دیدن ربط محض است و درمی یابد که سررشته امور به دست قادر مطلق است پس خود را به او واگذار می کند. به یک معنا در تفویض، واگذار یخود به خدا و در توکل واگذاری کار خود به خدا و در جبر نادیده شدن خود فرد است، چنان که اختیار به معنای نادیده گرفتن خداست .
الحقیر طلبه سطح 3 موسوی
جمله ای که جهنمی شدنمان را قطعی می کند!
جمله ای که جهنمی شدنمان را قطعی می کند!
مدتی است که اصطلاحی بین مردم رایج شده است که : “اعصاب نداریم” و این جمله گویی کلید توجیه هر بد اخلاقی و بدرفتاری شده است…
اما آیا این جمله ما را از عواقب اعمال ناشایستی که انجام می دهیم مبرا می کند .
مثلا راننده ای که در خیابان در انظار عمومی زبان به فحاشی گشوده و رانندگان دیگر همه را با هم یک جا بهرمند می کند، آیا با یک کلمه گفتن “اعصاب ندارم” حق همه را به جا آورده و رضایتشان را جلب کرده است؟
یا وقتی بر اثر خستگی و کلافگی بر سر پدر و مادرمان دوست و همکارمان فریاد می کشیم و در نهایت با هزار منت گذاشتن می گوییم “اعصاب نداریم” و انتظار دلجویی هم داریم، آیا همین جا ختم موضوع است؟ تمام شد و رفت؟
پس کی می خواهیم رفتار زشت “پرخاشگری” خودمان را درمان کنیم ،کی میخواهیم حق الناس های زاییده این رذیله را از گردنمان برداریم؟
• نهی از پرخاشگری در روایات
“پرخاشگری” رذیله ای است سمی که دنیا و آخرت ما را به باد می دهد ، رذیله ای که ائمه معصومین علیهم السلام به شدت از آن نهی کرده اند :
* رسول خدا صلى الله علیه و آله فرمود: بد اخلاقى و درشت خوئى اعمال را فاسد مىکند هم چنان که سرکه شیرینى عسل را.( عیون أخبار الرضا علیه السلام / ترجمه غفارى و مستفید ج2/38/باب 31)
پیامبر خدا صلى الله علیه و آله فرمود: در مسلمان دو خصلت روا نیست: بخل و بد اخلاقى.( مشکاه الأنوار / ترجمه هوشمند و محمدى، متن، ص: 489)
در روایت آمده است که: «گناهانى که پردهها را پاره مىکند: قرض بدون نیت ادا و اسراف در خرج و بخل بر خانواده و فامیل و بد اخلاقى و کم صبرى و تنگدلى و کسالت و سبک شمردن دینداران است.» (آداب راز و نیاز به درگاه بى نیاز (ترجمه عده الداعی) 175)
* از رسول خدا پرسیدند که شومى چیست؟ فرمود بد اخلاقى.( إرشاد القلوب / ترجمه رضایى،ج1، 324)
*امام صادق علیه السلام فرمود : پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله فرمود: خداوند از توبه شخصى که داراى اخلاق بد است کراهت دارد. عرض شد که: اى رسول خدا! این چگونه است؟ فرمود: [زیرا] هنگامى که از گناهى توبه مىکند در گناهى بزرگتر از گناه گذشته واقع مىشود. (جهاد النفس وسائل الشیعه / ترجمه افراسیابى 281/ 69)
در حدیثی از پیامبر (صلى الله علیه و آله) میخوانیم که فرمودند: «بیشترین چیزی که امت من به سبب آن وارد بهشت میشوند تقوی و حسن خلق است.»
پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله نقل مىکند که فرمود: شما را سفارش مىکنم به حسن خلق زیرا خوش اخلاق بدون شک در بهشت است و از بد اخلاقى بپرهیزید که بد اخلاق بدون شک در جهنم است.( احتجاجات ( ترجمه بحار الأنوار)،ج2،350)
این هشدار پیامبر صلی الله علیه و آله را جدی بگیریم می فرمایند: بد اخلاق بدون شک در جهنم است… اگر ما دست از این کج خلقی ها و ناسازگاری هایمان که مصداق کامل بداخلاقی است برنداریم شک نکنیم که جایمان جهنم است.
• چگونه از جهنم به بهشت برویم؟
در مقابل رذیله بد اخلاقی فضیلت حسن خلق و خوش رویی را داریم که در روایات ائمه علیهم السلام بسیار به آن سفارش شده است، اگر می خواهیم از جهنمی که با بدخلقی هایمان تدارک دیده ایم رهایی یابیم راهش خاموش کردن و گلستان کردن آن با باران خوش اخلاقی و حسن خلق است.
در حدیث جامع و جالبی از امام صادق (علیه السلام) در تعریف حسن خلق چنین آمده است، یکی از یاران امام پرسید: «تعریف حسن خلق چیست؟» امام (علیه السلام) فرمودند: «با نرمش و مدارا با مردم رفتار کنی و سخن خویش را پاکیزه گردانی، و برادرت را با خوش رویی ملاقات کنی».
در حدیثی از پیامبر (صلى الله علیه و آله) میخوانیم که فرمودند: «بیشترین چیزی که امت من به سبب آن وارد بهشت میشوند تقوا و حسن خلق است».
در حدیث دیگری حضرت علی (علیه السلام) می فرمایند: «کامل ترین شما از نظر ایمان کسی است که اخلاقش نیکوتر باشد».
و در حدیث دیگری از مولای متقیان علی (علیه السلام) است که فرمودند: «حسن خلق روزیها را فراوان میکند و بر محبت دوستان میافزاید».
در حدیثی از پیامبر گرامی اسلام (صلى الله علیه و آله) آمده که فرمود: «از سوء خلق پرهیز کنید که این عمل سرانجام صاحب خود را به آتش دوزخ گرفتار میکند».
شاید بگویید: “ای بابا ولمان کنید در این شرایط خراب کی می تواند خوش رو و خوش اخلاق باشد؟مگر برای ما اعصاب گذاشته اند ؟”
بله حق با شماست برخی شرایط محیطی روح و روان ما را آزار می دهد و جایی برای آرامش نمی گذارد، با این حال باید به این نکته هم توجه داشته باشیم که تحمل این ناملایمات برای ما آرامش دنیا و آخرت را در پی دارد. و دامن زدن به این ناملایمات علاوه بر تیره کردن دنیایمان راهی است مستقیم به جهنم و سوختن و رنج کشیدن تا ابد.
امام صادق علیه السلام فرمود : «پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله فرمود: خداوند از توبه شخصى که داراى اخلاق بد است کراهت دارد. عرض شد که: اى رسول خدا! این چگونه است؟ فرمود: [زیرا] هنگامى که از گناهى توبه مىکند در گناهى بزرگتر از گناه گذشته واقع مىشود.»
پیامبر اکرم (صلى الله علیه و آله) می فرمایند: «اى على، سفارشى به تو مى کنم و آن را حفظ کن؛ زیرا اگر این سفارشم را حفظ کنى پیوسته در خیر و نیکى هستى. اى على، کسى که خشمش را ـ که بتواند آن را انجام دهد ـ فرو ببرد، خداوند در روز قیامت امنیت و ایمانى مى دهد که مزه اش را مى چشد».
پیامبر خدا (صلى الله علیه و آله) فرمودند: «إذا غضبْت فاسْکتْ؛ هرگاه خشمگین شدى سکوت کن».
اگر ما همین یک سفارش از پیامبر عزیزمان را رعایت کنیم شاهد این همه حرمت شکنی و فحاشی و قتل و …در جامعه نخواهیم بود.
ما باید بیاموزیم به جای کج خلقی و بد اخلاقی و جدال با همدیگر ،به خاطر رضای خداوند متعال شایسته ترین رفتار را به عنوان یک انسان داشته باشیم نه چون حیوانات وحشی فقط در فکر دریدن همدیگر باشیم.
از امام کاظم (علیه السلام) نقل شده که فرمودند: «منْ کف غضبه عن الناس، کف الله عنْه غضبه یوْم الْقیامه؛ هر کس خشمش را از مردم باز دارد، خداوند نیز در روز قیامت خشمش را از او باز خواهد داشت».
پیامبر گرامى اسلام (صلى الله علیه وآله) فرمودند: «إذا غضب أحدکمْ، فلیت وضأْ بالْماء الْبارد، فان الْغضب من النار؛ هرگاه یکى از شما خشمگین شد، با آب سرد وضو بگیرید، زیرا خشم از آتش است».
امام علی (علیه السلام) می فرمایند: «شر الناس من لایعفوا عن الزله و لا یستر العوره؛ بدترین مردم کسی است که از لغزش دیگران عفو و گذشت نکند و عیب پوشی ننماید».