شناخت شش خصیصه ی عالیه ی امام زمان (ع)
در میان روایات وارده از ائمه معصوم (علیهم السلام) به روایتی از حضرت رسول اکرم برخوردم که در بسیاری از کتب شیعه و سنی به آن اشاره شده است:
«مَنْ مَاتَ وَ لَم يَعرف إِِمَامَ زَمانهُ, مَاتَ مَيْتَةً جَاهِلِيَّةً» یعنی «هركس بميرد و امام زمان خود را نشناسد, مرگش مرگ جاهلي است (گویی در زمان جاهلیت مرده است).»
لذا برآن شدم تا برخی از صفات عالیه ی انسان کامل, حضرت حجه ابن الحسن العسکری (ع), را به اختصار فراوان از شرح رساله انسان کامل از دیدگاه نهج البلاغه به قلم حضرت علامه حسن زاده آملی (شارح داود صمدی آملی) برداشت نموده و در شش خصیصه اصلی به دیده شما حق جویان برسانم:
1- حضرت اباصالح المهدی (ع) ولی الله است.
ولایت جذب حقایق اسمای حق متعال و پیاده شدن تمامی آنها در متن جان انسان کامل است؛ یعنی انسان کامل به اذن الله, حکیم است و علیم, سمیع است و بصیر, رحیم است و رحمن, محیی است و ممیت, خالق است و رازق, و … خلاصه آنکه از 73 حرف اسم اعظم الهی, 72 حرف آن را دارا است و یکی دیگر آن خاص حضرت حق متعال است و بس.
بهتر است بدانیم که بر اساس روایتی از امام صادق (ع) {کافی, ج 1, ص 220, حدیث 2} به حضرت عیسی (ع) دو حرف از اسم اعظم داده شده, به موسی (ع) چهار حرف, به ابراهیم (ع) هشت حرف, به نوح (ع) پانزده حرف, به آدم (ع) بیست و پنج حرف, و به محمد (ص) و تمامی خلفای صالحش از امیرالمومنین علی (ع) تا مهدی محمد (ص) هفتاد و دو حرف داده شده است.
نکته:وقتی آینه در مقابل آفتاب قرار گیرد, از خورشید درخشش دارد؛ قلبی که به طرف ولایت باشد, نیز به نور آن متجلی خواهد شد.
2- حضرت اباصالح المهدی (ع) خلیفه الله است.
آیه کریمه ی «انی جاعلٌ فی الارض خلیفه» (بقره/125) دلالت بر این دارد که تا خدا, خداست, هرگز دست از جعل خلیفه بر نمی دارد.
روشن است که خلیفه باید هر صفاتی را که مستخلفٌ عنه (خداوند متعال) دارد, داشته باشد؛ در غیر اینصورت خلیفه نخواهد بود. اگر کسی می خواهد در میان جمعی کسی را به جانشینی خود برگزیند, باید در میان آن جمع فردی را اختیار نماید که آن فرد نسبت به دیگران به خودش شبیه تر باشد. در واقع, خلیفه الله بایستی تمامی اسمای حسنای الهی را دارا باشد.
انسان کامل (حضرت حجه ابن الحسن (ع)) در مقام ولایت و خلافت مطلقه, استعداد تمامی موجودات نظام هستی را می داند و به مقدار ظرفیت وجودی شان از جانب خداوند بر آنها فیض رسانی می کند.
3- حضرت اباصالح المهدی (ع) قطب زمان است.
حضرت امیرالمؤمنین علی (ع) در خطبه شقشقیه می فرمایند: «همچنان که سنگ آسیاب بر محور قطب دور می زند و برآن استوار و پایدار است, خلافت الهیه نیز قائم به انسان کامل است» که قطب عالم امکان است. به تعبیر دیگر, عالم به دور محور و قطب انسان کامل می چرخد.
در سوره ی مبارکه ی «عصر» وقتی خداوند به عصر قسم یاد می کند, مراد از عصر به صورت مطلق, عصر محمدی است که عصاره تمامی نظام وجود است. چرا که تمامی اسماء الله در آن جمع شده اند و مهدی آل محمد (عج) صاحب و دارنده ی این عصر است, و از اینرو به ایشان تعبیر به امام زمان و صاحب الزمان می کنیم که این دو ناظر به قطب بودن آن حضرت در این عصر است و بالاتر از وصف امام زمان , وصف صاحب الزمان است ؛ بدین معنی که حضرت مهدی (ع) نه تنها امام عالمیان است, بلکه صاحب زمان و مکان است.
4- حضرت اباصالح المهدی (ع) مصلح بریه الله است.
«بریه» به معنی خلق است و انسان کامل اصلاح کننده امور خلایق است؛ یعنی هر جانی که استعداد رسیدن به کماالات لایق انسانی را دارد, انسان کامل او را تکمیل می کند و قبض الهی را از جانب حق گرفته و به او اعطا می کند. در واقع, حضرت حجت (ع) مکمل نفوس مستعده می باشد.
5- حضرت اباصالح المهدی (ع) معدن کلمات الله است.
مخزن و اصل تمامی موجودات نظام هستی انسان کامل است و کسی که می خواهد از تمام اسرار حقایق عالم باخبر شود باید به جانب ایشان سفر کند که انسان کامل مفتاح ملک و ملکوت است و این تقرب به لفظ و زبان نیست, بلکه به قلب و حقیقت است.
نکته: یکی از راه های رسیدن به انسان کامل اسم شریف «آه» است. انسانی که از درد و اضطرار آه می کشد, انسان کامل را به فریادرسی فرامی خواند و آن وجود نازنین از او دستگیری می کند. در واقع انسانی که صاحب درد است تمامی زمینه ی رفع حاجاتش به واسطه ی همان آهی که در نهاد خود دارد مهیاست و فقط کافی است از این سرمایه درونی خود استفاده کند؛ تو گویی اصلاً او را مریض کرده اند تا از نهاد دلش یا الله بگوید و عجب آنکه همواره دردمندها از بی درد ها التماس دعا می خواهند …
توجه: آیا من و شمای منتظر امام زمان (ع) تابحال در فراق امام عزیزمان, برای رؤیت صورت و سیرت دلربایش و ظهور شریف ایشان, آهی از نهاد وجودمان کشیده ایم که کارساز باشد؟ آیا با همان سوز و آهی که از خداوند مهربان, شفای درد خودمان یا عزیزانمان را طلب کرده ایم, برای سلامتی وجود نازنین آن حضرت و تعجیل در فرج شان دعا کرده ایم؟
6- حضرت اباصالح المهدی (ع) حجت الله است.
حجت به معنای دلیل و راهنما است و انسان کامل راهنمای حق در نظام هستی است. انسان کامل به گونه ای است که وقتی کسی به چهره او می نگرد فقط حق می بیند, و اگر از او کلامی می شنود, جز حق نمی شنود و اگر از او فعل و اثری را می بیند جز حق مشاهده نمی کند.
نکته: آن کسی که لیاقت دارد تا از محضر امام زمان (ع) بهره مند شود, نیازی به ظهور جسمانی ندارد؛ بلکه به واسطه ارتقای نفسانی خود (خودسازی و توسل به وجود نازنین ایشان) از آن حضرت بهره می گیرند؛ اما در مقابل آن که در درون جانش اسباب شهود امام مطلق را فراهم نکرده است, ولو اینکه امام با بدن مبارک شان حاضر شود, بهره کافی و لازم را نخواهد برد و دیری نمی پاید که به حضرتش عادت کرده و از آنچه در درون جانش است غافل می ماند.
امام زمان (ع) انسان کاملی است که با ظهور شریف شان (که ان شاء الله نزدیک است), هفتاد و یک اسم از اسمای اعظم الهی, که تاکنون فقط یکی از آنها ظهور کرده است, قیام خواهد کرد و ما باید آنچنان خود را آماده کنیم که بتوانیم هر وقت اراده کردیم در محضر کریمه ی ایشان قرار بگیریم ؛ ان شاء الله
از نشانه های ظهور: کف دست روشنی که در فضا ظاهر می شود
عکسی را که مشاهده میکنید در یکی از سایتهای نجوم، در مقالهای به تاریخ «سوم آوریل 2009»، منتشر گردیده است، و شبیه یکی از علائمی که بطور مکرر در روایات و احادیث آمده است، و شاید بتوان گفت نشانه ظهور کسی است که همه ما در انتظار قدوم مبارکش هستیم، و بشارتی برای منتظران و مشتاقان ظهور حضرتش باشد.
این نه از باب تعیین تاریخ ظهور، بلکه از باب نزدیکی ظهور (ان شاء الله) و تنبه و عدم فراموشی ظهور حضرت مهدی (عج الله تعالی فرجهالشریف) و آمادگی دلها است، و نکته اصلی این است که تکوین و ظهور چنین صحنههایی از سحابیها در آسمان یکباره اتفاق نیفتاده، بلکه علم ناقص بشر، و تدریجی بودن آن، موجب شده با گذشت زمان و پیشرفت دانش نجوم، و دستیابی به تکنولوژیهای روز، ما بتوانیم به این تصاویر دست یابیم.
احادیث مربوط به «ظهور کف دست روشن در آسمان»، که از علائم پیش از وقوع «صیحه آسمانی» است و در اخبار رسیده از ائمه معصومین (ع) به آن اشاره گردیده است، یکی این است که پیش از ظهور آن یوسف زهرا, حضرت قائم آلمحمد (عج)، نشانههایی به وقوع می پیوندد، که خود دلالت بر قریبالوقوع بودن صیحه دارد.
به گزارش خبرگزاری مهر (آوریل 2009):
تلسکوپ چاندرا به تازگی تصویری شگفت انگیز از سحابی را به ثبت رسانده و به زمین ارسال کرده است که مشابه دست انسان بوده و تمامی انگشتان دست در آن قابل تشخیص است.
تصاویر جدیدی که به تازگی توسط سازمان ناسا ارائه شده است، صحنه ای از یک دامنه بزرگ ستاره ای را به ثبت رسانده است که ظاهری مشابه دست انسان دارد.
این تصویر توسط تلسکوپ چاندرا به ثبت رسیده و سحابی اشعه ایکسی را با 150 سال نوری وسعت نشان می دهد. در این دست کیهانی می توان به خوبی انگشتهای آبی رنگ و شبح مانند را از یکدیگر تشخیص داد. انگشت شست، اشاره، حلقه به خوبی مشخص بوده و انگشت میانی در هاله ای از ابرهای آتشین و قرمز رنگ قرار گرفته است.
به گفته اخترشناسان، این تب اختر به سرعت درحال چرخش به دور ستاره ای نوترونی است که انرژی شدیدی را به منظور شکل دهی ساختارهای پیچیده کیهانی به بیرون منتشر می کند. یکی از محصولات انرژی این ستاره، دست کیهانی است که در تصویر قابل مشاهده است.
بر اساس گزارش سی ان ان، سحابی B1509 که توسط یک ستاره فروپاشیده شکل گرفته است یکی از قدرتمندترین مولدهای الکترومغناطیسی در کهکشان به شمار می رود. این سحابی از جریان شدید الکترونها و یونهایی که در حدود هزار و 700 سال پیش در اثر پدیده ای ناشناخته جاری شده اند، شکل گرفته است.
به گفته متخصصان ناسا، ساختار انگشت مانند این سحابی نیز در اثر انرژی دهی به ذرات گازهای مجاور سحابی به وجود آمده است…
و اما برخی احادیث مربوط به ظهور کف دست روشنی در آسمان :
امیرالمؤمنین امام علی (ع) در فرازی از یک روایت، که در باب «احوال آخرالزمان» ایراد فرمودهاند، می فرمایند: «…آنگاه امور مردم هرگز اصلاح نمی شود، و هرگز نمی توانند در اطراف یک محور گرد آیند، تا هنگامی که منادی از آسمان بانگ بر می آورد که به سوی فلانی بشتابید و از او دور نشوید، سپس کف دستی در آسمان ظاهر میشود، و به سوی او اشاره میکند«.
امام صادق(ع) فرمود: نـداء (صیحه) حتمی است، و سُـفــیانی حتمی است، و یـمـانـی حتمی است، و قتل نـفـس زکـیـه حتمی است، و کـف دسـتـی که در آسمان ظاهر می شود حتمی است.
)الغیبة للنعمانی ص 262 - بحار الأنوار ج 52 ص 233)
امام رضا (ع): قبل از این امر (قیام قائم) سُـفـیـانـی و یـمـانـی و مـروانـی و شـعـیـب بن صالح و کـف دسـت خواهند بود.
)الغیبة للنعمانی ص 253- بحار الأنوار ج 52 ص 233)
درباره وفات حضرت معصومه(س)
فردا روز وفات حضرت معصومه (س)است.نام شريف آن بزرگوار فاطمه و مشهورترين لقب آن حضرت، «معصومه» است. پدر بزرگوارش امام هفتم شيعيان حضرت موسى بن جعفر (ع) و مادر مكرمه اش حضرت نجمه خاتون (س) است . آن بانو مادر امام هشتم نيز هست . لذا حضرت معصومه (س) با حضرت رضا (ع) از يك مادر هستند
ولادت آن حضرت در روز اول ذيقعده سال ١٧٣ هجرى قمرى در مدينه منوره واقع شده است. ديرى نپاييد كه در همان سنين كودكى مواجه با مصيبت شهادت پدر گرامى خود در حبس هارون در شهر بغداد شد. لذا از آن پس تحت مراقبت و تربيت برادر بزرگوارش حضرت على بن موسى الرضا (ع) قرارگرفت.
در سال ٢٠٠ هجرى قمرى در پى اصرار و تهديد مأمون عباسى سفر تبعيد گونه حضرت رضا (ع) به مرو انجام شد و آن حضرت بدون اين كه كسى از بستگان و اهل بيت خود را همراه ببرند راهى خراسان شدند.
يك سال بعد از هجرت برادر، حضرت معصومه (س) به شوق ديدار برادر و اداي رسالت زينبي و پيام ولايت به همراه عده اى از برادران و برادرزادگان به طرف خراسان حركت كرد و در هر شهر و محلى مورد استقبال مردم واقع مى شد.
اين جا بود كه آن حضرت نيز همچون عمه بزرگوارشان حضرت زينب(س) پيام مظلوميت و غربت برادر گراميشان را به مردم مؤمن و مسلمان مى رساندند و مخالفت خود و اهلبيت (ع) را با حكومت حيله گر بنى عباس اظهار مى كرد. بدين جهت تا كاروان حضرت به شهر ساوه رسيد عده اى از مخالفان اهلبيت كه از پشتيبانى مأموران حكومت برخوردار بودند،سر راه را گرفتند و با همراهان حضرت وارد جنگ شدند، در نتيجه تقريباً همه مردان كاروان به شهادت رسيدند، حتى بنابر نقلى حضرت(س) معصومه را نيز مسموم كردند.
به هر حال ، يا بر اثر اندوه و غم زياد از اين ماتم و يا بر اثر مسموميت از زهر جفا، حضرت فاطمه معصومه (س)بيمار شدند و چون ديگر امكان ادامه راه به طرف خراسان نبود قصد شهر قم را نمود. پرسيد: از اين شهر«ساوه» تا «قم» چند فرسنگ است؟ آن چه بود جواب دادند، فرمود: مرا به شهر قم ببريد، زيرا از پدرم شنيدم كه مى فرمود: شهر قم مركز شيعيان ما است.
بزرگان شهر قم وقتى از اين خبر مسرت بخش مطلع شدند به استقبال آن حضرت شتافتند; و در حالى كه «موسى بن خزرج» بزرگ خاندان «اشعرى» زمام ناقه آن حضرت را به دوش مى كشيد و عده فراوانى از مردم پياده و سواره گرداگرد كجاوه حضرت در حركت بودند، حدوداً در روز ٢٣ ربيع الاول سال ٢٠١ هجرى قمرى حضرت وارد شهر مقدس قم شدند. سپس در محلى كه امروز «ميدان مير» ناميده مى شود شتر آن حضرت در جلو در منزل «موسى بن خزرج» زانو زد و افتخار ميزبانى حضرت نصيب او شد.
آن بزرگوار به مدت ١٧ روز در اين شهر زندگى كرد و در اين مدت مشغول عبادت و راز و نياز با پروردگار متعال بود. محل عبادت آن حضرت در مدرسه ستيه به نام «بيت النور» هم اكنون محل زيارت ارادتمندان آن حضرت است.
سرانجام در روز دهم ربيع الثانى و «بنا بر قولى دوازدهم ربع الثانى» سال ٢٠١ هجرى پيش از آن كه ديدگان مباركش به ديدار برادر روشن شود، در ديار غربت و با اندوه فراوان ديده از جهان فروبست و شيعيان را در ماتم خود به سوگ نشاند .مردم قم با تجليل فراوان پيكر پاكش را به سوى محل فعلى كه در آن روز بيرون شهر و به نام «باغ بابلان» معروف بود تشييع نمودند. همين كه قبر مهيا شد دراين كه چه كسى بدن مطهر آن حضرت را داخل قبر قرار دهد دچار مشكل شدند، كه ناگاه دو تن سواره كه نقاب به صورت داشتند از جانب قبله پيدا شدند و به سرعت نزديك آمدند و پس از خواندن نماز يكى از آن دو وارد قبر شد و ديگرى جسد پاك و مطهر آن حضرت را برداشت و به دست او داد تا در دل خاك نهان سازد.
آن دو نفر پس از پايان مراسم بدون آن كه با كسى سخن بگويند بر اسب هاى خود سوار و از محل دور شدند.بنا به گفته بعضي از علما به نظر مى رسد كه آن دو بزرگوار، دو حجت پروردگار: حضرت رضا (ع) و امام جواد (ع) باشند چرا كه معمولاً مراسم دفن بزرگان دين با حضور اوليا الهي انجام شده است.
پس از دفن حضرت معصومه(س) موسى بن خزرج سايبانى از بوريا بر فراز قبر شريفش قرار داد تا اين كه حضرت زينب فرزند امام جواد(ع) به سال ٢٥٦ هجرى قمرى اولين گنبد را بر فراز قبر شريف عمه بزرگوارش بنا كرد و بدين سان تربت پاك آن بانوى بزرگوار اسلام قبله گاه قلوب ارادتمندان به اهلبيت (ع). و دارالشفاي دلسوختگان عاشق ولايت وامامت شد. سالروز وفات آن حضرت به تمام عاشقان حضرتش تسلیت باد.
آب وخاک !!!
انعکاس عشق خدا در زمین !!!
وقتی خدا بخواد ازکسی محافظت کنه!!!
به نظرتون این چی از خدا می خواد!!!
خدایا خودت میدونی کدوم ماشین کنترلی رومیگم!!!!
عذاب را از این قبرستان بردارید
علامه نوری نوشته: مردی صالح بود که همیشه در اندیشه آخرت شبها در مقبره بیرون شهر معروف به «مزار» که جمعی از صلحا در آن دفن شده بودند، به سر می برد. او همسایه ای داشت که دوران خردسالی را با هم گذرانده بودند و در بزرگی گمرکچی شده بود، پس از مرگ، او را در آن گورستان که نزدیک منزل آن مرد صالح بود به خاک سپردند.
بیش از یک ماه از مرگ گمرکچی نگذشته بود که مرد صالح او را در خواب می بیند که او حال خوشی دارد و از نعمتهای الهی بر خوردار است! به او می گوید: من از آغاز و انجام و درون و بیرون تو باخبرم، تو کسی نبودی که درونت خوب باشد و کار زشتت حمل بر صحت شود،…کارت عذاب آور بود و بس، پس از کجا به این مقام رسیدی؟
گفت: آری! چنان است که گفتی، من از لحظه مرگ تا دیروز در سختترین عذاب بودم، اما دیروز، همسر استاد اشرف آهنگر از دنیا رفته و در اینجا (اشاره به جایی کرده که پنجاه قدم از گورش دورتر بوده) به خاکش سپردند، دیشب سه مرتبه امام حسین علیه السلام به دیدنش آمدند. بار سوم فرمودند: عذاب را از این گورستان بردارند، لذا من آسایش قرار گرفتم.مرد صالح از خواب بیدار شده و در بازار آهنگران به جستجوی استاد اشرف می رود، او را یافته و از حال همسرش می پرسد، استاد اشرف می گوید: دیروز از دنیا رفته و در فلان مکان به خاکش سپردیم. مرد صالح می پرسد: به زیارت امام حسین علیه السلام رفته بود؟ می گوید: نه. می پرسد: ذکر مصیبت او می کرد؟ جواب می دهد: نه. سؤال می کند روضه خوانی داشت؟ می گوید: نه، از این سؤالات چه مقصودی داری؟ مرد صالح خوابش را نقل می کند و می گوید: می خواهم بدانم میان او و امام حسین علیه السلام چه رابطه ای بوده؟ استاد اشرف پاسخ می دهد: زیارت عاشورا می خواند.داستان های مفاتیح الجنان، اسماعیل محمدی، ص40
مضمون زیارت عاشورا از دیدگاه آیت الله بهجت(ره)
عارف فرزانه آیت اللّه بهجت (ره) می فرمود: مضمون زیارت عاشورا گواه و روشن کننده عظمت آن است، مخصوصاً وقتی آنچه در سند زیارت ملاحظه می کنیم که امام صادق علیه السلام به صفوان می فرماید: زیارت عاشورا را بخوان و در خواندن آن استمرار داشته باش، من به خواننده آن چند چیز را تضمین می کنم: زیارت او قبول، تلاشش مشکور و حاجت وی از جانب خداوند متعال بر آورده می شود و با دست خالی باز نخواهد گشت. ای صفوان! این را با ضمانتی از پدرم، و پدرم از امیرالمؤمنین علیه السلام و ایشان از حضرت رسول صلّی الله علیه وآله و رسول خدا از جبرئیل و جبرئیل از خداوند عزّوجلّ دریافت نموده، هر یک از آنها این زیارت را با این ضمانت تضمین نمودند، خداوند عزّوجل به ذات اقدس خود قسم خورده که هرکس زیارت کند حسین علیه السلام را به این زیارت از نزدیک یا دور و دعا کند به این دعا، زیارت و دعای او را قبول می کنم و خواسته اش هرچه باشد بر آورده سازم. پس از درگاه من با ناامیدی و زیان باز نگردد و او را به برآمدن حاجتش، و رسیدن به بهشت و آزادی از دوزخ خرسند و خوشحال می کنم و شفاعت او را در حق هر کس که شفاعت کند بپذیرم.(زیارت عاشورا و داستان های شگفت آن، ص 56)
فروشی نیستـــ !
دخترِ یک آدم طاغوتی بود. یک روز آمد درِ مغازه. یادم نیست چه می خواستــــــ ؛ ولی می دانم چیزی به او نفروخت. دختر عصبانی شد، تهدید هم کرد حتی!
شب با پدرش آمد دم خانه امان.نه گذاشت نه برداشت، محکم زد توی گوشِ محمود! محمود خواست جوابش را بدهد، پدرم نگذاشت. می دانست پدرش توی دم و دستگاه رژیم، برو بیایی دارد. هر جور بود قضیه را فیصله داد.
دختره، دو سه بار دیگر هم آمد درِ مغازه. محمود هم چیزی به او نفروخت که نفروخت؛ می گفت:
“ما به شما بی حجـابـــ ها چیزی نمی فروشیـــــم”
شهید محمود کاوه
دلــــم ریخـتـــــ ـــــــ وقتی بــــــاز شد غنچه و گــــل را دیدم..
عشقِ خــــــدا
دوستانش می گویند شبــــــِ قبل از عملیات صورتــــــــ محمــــد درخشش زیادی داشت؛ تا حدی که همه متوجه شده بودیم.
به او گفتیم:” محمـــــد چرا صورتـ ـــت این جوری شده؟”
لبخندی زدو گفت:
“من که عاشق خدایم.شایدخدا هم این دفعـه عاشــــ ـــــق من شده و من را به نزد خود ببرد!”
شهید محمد شریفی
حرف های شنیدنی(2) -ص67
دانستن رازهاي دروني...
ابو هاشم ميگويد: روزي امام حسن عسكري- عليه السّلام- سوار شد و به سوي صحرا رفت. من نيز با او سوار شدم. او جلو ميرفت و من نيز پشت سر بودم. ناگهان قرضهايم به ذهنم رسيد و در باره آن به فكر افتادم كه وقتش رسيده اكنون چگونه بايد آن را بپردازم.
آنگاه امام- عليه السّلام- متوجه من شد و فرمود: اي ابو هاشم! خدا قرضت را ادا ميكند. سپس از زين اسب به طرفي خم شد و با تازيانهاش خطّي در زمين كشيد و فرمود: پياده شو بردار و كتمان كن.
پس پياده شدم، ديدم شمش طلاست. برداشتم و در كفشم گذاشتم و به راه افتاديم. دوباره به فكر رفتم كه آيا با اين، تمام قرضم را ميتوانم بپردازم و اگر به اندازه قرضم نشد، بايد به طلبكار بگويم تا به همين مقدار راضي شود. و بعد در فكر خرج و پوشاك و غذاي زمستان افتادم كه چگونه آن را تهيه نمايم. باز هم امام- عليه السّلام- متوجه من شد. و دوباره به طرف زمين توجه نمود و مانند دفعه اوّل، خطي در آن كشيد و فرمود: پياده شو و بردار و به كسي نگو.
راوي ميگويد: پياده شدم و ديدم شمش نقرهاي است آن را برداشتم و در كفش ديگرم گذاشتم. كمي راه رفتن را ادامه داديم سپس برگشتيم. و امام- عليه السّلام- به منزل خود رفت و من هم به خانه خودم آمدم. نشستم و قرضهاي خود را حساب كردم و بعد طلا را وزن نمودم كه به اندازه همان قرضم بود، نه كم و نه زياد.
سپس ما يحتاج زمستان را حساب كردم كه چه چيزهايي را بايد تهيه كنم كه نه اسراف باشد و نه سختي. نقره هم به همان اندازه بود. رفتم و قرضم را پرداختم و آنچه نياز داشتم خريدم، نه كم آمد نه زياد.
______________________________
بحار: 50/ 259، حديث 20.
برخى انتظارات امام حسن عسكرى (علیه السلام) از شيعيان
انتظارات و توقّعات امام حسن عسكرى(عليه السلام) به عنوان آخرين امامى كه در جامعه حضور عينى داشته، و بعد از او غيبت صغرى و كبرا فرزندش مهدى موعود (عليه السلام) آغاز مىگردد و براى مدّت مديدى مردم و جامعه از درك حضور او محروم خواهند بود قابل اهمّيت و دقّت است، و مىتواند رهنمودهاى گرانبها و ارزشمندى باشد براى دوران غربت تشيّع و دورانى كه غبار غم هجرت مولا و محبوبشان بر دلها و پيشانى آنها سايه افكنده است، اينك به گوشههايى از انتظارات حضرتش مىپردازيم.
1- انديشه و تفكر
اساس تمام پيشرفتهاى مادّى و معنوى بشر در طول تاريخ، انديشه و تفكر از يك طرف، و سعى و تلاش و عمل از طرف ديگر بوده است. اگر بشر قرن بيستم و بيست و يكم از نظر صنعتى و تكنولوژى به موفقيتهاى چشمگيرى دست يافته، بر اثر انديشه و تلاش بوده است؛ چنان كه پيشرفتهاى معنوى جوامع و افراد نيز بر اثر بهرهورى از توان عقل و تفكر و قدرت عمل و تلاش بوده است. پيامبران، امامان و بندگان صالح الهى همگى اهل فكر و تعقل بودهاند، در منزلت ابوذر امام صادق(عليه السلام) فرمود:
«بيشترين عبادت اباذر كه رحمت خدا بر او باد، انديشه و عبرت اندوزى بود(1)»
قرآن اين كتاب الهى و آسمانى براى انديشه و تفكر، ارزش والا و حياتى قائل است و زيباترين و رساترين سخنان را درباره ارزش دانش و تعقل، و دقّت و تفقه بيان نموده است در قرآن بيش از هزار بار كلمه «علم» و مشتقات آن كه نشانه بارورى انديشه است تكرار شده و افزون بر 17 آيه به طور صريح انسان را دعوت به تفكر نموده، بيش از 10 آيه با كلمه «اُنظُرُوا؛ دقت كنيد» شروع شده است. بيش از پنجاه مورد كلمه عقل و مشتقات آن به كار رفته است و در چهار آيه نيز قاطعانه به تدبّر در قرآن امر شده است.(2)
و همچنين از كلمه فقه و تفقه و امثال آن بهره جسته است.(3)
با توجه به اين اهمّيت انديشه و تفكّر است كه امام حسن عسكرى (عليه السلام) از شيعيان خويش انتظار دارد، كه اهل انديشه و تفكر باشند. لذا فرمود:
«عَليكُم بِالفِكرِ فَاِنَّهُ حَياة قَلب البَصير وَ مَفاتيحُ اَبوابِ الحِكمَةِ ؛ بر شما باد به انديشيدن! پس به حقيقت، تفكر موجب حيات و زندگى دل آگاه و كليدهاى دربهاى حكمت است.(4)
انسانهايى كه با عقل انديشه نكنند و با چشم جانشان در ديدن حقايق دقّت بخرج ندهند در روز قيامت نابينا محشور مىشوند.
امام حسن عسكرى(عليه السلام) اين حقيقت را با گوشزد كردن آيهاى از قرآن براى اسحاق بن اسماعيل نيشابورى در طىّ نامهاى چنين بيان مىكند:
«اى اسحاق! خداوند بر تو و امثال تو از آنهايى كه مورد رحمت الهى قرار گرفته و همچون تو داراى بصيرت خدا دادى مىباشند، نعمت خويش را تمام كرده است… پس به يقين بدان اى اسحاق كه هركس از دنيا نابينا بيرون رود، در آخرت هم نابينا و گمراه خواهد بود. اى اسحاق! چشمها نابينا نمىشوند، بلكه دلهايى كه در سينهها هستند نابينا مىشوند. (بر اثر انديشه نكردن) و اين سخن خداوند در كتاب متقن خويش است آنجا كه از زبان انسان ستم پيشه بيان مىكند(5):
«پروردگارا چرا مرا نابينا محشور نمودى با اين كه داراى چشم بوديم؟ (خداوند در جواب) مىفرمايد: همان گونه كه آيات ما براى تو آمد و تو آنها را فراموش كردى، امروز نيز تو فراموش خواهى شد.(6)»
گاه امام حسن عسكرى با گوشزد اين خطر كه عدهاى در جامعه عبادت را منحصر در انجام نماز و خواندن نمازهاى مستحبى و گرفتن روزههاى واجب و مستحب مىدانند، بدون آنكه در رمز و راز آن انديشه كنند و يا در زمان و اوضاع آن تعقل نمايند، جايگاه ويژه انديشه و تفكر را اينگونه بيان مىفرمايد:
«لَيست العِبادَةُ كَثرَةَ الصِّيامِ وَ الصَّلوةِ وَ اِنّما العِبادَةُ كَثرَةُ التفكُّرِ فى اَمرِ اللّه(7)؛ عبادت به بسيارى نماز و روزه نيست، همانا عبادت تفكر بسيار در امر خداوند است».
2- ايمان گرائى و سود رسانى:
فكر و انديشه، و يا تأمّل و تدبّر آنگاه ارزش حقيقى و عينى خويش را نشان مىدهد كه منجر به ايمان و عمل و تلاش شود وگرنه تفكرى كه بدنبالش ايمان و عمل نباشد مطلوب و كارساز نيست. به همين جهت آن حضرت تأكيد فرمود كه شيعيان به دو خصلت توجّه داشته باشند «خِصلَتانِ لَيس فَوقَهُما شَىءٌ الايمانُ بِاللّه، وَ نَفعُ الاِخوان(8)؛ دو خصلت است كه برتر از آن چيزى نيست، ايمان به خداوند و فايده رساندن به برادران (دينى)».
3- به ياد خدا و قيامت بودن
ايمان برگرفته از انديشه بدنبال خود عمل و ياد خدا و همچنين انجام عبادت را در پى دارد، به همين جهت يكى ديگر از انتظارات حضرت عسكرى (عليه السلام) از شيعيان اين است كه خداوند و قيامت و رسول را فراموش نكنند. چنان كه فرمود: «اَكثرُوا ذِكرُ اللّه و ذِكرَ المَوتِ وَ تِلاوَةَ القُرآن و الصَّلاةَ عَلى النَّبى؛ زياد به ياد خداو مرگ باشيد و همواره قرآن بخوانيد و بر پيامبر(صلى اللّه عليه و آله و سلّم) (و آل او) درود بفرستيد.(9)
و هوشمندترين و زيركترين افراد كسى است كه به ياد بعد از مرگ باشد و وجدان خويش را براى رسيدگى به اعمال قاضى قرار دهد.(10)
4- حسابرسى اعمال و پاسخگويى وجدان
انتظار ديگرى كه امام حسن(عليه السلام) از شيعيان دارد، رسيدگى به اعمال و داشتن محاسبه در هر شبانه روز، و پاسخگويى وجدان اخلاقى است.
لازم است انسان در ابتداى هر روز نسبت به اعمال نيك و دورى از گناه با خود «مشارطه» و قرار دادى داشته باشد، و در طول روز مواظبت و «مراقبه» داشته باشد. و در پايان روز «محاسبه» و حسابرسى، و پاسخگويى به وجدان درونى خويش.
آنهايى هم كه مسئوليتهاى اجتماعى دارند، در مقابل مردم و جامعه مسئولند كه بايد پاسخگو باشند، علاوه بر اين در مقابل خداوند متعال، پيامبر اكرم(صلى اللّه عليه و آله و سلّم) و وجدان خويش نيز بايد پاسخگو باشند.
ممكن است عدهاى زرنگى را در آن بدانند كه از حسابرسى، و پاسخگويى فرار كنند و به نوعى طفره روند، ولى بايد بدانند كه هرگز چنين رفتارى هوشمندى و زرنگى بحساب نمىآيد، در همين زمينه است كه حضرت عسكرى (عليه السلام) خردمندانه مىفرمايد:
«اَكيَسُ الكيِسين مَن حاسب نَفسَه وَ عَمِلَ لما بَعدِ المَوت(11)؛ زيركترين زيركان (و هوشمندترين افراد) كسى است كه به حساب نفس خويش پردازد (و پاسخگوى خدا و وجدان خويش باشد) و براى پس از مرگ خويش تلاش نمايد».
5 - تقوا و پاكى راستى و امانتدارى
از مهمترين و بارزترين ويژگىهاى مورد انتظار براى شيعيان و مؤمنان دو صفت نفسانى تقوا و ورع است كه انسان را در مقابل انجام گناه و دورى از محرّمات حفظ و تقويت مىكند، و در كنار آن دو، دو صفت والاى امانتدارى و راستگويى است كه آنچنان اهمّيت دارد كه اساس نظم و انسجام و آرامش هر جامعهاى را مىتوان با تقويت و ترويج اين اوصاف در ميان افراد جامعه پىريزى نمود و مشكلات را حل و سعادت جوامع را تضمين نمود. امام حسن عسكرى(عليه السلام) با تأكيد بر اوصاف فوق و برخى اوصاف ديگر خطاب به شيعيان خود مىفرمايد:
«اُوصيكُم بِتَقوىَ اللّهِ وَ الوَرَعِ فى دِينِكم والاِجتهاد لِلّه و صِدقِ الحَديثِ وَ اَداءِ الاَمانَةِ اِلى مَن اِئتَمَنَكُم مِن بِرِّ اَوفاجِرٍ وَ طُولِ السُّجُودِ وَ حُسنِ الجَوار فَبِهذا جاءَ مُحَمَّد (ص) صَلّوا فى عَشايِرِهِم وَ اَشهِدُوا جَنائِزَهُم وعُودُوا مرضاهُم، وَ اَدّوا حُقُوقَهُم، فَاِنَّ الرَّجُل مِنكم اِذا وَرِعَ فى دِينِهِ وَ صَدَقَ فى حَديثِهِ وَ اَدّى الاَمانَةَ و حَسُنَ خُلقُه مَعَ النّاس قيلَ هذا شيعى فَيسرّنى ذلك؛(12)
شما را سفارش مىكنم به تقواى الهى و ورع در دين خود و كوشش در راه خدا، راستگويى و ردّ امانت به هركه به شما امانت سپرد (خوب يا بد) و طولانى بودن سجده و خوب همسايه دارى؛ چرا كه محمد (ص) براى اينها آمده است. در گروههاى آنها (مخالفان) نماز بخوانيد (يعنى در نماز جماعت شركت كنيد) و در تشييع جنازه آنها حضور داشته باشيد و بيمارانشان را عيادت، و حقوق آنان را ادا نماييد، زيرا اگر مردى (و فردى) از شما در دين خود ورع داشت و در سخنش راست گفت و امانت را رد كرد و اخلاقش با مردم خوب بود گفته مىشود اين شيعه است. پس من از اين (گفته) شادمان مىشوم.»
و در جاى ديگر فرمود:
«المُؤمِنُ بَرَكَةٌ عَلى المُؤمِنِ و حُجّةٌ عَلى الكافِر(13)؛ مؤمن (و شيعه) بركتى براى مؤمن و (اتمام) حجّتى براى كافر است.
6- جزء بهترينها باشيد نه بدترينها
آن امام همام گاه به بيان افراد نمونه و برتر و همين طور افراد بدتر غير مستقيم انتظار خويش را از شيعيان ابراز مىدارد كه جزء بهترينها باشيد، و آنان را اينگونه معرّفى مىنمايد:
«اورع النّاس من وقف عند الشّبهة، اعبد النّاس من اقام على الفرائض، ازهد النّاس من ترك الحرام، اشدّ النّاس اجتهاداً من ترك الذّنوب(14)؛
پارساترين مردم كسى است كه در شبهات توقف كند، عابدترين مردم كسى است كه واجبات را بهجا آورد، زاهدترين مردم كسى است كه از حرام دورى كند و كوشاترين مردم كسى است كه گناهان را ترك كند.»
در مقابل بدترينها را نيز معرّفى مىكند تاشيعيان آگاهانه يا ناآگاهانه جزء آن افراد قرار نگيرند، در حديثى آن حضرت فرمود:
«بِئسَ العَبدُ، عَبدٌ يَكون ذا وجهين وذالِسانين يَطرى اَخاهُ شاهِداً وَ يأكُلُهُ غائِباً، اِن اُعطِىَ حَسَدَهُ وَ اِن ابتَلى خانَهُ(15)؛
بدترين بندگان بندهاى است كه داراى دو چهره و دو زبان باشد، در حضور برادرش او را مىستايد و پشت سر، او را مىخورد(و غيبتش را گويد). اگر به او چيزى عطا شود، حسد مىورزد و اگر گرفتار گردد، به او خيانت مىكند.»
7- عزّت نفس و دورى از ذلّت
انسان به عزّت نفس و تكريم شخصيت بيش از همه چيز نيازمند است انسان مىتواند رنج گرسنگى و تشنگى را تحمّل كند و با فقر و ندارى بسازد امّا تحقير شخصيت و آزردگى روح و روان و پايمال شدن عزّت انسان بسادگى قابل رفع و جبران نيست، ممكن است تا پايان عمر انسان را آزار دهد، خداوند عزيز انسان را عزيز آفريده و هرگز به او اجازه تحقير ديگران و يا شخصيت خودش را نداده.
امام صادق (عليه السلام) فرمود:
«خداوند تمام امور مؤمن را به خود او واگذار نموده، ولى به او واگذار نكرده است (و اجازه نداده) كه ذليل باشد آيا سخن خدا را نشنيدهاى كه مىفرمايد:
«عزّت از آن خدا و رسول او و مؤمنان است ولى منافقان نمىدانند، پس مؤمن هميشه عزيز است و ذليل نمىباشد»(16)
به همين جهت يكى از انتظارات مهم حضرت عسكرى (عليه السلام) در دوران غيبت امام زمان (عجل اللّه تعالى فرجه الشريف) اين است كه شيعيان عزيز و با عزّت باشند و هرگز خود را ذليل نكنند، در يكجا فرمود:
«ما اَقبَحُ بِالمُؤمِنِ اَن تكُونَ لَهُ رَغبَة تُذِلُّه؛(17)
چه زشت است براى مؤمن (و شيعه) دل بستن به چيزى كه وى را خوار مىسازد».
و در جاى ديگر دلسوزانه نصيحت نمود كه:
«لا تمار فيذهب بهاؤك و لا تمازح فيحقر عليك؛
جدال و كشمكش مكن زيرا ارزش و شخصيت تو را از بين مىبرد (و موجب خوارى انسان مىشود) و شوخى (بيش از حد) مكن تا مردم به تو جرأت جسارت پيدا نكنند.»(18)
و گاه راهكارهاى رسيدن به عزّت و دورى از ذلّت را به شيعيان ارائه مىدهد و قاطعانه مىفرمايد:
«ما ترك الحقّ عزيزٌ الّا ذلّ و لا اخذ به ذليلٌ الّا عزّ؛
هيچ عزيزى حق را رها نكرد مگر آنكه خوار و ذليل شد، و هيچ ذليل و خوارى به حق عمل نكرد مگر آن كه عزيز گرديد»(19)
8 - افتخار ما باشيد نه باعث سرشكستگى ما
يكى ديگر از مهمترين انتظارات امامان مخصوصاً امام حسن عسكرى(عليه السلام) از شيعيان اين است كه از نظر رفتارى و اخلاقى به گونهاى رفتار كنند كه در بين جامعه بشرى عموماً و در بين مسلمانان خصوصاً الگو و نمونه باشند تا آنجا كه مردم بگويند اينها شيعيان على(عليه السلام) و امامان معصوم هستند، و اينها تربيت يافتگان مكتب اهل بيت مىباشند.
به همين جهت حضرت عسكرى عاجزانه درخواست مىفرمايد:
«اِتَّقُوا اللّهَ وَ كُونُوا زَيناً وَلا تَكُونُو شَيناً، جَرّوا اِلَينا كُلَّ مَوَدَّةٍ، وَ ادفَعُوا عَنّا كُلَّ قَبِيحٍ، فَاِنَّهُ ما قيلَ فِينا مِن حَسَنٍ فَنَحنُ اَهلُهُ و ما قيل فينا مِن سوءٍ فَما نَحن كذلك…(20)
از خدا پروا نماييد و زينت ما (مايه سرافرازى) باشيد نه مايه ملامت (سرافكندگى)، همه دوستىها را به سوى ما جذب كنيد و هر زشتى را از ما دور نماييد؛ زيرا هر خوبى كه در حق ما گفته آيد ما شايستگى آن را داريم و هر بدى كه درباره ما بر زبان برآيد ما چنان نيستيم…(چرا كه) خداوند ما را پاك شمرده و هيچ كس غير از ما نمىتواند ادّعاى چنين مقامى را نمايد مگر اين كه دروغ پرداز باشد.»
9 - از رياست طلبى پرهيز كنيد
از صفاتى كه سخت گمراه كننده و خطرناك است مقام خواهىها و رياستطلبىها است، بر كسى پوشيده نيست كه رياستطلبىها چه ضربات شكنندهاى بر پيكر اسلام وارد نموده و همين رياستطلبى بود كه خلافت را از مسير اصلى خويش خارج نموده و پيش آمد آنچه كه پيش آمد، و اين فرياد فاطمه (سلام اللّه عليها) است از دست رياستطلبى گروهى كه خلافت را غصب نمودند، آنجا كه فرمود:
«امّا (افسوس) كسى را مقدم داشتند كه خداوند او را كنار زده بود و كسى را كنار زدند كه خداوند او را مقدّم داشت، تا آنجا كه ره آورد بعثت را انكار كردند و به بدعتها روى آوردند، آنها هوا پرستى و شهوت (و رياستطلبى) را برگزيدند و بر اساس رأى و نظر شخصى عمل كردند هلاك و نابودى بر آنان باد، آيا نشنيدند كلام خدا را كه فرمود:
«پروردگار تو آنچه را كه مىخواهد خلق مىكند و هرچه را بخواهد اختيار مىكند و براى آنان اختيارى نيست…(21)».
افسوس (كه سران سقيفه) آرزوها(و رياستطلبىهاى) خود را در دنيا تحقق بخشيدند و از آينده غافل ماندند، خدا نابودشان گرداند و آنان را در كارهايشان گمراه كند…(22)»
و امروز در جامعه خود نيز شاهد رياستطلبىها و مقام خواهىها هستيم. خدا مىداند كه چه بودجههاى كلانى در راه رسيدن به رياست خرج شده و مىشود. و از چه وسيلههايى كه براى رسيدن به مقام استفاده شده است و مىشود. عدهاى براى رسيدن به مقام از آزادىهاى خلاف قانون و نامشروع نيز پشتيبانى كردند، و عدهاى نيز براى رسيدن به رياست از تخريب ديگران بهرهجسته و يا اسلام و ارزشهاى اسلامى را سپر رياستطلبىهاى خويش قرار دادند و…
شرح اين هجران و اين خون جگر اين زمان بگذار تا وقت دگر
امام حسن عسكرى(عليه السلام) با توجّه به اين خطرها است كه دردمندانه مىفرمايد:
«اِيّاكَ وَ اَلاذاعَةَ وَ طَلَبَ الرِّياسَة فَاِنَّهُما يَدعُوانِ اِلَى الهَلكَة؛ از افشاى اسرار(ما اهلبيت(عليهم السلام) و رياست خواهى دورى كن كه اين دو مايه هلاك و نابودى است.»(23)
10 - استوارى بر دين و ولايت در دوران غيبت
آخرين انتظارى كه در اين سطور بدان اشاره مىشود، انتظار حضرت عسكرى(عليه السلام) از شيعيان خويش است در دوران غيبت كبراى امام زمان(عجل اللّه تعالى فرجه الشريف)، چرا كه يكى از دورانهاى بسيار سخت و طاقت فرسا كه صبر و استوارى فراوانى مىطلبد همين دوره است، انتظار آن حضرت اين است كه مردم و شيعيان دوران غيبت را تحمّل كنند و از خود بردبارى و استقامت بخرج دهند، و بر دين الهى و امامت و ولايت ثابت و استوار بمانند، و دائماً براى ظهور مهدى موعود (عجل اللّه تعالى فرجه الشريف) دعا نمايند، چرا كه
«وَ اللّهِ لَيَغيبَنَّ غَيبَةً لايَنجُوا فيها مِن الهَلَكَةِ اِلّا مَن ثَبّته اللّهُ عَزَّ وَ جَلَّ بِاِمامَتِهِ وَ وَفّقَهُ لِلدّعاء بتَعجيل فَرَجِه؛ به خدا سوگند(حضرت مهدى) غيبت طولانى خواهد داشت كه نجات پيدا نكند در آن دوران مگر كسانى كه خداوند عزيز و جليل بر قائل بودن (و اعتقاد) به امامت او استوارش نگهدارد، و توفيق دهد كه براى فرج آن حضرت دعا نمايد(24)»
سخن را با اشعارى به ياد آن سفر كرده به پايان مىبريم:
فكر بلبل همه اين است كه گل شد يارش
گل در انديشه كه چون عشوه كند در كارش
اى كه از كوچه معشوقه ما مىگذرى
با خبر باش كه سر مىشكند ديوارش
اگر از وسوسه نفس و هوا دور شوى
به يقين ره ببرى در حرم اسرارش
آن سفر كرده كه صد قافله دل همره اوست
هركجا هست خدايا به سلامت دارش
—————————————————–
1. بحارالانوار، ج 22، ص 431.
2. سوره نحل، آيه 44؛سوره آل عمران، آيه 191 و سوره نحل، آيه 69.
3. آمار استخراج شده بر اساس اطلاعات كتاب «المعجم المفهرس» محمد فؤاد عبدالباقى (دارالحديث القاهره) مىباشد.
4. محمد باقر مجلسى، بحارالانوار، ج 8، ص 115 و الحكم الزاهرة، ج 1، ص 19.
5. على بن شعبه حرّانى، تحف العقول، ص 513 و 514.
6. سوره طه، آيه 126.
7. بحارالانوار، ج 71، ص 322، وسائل الشيعه، ج 11، ص 153 ؛ اصول كافى، ج 2 ص 55 و تحف العقول، ص 518، حديث 13.
8. تحف العقول، ص 518، حديث 14.
9. همان، ص 487.
10. حر عاملى، وسائل الشيعه، ج 16، ص 98.
11. همان.
12. همان، ج 8، ص 389، حديث 2 و تحف العقول، ص 518، حديث 12 و ميزان الحكمه، ج 10، ص 491.
13. تحف العقول، ص 519، حديث 20 و درچاپ انتشارات آل على(ع) ص 892، روايت 20.
14. همان، ص 519 ح 18، و انوار البهيّة، شيخ عباس قمى، ص 318.
15. تحف العقول (همان) ص 518، ح 14 و در چاب انتشارات آل على(ع)، ص 892 روايت 14.
16. ميران الحكمه، ج 5، ص 1957.
17. تحف العقول، ص 520.
18. بحارلانوار، ج 75، ص 371، ميزان الحكمه، ج 9، ص 135.
19. تحف العقول، ص 520 و در چاپ انتشارات آل على (ع)، ص 894، روايت 35.
20. همان، ص 518 و در چاپ آل على(ع)، ص 890، روايت 12.
21. سوره قصص، آيه 68.
22. محمد باقر مجلسى، بحارالانوار (بيروت، داراحياء التراث)، ج 36، ص 353 و ر - ك احقاق الحق ج21، ص 26.
23. تحف العقول (انتشارات آل على (ع)) ص 888، روايت 4.
24. شيخ صدوق، كمال الدين، ج 2، ص 384.
سيري در سيره فردي و اجتماعي امام حسن عسكري (علیه السلام)
امام حسن عسكري عليهالسلام در روز جمعه هشتم ربيع الثاني سال 232 هجري قمري در مدينه منوره چشم به جهان گشود. پدر بزرگوار آن حضرت امام هادي عليهالسلام و مادر مكرمهاش بانوي عارفه ايست كه به نامهاي «سليل»، «حديثه» و «سوسن» خوانده ميشود.1 مدت امامت امام حسن عسكري عليهالسلام شش سال بود كه از سال 254 هجري قمري شروع و در سال 260 با شهادت آن حضرت پايان يافت. امام حسن عسكري عليهالسلام در طول مدت زندگاني و به ويژه در دوران امامت خويش به واسطه مبارزه با طاغوتهاي زمان در تبعيد و زندان و تحت نظر به سر ميبرد و سرانجام در هشتم ربيع الثاني سال 260 و در 28 سالگي در شهر سامراء و توسط احمد معتمد، پانزدهمين خليفه عباسي به طرز مرموزي مسموم و به شهادت رسيد.2 زندگي آن حضرت در دوران شش تن از خلفاي ستمگر عباسي سپري شد كه به ترتيب جعفر متوكل، محمد منتصر، ابوالعباس احمد مستعين، ابو عبدالله معتز، محمد مهتدي و احمد معتمد ميباشد.
از آنجايي كه امام عسكري عليهالسلام را در محّله عسكر ـ كه محل سكونت سپاهيان ترك عباسي بود ـ جاي داده بودند به آن حضرت عسكري ميگويند.
حضرت حجةبن الحسن امام زمان عليهالسلام يگانه فرزند و جانشين امام حسن عسكري عليهالسلام است كه بعد از آن حضرت سكاندار كشتي ولايت و امامت گرديد و امروزه آفتاب وجودش در پشت پرده غيب قرار گرفته است و به اراده خداوند متعال ظهور نموده و جهان را با نور وجودش پر از عدل و داد خواهد ساخت.
در مورد امامت امام عسكري عليهالسلام روايات متعددي از ائمه معصومين عليهمالسلام نقل شده است كه يكي از آن روايات چنين است: يحيي بن يسار قنبري ميگويد: امام هادي عليهالسلام چهار ماه قبل از شهادت خويش به فرزندش امام حسن عسكري عليهالسلام وصيت كرد و به امامت و خلافت او اشاره نمود و در آن حال مرا به همراه عدهاي از دوستان و شيعيان بر آن گواه گرفت.3 در اين نوشتار فرازهايي از ويژگيهاي برجسته فردي واجتماعي آن حضرت را ميخوانيم:
1 ـ عبادت امام عسكري عليهالسلام همانند پدران گرامي خود در توجه به عبادت خدا نمونه بود. آن حضرت به هنگام نماز از هر كاري دست ميكشيد و چيزي را بر نماز مقدم نميداشت. ابوهاشم جعفري در اين مورد ميگويد: روزي به محضر امام يازدهم مشرف شدم، امام مشغول نوشتن چيزي بود، وقت نماز رسيد، امام نوشته را كنار گذاشته و به نماز ايستاد…4 عبادت امام عسكري آن چنان قلبها را مجذوب خود مينمود كه ديگران را به ياد خدا ميانداخت و حتي افراد گمراه و منحرف رابه راه صحيح هدايت نموده و اهل عبادت و تهجد مينمود و بدترين افراد در اثر جذبه ملكوتي آن بزرگوار به بهترين انسانها تبديل ميشدند.
روزي برخي از عباسيان از صالح بن وصيف (رئيس فرماندهان نظامي مهتدي عباسي) خواستند كه بر امام عسكري عليهالسلام سختگيري نمايد. او گفت: دو نفر از بدترين و سختگيرترين زندانبانان خود را بر ابو محمدابن الرضا (امام عسكري عليهالسلام ) گماشتهام، امّا آن دو در اثر معاشرت با او منقلب شده و در عبادت و مناجات به مراحل عالي قدم گذاشتهاند. سپس آندو زندانبان را فراخوانده و در حضور عباسيان از حالات امام عسكري عليهالسلام سؤال كرد و آنان گفتند: ما چه بگوييم در مورد كسي كه روزها روزه ميگيرد و همه شب به عبادت ميايستد و به غير ذكر و سخن خدا هيچ سخن ديگري بر زبان نميآورد و هنگامي كه به ما نظاره ميكند، بر بدن ما لرزه افتاده و كنترل خود را از دست ميدهيم! وقتي عباسيها چنين ديدند منقلب شده و برگشتند.5 2 ـ سخاوت از آنجا كه امامان معصوم عليهمالسلام برترين نمونه و اسوه كامل صفات عاليه انساني بودند، رفتار آنان در همه ابعاد ميتواند براي پيروانشان درسآموز باشد. و يكي از آن صفات زيبا، سخاوت است. ما در مورد سخاوت امام عسكري عليهالسلام فقط به نقل يك روايت بسنده ميكنيم:
محمد بن علي ميگويد: زماني بر اثر تهيدستي كار زندگي بر ما سخت شد. پدرم گفت: بيا با هم به نزد ابو محمد (امام عسكري عليهالسلام ) برويم. ميگويند او مردي بخشنده است و به جود و سخاوت شهرت دارد. گفتم: او را ميشناسي؟ گفت: نه، او را هرگز نديدهام.
با هم به راه افتاديم. در بين راه پدرم گفت: چقدر خوب است كه آن بزرگوار دستور دهد به ما 500 درهم بپردازند! تا با آن نيازهايمان را برطرف كنيم. دويست درهم براي لباس، دويست درهم براي پرداخت بدهي و صد درهم براي مخارج ديگر!
من پيش خود گفتم: كاش براي من هم سيصد درهم دستور دهد كه با صد درهم آن يك مركب بخرم و صد درهم براي مخارج و صد درهم براي پوشاك باشد تا به كوهستان (در اطراف همدان و قزوين) بروم. هنگامي كه به سراي امام رسيديم، غلام آن حضرت بيرون آمده و گفت: علي بن ابراهيم و پسرش محمد وارد شوند. چون وارد شده و سلام كرديم، امام به پدرم فرمود: «يا عَلِيُّ! ما خَلَّفَكَ عَنّا اِلي هذَا الوَقْتِ؟؛ اي علي! چرا تا كنون نزد ما نيامدهاي؟» پدرم گفت: اي آقاي من! خجالت ميكشيدم با اين وضع نزد شما بيايم.
وقتي از نزد آن حضرت بيرون آمديم، غلام آمده و كيسه پولي را به پدرم داد و گفت: اين پانصد درهم است، دويست درهم براي پوشاك، دويست درهم براي بدهي و صد درهم براي مخارج ديگر. آنگاه كيسهاي ديگر درآورده وبه من داد و گفت: اين سيصد درهم است، صد درهم براي خريد مركب و صد درهم براي پوشاك و صد درهم ديگر براي ساير هزينهها، اما به كوهستان نرو بلكه به سوراء برو… .6 3 ـ زهد و سادهزيستي كامل بن ابراهيم مدني در مورد زهد و ساده زيستي امام عسكري عليهالسلام ميگويد: جهت پرسيدن سؤالاتي به محضر آن حضرت شرفياب شديم. هنگامي كه به حضورش رسيديم، ديدم آن گرامي لباسي سفيد و نرم به تن دارد. پيش خود گفتم: وليّ خدا و حجت الهي خودش لباس نرم و لطيف ميپوشد و ما را به مواسات و همدردي با برادران ديني فرمان ميدهد و از پوشيدن چنين لباسي باز ميدارد. امام در اين لحظه تبسم نمود و سپس آستينش را بالا زد و من متوجه شدم كه آن حضرت پوشاكي سياه و زبر بر تن نموده است. آنگاه فرمود: «يا كامِلُ! هذا لِلّهِ وَ هذا لَكُمْ؛ اين لباس زبر براي خداست و اين لباس نرم كه روي آن پوشيدهام براي شماست!7» 4 ـ جذب عواطف و صيد دلهاي مشتاق فضائل و كمالات معنوي آن حضرت موجب شده بود كه دوست و دشمن شيفته آن حضرت شده و از صميم قلب به آن حضرت ارادت بورزند و وجود گرامي امام را خواسته يا ناخواسته محترم شمارند. به دو نمونه در اينجا اشاره ميكنيم:
1 ـ احمد بن عبيدالله بن خاقان قمي نماينده خليفه عصر و متصدي خراج شهر قم بود. او با اينكه يكي از دشمنان سرسخت و از آزار دهندگان اهل بيت عليهمالسلام بود، در مورد ويژگيهاي اخلاقي امام حسن عسكري عليهالسلام ميگويد: من در شهر سامراء هيچ كس از علويان را ازلحاظ رفتار و وقار و پاكدامني و نجابت و بزرگواري برتر از ابومحمد ابن الرضا (امام عسكري عليهالسلام ) نه ديدم و نه شناختم. او در ميان خاندان خويش و قبيله بني هاشم و سرلشكران و وزيران و ساير مردم و حتي در ميان سالخوردگان و اشراف محترمتر و عزيزتر از همه بود، اين حقيقت را من با چشم خودم مشاهده كردم.
روزي در كنار پدرم ـ كه يكي از افراد سرشناس دستگاه خلافت بود ـ ايستاده بودم و در آن روز پدرم جلسه عمومي داشت وهمه افراد را به حضور ميپذيرفت. ناگهان نگهبانان خبر آوردند كه ابو محمد، ابن الرضا دم در ايستاده است. پدرم با صداي بلند گفت: اجازه دهيد وارد شود.
من از اين گفت و گو شگفت زده شدم، زيرا تا آن لحظه نديده بودم كه در حضور پدرم جز خليفه و وليعهد وي، كس ديگري را با كنيه به او معرفي نمايند. سپس تازه جواني گندمگون، خوش قامت، زيباروي و با اندامي موزون، با جلال و وقار ويژه وارد اتاق شد. پدرم با ديدن وي از جاي برخاست و چند قدم به استقبالش رفت، با آنكه تا آن لحظه نديده بودم كه چنين رفتاري را با يك نفر هاشمي و يا يكي از فرماندهان لشكري نشان داده باشد. چون نزديكش رسيد، دست بر گردن او انداخته و از صورت و سينهاش بوسيده و دستش را گرفت و در روي تخت خود نشانيد وخودش نيز پهلوي او نشست و با او به گفت و گوي صميمانه پرداخت.
پدرم در ضمن صحبت به او «فدايت شوم» ميگفت. از برخورد احترامآميز پدرم با اين جوان ناشناس هر لحظه بر حيرتم افزوده ميشد. هنگام خداحافظي پدرم با احترام فوق العاده او را بدرقه كرده و او رفت.
احمد بن خاقان در ادامه ميافزايد: بعد از رفتن او، من به غلامان پدرم گفتم: اين چه كسي بود كه او را در حضور پدرم با كنيه ياد كرديد و پدرم با او اين چنين رفتاري محترمانه داشت؟!
گفتند: او يكي از علويان است كه به او حسن بن علي ميگويند وبه ابن الرضا معروف است. شگفتي من بيشتر شد. هنگام شب وقتي پدرم تنها شد، به او گفتم: پدر! اين جوان كه صبح او را ديدم چه كسي بود كه نسبت به او چنين احترام نمودي و در گفت و گوي با او «فدايت شوم» ميگفتي؟! و خودت و پدر و مادرت را فدايش ميساختي؟ گفت: «پسرم! او امام رافضيان است، او حسن بن علي است كه به ابن الرضا معروف است.» آنگاه پدرم بعد از اندكي سكوت درادامه سخنانش چنين گفت: پسر جان! اگر حكومت از دست خلفاء بني عباس بيرون رود، هيچ كس از بني هاشم جز او سزاوار آن نيست و اين به جهت فضيلت، پاكدامني، زهد و پرهيزگاري و اخلاق شريف و شايستگي ذاتي اوست. اگر پدر او را ديده بودي، مردي بزرگوار، نجيب و شخصيت با فضيلتي را ديده بودي.» با شنيدن اين سخنان انديشه و نگرانيم دو چندان شد و خشمم نسبت به پدر افزون گشت. به نظرم سخنان پدر اغراقآميز ميآمد و بعد از آن دلم ميخواست در مورد حسن بن علي پرس و جو كنم و پيرامون شخصيت وي كاوش و بررسي نمايم. از هيچ يك ازبني هاشم و سران سپاه ونويسندگان و قاضيان و فقيهان و ديگر افراد، درباره حسن بن علي سؤالي نكردم مگر آنكه او را نزد آنان در نهايت بزرگي و ارجمندي يافتم. مقام بلند و سخنان نيك و تقدم بر فاميل و ساير بزرگان، از جمله ويژگيهايي بود كه من از زبان آنان در ستايش حسن بن علي شنيدم. بعد از اين، ارزش و مقام وي در نظرم بزرگ آمد و فهميدم كه دوست و دشمن او را به نيكي ياد كرده و ميستايند.
احمد بن خاقان در ادامه سخنان خويش بعد از نقل ماجراي شهادت امام حسن عسكري عليهالسلام ميگويد: بعد از رحلت او، جعفر(برادر امام حسن عسكري عليهالسلام ) نزد پدرم آمد و گفت: «مقام و منصب برادرم را به من بده. من سالي بيست هزار دينار برايت ميفرستم.» پدرم به او تندي كرده و گفت: اي احمق! سلطان به روي كساني كه به امامت پدر و برادرت معتقد بودند شمشير كشيد تا آنها را از عقيدهشان برگرداند و نتوانست اين كار را عملي سازد(زيرا مردم از روي اخلاص و صميميت به آنها معتقد بودند.) پس اگر شيعيان، پدر و برادر تو را امام ميدانند، نيازي به سلطان و غير سلطان نداري كه منصب آنها را به تو بدهند و اگر نزد شيعيان اين منزلت را نداري، بوسيله ما بدان نخواهي رسيد.
پدرم به خاطر اين سخن جعفر، او را پست و كم عقل خواند، وي را بيرون كرد و تا زنده بود به او اجازه ورود نداد.8 2 ـ محمد بن اسماعيل ميگويد: عليبن نارمش كه دشمنترين افراد نسبت به اولاد علي بن ابيطالب عليهمالسلام بود، موظف به زندانباني امام حسن عسكري عليهالسلام شد. به او دستور دادند كه هر چه ميتواني بر او سخت بگير. حضرت عسكري عليهالسلام بيش از يك روز نزد او نبود كه احترام و بزرگداشت آن حضرت در نظر او به جايي رسيد كه در برابر امام عسكري عليهالسلام چهره بر خاك ميگذاشت و ديده از زمين بر نميداشت. امام از نزد او خارج شد در حالي كه بصيرت او به آن حضرت از همه بيشتر و ستايشش براي او از همه نيكوتر بود.9 5 ـ پرورش نيروي تفكر و تعقل در افراد اسحاق كندي فيلسوف عراق بود. او به تأليف كتابي با موضوع تناقضات قرآن همت گماشت. او آن چنان با شور و علاقه مشغول تدوين اين كتاب گرديد كه از مردم كناره گرفته و به تنهايي در خانه خويش به اين كار مبادرت ميورزيد، تا اينكه يكي از شاگردانش به محضر پيشواي يازدهم شرفياب شد.
امام به او فرمود: «آيا در ميان شما يك مرد رشيد پيدا نميشود كه استاد شما را از اين كارش منصرف سازد؟!» عرض كرد: ما از شاگردان او هستيم، چگونه ميتوانيم در اين كار يا كارهاي ديگر به او اعتراض كنيم؟!
امام فرمود: «آيا آنچه بگويم به او ميرساني؟» گفت: آري. فرمود: «نزد او برو با او انس بگير و او را در كاري كه ميخواهد انجام دهد ياري نما، آنگاه بگو سؤالي دارم، آيا ميتوانم از شما بپرسم؟ به تو اجازه سؤال ميدهد. بگو: اگر پديدآورنده قرآن نزد تو آيد، آيا احتمال ميدهي كه منظور او از گفتارش معاني ديگري غير از آن باشد كه پنداشتهاي؟ خواهد گفت: امكان دارد. و او اگر به مطلبي توجه كند، ميفهمد و درك ميكند. هنگامي كه جواب مثبت داد، بگو: از كجا اطمينان پيدا كردهاي كه مراد و منظور عبارات قرآن همان است كه تو ميگويي؟ شايد گوينده قرآن منظوري غير از آنچه تو به آن رسيدهاي داشته باشد و تو الفاظ و عبارات را در غير معاني و مراد متكلّم آن به كار ميبري؟!» آن شخص نزد اسحاق كندي رفت و همانطوري كه امام به او آموخته بود، با مهرباني تمام با او انس گرفت، سؤال خود را مطرح كرد و او را به تفكر و انديشيدن وادار نمود. اسحاق كندي از او خواست سؤال خود را تكرار كند، در اين حال به فكر فرو رفت و اين احتمال به نظر او ممكن آمده و قابل دقت بود، براي همين شاگردش را قسم داد كه منشأ اين پرسش را براي او بيان كند. او گفت: به ذهنم رسيد و پرسيدم. استاد گفت: باور نميكنم كه به ذهن تو و امثال تو اين پرسش خطور نمايد، راستش را بگو، اين سؤال را از كجا آموختهاي؟ شاگرد گفت: ابو محمد عسكري به من ياد داد. استاد گفت: آري، الان حقيقت را گفتي. چنين سؤالي جز از آن خاندان نميتواند باشد. آنگاه نوشتههاي خود را در اين زمينه در آتش سوزانيد.10 6 ـ ترويج فرهنگ صرفه جويي برنامه ريزي صحيح در زندگي موجب رشد اقتصادي و از زير ساختهاي توسعه اجتماعي و بالندگي اقتصادي يك جامعه محسوب ميشود. در سيره امام حسن عسكري عليهالسلام در اين رابطه نكات قابل توجهي وجود دارد و در ذيل نمونهاي از آن را ميخوانيم:
محمد بن حمزه سروري ميگويد: توسط ابوهاشم جعفري -كه با هم دوست بوديم- نامهاي به محضر امام عسكري عليهالسلام نوشته و درخواست كردم كه آن حضرت دعا كند تا خداوند متعال در زندگي من گشايشي ايجاد بفرمايد. وقتي كه جواب را توسط ابوهاشم دريافت كردم، آن حضرت نوشته بود: «ماتَ ابْنُ عَمِّكَ يَحْييَ بْنِ حَمْزَة وَ خَلَّفَ مِأَةَ أَلْف دِرْهَمٍ وَ هِيَ وارِدَةٌ عَلَيْكَ، فَاشْكُرِاللّهَ وَ عَلَيْكَ بِالأِْقْتِصادِ وَ اِيّاكَ وَ الْأِسْرافَ، فَاِنَّهُ مِنْ فِعْلِ الشَّيْطَنَةِ؛ پسر عمويت يحييبن حمزه از دنيا رفت و مبلغ صد هزار درهم ارث باقي گذاشت و اين درهمها بر تو وارد ميشود (به ارث به تو ميرسد) پس خدا را سپاسگذاري كن و بر تو باد به ميانه روي، و از اسراف بپرهيز كه اسراف از رفتارهاي شيطاني است.» بعد از چند روزي، پيكي از شهر حرّان آمده و اسنادي را مربوط به دارايي پسر عمويم به من تحويل داد. من با خواندن نامهاي كه بين آن اسناد وجود داشت، متوجه شدم كه پسرعمويم يحييبن حمزه دقيقا همان روزي فوت كرده است كه امام عليهالسلام آن خبر را به من داد.
به اين ترتيب از تنگدستي و فقر رهايي يافته و بعد از اداي حقوق الهي و احسان به برادرهاي دينيام، طبق دستور امام عليهالسلام زندگي خود را بر اساس ميانه روي تنظيم نموده و از اسراف و ولخرجي پرهيز نمودم و به اين ترتيب زندگي ام سامان يافت در حالي كه در گذشته فردي مبذّر و اسراف كار بودم.11 7 ـ تأكيد بر اصل قرآني تقيه امام عسكري عليهالسلام براي حفظ نهضت اسلامي و ترويج فرهنگ اهل بيت عليهمالسلام از روشهاي مختلفي استفاده ميكرد. آن حضرت چون در عصر حاكميت مستبدترين سلاطين عباسي زندگي ميكرد و از خطرات بزرگ نسبت به مذهب شيعه و پيروان آن آگاه بود، همواره پيروان خود را به رعايت اصل قرآني تقيه سفارش مينمود. آن حضرت طبق آيه تقيه كه در سوره آل عمران بيان شده است: «لايَتَّخِذِ الْمُؤْمِنوُنَ الْكافِرينَ أَوْليآءَ مِنْ دوُنِ الْمُؤْمِنينَ وَ مَنْ يَفْعَلْ ذلِكَ فَلَيْسَ مِنَ اللّهِ في شَيْءٍ اِلاّ أَنْ تَتَّقوُا مِنْهُمْ تَقيةً وَ يُحَذِّرُكُمُ اللّهُ نَفْسَهُ وَ اِلَي اللّهِ الْمَصيرُ12»؛ «افراد با ايمان نبايد به جاي مؤمنان، كافران را به دوستي بگيرند و هركس چنين كند، هيچ رابطهاي با خدا ندارد مگر اينكه از آنان به نوعي تقيه كنيد و خداوند شما را از [عقوبت[ خود بر حذر ميدارد و بازگشت به سوي خداست.»، شيعيان را به تقيه توصيه نموده و به اين ترتيب از جان شيعيان پاسداري و حفاظت ميكرد. به روايتي در اين زمينه توجه كنيد:
حلبي (يكي از ارادتمندان امام عسكري عليهالسلام ) ميگويد: در شهر سامراء در روزي كه قرار بود امام حسن عسكري عليهالسلام به بيرون از منزل تشريف بياورد، به اتفاق عدهاي از شيعيان براي ملاقات آن حضرت در بيرون منزلش به انتظار ايستاديم. در آن حال نامهاي از امام عليهالسلام دريافتيم كه آن حضرت نوشته بود: «أَلا لايَسْلِمَنَّ عَلَيَّ أَحَدٌ وَ لا يُشيرَ اِلَيَّ بِيَدِهِ وَ لايُومي فَاِنَّكُمْ لاتُؤْمِنوُنَ عَلي أَنْفُسِكُمْ13؛ كسي [در اين موقعيت] به من سلام نكند و با دست خود به من اشاره ننمايد و [حتي كوچكترين] اشارهاي نكند، براي اينكه شما امنيت جاني نداريد.» 8 ـ تبيين جايگاه آل محمد عليهمالسلام در جامعه ابوهاشم ميگويد: از امام حسن عسكري عليهالسلام تفسسير آيه زير را پرسيدم: «ثُمَّ أَوْرَثْنَا الْكِتابَ الَّذينَ اصْطَفَيْنا مِنْ عِبادِنا فَمِنْهُمْ ظالِمٌ لِنَفْسِهِ وَ مِنْهُمْ مُقْتَصِدٌ وَ مِنْهُمْ سابِقٌ بِالْخَيْراتِ باِذْنِ اللّهِ»14؛ «سپس اين كتاب را به گروهي از بندگان برگزيده خود به ميراث داديم، از ميان آنها عدهاي بر خود ستم كردند و عدهاي ميانه رو بودند و گروهي به اذن خدا در نيكيها پيشي گرفتند.» امام عليهالسلام فرمود: هر سه دسته مربوط به آل محمد صلياللهعليهوآله ميباشند. آنكه بر خود ظلم روا داشته، كسي است كه اقرار به امام ننموده است و مقتصد كسي است كه عارف به مقام امام است و گروه سوم و اشخاصي كه سبقت درگرفتن فيض و خيرات دارند، امامان معصوم عليهمالسلام هستند.
ابو هاشم ميگويد: من در فكر فرو رفتم كه اين چه عظمتي است كه نصيب امامان معصوم عليهمالسلام شده و مقداري هم اشك ريختم. امام عسكري عليهالسلام نگاهي به من انداخته و فرمود: مقام ائمه بالاتر از آن است كه تو در مورد عظمت شأن آل محمد صلياللهعليهوآله ميانديشي! شكر خدا را به جا آور كه تو را از تمسك كنندگان به ريسمان ولايت آل محمد صلياللهعليهوآله قرار داده است و روز قيامت؛ زماني كه ساير مردم با رهبرانشان محشور ميشوند، تو در رديف پيروان آل محمد صلياللهعليهوآله بوده وبا آنان محشور خواهي شد. تو بهترين راه راانتخاب نمودهاي!15 9 ـ اهتمام به دو اصل تولي و تبري سيره عملي امام عسكري عليهالسلام در صحنههاي اجتماعي، نكات برجستهاي براي پيروان آن حضرت دارد. يكي از مهمترين فرازهاي سيره اجتماعي آن حضرت، توجه به دو اصل تولي و تبري ميباشد. در موارد متعدد و مناسبتهاي به دست آمده، امام يازدهم عليهالسلام شيعيان رابه دوستي اهل بيت عليهمالسلام و بيزاري از دشمنان آنان ترغيب مينمود. به عنوان مثال روزي علي بن عاصم كوفي كه مردي نابينا بود به محضر امام شرفياب شد. او ضمن گفت و گو با حضرت، ارادت خالصانه خويش را به خاندان نبوت اظهار نموده وگفت: من از ياري عملي شما ناتوانم و به غير از ولايت و محبت شما و بيزاري از دشمنانتان و لعن به آنان در خلوتها سرمايهاي ندارم، با اين حال وضعيت من چگونه خواهد بود؟!
امام عسكري عليهالسلام فرمود: پدرم از جدم رسول خدا روايت نمود كه: «مَنْ ضَعُفَ عَلي نُصْرَتِنا أَهْلِ الْبَيْتِ وَ لَعَنَ في خَلَواتِهِ أَعْداءَنا بَلَغَ اللّهُ صَوْتَهُ اِلي جَميعِ الْمَلائِكَةِ… فَاِذا بَلَغَ صَوْتُهُ اِلَي الْمَلائِكَةِ اسْتَغْفَروُا لَهُ وَ أَثْنَوْ عَلَيْهِ؛ هركس توانايي ياري نمودن ما اهل بيت را نداشته باشد و در خلوت هايش به دشمنان ما لعنت بفرستد، خداوند صداي او را به همه فرشتگان ميرساند… هنگامي كه صداي او به فرشتگان برسد، آنان براي وي طلب آمرزش نموده و او را ميستايند.» امام عليهالسلام در ادامه ميفرمايد: آن فرشتگان ميگويند: «اَللّهُمَّ صَلِّ عَلي رُوْحِ عَبْدِكَ هذَا الَّذي بَذَلَ في نُصْرَةِ أَوْلِيائِهِ جُهْدَهُ وَ لَوْ قَدَرَ عَلي أَكْثَرَ مِنْ ذلِكَ لَفَعَلَ؛ خدايا بر روح اين بنده ات درود فرست كه در ياري اوليائش تمام تلاش خود را انجام ميدهد و اگر بيش از اين توانايي داشت انجام ميداد.» در اين حال از طرف خداي سبحان ندا ميآيد كهاي ملائكه من! من دعاي شما را درحق اين بندهام اجابت كردم و بر روح او درود فرستادم و در رديف ارواح ابرار و از بهترين بندگان برگزيده خويش گردانيدم.16» احمدبن مطهر ميگويد: يكي از شيعيان به امام عسكري عليهالسلام نامه نوشته و در مورد ارتباط با واقفيه17 سؤال كرد. آن حضرت در جواب نوشت: «آنها را دوست نداشته باشيد، به عيادت مريضهاي آنان نرويد، در تشييع جنازه هايشان شركت نكنيد، بر مرده هايشان نماز نخوانيد و در اين مورد فرقي نميكند كه كسي امامت يكي از امامان معصوم را انكار كند يا اينكه فردي كه داراي مقام امامت از طرف خدانيست را جزء امامان معصوم بداند و يا (مانند مسيحيان) قائل به تثليث باشد. بدانيد كه منكر آخرين امامان معصوم عليهالسلام همانند انكار كننده امامان قبلي است و هركس به تعداد امامان بيفزايد مثل كسي است كه از امامان معصوم كم ميكند.18 10 ـ پاسخ به پرسشهاي روز يكي از مهمترين موارد در سيره اجتماعي امام عسكري عليهالسلام پاسخ گويي به شبهههاي فرهنگي و ديني جامعه بود.
ابوهاشم جعفري ميگويد: روزي ابوبكر فهفكي از امام يازدهم پرسيد: چرا زن بي نوا درارث يك سهم و مرد دو سهم ميبرد. امام فرمود: «چون جهاد و پرداخت مخارج به عهده زن نيست و نيز پرداخت ديه قتل خطا بر عهده مردان است و بر زن چيزي نيست.19» ابوهاشم در ادامه ميافزايد: من پيش خود گفتم كه قبلاً شنيده بودم «ابن ابيالعوجا» از امام صادق عليهالسلام همين را پرسيد و همين جواب را شنيد. در اين هنگام كه از قلب من چنين سخني خطور نمود، حضرت رو به من نموده و فرمود: «آري، اين سؤال ابن ابي العوجاء است و وقتي سؤال همان است، پاسخ ما نيز همان خواهد بود. اول و آخر ما در علم و منزلت مساوي هستند و براي رسول خدا صلياللهعليهوآله و امير مؤمنان فضيلت و امتيازشان ثابت است.20» 11 ـ تشويق عالمان و دانشمندان راستين حمايت ائمه اطهار عليهمالسلام از دانشمندان راستين و متفكران متعهد، در گسترش فرهنگ غني و مترقي اهل بيت عليهمالسلام نقش مهمي داشت.
امام عسكري عليهالسلام با قدر داني از چهرههاي فرهنگي شيعه، جرقه اميد را در دل دانشوران و دانش دوستان پديد ميآورد و آنان را براي تلاش هرچه بيشتر در راه گسترش فرهنگ شيعه اميدوارتر ميساخت.
ابوهاشم جعفري از ياران راستين امام عسكري عليهالسلام و از نوادگان جعفر طيار عليهالسلام ميگويد: روزي كتاب «يوم و ليله» از تأليفات يونس بن عبدالرحمن را به حضرت امام حسن عسكري عليهالسلام عرضه كردم. حضرت آن را مطالعه نموده و پرسيد: اين كتاب تأليف كيست؟ گفتم: اين از آثار يونس بن عبدالرحمن از منتسبين به آل يقطين است. امام عليهالسلام فرمود: «أَعْطاهُ اللّهُ بِكُلِّ حَرْفٍ نوُرا يَوْمَ القِيامَةِ؛خداوند در مقابل هر حرف [كه در اين كتاب نوشته،[ نوري براي او در قيامت عطا فرمايد.21» همچنين امام عسكري عليهالسلام در نامهاي به علي بن بابويه قمي -از دانشمندان برجسته شيعه در قم- به نحو شايستهاي او را ميستايد. در بخشي از آن نامه آمده است: اي بزرگ مرد و مورد اعتماد و فقيه شيعيان من، ابوالحسن علي بن حسين قمي! خداوند متعال تو را بر اموري كه مورد رضاي اوست موفق بگرداند و براي تو فرزندان صالح و شايسته عطا فرمايد. اي مرد دانشمند و مورد اطمينان من، ابالحسن! صبركن و شيعه مرا به صبر فرمان ده، همانا زمين از آن خداست كه بندگانش را وارث آن ميسازد. و سرانجام نيكو براي پرهيزگاران است و سلام و رحمت خدا و بركات او بر تو و بر همه شيعيانم باد.22» 12 ـ رهبري مبارزات سرّي پيشواي يازدهم علي رغم فشارهاي شديد سياسي و با وجود حضور اجباري در مناطق نظامي و تحت كنترل، با تيز بيني خاصي با دوستان و شيعيان خويش ارتباطي عميق ايجاد كرده بود.
به عنوان نمونه: امام حسن عسكري عليهالسلام در يكي از روزها داود بن اسود را فرا خوانده و چوبي گرد و دراز به اندازه كف دست در اختيارش گذاشت و دستور داد كه آن را به عثمان بن سعيد عَمْري از افراد مورد اعتماد امام عسكري عليهالسلام و اولين نائب خاص حضرت مهدي عليهالسلام برساند.
او ميگويد: به قصد اجراي فرمان حضرت عسكري عليهالسلام به راه افتادم. در راه با سقّايي روبه رو شدم كه استرش راه را سدّ كرده بود. من آن چوب را به هدف راندن استر بالا برده و به حيوان زدم. ناگهان چوب شكسته و شكاف برداشت، چون چشمم به قسمت شكافته چوب افتاد نامههايي را ديدم كه در داخل آن جاسازي شده بود. با عجله چوب را در آستينم پنهان كردم. دراين حال مرد سقّا شروع كرد به داد و فرياد كردن، به من و سرورم دشنام ميداد. بعد از انجام مأموريت، به خانه امام عليهالسلام بازگشتم. عيسي از خدمتگزاران آن حضرت به نزدم آمد و گفت: مولاي تو ميگويد: «چرا استر را زدي و چوب را شكستي؟! ديگر كاري نكن كه نيازي به عذر خواهي داشته باشد و از تكرار خطاي خود خودداري نما. اگر شنيدي كسي به ما دشنام ميدهد اعتنا نكن و از معرفي خود پرهيز كن، چون ما در سرزميني بد زندگي ميكنيم. پس راه خود را برو و بدان كه اخبار و احوال تو به ما ميرسد.23» 13 ـ نجات جامعه از بحرانهاي سرنوشتساز در سامراء قحطي سختي پيش آمد، معتمد خليفه وقت فرمان داد مردم به نماز استسقاء (طلب باران) بروند، مردم سه روز پي در پي براي نماز به مصلّي رفتند و دست به دعا برداشتند ولي باران نيامد، روز چهارم جاثليق (پيشواي اسقفان مسيحي)همراه مسيحيان و راهبان به صحرا رفت، يكي از راهبان هر وقت دست به سوي آسمان بلند ميكرد باراني درشت فرو ميباريد. روز بعد جاثليق همان كار را كرد و آن قدر باران آمد كه مردم ديگر تقاضاي باران نداشتند؛ همين موجب شگفتي ونيز شك و ترديد وتمايل به مسيحيت درميان بسياري از مسلمانان شد و جامعه اسلامي در آستانه يك بحران سرنوشتساز و خطرناك قرار گرفت.
اين وضع برخليفه ناگوار بود، پس به دنبال امام عسكري عليهالسلام فرستاد و آن گرامي را از زندان آوردند. خليفه به امام عرض كرد: امت جدّت را درياب كه گمراه شدهاند!
امام فرمود: از جاثليق بخواه كه فردا سه شنبه به صحرا بروند. خليفه گفت: مردم باران نميخواهند بنابراين به صحرا رفتن چه فايدهاي دارد؟ امام فرمود: براي آنكه انشاءالله شك و شبهه را برطرف سازم. خليفه فرمان داد و پيشواي اسقفان همراه راهبان سهشنبه به صحرا رفتند. امام عليهالسلام نيز در ميان جمعيت عظيمي از مردم به صحرا آمدند. آنگاه مسيحيان و راهبان براي طلب باران دست به سوي آسمان برداشتند، آسمان ابري شد وباران آمد. امام فرمان داد دست راهب معينّي را بگيرند و آنچه در ميان انگشتان اوست بيرون آورند. در ميان انگشتان او استخوان سياه فامي از استخوانهاي آدمي يافتند، امام استخوان را گرفت و در پارچهاي پيچيد و به راهب فرمود: اينك طلب باران كن. راهب اين بار هم دست به آسمان برداشت اما ابر كنار رفت و خورشيد نمودار شد. مردم شگفت زده شدند. خليفه از امام پرسيد:
اين استخوان چيست؟ امام عليهالسلام فرمود: اين استخوان پيامبري از پيامبران الهي است كه از قبور برخي از پيامبران برداشتهاند و استخوان پيامبري ظاهر نميشود جز آنكه باران ميآيد. امام را تحسين كردند و استخوان را آزمودند ديدند همانطور است كه امام ميفرمايد.24
——————————————
1 ـ بحارالانوار، ج50، ص236.
2 ـ منتخب التواريخ، ص828؛ بحارالانوار، ج50، ص236؛ اصول كافي، ج1، باب مولد ابي محمد الحسن بن علي عليهالسلام .
3 ـ اعلام الوري، ص370.
4 ـ بحارالانوار، ج50، ص304.
5 ـ وفيات الائمه، من علماءالبحرين و القطيف، ص410.
6 ـ اصول كافي، كتاب الحجة، باب مولد ابي محمد الحسن بن علي، ح3.
7 ـ مستدرك الوسائل، ج3، ص243. مستدرك سفينة البحار، ج9، ص220.
8 ـ اصول كافي، كتاب الحجة، باب مولد ابيمحمدالحسنبن علي عليهالسلام ، حديث1؛ الارشاد، ج2، ص321.
9 ـ همان، ح8؛ الارشاد، ج2، ص330.
10 ـ المناقب، ج4، ص424و 425؛ بحارالانوار، ج50، ص311 و ج 10، ص392.
11 ـ كشف الغمه، ج2، ص424.
12 ـ آل عمران/ 28.
13 ـ بحارالانوار، ج50، ص269.
14 ـ فاطر/ 32.
15 ـ الخرائج و الجرائح، قطب الدين راوندي، ج 2، ص 687؛ بحارالانوار، ج 50، ص 259.
16 ـ بحارالانوار، ج50، ص316 و 317.
17 ـ واقفيه كساني هستند كه تا امام هفتم را قبول دارند و به امامان بعدي ايمان ندارند.
18 ـ الخرائج و الجرائح، ج2، ص685.
19 ـ ديه قتل خطائي بر عهده عاقله از خويشاوندان قاتل است. عاقله، برادران، عموها، پسربرادر و پسر عمو و پدر و فرزند قاتل است.
20 ـ پيشواي يازدهم، ص24 و 25.
21 ـ رجال نجاشي، ص447.
22 ـ انوار البهيه، ص220؛ بهجةالآمال، ج5، ص419.
23 ـ المناقب، ج4، ص427 و 428؛ مستدرك الوسائل، ج12، ص214.
24 ـ پيشواي يازدهم، ص22، به نقل از احقاق الحق، ج12، ص464.
حفظ آبروى مسلمانان توسط امام حسن عسگری (علیه السلام)
عصر حكومت طاغوتى متوكل (دهمین خلیفه عباسى ) بود، او امام حسن عسكرى علیه السلام را به جرم دفاع از حق ، در شهر سامره به زندان افكنده بود، اتفاقا در آن سال بر اثر نیامدن باران ، قحطى و خشكسالى همه جا را فرا گرفته بود، زمین هاى كشاورزى خشك شده بود و دامها تلف شده بودند، مسلمانان سه روز پى در پى براى نماز استسقاء (طلب باران ) به صحرا رفتند و نماز خواندند، ولى باران نیامد.
ولى روز چهارم، جاثلیق (روحانى بزرگ مسیحی) به همراه مسیحیان بیرون رفتند و دعا كردند و در آن روز باران آمد.
مسلمانان روز پنجم به بیابان رفتند و نماز خواندند، ولى باران نیامد، همین موضوع باعث سرشكستكى مسلمین و آبروریزى شد، عده اى در حقانیت دین اسلام شك كردند، گفتگو و بگو مگو در این باره زیاد شد، و بنابراین بود كه روز ششم نیز مسیحیان همراه جاثلیق خود به بیابان براى دعا بروند، اگر آن روز نیز مثل روز چهارم باران مى آمد، آبروى مسلمانان در نزد مسیحیان ، بیشتر مى رفت ، و شرمنده و خوار مى شدند.
متوكل ، بیاد امام حسن عسكرى علیه السلام كه در زندان بود، افتاد دستور داد آن حضرت را از زندان بیرون آوردند، متوكل به آن حضرت گفت : «ادرك دین جدك یا ابا محمد! اى ابومحمد، دین جدت (اسلام) را دریاب».
امام حسن عسكرى علیه السلام به همراه چند نفر از خدمتكاران نیز بیرون رفتند، آنگاه آن حضرت به یكى از غلامانش فرمود: «تو نیز به میان جمعیت مسیحیان برو، هنكامى كه جاثلیق براى دعا دستهایش را به سوى آسمان بلند كرد، خود را به كنار او برسان ، و در میان دو انگشت دست راستش ، چیزى هست ، آن را بگیر و بیاور».
آن غلام به میان مسیحیان رفت و در صف اول كنار جاثلیق ایستاد و همین كه او دستهایش را به طرف آسمان براى دعا بلند كرد، غلام بى درنگ در بین دو انگشت دست راست او استخوانى كه سیاه رنگ بود، برداشت ، آن روز مسیحیان و جاثلیق هر چه دعا كردند، باران نیامد، و آسمان صاف و آفتابى شد. و مسیحیان شرمنده بازگشتند. متوكل از امام حسن عسكرى علیه السلام پرسید: این استخوان چیست ؟
ایشان فرمودند: «این استخوان از قبر پیغمبرى برداشته شده است ، و هر گاه استخوان بدن پیامبرى آشكار گردد باران مى آید».
به این ترتیب در آن روز، آبروى از دست رفته مسلمین ، بجاى خود آمد، و عزت و سر بلندى اسلام در نزد مسیحیان ، حفظ گردید.
طرز تهیه یه غذای خوشمزه...
طرز تهیه آلبالو پلو:
موادلازم:
آلبالوی تازه هسته گرفته : یک پیمانه
شکر: 2 قاشق سو پخوری( من دوقاشق عسل استفاده کردم )
برنج : یک پیمانه
خلال بادام و پسته : به میزان دلخواه
زعفران دم کرده : مقداری
کره: ۵۰ گرم
طرز تهیه:
آلبالو رو با یک دوم پیمانه آ ب و دو 2 قاشق شکر بزارید 30 دقیقه بجوشه ، زیاد نجوشه چون رنگش تیره میشه .
برنج رو آبکش کنید و دم بزارید . من یه طرف برنج زعفرون ریختم یه طرف هم اب آلبالو ( همونی که با پخت آلبالو ته ظرف مونده بود ) تا برنج سه رنگ بشه . بعد کره رو تیکه تیکه رده بزارید رو برنج
خورشت مورد نظرتون رو که میتونه کوفته قلقلی یا مرغ باشه جدا تهیه کنید .
من ازمرغ استفاده کردم که بعد ازپختن با سیر و پیاز و کرفس و برگ بو ، زعفرون ، سس گوجه فرنگی کمی اب مرغ و نمک و ابلیمو رو با هم مخلوط کردم تو ماهیتابه کمی روغن ریختم مرغ رو گذاشتم توش و این سس رو ریخته و گذاشتم با حرارت ملائم سرخ شده و طعم داربشه .
موقع سرو پلو رو تو ظرف بکشید و آلبالو ها رو هم وسطش لایه لایه قرار بدید و روش رو با مرغ یا کوفته قلقلی ،خلال بادوم و پسته وبرنجهای رنگی تزئین کنید . میتونید بادوم رو توکمی کره با زعفرون تفت بدید.
من مقداری ازبادومها رو با اب آلبالو مخلوط کردم گذاشتم تو ماکرو ویو تا کمی سرخ بشه خیلی خوشمزه شد
نکته1 : میتونید مرغ رو ریش ریش کنید و موقع دم کردن لای برنج ریخته و با هم دم کنید.
نکته 2: میزان شیرینی این پلو بسته به ذائقه خودتون داره من چون اصلا از غذاهای شیرین خوشم نمیاد شکرش( عسلش رو ) رو کم ریختم.
نکته 3: میتونید به جای آلبالوی تازه از مربا هم استفاه کنید به شرطی که با غذای شیرین مشکلی نداشته باشید.
نکته 4 : اگه آلبالو رو به همراه برنج دم کنید رنگش تیره تر میشه پس بهتره جدا بپزید.
نکته 5: برای آلبالو پلو بهتره از البالوهای کمی نارس و قرمز استفاده کنید تا خوشرنگ تر بشه .
5ماده غذایی که باید هر ورز مصرف کنید.
هر چه تنوع مواد غذایی که مصرف می کنید بیشتر باشد، فرصت های بهتری را برای جذب مواد مغذی مورد نیاز بدن و سلامت آن فراهم می کنید.
برخی از مواد غذایی رابطه ی عمیقی با پیشگیری ازبیماری ها دارند و از نظر مواد مغذی غنی هستند. به گونه ای که گنجاندن آنها در وعده های غذایی روزانه معقول به نظر می رسد.
پرتقال (یا آب پرتقال):یک منبع سرشار از فولیک اسید،فیبر ،آنتی-اکسیدان،بتا کاروتن،ویتامین ث و ترکیبات ضد سرطانی فلاونوئید و کاروتنوئید.
سبزیجات دارای برگ تیره: سرشار از ترکیبات ضد سرطان،ویتامین ها و مواد معدنی. اسفناج،کلم و شلغم را امتحان کنید.این سبزی ها را به صورت خام یا آب پز مصرف کنید و در سالادها و یا به صورت تفت داده استفاده کنید.
غلات سبوس دار (یا منبعی که غنی از سبوس گندم باشد):مانع یبوست و عامل ضد سرطان موثر که از ایجاد پلیپ جلوگیری می کند و با کاهش فراورده های استروژنی،علیه سرطان سینه عمل می کند.
ماست (کم چرب و حاوی باکتری های موثر و مفید):با رساندن کلسیم به بدن از پوکی استخوان پیشگیری می کند،کارکرد ایمنی بدن را بالا می برد،با میکروب ها مبارزه می کند،خواص ضد سرطانی دارد و از عفونت های گلو ودهان جلوگیری می کند.
گوجه فرنگی:این گیاه خوش طعم سرشار از ویتامین ث و لیکوپین است. همچنین،به کاهش خطر انواع سرطان از جمله سرطان های معده،دهان،مثانه،دهانه رحم،روده بزرگ و پروستات کمک می کند.
حکم نماز خواندن در اتوبوس(استفتائات مقام معظم رهبری(مد ظله العالی))
سئوال:بعضى از رانندگان اتوبوسهاى مسافربرى که بين شهرها رانندگى مىکنند، به نماز مسافران اهميتى نمى دهند و به تقاضاى آنان براى توقف اتوبوس جهت اداى نماز، توجهى نمى کنند، لذا گاهى نماز مسافرين قضا مى شود. وظيفه رانندگان اتوبوسها در اين باره چيست؟ مسافران نسبت به نمازشان چه وظيفه اى دارند؟
جواب: بر مسافران واجب است که در صورت خوف از فوت وقت نماز، از راننده بخواهند که اتوبوس را در مکان مناسبى متوقف نمايد، و بر راننده اجابت درخواست آنان واجب است، و اگر به علت عذر مقبول و يا بدون دليل از توقف اتوبوس خوددارى کند، در اين صورت تکليف مسافران اگر خوف فوت وقت داشته باشند اين است که نماز را در اتوبوس در همان حال حرکت بخوانند و تا آنجا که امکان دارد جهت قبله، قيام، رکوع و سجود را رعايت کنند.
ساکنان ستارگان
اميرمؤمنان على(عليه السلام) مى فرمايد:
هذِهِ النُّجُومُ الَّتى فى السَّماءِ مَدائِنُ مِثْلُ الْمَدائِنِ الَّتى فى الاْرضِ مَرْبُوطَهٌ كُلُّ مَدينَة اِلى عَمُود مِنْ نُور(1)
ترجمه
اين ستارگانى كه در آسمان هستند شهرها (و آبادى هايى) همچون شهرهاى زمينند، هر شهرى از آنها با ستونى از نور (با شهرهاى ديگر) پيوسته است.
شرح كوتاه
بسيار خود خواهانه است كه ما تصور كنيم تنها كره مسكونى جهان، كره زمين ماست و ميليون ها ميلون كرات آسمانى همه باير و خاموش و خالى از سكنه اند.
دانشمندان امروز با محاسباتى كه روى وجود شرايط حيات و زندگى در كرات آسمانى كرده اند قطع دارند كه ميليون ها يا صدها ميليون از اين كرات داراى ساكنانى هستند كه به احتمال قوى بسيارى از آنها تمدن هايى پيشرفته تر و به مراتب عالى تر از تمدن ساكنان زمين دارند; زيرا آغاز حيات در آنها هزاران يا ميليون ها سال قبل از كره زمين بوده است. حديث بالا يكى از معجزات علمى امير مؤمنان است كه چهارده قرن پيش بيان فرموده است.
دلمان آتش گرفت...
ای غصه هایت قاتلم هرشب دعایت می کنم داغت نبینم جان من جان را فدایت می کنم
باید بلرزد قلبشان وقتی شنید این سران گفتی که من فعلا فقط دارم نصیحت میکنم
آرزوی دشمن چیست؟؟؟
امام جواد (علیه السلام) می فرمایــند: من أطاع هــــــــواه أعطی عــدوه مناه (1)
كسی كه فرمان هـــوای نفس خویـــــش برد ، آرزوی دشمنــــــــش را بــرآورد .
آرزوی دشمن چیست؟! آرزوی دشمن گرفتن حجاب و عفاف از جوانان ماست ! در مضامین دینی داریم : « لادین لمن لا عفاف له » کسی که عفت نداشته باشد، دین ندارد!
آرزوی دشمن، خراب کردن حیثیت دینی جامعه ی ماست!
یکی از مشاورین و جاسوسان کاخ سفید در گزارش خود نوشته است:
ما موفق شدیم چــــادر مشکی زن ایـــرانی را به چـــــادر توری و گلدار تبدیل کنیـــم.
چـــــادر توری و گلدار زنان مسلمان را به مانتو تبدیل کنیم!
مانتو های بلند را به مانتوهای رنگین، تنگ و خیــــلی کوتاه.
و اکنون از حجاب یک زن مسلمان فقط یک روسری مانده است.
آنان از اینکه با نامحرمان ارتباط داشته باشند، شرمنده نیستند!
از این شرمنده اند که در محیطی نتوانند با نامحرم ارتباط مستقیم برقرار کنند.
اگر ما بتوانیم این روسری را هم از خانـــم های ایرانی بگیریم،
چیزی از اســــلام و انـقــــلاب در ایران باقـــــی نــخواهد ماند!!
پس بیایید، با پیروی نکردن از نفس خویش! آرزوی دشمن را برآورده نکنـــــــــــــیم .!
قیام مردم تبریز
روز 29 بهمن 1356، كه مصادف با چهلم فاجعه قم در 19 دی بود، در بسیاری از شهرها و نقاط كشور به یاد و خاطره شهدای آن فاجعه، مجالس ختم و سوگواری برگزار شد.
در تبریز نیز قرار بود ساعت 10 صبح مردم در مسجد قزللی (میرزا آقا یوسف مجتهد) تجمع نمایند. دعوت از سوی آیت الله قاضی و ده تن دیگر از علمای تبریز صورت گرفته بود.
همچنین در 25 بهمن آیات عظام گلپایگانی و شریعتمداری نیز به همین مناسبت اعلامیه هایی صادر و این روز را عزای عمومی اعلام كرده بودند.
در روز 29 بهمن مردم در حالی كه جمع می شدند، در مقابل مسجد، اعلامیه ها را نیز مطالعه می كردند.
سرگرد مقصود حق شناس، رییس كلانتری بازار به همراه عده ای مامور سر می رسد و به مردم اعلام می كند كه متفرق شوند، اما مردم توجهی به اخطارهای او نمی كنند. خادم مسجد كه قصد باز نمودن درب مسجد را بنا به دستور آیت الله قاضی طباطبایی داشت، توسط مأموین از این كار منع می شود. تعدادی از جوانان به طرف سرگرد حق شناس حركت می كنند و از او می خواهند تا درب مسجد جهت برگزاری مراسم باز شود و او با لحن تند و زشتی خطاب به جوانان می گوید: «نمی شود. در این طویله باید بسته بماند!»
راز و نیاز با معبود
گفتم: چقدر احساس تنهایی میكنم …
گفتی: فانی قریب
.:: من كه نزدیكم (بقره/۱۸۶) ::.
گفتم: تو همیشه نزدیكی؛ من دورم… كاش میشد بهت نزدیك شم …
گفتی: و اذكر ربك فی نفسك تضرعا و خیفة و دون الجهر من القول بالغدو و الأصال
.:: هر صبح و عصر، پروردگارت رو پیش خودت، با خوف و تضرع، و با صدای آهسته یاد كن (اعراف/۲۰۵) ::.
گفتم: این هم توفیق میخواهد!
گفتی: ألا تحبون ان یغفرالله لكم
.:: دوست ندارید خدا ببخشدتون؟! (نور/۲۲) ::.
گفتم: معلومه كه دوست دارم منو ببخشی …
گفتی: و استغفروا ربكم ثم توبوا الیه
.:: پس از خدا بخواید ببخشدتون و بعد توبه كنید (هود/۹۰) ::.
گفتم: با این همه گناه… آخه چیكار میتونم بكنم؟
گفتی: الم یعلموا ان الله هو یقبل التوبة عن عباده
.:: مگه نمیدونید خداست كه توبه رو از بندههاش قبول میكنه؟! (توبه/۱۰۴) ::.
گفتم: دیگه روی توبه ندارم …
گفتی: الله العزیز العلیم غافر الذنب و قابل التوب
.:: (ولی) خدا عزیزه و دانا، او آمرزندهی گناه هست و پذیرندهی توبه (غافر/۲-۳ ) ::.
گفتم: با این همه گناه، برای كدوم گناهم توبه كنم؟
گفتی: ان الله یغفر الذنوب جمیعا
.:: خدا همهی گناهها رو میبخشه (زمر/۵۳) ::.
گفتم: یعنی بازم بیام؟ بازم منو میبخشی؟
گفتی: و من یغفر الذنوب الا الله
.:: به جز خدا كیه كه گناهان رو ببخشه؟ (آل عمران/۱۳۵) ::.
گفتم: نمیدونم چرا همیشه در مقابل این كلامت كم میارم! آتیشم میزنه؛ ذوبم میكنه؛ عاشق میشم! … توبه میكنم
گفتی: ان الله یحب التوابین و یحب المتطهرین
.:: خدا هم توبهكنندهها و هم اونایی كه پاك هستند رو دوست داره (بقره/۲۲۲) ::.
ناخواسته گفتم: الهی و ربی من لی غیرك
گفتی: الیس الله بكاف عبده
.:: خدا برای بندهاش كافی نیست؟ (زمر/۳۶) ::.
گفتم: در برابر این همه مهربونیت چیكار میتونم بكنم؟
گفتی:یا ایها الذین آمنوا اذكروا الله ذكرا كثیرا و سبحوه بكرة و اصیلا هو الذی یصلی علیكم و ملائكته لیخرجكم من الظلمت الی النور و كان بالمؤمنین رحیما
.:: ای مؤمنین! خدا رو زیاد یاد كنید و صبح و شب تسبیحش كنید. او كسی هست كه خودش و فرشتههاش بر شما درود و رحمت میفرستن تا شما رو از تاریكیها به سوی روشنایی بیرون بیارن . خدا نسبت به مؤمنین مهربونه (احزاب/۴۱-۴۳) ::.
پیام تسلیت مدیر حوزه های علمیه خواهران استان کردستان به مناسبت در گذشت ابوی بزرگوار شهید دکتر محمود قندی وحجت الاسلام والمسلمین قندی معاون محترم فرهنگی-تربیتی
به گزارش معاونت فرهنگی مدیریت استان كردستان؛ حجت الاسلام والمسلمین محمد صالحی مدیر حوزه های علمیه خواهران استان کردستان طی پیامی اظهار داشتند :با خبر شدیم ابوی بزرگوار شهید دکتر محمود قندی وحجت الاسلام والمسلمین قندی معاون محترم فرهنگی-تربیتی دار فانی راوداع گفتند.
عروج ملكوتي اين بزرگمرد وارسته قلب ها را جريحه دار و دل ها را اندوهگين كرد.
حجت الاسلام والمسلمین محمد صالحی مدیر حوزه های علمیه خواهران در اين پيام اظهار داشت: اينجانب اين مصيبت را به پيشگاه امام زمان(عج) ،جناب حجت الاسلام قندی معاون محترم فرهنگی-تربیتی و خانواده آن مرحوم تسليت گفته و از خداوند بزرگ براي آن مرحوم غفران ،رحمت بيكران و براي بازماندگان صبر و اجر مسئلت دارم
فوایدتسبیح حضرت زهرا(س)
اولین ذکری که بعد از اتمام نماز بسیار سفارش شده است:تسبیح حضرت زهرا (س) است.
از امام صادق (ع) مروی است که:
ما امر میکنیم کودکان خود را به تسبیح فاطمه (س) چنانکه امر میکنیم آنها را به نماز، پس ترک آن را مکن که هر که مداومت نماید بر آن ،شقی و بدبخت نمیشود
و در روایات معتبر وارد شده که ذکر کثیر که خدا در قرآن مجید به آن امر فرموده تسبیح حضرت فاطمه (س) است که باید بعد از هر نماز خوانده شود.
امام محمد باقر (ع) فرمودند:
هر که تسبیح فاطمه (س) را بگوید و بعد از آن استغفار کند خدا او را بیامرزد و آن بر زبان صد است و در میزان عمل هزار، و شیطان را دور میکند و خدا را خشنود میگرداند.
امام صادق (ع) نیز فرمودند:
هر که این تسبیح را بعد از نماز بگوید پیش از آنکه پاهایش را از حالت نماز بگرداند آمرزیده شود و بهشت بر او واجب گردد و نزد من از آنکه هزار رکعت نماز بگذارد در هر روزی بهتر است
و آن تسبیح این است بعد از هر نماز بلافاصله:
۳۴ مرتبه: اللهُ اَکْبَر
۳۳ مرتبه: اَلْحَمْدُلله
۳۳مرتبه: سُبْحانَ الله
میزان ارتباط هرکدام از والدین با فرزندان..
ارتباط پدران و مادران با فرزندان خود
ارتباط مادر در24 ساعت فقط 4 ساعت ،ارتباط پدر در 24 ساعت فقط 20
نخستین همایش بررسی علل افزایش فرزند سالاری در ایران از سوی گروه مطالعات زنان دانشگاه تربیت مدرس برگزار شد که در این همایش یک روزه «محمد صادق مهدوی» جامعهشناس به سخنرانی پرداخت و گفت: پدرها طی مدت ۲۴ ساعت شبانه روز فقط ۲۰ دقیقه را صرف بچهها میکنند، این در صورتی است که فرزند کاملاً سالم باشد، و گرنه فرزندان در مدت بیماری ارتباط کمتری با پدرانشان دارند. به گفته این استاد دانشگاه شهید بهشتی، مدت زمانی که به طور مستمر از سوی مادران ایرانی در شبانه روز، صرف بچهها میشود، به طور متوسط ۴ ساعت است،
اطمینان و یقین داشتن زن و شوهر به همدیگر
اهمیت ویژه به 4 مهم در زندگی زناشویی
1. حوصله و بردباری: کسانی که در قبال مسائل خانوادگی و اختلافات بین خود و همسرشان حوصله به خرج نمیدهند و پس از کوچکترین موضوع مورد اختلاف، عکسالعمل نشان میدهند، زندگی زناشویی را به طرف ناسازگاری و ناشادی پیش میبرند.
2. صداقت پایه و اساس زندگی خانوادگی است. اگر زن و شوهر مطالبی را از هم پنهان کنند یا به دروغ متوسل شوند، اعتماد و اطمینان آنها از هم سلب و زندگی زناشویی با مشکل مواجه میشود.
3. اگر بین زن و شوهر ریا و تظاهر حکمفرما شود، زندگی صفا و صمیمیت خود را از دست میدهد. ریاکاری و تظاهر به مهربانی و صداقت بدون این که واقعیت داشته باشد، بنیاد زناشویی رو سست خواهد کرد.
4. زن و شوهر باید همدیگر رو دوست داشته و نسبت به هم مهربان باشند در غم و رنج هم شریک، و در
اعتماد بین زن وشوهر،اطمینان و یقین داشتن زن و شوهر به همدیگر
اعتماد لغتی است که ما شاید خیلی مواقع در مورد آن صحبت ميکنیم اما معنای آنرا به طور دقیق نمی دانیم. خیلی دوست داریم به یکدیگر اعتماد داشته باشیم اما به ندرت نسبت به اهمیت این مقوله آگاه هستیم. اعتماد زمانی به وجود می آید که ما به طور ضمنی موقعیت خود را قبول داشته باشیم، حرف های دیگران را بپذیریم و به آنها اطمینان کنیم. هرچقدر که به طرف مقابل خود اعتماد کنید او نیز به همان مقدار به شما اعتماد می کند. ما باید به فردی که با او قرار ملاقات می گذاریم، و کسی که دوستش داریم ، اعتماد داشته باشیم و پیرامون این مطلب بحثی به میان نکشیم، زیرا زمانی که بخواهیم با یکدیگر بحث و گفتگو راه بیندازیم معمولا از مسائل مربوط به اعتماد و اطمینان کمک می گیریم.
دستانی که دمپایی می پوشند!!!
دستانی که دمپایی می پوشند، مقدس تر از لب هایی که دعا می کنند!
خیلی سخت است دست هایت برای کسب روزی حلال روی زمین سائیده شود و پوست کف دستت کنده شود اما دم نزنی!
صبر زیادی می خواهد برای اینکه نان حلالی کسب کنی و در سرمای زمستان روی زمین سرد و آسفالت یخ زده بنشینی و طاقتت طاق نشود!دلی بزرگ می خواهد که هزینه های طاقت فرسای زندگی بر روی سرت آوار شود اما خم به ابرو نیاوری!
شاید باورش سخت باشد که هستند آدم هایی که برای اینکه عزت نفسشان خدشه دار نشود حاضرند سخت ترین کارها را به جان بخرند اما دستشان جلوی کسی دراز نشود.
ممکن است همین دور و برمان باشند اما روزمرگی و زندگی یکنواخت ماشینی، پرده غفلت بر چشمهایمان کشیده است و نمی بینیم آنچه را که باید ببینیم و می بینیم آنچه را که نباید ببینیم!
سوژه گزارش ندای ارومیـــــه، مردی است که بار زندگی شرافتمندانه ای را به دوش می کشد و مخاطب این گزارش، وجدان بیدار بشری است.
این مرد شاید برای ما ناشناخته باشد.ناشناخته از این نظر که، شاید ما فقط ظاهرش را ببینیم اما چیزی که برای ما پنهان است روح بزرگ و همت والای اوست.
اسمش مجید است و نام خانوادگی اش مرادی.سن أش در حدود 30 تا 32 به نظر می رسد.وقتی که او را دیدم اصلا باورم نشد.از کمر به پایین، دوپا نداشت و فقط بزرگمردی و اراده نیم تنه بالایی اش بود که اینگونه طعنه به تمام ادعاهای پوچ مردانگی می زد!
مجید علاوه بر خرج خانواده، هزینه دانشگاه برادرش را هم تامین می کند!
به او نزدیک شده و خودم را معرفی کردم و گفتم که خبرنگارم.
صحبت هایم را با او درباره معلولیتش شروع کردم.گفتم:دو پا نداری اما انگار اراده قوی داری!
در جوابم گفت: معلولیتم مادرزادی است و از کمر به پایین پا ندارم.
از او درباره زادگاه و خانواده اش پرسیدم.سوال کردم: اهل کجایی و خانواده تان چندنفره است؟
مجید گفت: اهل روستای گونی از توابع سرو هستم و کلا سه نفریم؛ مادرم و برادرم و خودم.پدرم هم فوت شده است.
درباره برادرش سوال کردم.گفت: او هم اکنون دانشجوی دانشگاه آزاد است و خرج دانشگاه او را هم از طریق دست فروشی تامین می کنم.
به پینه های دستانش دقت کردم و دیدم دمپایی های پاهای نداشته اش را به دستانش پوشیده است!دستان تاول زده و پوست کنده شده اش را به دقت نگاه کردم.دنیایم عوض شد و بغض کردم.
با بغض پرسیدم: هر روز فاصله بین روستای گونی سرو تا خیابان استادان را برای کار طی می کنی؟
جوابم را اینگونه داد: سه چرخه موتوردارم را کوچه بغلی پارک کرده ام و در منزل یکی از اقوام در ارومیه ساکن هستم و با این سه چرخه هر روز به اینجا می آیم.قبل از اینکه عملیات طرح روگذر مدرس اجرا شود، در آنجا دستفروشی می کردم اما بعد از مهرماه که میدان مدرس را تخریب کردند برای دستفروشی به خیابان استادان آمدم.
ادامه داد: خدایم را شاکرم که روزی ام را با نان بازوی خویش تامین می کنم.
از او خواستم نظراتش را در مورد کلمات زیر بگوید که جوابهای جالبی داد:
مادر: خوشبختی من.دست و پاهایش را می بوسم.
معلولیت: خواستن توانستن است.
مجید: نمی دانم.
کار و شغل: آرزوی دور و دراز و شاید دست نیافتنی!
خیابان استادان: محله بر و بیا و محل کار!
سه چرخه موتوردار: وسیله کسب درآمد!
دنیا: گاهی سیاه و گاهی سفید و کلا خاکستری
امید: هیچ وقت از دستش نمی دهم.
دمپایی: دست پوش.
پا: ندارم اما کاش داشتم!
مجید در پایان در حالیکه سرخ و سفید شده بود، با همان سادگی و پاکی و نجابت ذاتی اش گفت: فقط نمی خواهم تصویرم در صدا و سیما پخش شود آقای خبرنگار.
به او قول دادم که تصویرش در تلویزیون پخش نخواهد شد و شماره اش را گرفتم و گفتم: سعی خواهم کرد دنبال کارهایش را بگیرم و به نوعی رابط بین او و مسئولین برای پیگیری و تحقق خواسته هایش باشم.
وقتی مصاحبه ام تمام شد و با او خداحافظی کردم، در طول راه آدم های پولدار و خوش بحال!!! را در خیابان استادان دیدم که بعضا کمربند شلوارشان یارای نگه داشتن شلوار را نداشت یا کسانی را که سرخاب و سفیداب صورتهایشان طعنه به رنگین کمان می زد و ادعاها و ناله های شکم های سیرشان هم که إلا ماشاالله تمامی نداشت، ندارد و نخواهد داشت!
واقعا جای سوال اینجاست که مسئول محترم بیلان کاری شما چیست؟ شمایی که ادعاهایتان گوش فلک را کر کرده است و آسمان خراش لاف زدن های کاری تان، سر به سپهر گردون کشیده است، چه کاری برای مجید و امثالهم کرده اید؟
یادتان باشد سردی که مجید و نیم تنه بالایی اش روی زمین یخ زده تحمل می کند، گرمی آتش و شراره های جهنم را برای شما بدنبال خواهد داشت.
مجید هر روز در جایی می نشیند که شاید روزی صدها نفر خوش بحال و بی خیال از کنارش می گذرند و دریغ از یک جرعه توجه!
مجید در خیابانی دست فروشی می کند که هر روز برق تمیزی ماشین های چندصد میلیونی و شاسی بلند بر چشمانش می افتد.
مجید گزارش ما، شاید درآمد یکساله اش به اندازه پول لاستیک این ماشین ها نباشد اما او همچنان با امید زندگی می کند و برای کسب روزی حلال روی پاهای نداشته اش! می ایستد و هر روز آدم هایی را می بیند که فاصله طبقاتی، فکری، مالی و زندگی اش با آنها از زمین تا آسمان است.
مختصری درباره استان کردستان ..
طبیعت استان کردستان
مختصری دربار استان کردستان
کردستان با گستردگی ۲۸٬۲۰۳ کیلومتر مربع در غرب ایران قرار دارد. این استان که در دامنهها و دشتهای پراکنده سلسله جبال زاگرس میانی قرار گرفته است، از شمال به استانهای آذربایجان غربی و زنجان، از شرق به همدان و زنجان، از جنوب به استان کرمانشاه و از غرب به کشور عراق محدود است. مرکز این استان، شهر سنندج است. استان کردستان براساس آخرین تقسیمات کشوری در سال ۱۳۷۵ دارای ۸ شهرستان، ۱۲شهر، ۲۱ بخش، ۷۸ دهستان و ۱۷۶۵ آبادی دارای سکنه بوده است . شهرستان های این استان عبارتند از : بانه ، بیجار ، دهگلان ٬ دیواندره ، سروآباد ٬ سقز ، سنندج ، قروه ، کامیاران و مریوان .
جاذبههای طبیعی استان کردستان :
بیشتر جنگل های استان در اطراف شهرهای بانه و مریوان واقع شده و بعد از جنگلهای شمال كشور در درجهٔ دوم اهمیت قرار دارد . در حال حاضر جنگلهای استان به صورت درختچه و بوتههای پراكنده درآمده است . معروفترین درختان جنگلی این جنگلها بلوط ، گلابی ، گردو ، سیب وحشی ، پسته وحشی ، زالزالك ، آلبالو جنگلی ، نارون ، افرا و درخت هایی مانند گز و بید وحشی در كنار رودخانه است. نواحی جنگلی استان عبارت اند از: جنگلهای مریوان (۱۸۵۰۰۰ هكتار)، جنگل های بانه (۵۰۰۰۰ هكتار)، جنگل های سقز (۷۰۰۰ هكتار) و جنگلهای منطقه سنندج كه مساحت آن حدود ۷۸۰۰۰ هكتاراست و بیشتر درغرب كامیاران و جنوب سنندج واقع شده اند. از دیگر جاذبههای طبیعی استان میتوان به پارک جنگلی آبیدر ، منطقه اورامان ، دریاچه زریوار ، آبشار بل ، چهل چشمه ، سراب قروه و آبشارکویله اشاره کرد.
کوه های استان کردستان :
رشته كوههای غرب كشور به صورت رشته هایی موازی، تمامی پهنه استان کردستان را در بر گرفته اند و محدوده طبیعی آن را تشكیل میدهند. یخچالهای قلل مرتفع، چشمه سارهای فراوان پوشش مناسب جنگلی و مرتعی دامنههای مناطق كوهستانی، به ویژه مناطق نزدیك شهرها ( آبیدر، آربابا، شاهو ) در جنوب استان کردستان عمدتا در روزهای تعطیل، پذیرای گروه زیادی از ساكنین مناطق شهری و مسافران استان هستند. مهمترین كوههای استان کردستان كه بیش از ۲۸۰۰ متر ارتفاع دارند عبارتند از : کوه کوچسار، کوه شیخ معروف، كوه پنجه علی، كوه كانی چرمه، كوه حلقه مسیر، كوه سنا سره، كوه میانه، کوه مسجد میرزا، کوه ملاکاوو، كوه حسین بك، كوه پیازه، كوه تخت، كوه هوعالی داغ، كوه چهل چشمه، كوه هواربرزه، کوه چرخ لان، کوه سراج الدین
عكس العمل شيطان هنگام نزول آيه الكرسي
امام محمد باقر از امير المومنين (ع) روايت فرموده: هنگامي كه آيت الكرسي نازل شد رسول خدا (ص) فرمود آيه الكرسي آيه اي است كه از گنج عرش نازل شده و زماني كه اين آيه نازل گشت هر بتي كه در جهان بود با صورت به زمين خورد.
در اين زمان ابليس ترسيد و به قومش گفت :"امشب حادثه اي بزرگ اتفاق افتاده است باشيد تا من عالم را بگردم و خبر بياورم.
ابليس عالم را گشت تا به شهر مدينه رسيد مردي را ديد و از او سوال كرد: ” ديشب چه حادثه اي اتفاق افتاد”
مرد گفت “رسول خدا فرمود:” آيه اي از گنج هاي عرش نازل شد كه بت هاي جهان به خاطر آن آيه همگي با صورت به زمين خوردند. ابليس بعد از شنيدن حادثه به نزد قومش رفت و حادثه را به آن ها خبر داد.
معنای آیت الکرسی
خدای یکتاست که جز او خدایی نیست زنده و پاینده است هرگز او را کسالت خواب نمی گیرد تا چه رسد که به خواب رود اوست مالک آنچه در آسمان ها و آنچه در زمین است
تو را جرأت است که در پیشگاه او به شفاعت برخیزد مگر به فرمان او دانش او محیط است به آنچه پیش نظر خلق آید و آنچه خواهد آمد و خلق به هیچ مرتبه علم او احاطه نتوانند کرد به آنچه او خواهد. قلمرو علمش از آسمان و زمین فراتر و نگهبانی زمین و آسمان بر او آسان و بی زحمت است. چه او دانای بزرگوار و توانای با عظمت است کا ر دین به اجبار نیست راه ضلالت و گمراهی بر همه روشن گردید پس هر کس از راه کفر و سرکشی برگردد و به راه ایمان و پرستش خدا گراید به رشته محکم و استواری چنگ زده است که هرگز نخواهد گسست و خداوند به هر چه خلق گویند و کنند شنوا و داناست خدا یار اهل ایمان است آنان را از تاریکی های جهان بیرون آورد و به روشنایی برد و آنان که راه کفر گزیدند یار ایشان شیطان و دیو راهزن است آنها را از جهان روشنایی به تاریکی های گمراهی افکند این گروه در اهل دوزخ مخلد خواهند بود
خواندن آیت الکرسی واثرات آن
-هر کس صبح آیة الکرسی بخواند (حتی یک بار)، حقتعالی 2 فرشته مأمور او کند تا اعمال نیک او را در نامه ی عملش بنویسند و کارهای بد او را محو کنند تا روز دیگر که آیة الکرسی میخواند !
- کسیکه از خانه خارج می شود اگر آیة الکرسی بخواند، خداوند تبارک و تعالی 70.000 فرشته را مأمور می کند تا هنگامی که به خانه برمیگردد ، برای وی استغفار کنند.
- هر کس آیة الکرسی را هنگام وضو بخواند خداوند ثواب 40 سال عبادت به او عطاء فرموده و 40 حورالعین را تزویج او می گرداند !!!
- هر کس آیة الکرسی را هنگام سجده بخواند، هرگز هرگز وارد جهنم نخواهد شد !!
- هر کس آیة الکرسی را بعد از هر نماز (واجب و مستحبی) بخواند :
- خداوند خودش عهده دار گرفتن جان او می شود، روزی 70 بار بر وی نظر افکنده و 70 حاجت خواسته و نخواسته وی را اجابت میکند !
- همانند کسی است که همراه پیامبران و در رکاب آنها جهاد کرده و به شهادت رسیده باشد !!
- درهای هفت آسمان گشوده گردند و به هم متصل نشوند تا آنکه خداوند متعال بر وی نظر کرده و همه ی گناهان وی را بیامرزد !!!
- هیچ چیز نمی تواند از ورودش به بهشت جاودان خدا جلوگیری کند ! و فرد از دنیا نرود تا زمانی که جایگاه خود را در بهشت ببیند !!!!!
- نوشته می شود که نمازش مورد قبول قرار گرفت .
- هرکس آیة الکرسی خوانده و ثواب آنرا به قبرستان مسلمانان هدیه کند ، حق تعالی 40 نور در قبر هر مرده داخل سازد و قبور ایشان را نورانی سازد ( حتی اگر قبرستان از مشرق تا مغرب گسترده باشد ) و برای خواننده ی آن ثواب 60.000 پیامبر را کرامت نماید و به عدد هر حرفی از آیه ، فرشته ای می آفریند که برایش تا قیامت تسبیح کند !!!!!
-هرکس آیة الکرسی را موقع خواب بخواند ، خداوند 50.000 ملک را مامور میکند که تا صبح از او و همسایگان او و همسایگان همسایگان او
احادیثی در فضیلت آیت الکرسی
احادیث در فضیلت آیة الکرسی ، برگزیده از کتاب شریف «البرهان فی تفسیر القرآن»
قال رسول الله (صلى الله عليه و آله): من قرأ أربع آيات من أول البقرة، و آية الكرسي، و آيتين بعدها، و ثلاث آيات من آخرها، لم ير في نفسه و ماله شيئا يكرهه، و لا يقربه شيطان، و لا ينسى القرآن
رسول خدا (صلّ الله علیه و آله) فرمودند : هر کس چهار آیه اول سوره بقره ، و آیة الکرسی (آیه 255 سوره بقره) و دو آیه ی بعد از آن (آیات 256 و 257 سوره بقره) و سه آیه آخر آن (سوره بقره) را بخواند ، در نفسش و مالش چیزی را که از آن کراهت دارد نمی بیند ، و شیطان به او نزدیک نمی شود و قرآن را فراموش نمی کند . (البرهان في تفسير القرآن، ج1، ص: 526)
قال أبا الحسن (عليه السلام) : «من قرأ آية الكرسي عند منامه، لم يخف الفالج إن شاء الله، و من قرأها في دبر كل فريضة، لم يضره ذو حمة»
امام رضا (علیه السّلام) فرمودند : هر کس آیة الکرسی را در وقت خواب بخواند ، از فلج شدن ترسی نخواهد داشت إن شاء الله ، و هر کس آن را پس از هر نماز بخواند ، هیچ گزنده ای به او آسیب نخواهد رساند . (البرهان في تفسير القرآن، ج1، ص: 526)
عن أبي عبد الله (عليه السلام)، قال: لما أمر الله عز و جل هذه الآيات أن يهبطن إلى الأرض، تعلقن بالعرش، و قلن: أي رب، إلى أين تهبطنا، إلى أهل الخطايا و الذنوب؟ فأوحى الله عز و جل إليهن: أن اهبطن، فوعزتي و جلالي لا يقولكن أحد من آل محمد و شيعتهم في دبر ما افترضت عليه [من المكتوبة في كل يوم] إلا نظرت إليه بعيني المكنونة في كل يوم سبعين نظرة، أقضي له في كل نظرة سبعين حاجة، و قبلته على ما فيه من المعاصي، و هي أم الكتاب، شَهِدَ اللَّهُ أَنَّهُ لا إِلهَ إِلَّا هُوَ و آية الكرسي، و آية الملك.
امام صادق (علیه السّلام) فرمودند : هنگامی که خداوند عزّ و جلّ به این آیات امر کردند که به سوی زمین هبوط کنند ، به عرش آویزان شدند و گفتند : ای پروردگار ! ما را به کجا می فرستی ؟ به سوی اهل خطاها و گناهان ؟
پس خداوند عزّ و جلّ به سوی آنها وحی کرد که هبوط کنید ، به عزّت و جلالم سوگند که احدی از آل محمد و شیعیان آنها ، پس ازهر نماز واجب شما را نمی خواند مگر این که به سوی او نظر می کنم با چشم مکنونم در هر روز هفتاد نظرِ (رحمت) ، در هر نظر هفتاد حاجت او را برآورده می کنم ، و گناهان او را می بخشم و آن (آیات) : اُمّ الکتاب (سوره حمد) ، شهد الله انّه لا اله الّا هو (آیه 18 سوره آل عمران) و آیة الکرسی (آیه 255 سوره بقره) و آیة الملک (آیه 26 سوره آل عمران) هستند . (البرهان في تفسير القرآن، ج1، ص: 526)
قال أبو عبد الله (عليه السلام): ألا أخبركم بما كان رسول الله (صلى الله عليه و آله) يقول إذا أوى إلى فراشه؟ قلت: بلى. قال: كان يقرأ آية الكرسي، و يقول: بسم الله آمنت بالله، و كفرت بالطاغوت، اللهم احفظني في منامي و في يقظتي
امام صادق (علیه السّلام) (به یاران خویش) فرمودند : آیا به شما خبر ندهم از آنچه رسول (صلّ الله علیه و آله در هنگام خواب می خواندند ؟ گفتند : بله (خبر دهید) . فرمودند : آیة الکرسی را میخواندند و می گفتند : «بسم الله آمَنتُ بالله ، و کَفَرتُ بِالطاغوت ، اللّهمّ احفَظنی فی مَنامی و فی یَقظَتی» (البرهان في تفسير القرآن، ج1، ص: 527)
مژده !!ظهور نزدیک است.
هان ای رهروان راه حقیقت و منتظران منجی موعود! بشارت باد بر شما كه لحظه قيام حضرت قائم (ع) نزدیک است. طليعه صبح ظهور تابيدن گرفته و ديگر چيزی به برآمدن آفتاب حضور نمانده است. او با پرچم «اَلبَیعتُ ِلله» به پشت درب خانه هاتان رسيده است. اكنون كه غیب جمال سرمدی و حسن یوسف زهرا به خوبی عيان شد و رايحه گل نرگس و عطر گل محمدی در سراسر عالم به مشام رسيده است، درب دلهاتان را برايش بگشاييد و عاشقانه با او عهد ببنديد؛ شاید که شما نيز از اصحاب مهدی باشید. امروز را دريابيد كه شايد فردا قضای آن را نپذيرند …
آخرین نبرد تاریخ (نبرد نهایی حق و باطل)
دو برادر بودند. دو مرد از یک پدر و مادر. کس دیگری پیرامونشان نبود. انگار زمین بود و آن دو برادر. آندو بر سر مسئله ای کوچک اختلاف کردند. شیطان که از درگاه خداوند رانده شده بود، مهلت یافت تا در زمانی معین هرچه در توان دارد برای ممانعت از ابراز دوستی بنده به حق و ایفای عهد الست بکار بندد. یک برادر (قابیل نام) اسیر وسوسه شیطان گشت و برادر دیگر (هابیل) را کشت. اولین جنگ در زمین بین دو برادر رخ داد.
ریشه جنگهای تاریخ در این واقعه نهفته است. حرص، آز، خودبرتربینی، انحصارطلبی، وسوسه شیطان و … منشاء جنگهاست؛ مگر نه این است؟
فرزندان آدم در زمین آنچنان با یکدیگر بیگانه گشتند که گویی هر کدام از جهانی دیگر آمده اند و با موجودی از هر حیث بیگانه با خویش روبرو گشته اند. جنگ ها بر سر قدرت، منابع، ثروت، و تصاحب خاک شروع شد. اولین آثار حک شده ی انسان بر سنگها و اشیاء قبل از پیدایش خط، حکایت از جنگ دارد. جنگ بیشترین اثر و نقش آفرینی را در زندگی بشر داشته است؛ و زمانی که بشر قادر شد تا اثر مکتوبی از خود به جا بگذارد, از اولین آثار مکتوب تاکنون متأسفانه این جنگها هستند که نقاط برجسته تاریخ بشر محسوب می شوند و در بیشتر موارد, موضوع بررسی مورخان را تشکیل می دهند.
اگر چه وجه غالب جنگهای تاریخ, بر پایه ی برادرکشی، غارت و تسلط بر منابع بوده است که این خود انحرافی آشکار از مدار حقیقت و انسانیت به حساب می آید؛ در مقابل بودند جنگ هایی که هدفشان بر چیدن ظلم و اشاعه عدل و داد بوده است. جنگ هایی که توسط برخی از انبیاء و جانشینان برحق شان رخ داده است، تمامی از مصادیق جنگ بین حق و باطل بوده است.
جانسوزترین و زیباترین آنها کربلای سال 61 هجری بوده است. روزی که حسین (ع) وارث آدم به اتفاق خانواده و اصحاب باوفایش پای در رکاب نهاد و با ظالم ترین و شقی ترین انسانهای زمانه خود جنگید. نبرد عاشورا بارزترین جلوه نبرد حق و باطل بوده است.
در این میان, تمامی پیامبران جدای از تمرکز بر عصر خود, نگاهی به آخرالزمان داشته اند و بشارت کسی را داده اند که او ذخیره خداوند در زمین و بپا دارنده ی ارزشهای دینی و انسانی، عدل و داد, و صلح و برادری در زمین است.
آزادگان و احرار تاریخ, وقتی در ضیق فشار زمانه قرار می گرفتند و هیچ راهی برای مسدود کردن شعاع ظلم نمی یافتند، اگر چه با همه توانشان به مقابله با ظلم می رفتند، لیک وقتی که پرهای پروازشان در چنبره ی ستم دژخیم می شکست, منجی را فریاد بر می آوردند و در آخرین دقایق نبرد با خود می گفتند: او روزی خواهد آمد و به ظلم ظالمان و ستم ستمگران پایان خواهد داد. او آمال و آرزوی ما و نقطه امید همه حق طلبان و مظلومان تاریخ است.
قرن ها و قرن ها از اولین جنگ تاریخ می گذرد. جنگ های بزرگ تاریخ مکتوب شدند و هر کدام تجربه نبرد بعدی گردیدند؛ دو جنگ بزرگ جهانی, جنگ هایی که پس از جنگ دوم تاکنون سیاره زمین را در بر گرفته اند و هنوز و هر روز در گوشه ای از زمین جنگی، و غارتی و کشتاری در حال رخ دادن است.
اما نوید که دیگر چیزی به پایان نبردهای تاریخ نمانده است. آخرین نبرد بین حق و باطل در حال رخ دادن است. علایم ظهور هویدا شده، و بشارت ها به میان آمده است. بشر به گونه ای ناخود آگاه به سمت گفتگو و پرداختن به مسائل آخرالزمانی هدایت شده است. فیلم ها، مقالات، بررسی ها در حوزه های علمی و دانشگاهی پیرامون آخرالزمان، گفتگو در حوزه های سیاسی جهان پیرامون آخرالزمان، هر قوم و ملتی را متناسب با اعتقادات، فرهنگ و باورهایشان تحت تأثیر قرار داده است؛ و می رود تا به زودی, اگر خدا بخواهد, آخرین نبرد تاریخ شکل بگیرد: نبرد بین حق و باطل. نبردی تعیین کننده که به موجودیت ظلم پایان خواهد داد؛ و این, شیطان را که به پایان مهلت تعیین شده اش نزدیک می شود سخت به تکافو انداخته است تا با همه توان و انرژی خود و اذنابش مانع تحقق این حقیقت گردد.
عزیزان! جهان ما آبستن تحول عظیمی است که هر سال بر شتابش به سمت پیچیده تر شدن و بحرانی تر شدنش افزوده می شود.
این اراده خداوند است که زمین را به صالحان به ارث واگذارد. پس در این عصر ظهور, که هر انسانی تعیین می کند که متعلق به کدام صف است, بیاییم ما نیز به درستی صف خود را شناسایی و آماده قرار گرفتن زیر پرچم «البیعت لله» امام زمان (عج) و مولای خویش گردیم.
تهمت هایی که به امام زمان (عج) می زنند !!!
یکی از دردها و مصیبت های امام زمان (عج) حرف های نادرست و غلطی است که دشمنان یا دوستان نادان آن حضرت به آن بزرگوار نسبت می دهند و ایشان را از خود می رنجانند و باعث تأخیر در ظهور آن حضرت می گردند. به عنوان مثال برخی می گویند: آن حضرت حالا حالاها ظهور نمی کند! برخی می گویند: اگر ظهور کند گردن همه را می زند! برخی می گویند: دعا کن که آقا نیاید که اگر بیاید اول گردن من و تو را می زند! عده ای می گویند: وقتی بیاید خون رکاب اسبش را می گیرد و هفتاد آسیاب از خون مردم به گردش در می آید! عده ای می گویند: غیبت امام زمان (عج) تقدیر خداوند است، خدا خواسته که آن حضرت غایب باشد و هر موقع هم خودش بخواهد, به او امر می کند که ظهور کند؛ پس دعای ما برای ظهور آن حضرت فایده ای ندارد! برخی می گویند: او هنوز متولد نشده و در آینده به دنیا می آید! برخی دیگر می گویند: او ظهور کرده و از دنیا رفته است! (این نظریه فرقه ضاله بهائیت است(. عده ای هم که اصلاً توجهی به آن حضرت ندارند و عده ای هم که اصلا به اصل وجود آن حضرت مشکوک اند!…
و اما تأسف ما به خاطر این است که این حرف ها را کفار و دشمنان اسلام نگفته اند، بلکه این ها بیشتر سخنان و نظریات غلط برخی از مسمانان است که بدون هیچ دلیل و مدرکی به زبان جاری می کنند و باعث ناراحتی آن حضرت می شوند.
امام زمانی را که همچون سایر ائمه اطهار علیهم السلام بعد از خداوند مهربانترین مهربانان است، به صفت خونریزی، قتل و خشونت بی حد و حساب متهم می کنند. هنوز امام زمانی را که تمامی ادیان و فرقه ها در اصل وجودش شکی ندارند را باور نکرده اند. امام زمانی که صدها نفر از عظما و علما و هزاران نفر از انسان های مؤمن در طول غیبت کبری آن حضرت را در بیداری مکرر ملاقات کرده اند، همچون افسانه ی پیشینیان می پندارند و به او تهمت می زنند که در زمان غیبت نمی توان آن حضرت را ملاقات کرد!
این درد نیز یکی از دردهای بزرگ و بلکه از بزرگترین دردهای حضرت بقیه الله (ارواحنافداه ( است که آن حضرت را آزار می دهد و کار را به جایی می رساند که آن حضرت می فرمایند: «من مظلوم ترین فرد عالم هستم.»
صاحب کتاب راهی به سوی نور در رابطه با این درد هنگفت, قضیه ای را از یکی از دوستان خوب امام زمان (ارواحنافداه ( نقل کرده که ایشان فرمود:
روزی با یکی از افراد که به ظاهر چهره مقدس مآبانه ای داشت، درباره ظهور امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف صحبت می کردیم، از جمله من به ایشان می گفتم ما باید مردم را به یاد امام زمان علیه السلام بیندازیم و برای فرج آن حضرت دعا کنیم. او دست خود را روی گلویش نهاد وگفت: دعا کنیم که امام زمان بیاید و سر ما را بزند؟ (العیاذ بالله(
من خیلی دلم شکست و بغض گلویم را گرفت و باحال گریه به منزل رفتم و در مظلومیت امام زمان علیه السلام اشک زیادی ریختم و حتی غذا هم نتوانستم بخورم. تا آن که درعالم مکاشفه حضرت ولی عصر (ارواحنافداه (را در حالی که محزون بودند دیدم. در همان حال آن حضرت سه مرتبه (درباره همان جمله که آن شخص گفته بود) فرمودند: «تهمتم می زنند، تهمتم می زنند، تهمتم می زنند.»
این چه بی معرفتی است که به امام زمان عزیزمان هم تهمت بزنیم؟
مگر حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها در حدیث معتبر و شریف لوح از خدای تعالی نقل نفرموده که خدای حکیم لقب «رحمة للعالمین» را به امام عصر علیه السلام داده است؟ مگر «رحمة للعالمین» به معنای مهربانی برای تمام عالمیان نیست؟ این چه خرافات و چه حرف زشتی است که ما به امام معصوم خود نسبت می دهیم؟
اگر ما پیرو اهل بیت عصمت و طهارتیم, نباید حرفی را که آنها نمی پسندند به زبان جاری کنیم؛ بلکه باید اگر چیزی را یقین داریم که آن ها فرمودند بیان کنیم و چیزی را که شک داریم و با سیره آن بزرگواران سازگاری ندارد مطرح نکنیم.
خصوصیات عالم برزخ ...
انسان که از این دنیا میرود، به عالم دیگری به نام برزخ وارد میشود و در آنجا هست تا وقتیکه در صور دمیده شود و مردم از قبرها بیرون آیند، در آن وقت به عالم قیامت وارد میشوند. برزخ به معنای فاصله است، فاصله بین دو خشکی یا دو آب یا دو چیز دیگر را برزخ گویند و چون عالمی که انسان پس از مردن در آنجا بسر میبرد، فاصلهایست بین عالم دنیا و قیامت، آنرا عالم برزخ گویند. برای آنکه خصوصیات عالم برزخ قدری روشن شود، باید توضیح بیشتری در این باره داده شود.
بین این عالَم که عالم جسم و جسمانیات است ـ که فعلاً در آن زندگی مادی خود را میگذرانیم ـ و بین عالم اسماء و صفات الهی، دو عالم است: یکی عالم مثال و دیگری عالم نفس. عالم مثال را عالم برزخ، و عالم نفس را عالم قیامت نیز گویند. و انسان تا از این دو عالم نگذرد به مقام اسماء و صفات الهیه نخواهد رسید؛ کما اینکه انسان تا از عالم برزخ نگذرد به عالم قیامت نمیرسد و به مقام اسماء و صفات کلیه الهیه نمیرسد مگر آنکه از نفس و قیامت عبور کند. و مراد از قیامت در اینجا قیامت کبری است؛ چون دو قیامت داریم: یکی قیامت صغری، و آن عبارت است از مردن و وارد در عالم برزخ شدن؛ و بر همین اصل رسول الله صلی الله علیه وآله وسلم فرمود: «مَنْ مَاتَ فَقَدْ قَامَتْ قِیَامَتُهُ؛ هر کس بمیرد قیامت او برپا شده است». دیگری قیامت کبری، و آن عبارت است از خروج از عالم برزخ و مثال و داخل شدن در عالم نفس و قیامت. وقتیکه مردم از عالم قبر خارج و بسوی عالم ظهورات نفس کلیه رهسپار میگردند، قیامت کبرای آنان بر پا شده است.
عالم ماده دارای هیولی و طبع و جسم و جسمانیات است و عالم نفس، تجرد مطلق از ماده و آثار ماده است؛ ولی عالم برزخ فاصله بین این دو عالم است؛ یعنی ماده نیست ولی آثار ماده از «کَیف» و «کَم» و «أیْن» و غیرها را دارد. ماده، جوهریست که قبول تشکل میکند و صورت جسمیه بر او عارض میگردد، و آثار جسم نیز در او پیدا میشود؛ و بواسطه قبول تشکل و تجسم، آن أعراض انفعالیهای که در جسم پیدا میشود در ماده نیز پیدا میشود، و مثل همین مادهای که در این عالم هست و به صور مختلفه درآمده و مردم میبینند، چون خاک و سنگ و آب و درخت و بدن انسان و بدن حیوان و أمثالها در میآید.
موجودی که در عالم برزخ است ماده ندارد؛ اما شکل و صورت و حد و کم و کیف و أعراض فعلیه را دارد؛ یعنی دارای اندازه و حدود است، دارای رنگ و بوست. صورت مردمان برزخی رنگ و حد دارد، و در آنجا خوشحالی و مسرت و غضب و نگرانی هست، در آنجا نور هست. بنابراین، موجودات برزخیه دارای صورت جسمیه هستند ولی هیولی و ماده ندارند.
اثر نوافل در تربیت انسان
آیا یک نماز که خواندیم کافی است؟ نه، قرآن می فرماید: الا المصلین الذین هم علی صلاتهم دائمون؛ آنهایی که بر نماز خود مداوم هستند. (معارج/23)
مقصود چیست؟ در اینجا روایات، خوب معنی کرده اند. از حضرت صادق و حضرت باقر علیهماالسلام روایت است که اینجا مقصود نوافل است؛ چون در فرائض که قرآن نمی گوید: الا المصلین الذین هم علی صلاتهم دائمون آنهایی که همیشه مثلا نماز صبحشان را ترک نمی کنند. بدیهی است اگر انسان یک دفعه نماز بخواند یک دفعه نخواند قرآن او را اصلا مصلی نمی داند.
وقتی می گوید: الا المصلین (مگر نمازگزاران) نمازگزار یعنی کسی که لااقل نماز فریضه اش را ادا می کند. ولی از آن نظر تربیتی که قرآن در نظر دارد مصلی بودن - یعنی در حدی که انسان فرائض خودش را بجا می آورد - کافی نیست، باید نوافل را هم بجا آورد.
اثر نوافل در تربیت انسان بیش از اثر فرائض است چون در فرائض انسان کانه یک حالت شبه اجباری در خودش احساس می کند و با خود می گوید واجب است، واجب را که نمی شود ترک کرد. ولی اگر انسان نافله را که مستحب است و اجباری نیست بخواند، از نظر اینکه روحش آن را از روی میل و رغبت پذیرفته است اثر بیشتری دارد. آنگاه در باب نوافل هم گفته اند که یک دفعه انسان نافله صبح را بخواند یک دفعه نخواند، یک دفعه نافله مغرب را بخواند یک دفعه نخواند، یک دفعه نافله عشاء را بخواند یک دفعه نخواند، یک دفعه نافله شب را بخواند یک دفعه نخواند. آن اثر نمی بخشد، مداومت بر این مستحبات و نوافل است که اثر می بخشد.
پس انسان هلوع (حریص) آفریده شده است، همه انسانها، شامل مؤمنین و نمازگزاران هم می شود. اما انسانهای دیگر این حالتی که در ابتدا کمال است ولی بعد باید تبدیل به یک حالت کاملتر انسانی بشود در آنها باقی است و تا آخر عمر به همین حالت باقی می مانند. ولی این گروه به دلیل اینکه نمازگزاران هستند دیگر این جور نیستند (البته این یک دلیلش است): الا المصلین الذین هم علی صلاتهم دائمون.
از زبان فرزند شهید:شهادتت مبارک
روز عید قربان که آقا آمده بودند در مسجد دانشگاه بالای سر پیکر شهیدان حادثه فالکون، سردار سلیمانی از ایشان یک انگشتر گرفت و یک عبای آقا را و به آقا گفت: آن انگشترتان را بدهید که خیلی باهاش نماز خوانده اید. وقتی خواستیم بابا را خاک کنیم، سردار سلیمانی رفت داخل قبر. عبای آقا را پهن کرد. مقداری تربت کربلا آورده بود. آن را روی عبا پخش کرد. بعدش بابا را گذاشتند داخل قبر و آن انگشتر آقا را هم گذاشتند زیر زبان بابا. من و سعید هم بالای سر قبر ایستاده بودیم. آنجا هم سعید خیلی بی تابی می کرد. رفت پایین توی قبر و به زور از بابا جدایش کردیم. عبا را دور بابا پیچیدند و … تمام شد!
به ما اجازه ندادند بالا سر قبر بمانیم و ببینیم که دارند خاک می ریزند روی بابا.
از زبان فرزند شهید
کتاب احمد (خاطرات شهید احمد کاظمی) | نویسنده: سید علی بنی لوحی ص 157
خاطره ای از شهید عباس بابایی
پنج شش روز به عید سال 61 مانده بود. « بابایی » شب به خانه مان آمد و مقداری طلا به من داد و گفت: فردا به پولش نیاز دارم. این ها را بفروش. با اصرار گفتم: اگر پولی نیاز دارید، برایتان فراهم کنم.
او نپذیرفت. من هم مطابق دستور، عمل کردم و طلاها را فروختم.
شب بعد که آمد، از من خواست تا بیرون برویم و قدم بزنیم. کمی که از خانه دور شدیم، گفت: شما کارمندها عیال وار هستید. خرجتان زیاد است و من نمی دانم باید چکار کنم؟!
دسته های صد تومانی و پنجاه تومانی را از دستم گرفت و بدون آنکه بشمارد یک بسته ی اسکناس پنجاه تومانی به من داد و گفت: این هم برای شما و خانواده ات. برو شب عیدی چیزی برایشان بخر.
بعد هم شنیدم همان شب، پول ها را بین سربازان متأهل که قرار بود فردا برای مرخصی عید نزد زن و فرزندشان بروند تقسیم کرده است.
کتاب پرواز تا بی نهایت، خاطره ی سید جلیل مسعودیان، ص 139
آخرین نماز...
در عملیات کربلای دو، محمود کاوه، فرمانده لشکر پنجاه و پنج ویژه شهدا، کار عجیبی کرد. نیروهای خط شکن را که جلو فرستاد، آمد و نمازی دو رکعتی را اقامه کرد. بعد از نماز گفت:« این نماز را فقط به دو دلیل خواندم، اول برای پیروزی بچه های خط شکن و بعد …»
یکی از بچه پرسید: «بعد چه؟»
« دلم می خواهد اگر خدا لایقم بداند، این نماز، آخرین نمازم باشد.»
و خدا لایقش دانست.
محمود کاوه در همان عملیات شهید شد.
مناجات رزمندگان
برگرفته از کتاب پیشانی و خاک| ص 9
دوری از حسد! چگونه؟
همه ما ممکن است گاهی در زندگی دچار حسادت شویم. ارتقای شغلی همکاران، ماشین جدید همسایه یا حتی دوچرخه دوستتان ممکن است باعث حسادتتان شود.
برای بیشتر افراد، حسادت، احساسی زودگذر و مقطعی است اما بعضی مواقع حسادت آنقدر قوی و شدید است که شادی فرد را میگیرد و بر روابطش با دیگران تاثیر منفی میگذارد. مراحل زیر به شما کمک میکند تا بر حس حسادت غلبه کنید.
● قدم اول:
به جای اینکه به خاطر احساستان نسبت به دیگران، خودتان را سرزنش کنید، ریشهها و دلایل حسادتتان را شناسایی کنید.
روانشناسان میگویند، حسادت در نتیجه اعمال و رفتار دیگران ایجاد نمیشود بلکه عدم اطمینان و اعتماد بهنفس درونی افراد باعث به وجود آمدن چنین احساسی در افراد میشود.
سعی نکنید رفتار خودتان را توجیه کنید. شاید گاهی وقتها بتوانید برای حسادتتان دلیل قانع کنندهای پیدا کنید اما در اغلب موارد اینطور نیست.
● قدم دوم:
بهترین راه برای اینکه حسادت را از خودتان دور کنید، این است که اعتماد به نفستان را تقویت کنید.
همانطور که در مرحله قبل گفتیم، حسادت در نتیجه عدم اطمینان افراد به خودشان ایجاد میشود نه رفتار و اعمال دیگران.
برای افزایش و تقویت اعتماد به نفستان از همین امروز اقدام کنید. کتابهای مفید در این زمینه را مطالعه کنید و در صورت لزوم از مشاور کمک بگیرید.
● قدم سوم:
از تجربههای گذشته درس بگیرید و حسادت را کنار بگذارید.
اگر در گذشته به کسی حسادت کردهاید، با دقت بیشتری به آثار منفی حسادت در زندگیتان توجه کنید. اجازه ندهید حسادت بر روابط شما با دیگران تاثیر منفی بگذارد.
● قدم چهارم:
افراد خانواده و دوستان شما هر چه بیشتر پیشرفت کنند و در زندگیشان موفق شوند، بهتر میتوانند از شما حمایت کنند و اعتماد به نفستان را بالا ببرند؛ بنابراین به جای حسادت، به وجود آنها افتخار کنید.
حسادت به داشتههای دیگران، شما را عصبی، خشمگین و افسرده میکند و همین باعث میشود انرژی لازم برای پیمودن راه موفقیت را از دست بدهید و نتوانید پیشرفت کنید.
● قدم پنجم:
برای نعمتهایی که دارید، شکرگزار باشید و سعی کنید راضی باشید و برای بهتر شدن تلاش کنید.
حسادت وقتی به وجود میآید که شخص احساس کند آنچه دارد، کمتر از آن چیزی است که باید داشته باشد.
بنابراین قانع و راضی بودن به آنچه که دارید، میتواند شما را از این احساس ناخوشایند دور کند.
● قدم ششم:
برنامهتان را بر اساس اقدامات تنظیم کنید. یاد بگیرید در لحظاتی که دچار حسادت میشوید، قبل از اینکه این حس تمام وجودتان را بگیرد، آن را تجزیه و تحلیل کنید.
به جای فکر کردن به مواردی که حسادتتان را برانگیخته، به این فکر کنید که چه ضعف یا کمبودی در وجودتان باعث به وجود آمدن این حس شده است.
شخصیتتان را رشد دهید. به نقاط مثبت شخصیتتان فکر کنید، قدر خودتان را بدانید و ارزش وجودتان را درک کنید.
فراموش نکنید شأن شما بالاتر از این است که به دیگران حسادت کنید و با این کار به خودتان آسیب برسانید.
بر روی تابلوهای جاده انقلاب نوشته است
جاده لغزنده است ، دشمنان مشغول کارند ، با احتیاط برانید ، با دنده لج حرکت نکنید. سبقت ممنوع ، دیر رسیدن به پست و مقام بهتر است از هرگز نرسیدن به خط امام ، حداکثر سرعت بیشتر از ولایت فقیه نباشد ، اگر پشتیبان ولایت فقیه نیستید ، لااقل کمر بند دشمن را نبندید این جاده مطهر به خون شهیدان است .
ویژگی های منتظران ظهور
آدمی هماره از نقص و نقصان نفرت دارد و سمت و سوی فطرت او به سوی کاملترین و زیباترین، جهتگیری شده است. به واقع اگر مهدی علیه السلام را مردمان بشناسند، شیفته او گردیده، او را با دیگری مبادله نخواهند کرد.
امام صادق علیه السلام در بیانی نورانی، ضمن فراخوانی شیعیان به انتظار، یاران حضرت قائم(ارواحنافداه) را منتظران راستین و آراسته به اعمال نیک بر اساس پرهیزگاری و محاسن اخلاق دانستهاند:
هر کس که شاد میشود از اصحاب و یاوران قائم باشد، باید که در انتظار به سر برد و در حالی که منتظر است، از روی تقوا و پرهیزگاری و محاسن اخلاق عمل نماید.۱
امام هادی علیه السلام نیز درباره ویژگی منتظران راستین میفرماید:
آنان که منتظر ظهور اویند، مخلصانند و آنان که انکارش مینمایند، اهل شک و تردیدند.۲
آری، بایستی مخلصانه و مداوم در انتظار ظهور مقدسش به سر برد؛ چرا که آن حضرت خود نیز لحظه به لحظه در انتظار فرمان ظهور میباشند و تا فرا رسیدن آن زمان، لحظهای آرام و قرار ندارند و همواره در حال انتظار به سر میبرند.
ریشه انتظار
مسأله انتظار، همانند اعتقاد به وحدانیت خداوند متعال است که از حاق وجود انسانی برخاسته است و همگان طالب آنند. آری، دل خدا را میخواند و چشم در انتظار مهدی است. این حقیقت را از آیت بزرگ حق، روح خدا، خمینی بزرگ رحمهالله آموختهایم که او از استاد برازنده خویش آیت الله شاه آبادی اعلی الله مقامه اینگونه نقل فرموده است:
بدان که از فطرت هایی که «فطر الناس علیها»۳، فطرت تنفر از نقص است و انسان از هر چه متنفر است چون در او نقصانی و عیبی یافته است… چنانچه کمال مطلق، مورد تعلق آن است… پس متوجهٌ الیه فطرت باید «واحد» و «احد» باشد. زیرا که هر کثیر و مرکّبی ناقص است. ۴
باری، آدمی هماره از نقص و نقصان نفرت دارد و سمت و سوی فطرت او به سوی کاملترین و زیباترین، جهتگیری شده است. به واقع اگر مهدی علیه السلام را مردمان بشناسند، شیفته او گردیده، او را با دیگری مبادله نخواهند کرد؛ چرا که او مظهر اسماء و صفات جمال و جلال الهی است. او آئینه تمامنمای همه زیباییهای حق متعال جل و علا است. آن حضرت را «وجه الله» میدانیم و در دعای ندبه او را این گونه خطاب میکنیم: اَینَ وَجهُ اللهُ الَّذی اِلَیهِ یَتَوجَّهُ الاَولِیاءُ؛۵ کجاست آن چهره الهی که اولیا به او روی میکنند.
۱.قال الصادق علیه السلام: مَن سَرَّهُ أن یَکون َمِن أصحَابِ القائمِ فَلیَنتَظِرْ وَلیَعمَل بِالوَرَعِ وَ مَحاسِنِ الأَخلاقِ و هُوَ منتظرٌ. شیخ محمد بن نعمانی، الغیبه، ص ۲۰۰، ح ۱۶.
۲.قال محمد بن علی النقی علیه السلام: فَیَنتظِرُ خُروُجَهُ المخلصُونَ و یُنکِرُهُ المُرتابُونَ. شیخ صدوق رحمهالله، کمال الدین و تمامالنعمه، ص ۳۷۶، باب ۲۰، ح ۹.
۳.روم (۳۰) ، ۳۰. فاقم وجهک للدین حنیفا فطره الله التی فطر الناس علیها لا تبدیل لخلق الله ذلک الدین القیم؛ پس روی خود را متوجه آیین خالص پروردگار کن. این فطرت خدایی است که خلقت همه مردم بر آن سرشته شده است، آن قابل تبدیل و تغییر نیست. آن دین استوار است.
۴.روح الله الموسوی الخمینی، چهل حدیث، ذیل ح ۱۱، ص ۱۸۵ ـ ۱۸۱.
۵.محدث قمی، کلیات مفاتیح الجنان، فرازی از دعای ندبه.
نظر مراجع عظام تقلید (دامت برکاته)درباره استفاده از سیم کارت رایتل
تیر سمی شیطان...
چشم، دریچه ی دل و اندیشه ی انسان است،اگر چشم در اختیار خرد و قلب سلیم باشد، به هر چه و هر چیز نگاه نمی کند و اگر عقل و دل را در اختیار چشم قرار دهیم، «هر آن چه دیده بیند دل کند یاد.»
مگر فاصله ی «نگاه» تا «گناه» چه قدر است؟
از آن جا که گام اول در روابط، نگاه های آلوده است و گام گذاران در این وادی، چه بسا گرفتار عادت مذموم دائمی خواهند شد، بنابراین چشم چرانی را از دیدگاه روان شناسی و معارف دینی بررسی می کنیم.
روان شناسان، چشم چرانی را نوعی بیماری روانی می شمارند. بینایی یکی از مهم ترین اعضا برای تحریکات جنسی است.زنان به محرّک های لمسی، حسّاسیّت بیش تری دارند. این تفاوت از همان اوایل، تحت تأثیر اندروژن ها شکل می گیرد.
اصطلاح «چشم چرانی» که برای این ویژگی مردان به کار می آید، زاییده ی حسّاسیّت مردان نسبت به محرّک های بیناییِ شهوانی است. چون بُرد حسِّ بینایی زیاد است، مردان به صورتی گسترده تر تحت تأثیر محرّک های شهوانی قرار می گیرند و از این نظر فعّال ترند.
اسلام چون از مفاسد چشم چرانی، این بیماری روانی و تأثیر آن بر سلامت روان و ایمانِ انسان، اطلاع داشته، به کلّی آن را ممنوع کرده است; از طرفی چون مردان در این باره حسّاس ترند، به زنان دستور حجاب و پوشش کامل داده است. وقتی چشم دید، دل می خواهد. مگر چقدر می توان مقاومت نمود و بالاخره عنان نفس از دست می رود و دنبال دل خواه روانه می شود.
خداوند در قرآن کریم می فرماید:
به مؤمنان بگو چشم های خود را از نگاه به نامحرمان فرو گیرند و عفاف خود را حفظ کنند; این برای آنان پاکیزه تر است. خداوند از آن چه انجام می دهند آگاه تر است. و به زنان با ایمان بگو: چشم های خود را (از نگاه هوس آلود) فرو گیرند و دامان خویشتن را حفظ کنند.
و هم چنین حضرت علی(علیه السلام) می فرماید:
هر کس چشم خویش را آزاد گذارد، همیشه اعصابش ناراحت خواهد بود و به آه و حسرت دایمی گرفتار می شود.
در نتیجه اگر می خواهیم با طهارت و سلامت، زندگی کنیم و دل و اندیشه ی خود را از حرام باز داریم، باید حریم نگاه را پاس داشته، برای آن محدوده ای قائل شویم و چشم را از محرّمات و صحنه های گناه فرو بندیم.
از حضرت علی(علیه السلام) سؤال شد:چگونه می توان چشم از حرام فرو بست؟در پاسخ فرمود:
با اطاعت و فرمان برداری از سلطانی که مطّلع بر اعمال مخفی توست.
پس اوّلین راه تقویت اراده و چشم پوشی از حرام، تفکّر در ناظر آگاهی است که بر همه ی اعمالِ آشکار و نهانِ ما احاطه دارد و از سرِّ ضمیر ما مطّلع است و هم اوست که فردای قیامت، حسابرس و حاکم است.
خداوند در قرآن می فرماید:(یعلم خائنة الأعین); خدا از خیانت چشم ها آگاه است.سوره غافر آیه19
در حدیثی در تفسیر این آیه آمده است:
منظور نگاهی است که شخص، در حال نگاه، وانمود کند که نگاه نمی کند. خدا از این نگاه (آلوده) نیز با خبر است.
به فرموده ی امام صادق(علیه السلام):
نگاهِ پی در پی، در قلب شهوت ایجاد می کند و همین برای انحرافِ بیننده کافی است…
بدیهی است فساد و انحرافات، دوری از خدا را در پی داشته، سبب محرومیّت از فیض الهی است.
اما جوانی که با نفس مبارزه می کند و از این لذّت زود گذر چشم می بندد و به پاس حرمت و پاکی و سلامت، چشم از گناه فرو می بندد، خداوند نیز به او پاداش داده، از رحمت خویش بهره مند می سازد. در حدیثی از پیامبر(صلی الله علیه وآله) نقل شده:
نگاه، تیر مسمومی از تیرهای شیطان است و هر کس به پاس عظمت و جلال و خوف الهی از آن چشم پوشی کند، خداوند در قلب او ایمانی قرار می دهد که حلاوت و شیرینی آن را می چشد.
تابلوی عاشورا...
می گویند امام حسین(ع) شهید شد تا گناهان ما بخشیده بشود …!!!
خوب این عقیده شبیه عقیده مسیحی ها است كه می گویند عیسی را به دار آویختند كه گناهای مسیحی ها بخشیده شود
شما نماز نمی خوانی نخوان ،روزه هم می خوری بخور، فحش هم می دهی بده، ربا هم می خوری بخور، فقط روز عاشورا بیا عزاداری كن!!!
این شهادت برای این است كه خداوند همه گناهان ما را ببخشد؟
اینطور نیست شهادت برای هدایت است …
در زیارت اربعین امام حسین داریم (وبذل مهجته مهجه) خونش را بخشید برای چی (لیستنقذ عبادك من الضلاله) تا عباد را از گمراهی بیرون بیاورد (والجهاله) مردم را از جهل بیرون بیاورد (والعمی) مردم را از كوری بیرون بیاورد (والشك و الارتیاب ) مردم را از شك و ریب بیرون بیاورد (ألی باب الهدی)امام حسین شهید شد تا مردم چشم شان باز بشود
رئیس حكومت اسلامی كی باید باشد؟ بیت المال باید دست كی باشد؟ گاهی وقتها انسان یك عملی را انجام می دهد كه مردم را متوجه كند
امام حسین(ع) شهید نشد برای فقط ثوابش، شهید بشود برای شفاعتش، البته ثواب دارد شفاعت هم می كند همه درست اما
هدف امام حسین(ع) هدایت بود.
استاد قرائتی
+ رزمنده خوب این است كه سه تا آخرین توی او باشد آخرین نفر، آخرین نفس، آخرین فشنگ، یعنی اگر كسی را گرفتند هنوز فشنگ داشت پیداست كه خوب نجنگیده، اگر نفسی داشت و اسیر شد پیداست كه خوب دفاع نكرده …
و در كربلا سه تا آخرین بود آخرین نفر علی اصغر را هم دادند آخرین فشنگ وهب در كربلا شهید شد سر وهب را انداختند پهلوی مادرش كه داغ ببیند مادر نگاهی به سر كرد و گفت ما چیزی را كه در راه خدا داده ایم پس نمی گیریم دو مرتبه از سر پسرش بجای قلوه سنگ استفاده كرد و سر را انداخت توی كلــه كسی، یعنی حتی از سر بچه شان بجای فشنگ استفاده كردند.
آخرین نفس، امام حسین آن آخرین دقیقه و لحظاتی را هم كه در گودی قتلگاه بود كه یكی دو دقیقه بعد سر از بدن مطهرش جدا می شد فرمود به زن و بچهی من كاری نداشته باشید یعنی دفاع از ناموس دفاع از غیرت…كربلا برای قویترین ارتشبدهای دنیا تابلو است ما باید افتخار كنیم …
در زیارت امام حسین داریم (و تنكر المنكر) تو جلوی منكر را گرفتی (بقلبك و لسانك علی حسب طاقتك و امكانك) الان امكانات زیاد است ولی مطالعه نیست مثلاً الان طلبه های امروز ما بیشتر باسواد هستند یا طلبه های قدیم؟ علمای امروز باسواد هستند یا علمای قدیم؟ الان همه علمای امروز سر سفره كتابهای قدیمی ها می نشینند؟مهر بزرگ است نماز نمی خواند، مسجد بزرگ است نماز خوان نیست، كتابخانه هست مطالعه نیست، امكانات حرف اول را نمی زند حرف اول را جوهر آدم می زند
ما توی مملكت مان دو تا چیز میخواهیم: 1- كت و شلواریی هایی می خواهیم كه خون رجایی توی بدنشان باشد 2- آخوندهایی می خواهیم خون سیدحسن نصرالله و خون نواب صفوی و حضرت امام (رحمه الله علیه) توی بدنشان باشد جوهر داشته باشند آدم اگر جوهر داشته باشد هیچی نداشته باشد موفق است …
استاد قرائتی
تو آن حقیقت پنهانی...
اى فرزند سوره طور و عادیات
اى فرزند آنکه خداوند در حقّش فرمود: دنى فتدلى فکان قاب قوسین او ادنى…
بسیار سخت است بر من که خلق را همه ببینم و ترا نبینم و هیچ از تو صدایى حتى آهسته هم بگوش من نرسد
بسیار سخت است بر من بواسطه فراق تو؛ و اینکه ناله من نیز به حضرتت نرسد و شکوه به تو نتوانم
به جانم قسم که تو آن حقیقت پنهانى که دور از ما نیستى
به جانم قسم تو آن شخص جدا از مایى، که ابداً جدا نیستى
به جانم قسم که تو، همان آرزوى قلبى و مشتاق الیه مرد و زنِ اهل ایمانى که هر دلى از زیادت شوق او نالة مى زند
به جانم قسم تو آن عظمتی هستی که هم قطاری ندارد. از آن نعمتهاى خاص عالى خداوندی، که مثل و مانند نخواهد داشت
به جانم قسم که تو از آن خاندان عدالت و شرفى که احدى برابرى با شما نتواند کرد.
اى مولاى من!
تا کى در (انتظار) شما حیران و سرگردان باشیم؟
تا به کى و به چگونه خطابى درباره تو توصیف کنم و چگونه راز دل گویم؟
اى مولاى من !
بر من بسى سخت است که پاسخ، از غیر تو یابم. سخت است بر من از تو بگویم و خلق تو را واگذارند.
سخت و مشکل است بر من که بر تو ماجرای دیگرى (غیبت ممتد) پیش آمد
آیا کسى هست که عجز و زارى کند؟ آیا چشمى مى گرید تا چشم من هم با او مساعدت کند و زار زار بگرید؟
اى پسر پیغمبر آیا به سوى تو راه ملاقاتى هست؟
آیا امروز به فردایى مى رسد که به دیدار جمالت بهره مند شویم؟
آیا خواهیم دید که ما به گرد تو حلقه زده و تو با سپاه تمام روى زمین را پر از عدل و داد کرده باشى؟
فرازی از دعای ندبه
صدقه از زبان شیطان...
اگر چه شیطان با دادن صدقه مخالفت می كند و از كسانی كه می خواهند از مال خود به نیازمندان ببخشند جلوگیری می نماید
اما وقتی كه از ویژگی های صدقه دادن از او می پرسند، حقیقت و منافع صدقه را بیان می كند.
در یك دیدار، حضرت رسول صلی الله علیه و آله وسلم چند سؤ ال از او كردند، او همه را جواب داد.
یكی از سؤال ها این بود كه حضرت فرمود: ای ملعون ! صدقه دادن امت من نزد تو چگونه است و منافع صدقه چیست ؟
شیطان در جواب حضرت عرض كرد: یا رسول الله ! در صدقه دادن امت تو شش خصلت و منفعت است .
اول این كه ، با صدقه و بخشش كردن ، نه تنها مال انسان كم نمی شود، بلكه هر روز بر دارایی صدقه دهنده افزوده می شود.
دوم این كه ، به واسطه صدقه دادن ، عمر طرف زیاد و مرگ های ناگهانی و حوادث ناگوار از او برطرف می گردد
سوم ، با صدقه دادن توانگری پیدا می شود و فقر و ناداری از بین می رود.
چهارم ، صدقه به صاحبان و صدقه دهندگان خود تندرستی می دهد، از دردها و رنج های گوناگون نجات می یابند.
پنجم ، كفه اعمال صدقه دهندگان در روز قیامت سنگین می شود و به خوبی و بدون ترس از پل صراط می گذرند.
ششم ، صدقه در روز قیامت دیواری می شود بین آتش جهنم و بخشش كنندگان ، به طوری كه آتش جهنم نمی تواند به آنان اذیت رساند.
و نیز آن حضرت در این باره فرمودند: صدقه دادن پشت و كمر شیطان را می شكند.
حضرت رسول اکرم(ص) از شیطان پرسید: درباره وصی و جانشین من امیرالمؤمنین علیه السلام چه می گویی ؟ آیا تا حال بر او دست یافته ای ؟ عرض كرد: من هرگز بر آن حضرت دست نیافته ام و نخواهم یافت . فقط راضیم كه او مرا به حال خود واگذارد و اذیتم نكند؛ تاب دیدار آن حضرت را ندارم ، چون او را ببینم مانند پنبه ای كه در آتش افتد و بسوزد، می سوزم.
آثار ذکر صلوت
ذکـر صـــلوات
صلوات خیلی کارها می کند:
ظرف انسان را بزرگ می کند …
صلوات به آدم قوت می دهد …
هم در امر آخرت و هم در خوشی و ناخوشی به انسان قوت می دهد
و بهجت می آورد و غم را زائل می کند . . .
صلوات در راه خدا به انسان خیلی کمک می کند . . .
صلوات هم در بین دعاها برای رفع خستگی و باز شدن نطق و راه افتادن است.
هر وقت با خدای خود صحبت می کنی ،
اگر دیدی تعطیل شد و نتوانستی حرف بزنی صلوات بفرست ،
دوباره نطقت باز می شود
عصبانیت شیطان!!!
آیا می دانید که اگر شما در حال حمل قرآن باشید ،
شیطان دچار درد شدید در سر میشود
و باز کردن قرآن ، شیطان را تجزیه می کند
و با خواندن قرآن ، به حالت غش فرو میرود..
و خواندن قرآن باعث در اغما رفتنش میشود؟؟؟؟
و آیا شما می دانید که هنگامی که می خواهید
این پیام را به دیگران ارسال کنید ،
شیطان سعی خواهد کرد تا شما را منصرف کند؟؟؟؟
فریب شیطان را نخور!!!!!
پس این حق را دارید که این پست رو کپی کنید
و توی وبهاتون بذارید
تونل ها !!!
تونل ها راست ميگويند ؛ راه است ، حتي از دلِ سنگ!
” آنجا كه راه نيست ، خداوند راه را مي گشايد… “
يك جمله ی زیبا از طرف خدا :
“قبل از خواب دیگران را ببخش ؛
و من قبل از اینکه بیدار شوید ، شما را بخشیده ام”
پیام اخلاقی
پیام خوبی ..
انسان تمام خوبيها را با يک بدي فراموش ميکند ؛
ولي خدا تمام بديها را با يک خوبي فراموش ميکند…
نام های خداوند
نامهای خدا در اسلام
اسماء حُسنی یا نامهای نیکوی خداوند نامهایی هستند که در اسلام برای الله به کار رفتهاست. غالبا شمار این نامها را ۹۹ نام دانستهاند که بیشتر آن در قرآن آمده است، ولی برخی دیگر براین باورند شمار آنها بیشتر است.
نامهای خدا در قرآن مجموعهای از بیش از ۲۰۰ نام خداوند است که در قرآن ذکر شدهاند و اصطلاحا، ۹۹ تای آن «(به عربی: اسماء الحسنی)» یا نامهای نیکوی خداوند خوانده میشوند. هر چند که تعداد نامهای خدا، شامل صفتها و کلمههای مرکب، در قرآن و سنت از ۹۹ عدد خیلی بیشتر هستند، ولی مسلمانان اعتقاد دارند که گروه برگزیدهای از نامها (نامهای نیکو)، تعدادشان ۹۹ عدد است.[۱]
از میان این ۹۹ نام، ۸۵ تای آن مستقیما در قرآن ذکر شده است. اما تعدادی از این نامها مستقیما در قرآن وجود ندارد. بعضی از محققان با رجوع به احادیث تا ۲۰۰ مورد از این نامها را یافتهاند.
اسماء حسنی
اسماء حُسنی را به ۳ گروه بخش کردهاند:
1. اسماء جمالی (۵۵ نام) برای کسب رحمت و روزی به کار میروند.
2. اسماء جلالی (۲۲ نام) برای ایجاد عداوت و از میان بردن حریف به کار میآیند.
3. اسماء مشترک (۲۲ نام) بسته به نیت، خاصیت هر دو گروه قبلی را دارند.[۲]
اعتقاد بر این است که یکی از اسامی خدا که بر کسی دانسته نیست اسم اعظم است. و با بر زبان آوردن آن هر خواستهٔ گوینده برآورده خواهد شد.
فهرست نامهای نیکوی خداوند
نوشتار اصلی: نامهای نیکوی خداوند
امام صادق از قول رسول الله نقل میکند:
«حق تعالی را نَود و نُه اسم میباشد که اگر کسی آنها را بر شمارد، وارد بهشت میشود و آن اسامی از این قرار است: الله، الإله، الواحد، الأحد، الصّمد، الأوّل، الآخر، السّمیع، البصیر، القدیر، القاهر، العلی، الأعلی، الباقی، البدیع، الباریء، الأکرم، الظّاهر، الباطن، الحی، الحکیم، العلیم، الحلیم، الحفیظ، الحقّ، الحسیب، الحمید، الحَفِی، الرّبّ، الرّحمن، الرّحیم، الذّاری، الرّازق، الرّقیب، الرّؤوف، الرّائی، السّلام، المؤمن، المهیمن، العزیز، الجبّار، المتکبّر، السید، السبوح، الشهید، الصّادق، الصانع، الطّاهر، العدل، العَفُوّ، الغفور، الغنی، الغیاث، الفاطر، الفرد، الفتّاح، الفالق، القدیم، الملک، القدّوس، القوی، القریب، القیوم، القابض، الباسط، قاضی الحاجات، المجید، المولی، المنّان، المحیط، المبین، المقیت، المصوّر، الکریم، الکبیر، الکافی، کاشف الضّر، الوتر، النّور، الوهاب، النّاصر، الواسع، الودود، الهادی، الوفی، الوکیل، الوارث، البرّ، الباعث، التّواب، الجلیل، الجواد، الخبیر، الخالق، خیر النّاصرین، الدّیان، الشکور، العظیم، اللطیف، الشافی
پرده خانه خدا
روی پـــــرده ی کعــبه ؛
این آیه حک شده اســت :
نَبِّئْ عِبَادِي أَنِّي أَنَا الْغَفُــورُ الرَّحِـــيمُ
و مـــن . . .
هنــــوز و تا همیشــه
به همین یک آیــه دلخــوشــــم :
” بندگانم را آگاه کن که من بخشندهی مهــــربانم ! “
صبر کن .....
صبر کن وعده ی خدا حق است و فرا خواهد رسید.این مردم بی ایمان و یقین تو را تکان ندهند و سبکسارت نکنند(۶٠_روم)
سختی هر چی بیشتر می شه باید بفهمیم که اون نظرش به ماست.اقلا نگامون می کنه.اقلا هنوز دوست داره صداش کنیم.دوست داره صدامونو بشنوه.اشکامونو ببینه.خدایا شکرت که به ما درد دادی تا درمانش خودت باشی.خدایا بی دردم نکن که فراموشت کنم.که از یادم بری.که مغرور شم.که فکر کنم چیزی شدم.
الهی سوز عشقت بیشتر کن دل ریشم زدردت ریشتر کن
از این غم گر دمی فارغ نشینم به جانم صد هزاران نیشتر کن
آره انقد ننالیم که ماشین نداریم.خونه نداریم.پول نداریم.یه خورده اونو بخوایم.اینا اسباب بازی های این دنیاست.اصل اونه.تازه به اینام که می رسیم راضی نمی شیم هی مدل ماشینو ببر بالا.خودمونو می کشیم زیر صد تا قرض می ریم خونمونو دو تا کوچه ببریم بالاتر.اخرش چی؟آدم خوبه تلاش کنه همه چیز داشته باشه ولی یادمون باشه ما سوار الاغمون بشیم نه الاغمون سوار ما.
این عمر به ابر نو بهاران ماند
این دیده به سیل کوهساران ماند
ای دوست چنان بزی که بعد از مردن
انگشت گزیدنی به یاران ماند
خداوند مهربان
گاهی نعمتی راکه بی ارزش می شماری برای دیگری ارزشمند وکارگشاست
محبت
خدایا محبتی را که خودت در دل همسران قرار داده ای
همیشه محکمش نگه دار حتی در سخترین شرایط
نماز عاشقانه
خدا را در هر حال بخوان
اوج انحطاط اخلاقی در اوج تمدن بشری
ازدواج مرد استرالیایی با سگش
به گزارش شبکه ایران، «جوگیو»، یک جوان 20 ساله اهل منطقه «تووومبا» در ایالت «کوئینزلند» استرالیا است.
این مرد جوان روزگذشته در حضور دوستان و آشنایانش با سگ محبوبش ازدواج کرد.
بنابر گزارش رسانههای دولتی این کشور، این مرد جوان در مصاحبهای با خبرگزاری فرانسه، گفته است، من به مدت پنج سال از این سگ نگهداری کردم و دیروز با به تن کردن لباس دامادی و تهیه یک لباس مخصوص عروس برای سگم با این حیوان ازدواج کردم.
لازم به ذکر است اوج انحطاط اخلاقی در این کشور ها باعث بروز چنین رفتارهایی شده است و به آنها اجازه می دهد ارزش های انسانی و اخلاقی را این چنین ساده زیر پا بگذارند.
ازدواج به سبک هندی!!!!
ازدواج اجباری دختر 9 ساله با یک سگ
رسانههای دولتی هندوستان اعلام کردند که یک دختر هندی اهل یکی از قبایل این کشور مجبور شد تا با یک سگ ازدواج کند.
«کارنامونی هاندسا»، دختر 9 ساله اهل قبیله «سانتال» در یکی از روستاهای دورافتاده در 60 کیلومتری «کلکته» است که پدر و مادر وی به همراه بزرگان قبیله، او را مجبور کردند با یک سگ ازدواج کند.
ازدواج اجباری دختر 9 ساله با سگ + عکس
این در حالیست که بزرگان قبیله «سانتال» این اقدام را دور کردن «روح شیطان» و «افسونهای پلید» از این قبیله دانسته و اعلام کردند این نوع ازدواج باعث باطل شدن سحر و جادو میشود.
بزرگان قبیله نیز طی گفتوگوی خود با رسانههای دولتی هندوستان گفتند که این ازدواج هیچ تاثیری بر زندگی این دختر نمیگذارد و او را از شر ازدواج دوباره در سن جوانی راحت میکند.
ازدواج میان این دختر و سگ مذکور که «باچان» نام دارد، با حضور 100 مهمان و بزرگان قبیله صورت گرفت. بر اساس گزارشات موجود، قبیله «سانتال» از بزرگترین قبایل هند است.
ازدواج ...
ازدواج
هر موجودى براى ادامه نسل و زندگى خود نیاز به قانون تركیب و ازدواج دارد.
انسان كه عالى ترین نمونه خلقت است ، پس از رسیدن به سن بلوغ و شكوفا شدن غرائزش ، نیاز به ازدواج دارد تا بتواند در سایه آن غریزه خود را معتدل ساخته و در كنار تشكیل خانواده و انتخاب همسر از اضطراب درونى خود بكاهد و با آرامش زندگى كند.
در دوران بلوغ كه دوران آشفتگى و ناآرامى است ، رها شدن پسران و دختران و زندگى در كنار هم ، بسیار خطرناك است .در این دوران انواع فریبها، و دروغ پردازیها آغاز مى شود و جوان اصولا به آینده پرمخاطره خود نمى اندیشد زیرا طغیان به سركشى شهوت ، دیده درك و عقل وى را از بین مى برد و تنها به آنچه جوان مى اندیشد تخلیه خود از نیروى غریزه جنسى است .
اینجاست كه باید پدران و مادران مراقب این دوره بحران باشند واز فرزندان خود مانند یك باغبان دلسوز از شكوفه هاى خود مراقبت كنند و در عین حالى كه زیاد سخت نگیرند آنها را هم بحال خود رها نسازند.
قرآن براى تشكیل خانواده دو تعبیر زیبا دارد:
از یك طرف زن و شوهر را مانند لباس براى هم مى داند و مى فرماید: (زنان براى شما بمنزله لباسند و شماهم براى آنها به منزله لباسید).
مى دانیم كه لباس براى انسان جنبه حفاظت ونگهدارى از سرما و گرما و خطرها دارد، علاوه كه لباس ، موجب آبرومندى و عزت و احترام انسان است .اكنون زن و مرد نسبت به یكدیگر نقش حفاظت و نگهدارى از حوادث و خطرها و لغزشها را دارند چنانكه تحقیقا موجب حفظ آبروى یكدیگر در انظار و عدم بروز بدنامى خواهند بود.
و از طرف دیگر قرآن درباره فلسفه ازدواج و تشكیل خانواده مى فرماید: (ازدواج براى آن است كه به شما آرامش و راحتى دهد و شما از تشكیل خانواده و انتخاب همسر لذت برید).
حال جوانان براى روح ناآرام خود بیندیشند و با كنار گذاشتن توقعات و شرائط طاقت فرسا با توجه به سادگى و واقع نگرى به این پیوند مقدس روى آورند و زندگى سالمى را آغاز نمایند تا از گسترش فساد و انحراف و اعتیاد خانمانسوز جلوگیرى كنند.
محرم و نامحرم :
كسى كه نگاه كردن به آنها جایز است محارم وآن ها كه نگاه به آن ها حرام است و جایز نیست نامحرمند.
1 - مادر و مادر بزرگ
2 - دختر و دختر فرزند
3 - خواهر و خواهر زاده
4 - دختر برادر و برادرزاده
5 - عمه (خواهر پدر) و عمه پدر و یا مادر
6 - خاله (خواهر مادر) و خاله پدر و مادر
و همچنین كسانى كه از طریق ازدواج محرمند مانند:
1 - مادر زن و مادر بزرگ او
2 - دختر زن هر چند دختر خودش نباشد مانند آن كه انسان زنى را به همسرى خود انتخاب كند كه از شوهر قبلى خود دخترى داشته باشد.
3 - زن پدر(نامادرى )
4 - زن پسر
غیر از این زنانى كه نام برده شد نامحرمند و نگاه كردن به آنها چه از روى لذت باشد یا نباشد جایز نیست .
این افراد بر دختران و زنان محرمند:
الف - محارم سببى :
1 - پدر و پدر بزرگ
2 - پسر و فرزندان پسر
3 - برادر
4 - خواهرزاده
5 - برادرزاده
6 - عمو(عموى خود وعموى پدر یامادر)
7 - دایى ، (دایى خود و دایى پدر یا مادر)
ب - محارم نسبى كه از طریق ازدواج بر دخترها و زنان محرم مى شوند و اینها عبارتنداز:
1 - شوهر
2 - پدر شوهر و پدربزرگ شوهر
3 - پسر شوهر وقتى كه همسر دیگرى داشته باشد
4 - شوهر مادر
5 - شوهر دختر كه داماد نامیده مى شود
همسران شایسته :
معیارها در انتخاب همسران شایسته چه مرد باشد و چه زن مختلف و متفاوت است گاهى معیار تحصیل است گاهى ثروت و گاهى مقامهاى اجتماعى ولى اسلام بهترین معیار براى انتخاب راپاكى و پاكدامنى و راستى و صداقت مى داند و پیامبر مى فرماید سعى كنید كه همسران پاكدامن و با عفت انتخاب كنید. زیرا معیارى هاى مادى مانند زیبایى ، ثروت ، مقام و غیره همه ازبین رفته اند ولى معیار و ارزش معنوى مانند پاكدامنى و راستى خوش خلقى از بین رفتنى نیست و بنیان و اساس ازدواج عمیق و ریشه دار خواهد بود كه با وزیدن نسیم مسموم از هم گسیخته نمى شود.
عقد ازدواج :
مى دانیم كه انتخاب همسر از طریق قانون را به آن رابطه قانونى مى گوییم و اگر عقد و قراردادى در كار بناشد رابطه غیر قانونى است و عمل نامشروع است زیرا كسى كه كار قانونى نمى كند مى خواهند به شكلى براى خود راه فرار بگذارد واز خود سلب مسؤ لیت كند ولى انسان متمدن و آگاه سعى مى كند تمام كارهاى خود را قانونى كند تا با آرامش خاطر، به زندگى ادامه دهد. بدیهى است كه كار قاچاق و غیر قانونى و گریز از قانون ، همیشه اضطراب و ناراحتى و نگرانى بدنبال دارد وبا تشكیل خانواده غیر قانونى نه تنها انسان به آرامش دسترسى پیدا نمى كند بلكه هر روز به افسردگى و نگرانى او افزوده مى شود درست مانند دو مسافرى كه مى خواهند با هم به خارج از كشور مسافرت كنند. بدیهى است مسافرى كه پاسپورت و جواز عبور از مرز را دارد هیچگونه نگرانى در خود احساس نمى كند ولى مسافرى كه مى خواهد بدون گذرنامه سفر كند پیوسته نگران است و هر لحظه در انتظار این است كه در چنگال پلیس گرفتار شود و به زندان بیفتد.
پس قواله ازدواج براى زن و شوهر به منزله داشتن گذرنامه عبور از مرز ازدواج است كه مرزبان ، مزاحم او نخواهند بود.
عقد ازدواج به دو صورت انجام مى پذیرد:
1 - عقد دائم كه بطور دائم قرارداد منعقد مى شود. و براى یك زندگى مشترك همیشگى است .
2 - عقد ازدواج موقت كه براى زمانى محدود مثلا یك سال یا یك ماه یا بیشتر و كمتر قرارداد منعقد میشود كه هر كدام شرائط ویژه خود را دارد.
نامه ای از پروردگار مهربان
نامه ای از سوی پروردگار به همه انسان ها
سوگند به روز وقتی نور می گیرد و به شب وقتی آرام می گیرد که من نه تو را رها کرد هام و نه با تو دشمنی کردهام
( ضحی 1-2)
افسوس که هر کس را به تو فرستادم تا به تو بگویم دوستت دارم و راهی پیش پایت بگذارم او را به سخره گرفتی.
(یس 30)
و هیچ پیامی از پیام هایم به تو نرسید مگر از آن روی گردانیدی.
(انعام 4)
و با خشم رفتی و فکر کردی هرگز بر تو قدرتی نداشته ام
(انبیا 87)
و مرا به مبارزه طلبیدی و چنان متوهم شدی که گمان بردی خودت بر همه چیز قدرت داری.
حتما بخوانید ؟؟
خواندن آیت الکرسی واثرات آن
پیامبر اکرم (ص ) :
هر کس صبح آیة الکرسی بخواند (حتی یک بار)، حقتعالی 2 فرشته مأمور او کند تا اعمال نیک او را در نامه ی عملش بنویسند و کارهای بد او را محو کنند تا روز دیگر که آیة الکرسی میخواند !
کسیکه از خانه خارج می شود اگر آیة الکرسی بخواند، خداوند تبارک و تعالی 70.000 فرشته را مأمور می کند تا هنگامی که به خانه برمیگردد ، برای وی استغفار کنند.
هر کس آیة الکرسی را هنگام وضو بخواند خداوند ثواب 40 سال عبادت به او عطاء فرموده و 40 حورالعین را تزویج او می گرداند !!!
هر کس آیة الکرسی را هنگام سجده بخواند، هرگز هرگز وارد جهنم نخواهد شد !!
هر کس آیة الکرسی را بعد از هر نماز (واجب و مستحبی) بخواند :
خداوند خودش عهده دار گرفتن جان او می شود، روزی 70 بار بر وی نظر افکنده و 70 حاجت خواسته و نخواسته وی را اجابت میکند !
همانند کسی است که همراه پیامبران و در رکاب آنها جهاد کرده و به شهادت رسیده باشد !!
درهای هفت آسمان گشوده گردند و به هم متصل نشوند تا آنکه خداوند متعال بر وی نظر کرده و همه ی گناهان وی را بیامرزد !!!
هیچ چیز نمی تواند از ورودش به بهشت جاودان خدا جلوگیری کند ! و فرد از دنیا نرود تا زمانی که جایگاه خود را در بهشت ببیند !!!!!
نوشته می شود که نمازش مورد قبول قرار گرفت .
هرکس آیة الکرسی خوانده و ثواب آنرا به قبرستان مسلمانان هدیه کند ، حق تعالی 40 نور در قبر هر مرده داخل سازد و قبور ایشان را نورانی سازد ( حتی اگر قبرستان از مشرق تا مغرب گسترده باشد ) و برای خواننده ی آن ثواب 60.000 پیامبر را کرامت نماید و به عدد هر حرفی از آیه ، فرشته ای می آفریند که برایش تا قیامت تسبیح کند !!!!!
هرکس آیة الکرسی را موقع خواب بخواند ، خداوند 50.000 ملک را مامور میکند که تا صبح از او و همسایگان او و همسایگان همسایگان اورا ستغفار کنند
بدعتی عجیب که وهن تشیع است!!!!
سینه خیز خود را به حرم می رسانند و موجب وهن شیعه می شوند!!!!!!!….
کتک زدن شیخ سلفی توسط یک زن
کتک زدن شیخ سلفی توسط یک زن
سلفی های مصر که از سوی رژیم آل سعود حمایت و پشتیبانی می شوند، با موضع گیری های افراطی خود نفرت بسیاری از مردم مصر را علیه خود برانگیخته اند.
شیعه آنلاین، «تحسین بکر» عکاس روزنامه “المصری الیوم” که در تجمع اخیر معترضان به اصلاحات قانون اساسی مقابل مجلس مصر حضور یافته بود، توانسته عکسی را بگیرد که از نوع خود شکار لحظه ها به شمار می رود.
در این عکس یک زن معترض با کفش خود یک شیخ سلفی را مورد حمله قرار داده و او را کتک می زند. البته بلافاصله پس از حمله وی، نیروهای پلیس در محل حاضر شده و آنها را از هم جدا کردند اما عکس گرفته شده به طور گسترده در صفحات اجتماعی منتشر شده و به موضوعی جدید برای جوسازی و تحقیر سلفی های تبدیل شده است.
چه بخوريم تا سرما نخوريم؟!؟!
فصل ، فصل سرماخوردگي است، اما اين روزها خبرهايي از گسترش انواع ويروسهاي سرماخوردگي از جمله ويروس آنفلوآنزاي نوع A موسوم به آنفلوآنزاي خوكي، ترس و نگرانيها را بيشتر كرده است.
علاوه بر توصيههاي عمومي درخصوص پيشگيري از ابتلا به اين ويروسها كه به شستن دستها، استفاده از ماسك ، رعايت فاصله با فرد مبتلا، دست ندادن و مواردي مانند آن تاكيد ميكند، توصيههايي نيز در مورد تغذيه براي پيشگيري و درمان انواع سرماخوردگيها وجود دارد.
براي پيشگيري از ابتلا به سرماخوردگي و آنفلوآنزا بهتر است سطح ايمني بدن بالا برود كه به اين منظور نحوه تهيه و مصرف مواد غذايي و انتخاب برخي از آنها ميتواند موثر واقع شود.
ترجيحا از مصرف مواد غذايي كه از تهيهاش مدت زماني ميگذرد، پرهيز شود.
ويتامينهاي گروهA وC كه در انواع ميوهها و سبزيها وجود دارد و از ويتامينهاي آنتياكسيدان محسوب ميشود، بسيار مفيد است. در ميان ميوهها نيز ميوههايي كه ترش مزه هستند مثل ليمو و كيوي سرشار از ويتامينC هستند و براي پيشگيري و درمان سرماخوردگي توصيه ميشود.
مصرف قرصهاي جوشان ويتامينC قبل از صرف صبحانه براي پيشگيري و در روزهاي اول سرماخوردگي موثراست و افراد سرماخورده بايد مايعات گرم زياد بنوشند و همچنين از مصرف مواد غذايي كه تحريكپذير هستند از جمله انواع ادويههاي تند پرهيز كنند.
بیانیه مرکز مدیریت حوزوه های علمیه خواهران استان کردستان - در رابطه با راهپیمایی 22 بهمن:
به مناسبت سی وچهارمین سال پیروزی شکوهمند انقلاب اسلامی ایران بار دیگر به بازخوانی وبازبینی این حرکت عظیم تاریخی وتاثیرات شگرف آن در بیداری امت های اسلامی باید پرداخت.حرکتی که بایکپارچگی و وحدت مردم حول کلمه حق به الگویی فراملیتی برای حرکت های آزادی خواهانه وظلم ستیزانه در جهان مبدل گشت . لذا ما مدیران ،کارکنان،اساتید وطلاب حوزه های علمیه خواهران استان کردستان با تاسی به بزرگان علی الخصوص شهدای گرانقدر انقلاب ودفاع مقدس وبیعت مجدد با ولی امر مسلمین جهان مقام معظم رهبری (مد ظله العالی) ضمن دعوت از همه اقشار جامعه در راهپیمایی دشمن ستیز وسرنوشت ساز 22 بهمن شرکت می نماییم ونوای اتحاد مسلمانان وانزجار از دشمنان دین اسلام را سر خواهیم داد.
مرکز مدیریت حوزه های علمیه خواهران استان کردستان
مردی که سلمان فارسی را به همه زبان ها ترجمه کرد !
والفجر ولیال عشر …..
قسم به نور آنگاه که شکافته شود و تاریکی را به بایگانی تاریخ بسپارد .
دهه مبارک ” فجر ” یاد آور بازگشت پیروزمندانه سفیر سحر ، محرم اسرار ، حضرت امام خمینی (ره) است.
” امام آمد ” خوشایند ترین مژده زمستان سال 1357 بود نویدی گواراتر از بهار ،که سرمای دوازده بهمن را به گرمی روزهای شهریور پیوند می زد ، با آمدنش بهار خانه هایمان را در زد ، ابراهیم وار ، تبر بر دوش گرفت و بت های زمانه را در هم شکست ، او بود که آتش را برایمان گلستان ساخت .
” دهه فجر ” تجلی شکوهمند حماسه و سرافرازی ملتی است که در عصر اسارت انسان و در روزگار قحطی انسانیت صفحه ای زرین در تاریخ حیات طیبه آدمی گشود و فریاد ” استقلال ” ، ” آزادی ” ، “جمهوری اسلامی ” را در گوش جهانیان طنین انداز کرد .
” دهه فجر ” یادآور روزی است که روح خدا خمینی بزرگ که همه عزت و کرامتش از خدا بود به حکومت ستمگرانه 2500 ساله رژیم منحوس پهلوی پایان داد . آنروز یعقوب های انتظار به استقبال یوسف خود آمده بودند با دسته های گل و دلهایی مشتاق تا طعم ” دیو چو بیرون رود فرشته در آید ” را حس کنند و اکنون ایران اسلامی یاد خوش روزهای پر طراوت ورود مردی را گرامی میدارد که خیبر های زمان را در هم شکست ، مردی که سلمان فارسی را به همه زبانها ترجمه کرد . تا کور دلانی که از درک قیام توفنده ملت رشید ایران عاجزند دریابند انقلاب اسلامی ایران ریشه در بعثت انبیاء و قیام امام حسین (ع) دارد و هدف آن گسترش معنویت و عدالت در جهان اسلام و مبارزه با ظلم و فساد است . و هر جا که بساط ظلم برپاست فریاد بغض آلود انسانهای آزاده به تاسی از آن روح نستوه و بلند انسانیت علیه سلطه گران و چپاولگران طنین انداز خواهد بود .
گرچه امروز آن میراث دار همه انبیاء و اسباط ایشان جسمش در میان ما نیست اما راه او و صفحه نوری که گشوده و انقلاب و حکومتی که به وجود آورده همچنان فریاد ملتهای ستم دیده را علیه استکبار سلطه گر بر می آورد .
وجود امام خمینی (ره) و برکات آن را تنها کسانی می توانند درک کنند که در جست و جوی تاریخ باطنی انسان بر کره زمینند .
مبارک باد این ایام فرخنده به ملت غیور ایران و رهبر فرزانه انقلاب اسلامی و همه انسانهای آزاده در اقصی نقاط جهان .
انقلاب اسلامی نگینی بر تاریخ گردون !
سائلی را گفت که آن پیرکهن چند از مردان حق گویی سخن
گفت خوش آید زبان را بر دوام تا بگوید حرف ایشان را مدام
گر نیم زیشان ازایشان گفته ام خوشدلم کاین قصه از جان گفته ام
گر ندارم از شکر جز نام بهر این بسی بهتر که اندر کام زهر
و نُریدُ اَن نُمِنُ عَلَی الَذینَ استَضعَفُوا فِی الاَرضِ وَ نَجعَلهُم اَئِمَهُ وَ نَجعَلهُمُ الوارِثین(سوره قصص آیه5)
«و ما اراده کردیم بر آنان که در زمین به زبونی کشیده شده اند منت نهیم و آنها را پیشوایان و وارثان زمین قراردهیم.»
زندگی انسانها هیچ گاه از کشمکش ها و جدال ها خالی نبوده و صحنه حیات آدمی را همیشه نبردها و پیکارها زینت می بخشیده است. مجموعه این جنگ و ستیز در جنبه های گوناگونش ویژگی زندگی انسان را تشکیل می دهد.
جهان در سیر گردون خود قرون و اعصار را پشت سر گذاشته و شاهد انقلاب های بی شماری بوده و وقایع تکان دهنده ای در سینه دارد. «انقلاب اسلامی ایران» در بین همه انقلاب های کوچک و بزرگ دنیا چون نگینی می درخشد، اما نقاط مشترک اینها که برای آدمی دارای اهمیت است«انگیزه اصلی انقلاب» و نتایجی است که از این تحولات به جای می ماند.
بسیاری ، علت وقوع و پیدایش انقلاب اسلامی را مسائلی از قبیل کشف حجاب اجباری زنان، نبود آزادی های سیاسی، نابرابری های فاحش اقتصادی، خودکامگی نظام اداری و… می دانند.
اگر چه همه اینها برابر اسناد به جای مانده از رژیم سفاک پهلوی از واقعیات انکارناپذیر به شمار می روند، اما محدود کردن اهداف و مقاصد انقلاب اسلامی به مسائل مطروحه به معنای غفلت و یا عدم شناخت ماهیت اصلی انقلاب و رضا دادن به سرهم شدن مطلب مطابق پسند آسان گیر این و آن است.
در دوره ای غریب که غربت دیانت را در همه عرصه های ذهنی و عملی نظاره گر بودیم و غرب، با شکوهی ظاهری در پرتو تمدن فراهم آمده، قدسیت زدایی از چهره دین را ترویج می کرد و برای باورها و الگوهای رفتاری خویش تلاشی گسترده می نمود، بزرگمردی از سلاله ابراهیم (ع) که فقاهت و دیانت را با سیاست و حکومت درهم آمیخته و عرفان شکوهمندش همه باورهای سیاست بازان را سست و متزلزل کرده بود از خاک دلیران قد برافراشت و با ارائه تئوری حکومت دینی تعریفی نو و نمادین از اسلام ارائه کرد و با انقلاب معنوی خویش نسل های خفته را روح عزت ، شهامت و قدرت مقابله و برخورد بخشید. او احیاگری بزرگ بود که تمام احیاگران نستوه تاریخ را در مقابل عظمت روح و کاری که انجام داد به کرنش واداشت.
امام خمینی (ره) حسنه الهی در عصر ما بود . انقلاب او توانست باورهای دینی مردم را فراتر از حد مسائل فردی، در سطح جهانی مطرح نموده و مسیر رستگاری حیات معنوی انسان را برای ملت ها به ارمغان آورد. و چه زیبا در پیام تاریخی خود به گورباچف با به چالش کشیدن اندیشه های الحادی فرمود: «… از این پس کمونیسم را باید در موزه های تاریخ سیاسی جهان جستجو کرد…» که نمونه های فراوانی در حیات طیبه آن حضرت دیده می شود.
خوشتر آن باشد که سرّ دلبران گفته آید در حدیث دیگران
و اکنون اندیشه های والای او به عظمت آسمان ها، به خروش رودها و به لطافت گل هاست که راه ملت های ستمدیده جهان را ترسیم می کند و برماست که با تجدید پیمان خلف صالحش حضرت آیت ا… خامنه ای در حد بضاعت مزجاه سهمی داشته باشیم.
آیات حجاب در قرآن کریم
آیات مربوط به موضوع حجاب در دو سوره از قرآن آمده است: یکی سوره ” نور ” و دیگر سوره ” احزاب “. در سوره نور آیه ای که مربوط به مطلب است آیه 31 می باشد. چند آیه قبل از آن آیه متعرض وظیفه اذن گرفتن برای ورود در منازل است و در حکم مقدمه این آیه می باشد. تفسیر آیات را از آنجا شروع می کنیم: «یا ایها الذین آمنوا لا تدخلوا بیوتا غیر بیوتکم حتی تستانسوا و تسلموا علی اهلها ذلکم خیر لکم لعلکم تذکرون* فان لم تجدوا فیها احدا فلا تدخلوها حتی یؤذن لکم و ان قیل لکم ارجعوا فارجعوا هو ازکی لکم و الله بما تعملون علیم* لیس علیکم جناح ان تدخلوا بیوتا غیر مسکونة فیها متاع لکم و الله یعلم ما تبدون و ما تکتمون* قل للمؤمنین یغضوا من ابصارهم و یحفظوا فروجهم ذلک ازکی لهم ان الله خبیر بما یصنعون * و قل للمؤمنات یغضضن من ابصارهن و یحفظن فروجهن و لایبدین زینتهن الا ما ظهر منها و لیضربن بخمرهن علی جیوبهن و لایبدین زینتهن الا لبعولتهن او آبائهن او آباء بعولتهن او ابنائهن او ابناء بعولتهن او اخوانهن او بنی اخوانهن او بنی اخواتهن او نسائهن او ما ملکت ایمانهن او التابعین غیر اولی الاربة من الرجال او الطفل الذین لم یظهروا علی عورات النساء، و لا یضربن بارجلهن لیعلم ما یخفین من زینتهن و توبوا الی الله جمیعا ایها المؤمنون لعلکم تفلحون»؛ ای کسانی که ایمان آوردید! به خانه دیگران داخل نشوید مگر آنکه قبلا آنان را آگاه سازید. و بر اهل خانه سلام کنید. این برای شما بهتر است. باشد که پند گیرید. اگر کسی را در خانه نیافتید داخل نشوید تا به شما اجازه داده شود. اگر گفته شد باز گردید، بازگردید که پاکیزه تر است برای شما. خدا بدانچه انجام می دهید داناست. باکی نیست که در خانه هائی که محل سکنا نیست و نفعی در آنجا دارید (بدون اجازه) داخل شوید. خدا آنچه را آشکار می کنید و آنچه را نهان می دارید آگاه است. به مردان مؤمن بگو دیدگان فرو خوابانند و دامنها حفظ کنند. این برای شما پاکیزه تر است. خدا بدانچه می کنید آگاه است. به زنان مؤمنه بگو دیدگان خویش فرو خوابانند و دامنهای خویش حفظ کنند و زیور خویش آشکار نکنند مگر آنچه پیدا است، سرپوشهای خویش بر گریبانها بزنند، زیور خویش آشکار نکنند مگر برای شوهران، یا پدران، یا پدر شوهران، یا پسران، یا پسر شوهران، یا برادران، یا برادر زادگان، یا خواهرزادگان، یا زنان، یا مملوکانشان، یا مردان طفیلی که حاجت به زن ندارند، یا کودکانی که از راز زنان آگاه نیستند (یا بر کامجوئی از زنان توانا نیستند) و پای به زمین نکوبند که زیورهای مخفیشان دانسته شود. ای گروه مؤمنان همگی به سوی خداوند توبه برید، باشد که رستگار شوید. (نور/ 27-31)
مفاد آیه اول و دوم اینست که مؤمنین نباید سرزده و بدون اجازه به خانه کسی داخل شوند. در آیه سوم مکانهای عمومی و جاهائی که برای سکونت نیست از این دستور استثناء می گردد. سپس دو آیه دیگر مربوط به وظائف زن و مرد است در معاشرت با یکدیگر که شامل چند قسمت است:
1 - هر مسلمان، چه مرد و چه زن، باید از چشم چرانی و نظر بازی اجتناب کند.
2 - مسلمان، خواه مرد یا زن، باید پاکدامن باشد و عورت خود را از دیگران بپوشد.
3 - زنان باید پوشش داشته باشند و آرایش و زیور خود را بر دیگران آشکار نسازند و در صدد تحریک و جلب توجه مردان برنیایند.
4 - دو استثناء برای لزوم پوشش زن ذکر شده که یکی با جمله «و لا یبدین زینتهن الا ما ظهر منها» بیان شده است و نسبت به عموم مردان است و دیگری با جمله «و لا یبدین زینتهن الا لبعولتهن الخ» ذکر شده و نداشتن پوشش را برای زن نسبت به عده خاصی تجویز می کند.
آقا نمی آیی؟؟؟
دلم از پونه ها سیر است آقا
هوای باغ دلگیر است آقا
کسی فانوس گلهـــا را شکسته
نمی آیی مگر !؟ دیر است آقا !
هیس !!
.
..
…
گوش دهید !!
.
..
…
….
این تکرار صدای دوباره تاریخ است
کسی از انتهای زمان دوباره می خواند ؛
کیست که مرا یاری کند ؟
بیا…
اینجا لشگری برایت مهیا کرده ایم ،
کوچک است ،
اما همه بودنت را باور دارند و به قنـــوت و قبله ات ایمان !!
نجوای ناگفته...
ازش پرسیدم:
ما کی هستیم؟
میگفت:
ما نسل” غیرت روی خواهر”
…و “روشنفکری روی دوست دختریم"….
نسل” کادوی یواشکی”
نسل “پول ماهانه vpn “….
نسل “شینیون زیر روسری"….
نسل “خوابیدن با sms"…
نسل “درد دل با غریبه مجازی”
نسل “جمله های کورش” …..
نسل “ترس از منکرات” …..
نسل “سوخته ایم"……
حال من برایت میگویم:
ما نسل “غیرتیم” روی
“وطن” …
“ناموس” …..
“دین"…..
نسل “نماز شب یواشکی!"….. نسل “پول ماهانه صدقه"….
نسل “چادر روی روسری"…. نسل “خوابیدن با نوای حسین”
نسل “درد دل با بی بی"…
نسل “جمله های آقا و شهدا"…..
نسل “ترس از شیطان"…..
نسل “شکفتن"……
اللهم عجل لولیک الفرج
کدامین انتخاب؟؟؟
دعا پشتِ دعا برای آمدنت ،
گناه پشتِ گناه برای نیامدنت ،
دل درگیر ، میان این دو انتخاب؛
کدام آخر؟ آمدنت یا نیامدنت؟!
چراغ دوازدهم ...
شهرداري، يک چراغ پرفروغ سر کوچهي محلهمان نصب کرد. اهالي محل، اهليت نداشتند! با سنگ آن را شکستند و محله در خاموشي فرو رفت. خاموشي را ميپسندند، چون راحتتر دزدي ميکنند، راحتتر به ناموس مردم تجاوز ميکنند، راحتتر…!
شهرداري ميدانست. يک لامپ ديگر به جاي لامپ شکسته نصب کرد. آن را نيز شکستند. شهرداري دوباره نسبت به تعويض لامپ اقدام کرد. چراغ سوم را نيز خاموش کردند. چراغ چهارم…
براي يازدهمين بار، شهرداري چراغ شکسته را نو کرد. آن را نيز خاموش کرديم. شهرداري فهميد که ديگر فايده ندارد! لامپ دوازدهم را نگه داشت تا وقتي که بفهميم ارزش روشنايي را و منزجر شويم از تاريکي! چراغ دوازدهم وقتي روشن ميشود که ثابت کنيم آن را حفظ خواهيم کرد. صدها سال در خاموشي به سر برديم و همهي حيثيت خود را باختيم. سي سال است که شمع کوچکي را پاسداري ميکنيم تا ثابت کنيم ديگر بزرگ شدهايم و لياقت چراغ را داريم! از تاريکي متنفر شدهايم. هزاران پروانه فداي اين شمع شدند، زيرا به خوبي درک کرديم معناي سخن پيرمان را که «پشتيبان شمع باشيد تا به مملکت شما آسيبي نرسد»!
کاش زودتر ميفهميديم بدون نور، خواندن قرآن محال است!
جانمان به لب آمد. تا کي در انتظار چراغ بمانيم؟!
اللهم عجل لوليک الفرج
بی غیرت!!!
جوان خيلي آرام و متين به مرد نزديک شد و با لحني مودبانه گفت: ببخشيد آقا! من ميتونم يه کم به خانوم شما نگاه کنم و لذت ببرم؟
مرد که اصلا توقع چنين حرفي را نداشت و حسابي جا خورده بود، مثل آتشفشان از جا در رفت و ميان بازار و جمعيت، يقه جوان را گرفت و عصباني، طوري که رگ گردنش بيرون زده بود، او را به ديوار کوفت و فرياد زد.
مرديکه عوضي، مگه خودت ناموس نداري… خجالت نميکشي؟
جوان امّا، خيلي آرام، بدون اينکه از رفتار و فحشهاي مرد عصبي شود و واکنشي نشان دهد، همان طور مودبانه و متين ادامه داد.
خيلي عذر ميخوام، فکر نميکردم اين همه عصبي و غيرتي شين، ديدم همه بازار دارن بدون اجازه نگاه ميکنن و لذت ميبرن، من گفتم حداقل از شما اجازه بگيرم که نامردي نکرده باشم… حالا هم يقمو ول کنين، از خيرش گذشتم.
مرد خشکش زد… همانطور که يقه جوان را گرفته بود، آب دهانش را قورت داد و زير چشمي زنش را برانداز کرد…
چه لباسي را به زن امروز بپوشانيم ؟!!
زماني مصاحبه گري از دکتر علي شريعتي پرسيد :
” به نظر شما چه لباسي را به زن امروز بپوشانيم ؟ “
دکتر علي در جواب گفتند :
نميخواهد لباسي بدوزيد و بر تن زن امروز نمائيد…
” فکر زن را اصلاح کنيد او خود تصميم ميگيرد که چه لباسي برازنده اوست “
قضاوت عجولانه....!!
وارد اتوبوس شدم، جايي براي نشستن نبود، همانجا روبروي در، دستم را به ميله گرفتم…
پيرمرد با کتي کهنه، پشت به من،
دستش به رديف آخر صندلي هاي اقايون ميشود گفت تقريبا در قسمت خانم ها گره کرده!
خانم ديگري وارد اتوبوس شد، کنار دست من ايستاد،
چپ چپ نگاهي به پيردمرد انداخت، شروع کرد به غرلند کردن!
ـ براي چي اومده تو قسمت زنونه! مگه مردونه جا نداره؟ اين همه صندلي خالي!
ـ خانم جان اينطوري نگو، حتما نميتونسته بره!
ـ دستش کجه نمي تونه بشينه يا پاش خم نميشه؟
ـ خب پيرمرده ! شايد پاش درد ميکنه نمي تونه بره بشينه !
ـ آدم چشم داره مي بينه! نيگاه کن پاش تکون ميخوره، اين روزها حيا کجا رفته؟!…
سکوت کردم، گفتم اگر همينطور ادامه دهم بازي را به بازار مي کشاند!
فقط خدا خدا ميکردم پيرمرد صحبت ها را نشنيده باشد!
بيخيال شدم، صورتم را طرف پنجره کردم تا بارش برفها را تماشا کنم…
به ايستگاه نزديک مي شديم و پيرمرد ميخواست پياده شود
دستش را داخل جيبش برد و پنجاه تومني پاره ايي را جلوي صورتم گرفت و گفت :
دخترم اين چند تومنيه؟!
بغض گلويم را گرفت، پيرمرد نابينا بود!
خانم بغل دست من خجالت زده سرش را پايين انداخت و سرخ شد
عکس / عشق یعنی این...
جوانی بسیجی، سوخته در گاز شیمیایی، قامت به نماز بسته و دل در گرو قنوتی عاشقانه داده است.
عکس/نماز ودیگر هیچ...
بدون شرح…
ارزش اخلاقی "عفو"/ چه موقع نباید "گذشت" کرد؟
انسان در عفو باید همواره مصالح خود و جامعه را در نظر داشته باشد بر این اساس، همیشه معلوم نیست که عفو بهترین راه باشد؛ مثلا ممکن است تنبیه و مجازات فردی که حق و حقوق دیگران را پایمال نموده است، موجب جلوگیری از تکرار آن کار بد شود.
یکی از بزرگترین فضایل اخلاقی که در قرآن کریم و روایات مورد تاکید فراوان قرار گرفته، مسئله عفو و گذشت است. قرآن کریم در یکی از آیات درباره عفو می فرماید: کسانی که از مال خود به فقرا در حال وسعت و تنگدستی انفاق می کنند و خشم و غضب فرو می نشانند و از بدی مردم در می گذرند. ( سوره آل عمران آیه 134)
سئوالی در این جا مطرح شود این است که آیا این فضیلت اخلاقی ارزش مطلق دارد یا نسبی؟ به دیگر سخن، ایا انسان در همه جا و تحت هر شرایطی باید از دیگران عفو کند یا خیر ؟
گذشته از بحث نسبیت که در فلسفه اخلاق مطرح است و بر اساس آن ارزش ها کاملا تابع موضوعاتش قلمداد می شوند، باید گفت گاهی یک کار، مصداق چند عنوان واقع می شود، برای مثال اگر در زمان طاغوت از ما در مورد شخص مظلومی که از دست ماموران ساواک گریخته و به ما پناه آورده سئوال می شد که آیا او را دیده ایم یا نه، باید چه می گفتیم؟ آیا می بایست از آن جهت که دروغ گفتن خوب نیست، مخفی گاه آن شخص را نشان می دادیم، یا اینکه برای نجات جان آن فرد مظلوم می باید اظهار بی اطلاعی می کردیم و در پاسخ می گفتیم “نمی دانم"؟ اگر می گفتیم “نمی دانم گر چه این پاسخ ما عنوان دروغ گویی است، اما عنوان دیگری هم داشت و آن “نجات یک شخص بی گناه” است. در این جا، باید دید ارزش کدام یک بیشتر است؛ ارزش راست گفتن یا ارزش نجات دادن یک انسان بی گناه از دست فردی ظالم؟
مسئله عفو از دیگران نیز دارای چنین حکمی است؛ یعنی ممکن است با مطرح شدن چند عنوان دیگر، ارزش آن تغییر کند. اگر عفو از کسی موجب تضییع حقوق فرد یا افراد دیگری شود، حکم متفاوتی پیدا می کند، مثلا اگر فردی با دیگری در مالی شریک است و شخص در آن مال خیانت کرده، در این جا اگر بخواهد او را مورد عفو و بخشش قرار دهد، به شریک خود ظلم کرده است، چرا که ممکن است وی از این اقدام راضی نباشد در این جا، گذشتن از حق خود، موجب تضییع حق دیگری می شود که از نظر شرع و اخلاق پسندیده نیست. همچنین گاهی عفو یک گناهکار، موجب گستاخی وی می گردد؛ یعنی موجب می شود که آن شخص، کار زشت و ناپسند خود را تکرار نماید. فلسفه عفو و گذشت این است که انسان خاطی متنبه شده، خود را اصلاح نماید و دشمنی او به دوستی تبدیل گردد. بنابراین اگر عفو موجب جری تر شدن فرد گناهکار گردد، نباید از او گذشت نمود.
به طور کلی، انسان در عفو باید همواره مصالح خود و جامعه را در نظر داشته باشد بر این اساس، همیشه معلوم نیست که عفو بهترین راه باشد؛ مثلا ممکن است تنبیه و مجازات فردی که حق و حقوق دیگران را پایمال نموده است، موجب جلوگیری از تکرار آن کار بد شود.
اصولا یکی از فلسفه های احکام مجازات در اسلام، همین نکته است که فرد و جامعه هر دو اصلاح شوند. این که اسلام در برخی از موارد دستور داده حد فرد گناهکار در ملاء عام جاری شود برای این است که دیگران هم عبرت بگیرند و مرتکب چنین کاری نشوند. اجرای حدود الهی موجب رحمت و حیات جامعه می شود. قرآن هم بر این مسئله تاکید می نماید: آنان که از احکام خدا سرپیچی می کنند آنها به حقیقت ستمکارانند ( سوره بقره 229).
البته در مواردی که مصالح اسلام و جامعه اسلامی اقتضا کند، حاکم شرع (ولی فقیه) حق دارد حدود را ببخشد. بنابراین فلسفه اجرای حدود، دیات و قصاص این است که از شیوع فساد در جامعه جلوگیری گردد. در روایات آمده که برکت اجرای یک حد از حدود الهی در جامعه، از باران وسیعی که بر زمین ببارد و همه جا را سرسبز و خرم نماید بیشتر است.
رعایت مصالح جامعه از حفظ آبروی دو نفر که اعمال منافی عفت انجام داده اند، بسیارمهمتر است؛ چه بسا اجرای حدود الهی از عفو و بخشش برخی گناهکار بسیار بیشتر باشد. حضرت امام صادق (ع) می فرمایند: از کسی که به شما ستم کرده است گذشت کنید، همان طور که دوست دارید دیگران از شما گذشت کند. البته باید به این نکته توجه داشته باشیم که ما حق نداریم کسانی را که در بیت المال خیانت کرده اند مورد عفو و بخشش قرار دهیم؛ ما فقط می توانیم از حق خود بگذریم.
نکته دیگر، مسئله “حق الله” و “حق الناس” است. اگر کسی نسبت به دیگری مرتکب جنایتی شده و حتی مورد بخشش آن شخص هم قرار گرفته باشد، الزاما مورد بخشش خدا قرار نمی گیرد. به دیگر سخن، با گذشت صاحب حق، حق خدا بخشیده نمی شود. حق خدا با توبه و پذیرش آن از سوی پروردگار بخشیده می شود. بنابراین، در این موارد علاوه بر این که باید رضایت مردم را جلب نماییم، باید از درگاه خداوند نیز طلب عفو و بخشش نماییم تا خالق هستی هم از گناه ما در گذرد.
امام صادق (ع) به درس گرفتن از عفو و کرم الهی توصیه کرده می فرمایند یکی از صفات خدای متعال این است که بد و خوب هر دو را مورد رحمت خود قرار می دهد. ما انسان ها هم باید سعی کنیم مظهر صفات خدا باشیم؛ یعنی در مواردی که حکمت و مصلحت اقتضاء می کند، با همه مردم، اعم از انسان های خوب و بد، رفتاری توام با مهر و عطوفت داشته باشیم. این هم انگیزه بالاتری است که انسان ها کوشش نمایند صفت رحمانیت الهی را در خود تقویت کنند؛ زیرا خداوند که کمال مطلق است؛ گناهکاران را از رحمت خود محروم نمی سازد.
سرنوشت آتشبار فاسقان در قیامت...
فاسقان سزاوار آتش دوزخند، زیرا سخن حق و وعده الهی را نسبت به قیامت و عذاب بدکاران با آن که همراه با دلیل و برهان بود از روی تکبر و خودپسندی انکار کردند، و در برابر حقایق از عقل خدادادی استفاده نکردند.
در بسیاری از آیات قرآن کریم و نیز در روایات فراوانی به بیان سرنوشت فاسقان در قیامت پرداخته است که نمونه هایی از آن را می آوریم.
وَأَمَّا الَّذِینَ فَسَقُوا فَمَأْوَاهُمُ النَّارُ کُلَّمَا أَرَادُوا أَن یَخْرُجُوا مِنْهَا أُعِیدُوا فِیهَا وَقِیلَ لَهُمْ ذُوقُوا عَذَابَ النَّارِ الَّذِی کُنتُم بِهِ تُکَذِّبُونَ وَلَنُذِیقَنَّهُمْ مِنَ الْعَذَابِ الْأَدْنَى دُونَ الْعَذَابِ الْأَکْبَرِ لَعَلَّهُمْ یَرْجِعُونَ (سوره سجده آیات 20-21)؛ و اما کسانی که فاسق بودند جایگاهشان آتش است، هر گاه بخواهند از آن درآیند، آنان را به آن بر می گردانند و به آنان گویند: عذاب آتشی که همواره آن را انکار می کردید بچشید. و هر آینه عذاب نزدیک تر را که (عذاب دنیاست) و غیر از عذاب بزرگتر است به آن می چشانیم، باشد که از فسق خود باز گردند.
این دو آیه شریفه دارای نکات بسیار مهمی است که به آنها اشاره می شود:
- عرب، خروج خرما از پوستش را “فسق” می گوید، و قرآن به همین مناسبت انسانی را که از مدار طاعت و عبادت و حدود انسانیت و آدمیت خارج شده فاسق می نامد. فاسق در همه امور باطنی و اعمال و حرکات ظاهری ضد مومن است.
- فاسق بیرون از حوزه ایمان و خارج از دایره طاعت و عبادت و درستی و راستی به سر می برد، و دست در دست هر ابلیس و شیطان و مفسد و اغواگری می گذارد، و بدون توجه و آگاهی، دنیا و آخرتش را بر باد می دهد، و سرمایه وجودش را ضایع و تباه می کند. از انجام واجبات و ترک محرمات روی می گرداند و گامی به سوی انبیا و امامان و قرآن بر نمی دارد. از آشنایی با حقایق می گریزد و جز شکم و لذت خواهی هم چون شکم پرستی و لذت خواهی چارپایان نمی شناسد و با این روش و منش فاسقانه که تا لحظه مرگش ادامه می دهد زمینه ورود به آتش دوزخ را برای خود به دست خود فراهم می آورد.
- فاسق چون به قیامت وارد شود جایگاهی جز آتش نخواهد یافت، چنان که در دنیا هرگاه از گناهی فارغ می شد دوباره با فراهم شدن شرایط به آن گناه باز می گشت، در قیامت هم هر بار که بخواهد از دوزخ درآید به آن بازش می گردانند و به او می گویند: ذُوقُوا عَذَابَ النَّارِ الَّذِی کُنتُم بِهِ تُکَذِّبُونَ (سجده آیه 20)؛ عذا ذاب آتشی را که همواره انکار می کردی بچش!!
- جاذبه درون و کشش باطن نسبت به حق که گاهی از آن به عنوان فطرت یاد می شود، وقتی تقویت شود عشق به کمال در سراسر وجود انسان جلوه می کند، و زمینه رسیدن به کمال را به کمک عبادت و طاعت و ایمان و اخلاص فراهم می آورد. جلوه کامل این کشش در قیامت ظهور می کند و آنجاست که میل مومن به لقای حق و بهشت عنبر سرشت او را به دیدار وجه رب و رسیدن به بهشت یاری می دهد. ولی شخص فاسق چون فطرت و جاذبه باطنی خود را در دنیا با لبه تیز شمشیر گناه نابود کرده، در قیامت نمی تواند او را برای رسیدن به لقای معنوی و بهشت ابدی کمک دهد می خواهد که از دوزخ درآید، ولی قدرت و توانی در باطن و ظاهر او نیست که به او کمک دهد تا از عذاب رهایی یابد.
- فاسقان سزاوار آتش دوزخند، زیرا سخن حق و وعده الهی را نسبت به قیامت و عذاب بدکاران با آن که همراه با دلیل و برهان بود از روی تکبر و خودپسندی انکار کردند، و در برابر حقایق از عقل خدادادی استفاده نکردند، بلکه همواره هوا و هوس خود را میداندار زندگی قرار دادند و بلا و مصیبتی غیر قابل درمان به سرخود آوردند.
فاصله زیاد بین مومن و فاسق
با توجه به آیات شریفه و نکات دقیق آن به این نکته دست می یابیم که چه فرقی عمیقی و تفاوتی سنگین میان فاسقان و مومنان وجود دارد؟ وقتی با تامل نظر می شود و با دقت بررسی می گردد این نتیجه را نشان می دهد که میان مومن و فاسق در هیچ زمینه ای برابری وجود ندارد!
فاسقان چنان خود را پایبند امور مادی می کنند و به شئون ظاهری و بی پایه روی می آورند که گویی جز آنچه آنان می بینند چیزی وجود ندارد. بر اساس این دید غلط و اندیشه نادرست که با هر حقیقتی به جنگ بر می خیزند، و در برابر دعوت پیامبران می ایستد و از پذیرفتن حق تکبر می کنند و علاوه بر این به مسخره کردن حقایق می پردازند. أَفَمَن کَانَ مُؤْمِنًا کَمَن کَانَ فَاسِقًا لَّا یَسْتَوُونَ. (سوره سجده آیه 18)
شهیدی که خود را مجازات می کرد.
جانباز شهید سید مجتبی علمدار در تاریخ 11 بهمن ماه 1345 هنگام اذان صبح در یک خانواده متدین و مذهبی در شهرستان ساری به دنیا آمد.
سیّد، فرمانده گروهان سلمان از گردان مسلم بود. او در تاریخ 17 تیر ماه 1366 ملبس به لباس مقدس سپاه اسلام شد و پس از عملیات کربلای 5 ضمن حضور در بیشتر عملیات ها چند بار مجروح شد و پس از پایان جنگ نیز، در واحد طرح و عملیات لشکر 25 کربلای ساری مشغول به خدمت شد.
سيد مجتبي كه مداح اهل بیت (ع) هم بود در تاریخ 11 بهمن 1375 ـ سالروز تولدش ـ در اثر جراحات شيميايي به سوی معبود خود شتافت.
خوشا آنان که جا نان می شناسد / طریق عشق و ایمان می شناسند
بسی گفتیم و گفتند از شهیدان / شهیدان را شهیدان می شناسند
سید مجتبی در یکی از دست نوشته هایش آورده است:
«ما اگر عاشق جبهه بودیم، به خاطر صفای بچه هایی بود که لذت های مادی را فراموش کردند و اکنون ما نیز چون شماییم. وقتی در خون خویش غلتیدیم و چشم از دنیا بستیم، فکر می کردیم که دیگر همه چیز تمام شد اما این گونه نشد. دردهای شما در فراق ما، دل ما را بیشتر آتش می زند. درست است که ما به هر چه می کنید، آگاهیم؛ اما این بلای بزرگی بود که ای کاش نصیب ما نمی شد. وقتی شما از این و آن طعنه می خورید و لاجرم به گوشه اتاق پناه می برید و با عکس های ما سخن می گویید و اشک می ریزید، به خدا قسم این جا کربلا می شود و برای هر یک از غم های دلتان این جا تمام شهیدان زار می زنند».
مزار شهید بزرگوار سید مجتبی علمدار
شهید سید مجتبی علمدار برای نزدیکی به خدا با خود عهدهایی بسته بود. در این روزها و شب های مبارک ماه رحمت و برکت ـ رجب ـ که بهانه های خوبی داریم تا به خدا نزدیکتر شویم، نگاهی داریم به آن عهدها که باید آنها را قوانین شهید علمدار بنامیم و چه خوب است که الگوی راهمان باشند:
قانون نخست
خداوندا! اعتراف می کنم به این که قرآن را نشناختم و به آن عمل نکردم. حداقل روزی ده آیه قرآن را باید بخوانم، اگر روزی کوتاهی کردم و به هر دلیل نتوانستم این دده آیه را بخوانم روز بعد باید حتما یک جزء کامل بخوانم.
قانون دوم
پروردگارا اعتراف می کنم از این که نمازم را به معنا نخواندم و حواسم جای دیگری بود، در نتیجه دچار شک در نماز شدم. حداقل روزی دو رکعت نماز قضا باید بخوانم. اگر به هر دلیل نتوانستم این دو رکعت نماز را بخوانم، روز بعد باید نماز قضای یک ۲۴ ساعت را بخوانم.
قانون سوم
خدایا! اعتراف می کنم از این که مرگ را فراموش و تعهد کردم مواظب اعمالم باشم ولی نشد. حداقل هر شب قبل از خواب باید دو رکعت نماز تقرب بخوانم. اگر به هر دلیل نتوانستم روز بعد باید بیست ریال صدقه و هشت رکعت نماز قضا به جا بیاورم.
قانون چهارم
خدایا! اعتراف می کنم از این که شب با یاد تو نخوابیدم و بهر نماز شب هم بیدار نشدم حداقل در هر هفته باید دو شب نماز شب بخوانم و بهتر است شب پنجشنبه و جمعه باشد. اگر به هر دلیل نتوانستم شبی را به جا بیاورم، باید به جای هر شب پنجاه ریال صدقه و یازده رکعت نماز به جا بیاورم.
قانون پنجم
خدایا! اعتراف می کنم به اینکه (خدا می بیند) را در همه کارهایم دخالت ندادم و برای عزیز کردن خود کار کردم.حداقل در هر هفته باید دو صبح زیارت عاشورا و صبح های جمعه سوره الرحمن را بخوانم. اگر به هر دلیلی نتوانستم زیارت عاشورا را بخوانم، باید هفته بعد ۴ صبح زیارت عاشورا و یک جز قران بخوانم و اگر صبح جمعه ای نتوانستم سوره الرحمن بخوانم، باید قضای آن را در اولین فرصت به اضافه دو حزب قران بخوانم.
قانون ششم
حداقل باید در آخرین رکوع و در کلیه سجده های نمازهای واجب صلوات بفرستم. اگر به هر دلیلی نتوانستم این عمل را انجام دهم باید به ازای هر صلوات ده ریال صدقه بدهم و صد صلوات بفرستم.
قانون هفتم
حداقل باید در هر بیست و چهار ساعت هفتاد بار استغفار کنم. اگر به هر دلیلی نتوانستم این عمل را انجام دهم در بیست و چهار ساعت بعدی باید سیصد بار استغفار کنم و باز هم سیصد به ششصد تبدیل می شود.
قانون هشتم
هر کجا که نماز را تمام می خوانم، باید دو روز روزه بگیرم. بهتر است که دوشنبه و پنجشنبه باشد. اگر به هر دلیل نتوانستم این عمل را انجام دهم، در هفته بعد باید به جای دو روز، سه روز و به ازای هر روز، صد ریال صدقه بپردازم.
قانون نهم
در هر روز باید پنج مسأله از احکام حضرت امام (ره) را بخوانم. اگر به هر دلیلی نتوانستم این عمل را انجام دهم روز بعد باید پانزده مسأله را بخوانم.
قانون دهم
در هر بیست و چهار ساعت، باید پنج بار تسبیحات حضرت زهرا (س) برای نمازهای یومیه و دو بار هم برای نماز قضا بگویم. اگر به هر دلیل نتوانستم این فریضه الهی را انجام دهم، باید به ازای هر یک بار، سه بار این عمل را تکرار کنم.
چرا شیعیان با دست باز نماز می خوانند؟
چرا شیعیان با دست باز نماز می خوانند؟ پرسشی است که حضرت آیت الله العظمی سبحانی به ان در پایگاه خود پاسخ داده اند. متن پاسخ ایشان به این شرح است:
قرار دادن دست راست بر روی دست چپ در نماز (دست بسته نماز خواندن) از اموری است که استحباب آن بین فقهای سه مذهب از مذاهب چهارگانة اهل سنّت مشهور است:
حنفیها میگویند:روی هم گذاشتن دستها در نماز، سنّت است وواجب نیست، و برای مرد بهتر است که کف دست راستش را بر پشت دست چپ، زیر ناف قرار دهد، و زن دستها را بر سینهاش بگذارد.
شافعیها میگویند: گذاشتن دست روی یکدیگر، در نماز، برای مرد و زن سنّت است و بهتر است که کف دست راست را بر پشت دست چپ زیر سینه و بالای ناف به سمت چپ قرار دهد.
حنبلیها میگویند: گذاشتن دستها روی هم، سنّت است و بهتر است که کف دست راست را بر پشت دست چپ نهاده، زیر ناف قرار دهند.
فرقه مالکیّه بر خلاف سه مذهب فوق میگویند: آویختنِ دستها در نمازهای واجب، مستحب است، قبل از مالکیها نیز جماعتی همین قول را گفتهاند که از آن جملهاند: عبداللّه بن زبیر، سعید بن مسیّب، سعید بن جبیر، عطاء، ابن جریح، نخعی، حسن بصری، ابن سیرین و جماعتی از فقها.
از امام اوزاعی منقول است که نمازگزار، بین آویختن دستها یا روی هم قرار دادن آنها مخیر است.
امّا مشهور بین شیعه امامیّه آن است که قرار دادن دستها روی یکدیگر در نماز، حرام، و موجب بطلان نماز است و به ندرت از فقهای شیعه کسی قائل به کراهت شده، مانند ابو الصلاح حلبی در کافی.
کیفیت نماز پیامبر(ص)
با این که به جز مالکیها، مذاهب دیگر اهل سنّت، قرار دادن دست چپ بر دست راست در نماز را جایز شمردهاند و دربارة این مسأله سخن بسیار گفتهاند، با این حال دلیل قانع کنندهای حتّی بر جواز آن ندارند،چه رسد بر استحباب. بلکه میتوان ادّعا کرد که دلایلی بر خلاف ادعای آنان وجود دارد و روایاتی که از فریقین (شیعه و سنّی) بیانگر طریقه نماز گزاردن رسول اکرم(ص) است، از گذاشتن دستها بر یکدیگر سخنی به میان نیاورده است و امکان ندارد که پیامبر (ص) امر مستحبّی را در طول حیات خود(یا بخشی از آن) ترک نماید. اکنون سه نمونه از این روایات، دو مورد از طریق اهل سنّت و دیگری از طریق شیعه امامیّه را ذکر میکنیم که هر دو روایت، چگونگی نماز پیامبر(ص) را بیان میکند و در هیچیک کوچکترین اشارهای به روی هم قرار دادن دست نشده، چه رسد به چگونگی آن:
الف: حدیث ابی حُمید ساعدی
حدیث ابی حُمید ساعدی را برخی از محدّثان (سنّی) روایت کردهاند و ما از کتاب سنن بیهقی نقل میکنیم که گفت: او رو به اصحاب پیامبر کرد و گفت: من داناترین شما به نماز رسول خدا (ص) هستم. گفتند: به چه سبب؟ زیرا تو نه بیش از ما پیرو آن حضرت بودهای و نه افزونتر از ما مصاحبتش کردهای. گفت: چرا، گفتند: پس (کیفیّت نماز آن حضرت را) بر ما عرضه کن. ابوحُمید گفت:
رسول خدا(ص) هرگاه میخواست به نماز بایستد، دستها را تا برابر شانههایش بالا میبُرد، سپس تکبیر میگفت و هنگامی که همه اعضایش به حال اعتدال در جای خود قرار میگرفت به قرائت میپرداخت، آنگاه تکبیر میگفت و دستها را تا برابر شانه بالا میبُرد، پس از آن به رکوع میرفت و دو کف دست را بر زانوها میگذاشت و در حال اعتدال که نه سرش را بالا میگرفت و نه پایین میانداخت، رکوع را انجام میداد. سپس از رکوع سر بلند میکرد(میایستاد) و میگفت: سمع اللّه لمن حمده. آنگاه دستها را تا برابر شانهها بالا میبُرد و تکبیر میگفت، سپس (برای سجده) متوجّه زمین شده و دستهایش را (در سجده) از پهلوهایش جدا میگرفت، آنگاه سر از سجده برمیداشت و پای چپش را خم میکرد و بر آن مینشست. انگشتان پاهایش را در سجده باز مینمود و سجده دوم را نیز همینگونه انجام میداد و پس از سجده، تکبیر میگفت، سپس پایش را خم کرده بر آن مینشست در حالی که هر عضوی به حال اعتدال قرار میگرفت. رکعت بعدی را هم به همین کیفیّت انجام میداد و پس از دو رکعت در حال قیام تکبیر میگفت و دستهایش را تا برابر شانهها بالا میبرد همانگونه که تکبیر افتتاحیّه را انجام میداد و در بقیّه نمازش نیز همینطور عمل میکرد تا به سجده آخر. پس از آن سلام میگفت، پای چپ را عقب قرار میداد و بر سمت چپ بر وَرِک مینشست.
همه گفتند: ابوحمید راست گفت، رسول خدا(ص) بدین گونه نماز میگزارد.
این بود حدیثی در مقام بیان کیفیّت نماز رسول خدا(ص) که از طریق اهل سنّت روایت شده که وجه دلالت آن را دانستیم. اکنون به حدیثی که شیعه امامیه روایت کرده توجه کنید:
ب: حدیث حمّاد بن عیسی
حمّاد بن عیسی از امام جعفر صادق (ع) روایت کرده که آن حضرت فرمود: چه قدر ناپسند است برای مردی که ۶۰یا ۷۰ سال از عمرش بگذرد و یک نماز با شرایط کامل انجام نداده باشد. حمّاد گفت: (از این سخن امام (ع)) در دلم احساس حقارت کردم و عرض کردم: فدایت شوم، نماز را (با شرایط کامل) به من تعلیم فرما.
پس ابوعبداللّه (ع) (جعفر بن محمّد‘) راست قامت رو به قبله ایستاد و دستهایش را با انگشتان بسته بر روی رانهایش انداخت و پاهایش را نزدیک به هم به فاصلة سه انگشت باز قرار داد و انگشتان پاهایش همه رو به قبله بود و آنها را از قبله منحرف نمیکرد و با خشوع و فروتنی تمام بود، پس تکبیر گفت و سوره حمد و قل هو اللّه احد را با ترتیل قرائت کرد، سپس به اندازه نفس کشیدنی در حال قیام صبر کرد و پس از آن تکبیر گفت در حالی که هنوز ایستاده بود، آنگاه به رکوع رفت و دو کف دستش را با انگشتان باز روی کاسه زانوهایش قرار داد و زانوها را به عقب داد تا پشتش صاف شد به طوری که اگر قطرهای آب یا روغن بر پشتش ریخته میشد به واسطه راست بودن پشتش به هیچ طرف مایل نمیگشت، امام گردنش را (در رکوع) راست گرفت و چشمانش را بست و سه مرتبه با ترتیل تسبیح (سبحان رَبّی العظیم وبحمده) گفت، سپس راست قامت ایستاد و چون کاملاً به حال قیام درآمد، گفت: «سمع اللّه لمن حمده» و بعد از آن در همان حال قیام، تکبیر گفت و دستها را تا مقابل صورت بالا آورد، و آنگاه به سجده رفت و دستهایش را قبل از زانوها بر زمین گذاشت و سه مرتبه گفت: سبحان ربّی الأعلى وبحمده، و (در سجده) عضوی از بدنش را بر عضو دیگر نگذاشت و بر هشت موضع سجده کرد: پیشانی، دو کف دست، دو کاسه زانو، دو انگشت ابهام پا، و بینی، ( گذاشتن هفت موضع در سجده بر زمین واجب و گذاشتن بینی بر خاک سنّت است که اِرغام نامیده میشود). سپس سر از سجده برداشت و هنگامی که راست نشست، تکبیر گفت و ساق پای چپ را خم کرده، روی آن نشست و پشت پای راستش را بر کف پای چپش گذاشت و گفت: «أستغفر اللّه ربّی و أتوب إلیه»، و در همان حال نشسته تکبیر گفت و بعد سجده دوم را مانند سجده اوّل بجا آورد و همان ذکر تسبیح را در سجده دوم نیز گفت و از عضوی از بدنش برای عضو دیگر در رکوع و سجود کمک نگرفت و در حال سجده دستهایش را به صورت بال از بدنش جدا گرفت و ذراعِ دستها را بر زمین نگذاشت و بدین ترتیب دو رکعت نماز بجا آورد .
سپس فرمود: ای حمّاد، این گونه نماز بخوان، و در نماز به هیچ سویی التفات مکن و با دستها و انگشتانت بازی مکن و آب دهان به راست و چپ یا پیش رویت مینداز.
چنان که ملاحظه میشود هر دو روایت در صدد بیان کیفیّت نماز واجب است و در هیچکدام کوچکترین اشارهای به روی هم گذاشتن دستها نشده است، زیرا اگر گرفتن دست سنّت بود، امام صادق (ع) در بیان خود آن را ترک نمیکرد و حال این که آن حضرت با عمل خود، نماز رسول خدا (ص) را برای ما مجسّم میکرد، چون او از پدرش امام باقر(ع) و امام باقر(ع) از پدرانش و آنها از امیرمؤمنان(ع) و او از رسول اعظم صلوات اللّه علیهم اجمعین گرفتهاند. بنابراین، دست روی دست گذاشتن در نماز بدعت است؛ زیرا گرفتن دست در واقع داخل کردن چیزی است در شریعت که از شریعت نیست.
ج. آموزش نماز به کسی که نماز صحیح نمیخواند
در میان محدثان اهل سنت حدیثی است به نام «حدیث المسیء صلاتُه» یعنی حدیث کسی که نماز خود را صحیح نمیخواند، در این حدیث چنین آمده است:
ابوهریره میگوید: پیامبر وارد مسجد شد، مردی نیز وارد مسجد شد و نماز گزارد، سپس به حضور پیامبر آمد و سلام کرد. پیامبر سلام او را پاسخ گفت و فرمود: برگرد و دو مرتبه نماز بخوان، رفت و نماز گزارد و به سوی پیامبر بازگشت، پیامبر نیز فرمود: برگرد باز نماز بگزار، این کار سه بار تکرار شد، سرانجام آن مرد عرض کرد: سوگند به خدایی که تو را به حق مبعوث کرده است، من جز آنچه انجام میدهم، چیزی نمیدانم، چه بهتر که نماز را به من بیاموزی.
در این هنگام پیامبر فرمود: هرگاه به نماز ایستادی تکبیر بگو، سپس آنچه از آیات قرآن میدانی، بخوان، سپس رکوع کن به گونهای که بدنت آرام گردد، آنگاه پیامبر دیگر اجزا و شروط نماز را به او میآموخت و هیچ اشارهای به گذاردن دست راست بر دست چپ نمیکند، در حالی که اگر این کار واجب و یا مستحب مؤکد بود، از گفتن آن خودداری نمیکرد.
نظر ائمّه اهل بیت(علیهم السلام)
با توجه به آنچه تاکنون گفته شد، روشن گردید که سنت بودن دست روی دست گذاشتن در نماز ثابت نشده است، بدین جهت میبینیم که ائمّه اهل بیت(علیهم السلام) از این عمل (گرفتن دست در نماز)، احتراز میکردند و آن را از افعال مجوس در مقابل پادشاه میدانستند.
محمّد بن مسلم از امام جعفر صادق یا امام محمّد باقر ‘روایت کرده، میگوید: به آن حضرت عرض کردم: حکم کسی که دستش را در نماز بر دست دیگر میگذارد، چیست؟ فرمود: این عمل، تکفیر است و نباید انجام شود.(تکفیر به معنی تعظیم در مقابل پادشاهان است).
زراره از حضرت امام محمّد باقر (ع) روایت کرده که فرمود: بر تو باد توجه به نماز، و در نماز تکفیر مکن(دستهایت را بر هم مگذار)، زیرا مجوس این عمل را انجام میدهند.
صدوق به سندی از امیر مؤمنان علی (ع) روایت کرده که آن حضرت فرمود: مسلمان دستهایش را در نماز جمع نمیکند و در حالی که در مقابل خدای عزّ وجلّ ایستاده است، تشبّه به اهل کفر (یعنی مجوس) نمیورزد.
در خاتمه یادآوری میکنیم که آقای دکتر علی سالوس بعد از نقل نظریات و فتاوای فقهای شیعه و سنّی، (در مورد نهادن دستها بر یکدیگر در حال نماز) به کسانی که دست روی دست گذاشتن را حرام میدانند حمله کرده و میگوید: «کسانی که قائل به حرمت و مبطل بودن این عمل هستند یا تنها آن را حرام میدانند، به واسطه تعصب مذهبی، بین مسلمین اختلاف و تفرقه ایجاد میکنند».
جا دارد از ایشان پرسیده شود: اگر تلاش و بررسی وتحقیق در کتاب و سنّت، شیعه را به این نتیجه رسانده که گرفتن دست در نماز، امری است که بعد از نبی اکرم(ص) پیدا شده و مردم در زمان خلفا به آن امر میشدند، گناه شیعه چیست؟ و در این صورت هر کس گمان کند که آن عمل جزئی از نماز است چه واجب باشد یا مستحب، تحقیقاً در دین امری را بدعت نهاده که از دین نیست. آیا جزای کسی که در کتاب و سنّت اجتهاد و تحقیق نماید این است که با تیر اتّهام به تعصّب مذهبی و ایجاد اختلاف، مورد هدف قرار گیرد؟
اگر این اتّهام بجا باشد، آیا امام مالک را نیز میتوان این گونه متّهم کرد؟ زیرا او گرفتن دست را مطلقاً، یا در نمازِ واجب، مکروه میداند. آیا میتوان امام دارالهجره را به تعصّب مذهبی و ایجاد خلاف متّهم کرد؟
به چه دلیل دست بسته نماز خواندن را نشانه تعصّب مذهبی و میل به اختلاف بین مسلمین نمیدانید؟ قضاوت با شماست.
دوازده قطره از دریای فضایل جوادالائمّه (علیهم السلام)
(1)ابن قیاما نامه ای کنایه آمیز به امام رضا(ع) نوشته بود. گفته بود: تو چه امامی هستی که فرزند نداری؟
حضرت با ناراحتی جواب داده بود: « تو از کجا می دانی که من فرزندی نخواهم داشت. به خدا شب و روز نمی گذرد جز این که خداوند به من پسری عنایت خواهد کرد که به سبب او میان حق و باطل را جدایی می دهد»1
(2)وقتی امام جواد(ع) به دنیا آمد، امام رضا(ع) فرمود: «حق تعالی فرزندی به من عطا کرد که هم چون موسی بن عمران دریاها را می شکافد و مثل عیسی بن مریم خداوند مادرش را مقدس گردانیده و او طاهر و مطهر آفریده شده» آن وقت مرثیه فرزندش را خواند و گفت: «این کودک به جور و ستم کشته خواهد شد و اهل آسمان ها برایش گریه خواهند کرد، خدای متعال بر دشمن و قاتل او غضب خواهد کرد؛ آنها بعد از قتل او بهره ای از زندگی نخواهند برد و به زودی به عذاب الهی واصل خواهند شد.»
آن شب که امام جواد(ع) به دنیا آمد، امام رضا(ع) تا صبح در گهواره با او سخن می گفت…
مشهور است که رنگ صورت آن حضرت گندم گون بود. قد بلندی داشت و نقش روی انگشترش «نعم القادرالله» بود.2
(3)ابویحیی صنعانی می گوید: در مکه به محضر امام رضا(ع) شرفیاب شدم. دیدم حضرت موز پوست می کنند و در دهان فرزندشان ابوجعفر(امام جواد(ع) می گذارند. عرض کردم: این همان مولود پرخیر و برکت است؟
فرمود: آری. این مولودی است که در اسلام، مانند او و برای شیعیان ما، بابرکت تر از او زاده نشده است.3
(4)مردی پیش امام رضا(ع) آمد و گفت: زبان پسرم سنگینی دارد. فردا او را پیش شما می فرستم تا دستی بکشید و برایش دعا کنید. هرچه باشد او غلام شماست. امام(ع) فرمود: او غلام ابی جعفر(امام جواد) است. فردا او را پیش ابی جعفر بفرست.4
(5)محمدبن حسن بن عمار می گوید: یک روز در مدینه خدمت علی بن جعفر عموی گرامی امام رضا(ع) نشسته بودم. در همین هنگام امام جواد(ع) هم وارد شد. دیدم که علی بن جعفر با سرعت از جا بلند شد و بدون کفش و عبا به استقبال امام جواد(ع) رفت و دستش را بوسید و به او احترام زیادی گذاشت.
امام جواد(ع) به او فرمود: «ای عمو! خدا رحمتت کند؛ بنشین» علی بن جعفر گفت: آقای من! چطور بنشینم و شما ایستاده باشی؟
وقتی علی بن جعفر به جای خود برگشت، اصحابش او را سرزنش کردند و گفتند: شما عموی پدر او هستید و با او این طور رفتار می کنید؟
علی بن جعفر دست به محاسن سفیدش گرفت و گفت: «ساکت باشید؛ اگر خدای عزوجل این ریش سفید را سزاوار امامت ندانست اما این کودک را سزاوار دانست و چنین مقامی به او عطا کرد، چرا من فضیلت او را انکار کنم؟ پناه بر خدا از سخن شما. من بنده او هستم…5
(6)امام رضا(ع) که به شهادت رسید، امام جواد(ع) بر منبر رسول الله(ص) رفت و فرمود: «من محمدبن علی الجواد هستم. من نسب های همه مردم را می دانم، چه مردمی که به دنیا آمده اند و چه مردمی که به دنیا نیامده اند. ما این علم را قبل از این که عالم هستی خلق شود، داشته ایم و بعد از فنای عالم هستی نیز این علم را داریم. اگر نبود تظاهر اهل باطل، حکومت اهل گمراهی و شک مردم عوام؛ چیزهایی می گفتم که همه از اولین و آخرین را به تعجب وامی داشت.» آن وقت دست شریفشان را بر دهان مبارکشان گذاشتند و خطاب به خودشان فرمودند: «ساکت باش محمد! همان طور که پدران تو پیش از تو سکوت کردند…»6
(7)چون امام جواد(ع) به بغداد تشریف آوردند، قبل از این که مأمون را ملاقات کنند، روزی آن ملعون به قصد شکار از کاخ خود خارج شد؛ در اثنای راه، به جمعی از کودکان رسید که مشغول بازی بودند. امام جواد(ع) نیز همراه آنها مشغول بازی بود. وقتی بچه ها کوکبه مأمون را دیدند، پا به فرار گذاشتند. امام جواد(ع) از جای خود حرکت نفرمود و بی آنکه وقار و آرامشش را از دست بدهد، در جای خود ایستاده بود؛ تا این که مأمون نزدیک ایشان رسید. از جلالت و متانت آن حضرت تعجب کرد. مرکب را نگه داشت و گفت: تو چرا مثل بچه های دیگر از سر راه من کنار نرفتی؟
حضرت فرمود: «ای خلیفه! راه تنگ نبود که لازم باشد آن را برای تو باز کنم. خلافی هم مرتکب نشده بودم که بخواهم از تو فرار کنم و فکر نمی کنم تو کسی را بدون جرم، عقوبت کنی!»
تعجب مأمون بیشتر شد. گفت: اسم تو چیست؟ حضرت فرمود: محمد. گفت: پدرت کیست؟ فرمود: علی بن موسی. مأمون تعجبش برطرف شد و یاد به قتل رساندن امام رضا(ع) افتاد و از آنجا دور شد. وقتی به صحرا رسید، پرنده ای در آسمان نظرش را جلب کرد، بازی را به هوا فرستاد تا او را شکار کند. بعد از مدتی که باز برگشت، در منقارش یک ماهی ریز بود که هنوز جان در بدن داشت! مأمون متعجب شد که چگونه می شود از آسمان ماهی زنده آورد؛ آن ماهی را در دست گرفت و برگشت. رسید به همان جا که بچه ها بازی می کردند، بچه ها دوباره گریختند و امام جواد(ع) دوباره در جای خود ایستاد.
مأمون گفت: ای محمد! اگر گفتی در دست من چیست؟ حضرت فرمود: «حق تعالی چندین دریا خلق کرده که ابرها از آنها به هوا بلند می شوند و ماهی های خیلی ریز همراه ابرها به بالا می روند و بازهای شکاری پادشاهان، آنها را شکار می کنند و پادشاهان آنها را در دست خود پنهان می کنند تا به وسیله آن برگزیدگان از سلاله نبوت را امتحان کنند..»7
(8)حسین مکاری می گوید: وارد بغداد شدم و دیدم امام جواد(ع) در نهایت عزت زندگی می کند. با خود گفتم: با این زندگی خوب و غذاهای لذیذ، دیگر امام جواد(ع) به مدینه برنخواهد گشت. تا این خیال از ذهنم گذشت، حضرت سرش را بلند کرد، دیدم که رنگ صورتش زرد شد. فرمود: «ای حسین! نان با نمک نیم کوب در حرم رسول خدا(ص) برای من بهتر از این وضعی است که مشاهده می کنی.»8
(9)ابوهاشم جعفری می گوید: در مسجد مسیب به امامت امام جواد(ع) نماز خواندیم. در آن مسجد درخت سدری بود که خشک و بی برگ بود. حضرت آب طلبید و زیر درخت وضو گرفت. آن درخت در همان سال زنده شد و برگ و میوه داد.9
(10)عبدالله ابن زرین می گوید: من در شهر مدینه زندگی می کردم. امام جواد(ع) هر روز کارشان بود که هنگام ظهر به مسجد می آمد؛ به سمت قبر رسول خدا(ص) می رفت. به آن حضرت سلام می داد. آن وقت به سمت خانه فاطمه(س) می رفت. نعلینش را در می آورد و به نماز می ایستاد…10
(11)علی بن خالد می گوید: من در سامرا بودم. باخبر شدم مردی را زندانی کرده اندکه ادعای نبوت داشته. پشت در زندان رفتم. با مأمورین طرح دوستی ریختم تا بالاخره توانستم پیش آن مرد بروم. دیدم که مرد فهمیده ای است. از او پرسیدم داستان تو چیست؟ گفت: من اهل شام هستم. یک روز در موضع رأس الحسین عبادت می کردم که شخصی پیش من آمد و گفت: با من بیا. با او همراه شدم که ناگهان خود را در مسجد کوفه دیدم. به من گفت: این مسجد را می شناسی؟ گفتم: مسجد کوفه است. با هم نماز خواندیم. همراه او بودم که خود را در مسجدالنبی دیدم. او به پیامبر(ص) سلام داد. من هم سلام دادم. با هم نماز خواندیم. همراه او شدم و دیدم که در مکه هستم. همراه او مناسک حج را انجام می دادم که ناگهان خود را در همان جای اول خود در شام دیدم. این حادثه در سال بعد هم برای من اتفاق افتاد. اما این بار وقتی از مناسک حج فارغ شدیم و مرا به شام برگرداند و خواست جدا شود او را قسم دادم و گفتم به حق آن کسی که تو را بر این کارها توانا کرده، بگو که هستی؟ فرمود: من محمدبن علی بن موسی هستم. این خبر همه جا پیچید تا به گوش وزیر معتصم رسید. او مرا دستگیر کرده و با زنجیر به بغداد فرستاد. نامه ای برای وزیر نوشتم و گزارش کار خود را برایش شرح دادم. اما او جواب داد به همان کسی که تو را یک شبه از شام به کوفه و از کوفه به مدینه و از مدینه به مکه برد و از مکه به شام برگرداند، بگو که تو را از زندان نجات دهد. علی بن خالد می گوید: داستان او مرا اندوهگین کرد. دلم به حالش سوخت، دلداری اش دادم و رفتم. صبح زود دوباره به سمت زندان آمدم. دیدم سرپاسبان و زندانبان و عده ای از مردم جمع شده اند. پرسیدم چه خبر است؟ گفتند: مردی که ادعای نبوت کرده بود دیشب در زندان گم شده. معلوم نیست به زمین فرو رفته یا پرنده ای او را با خود برده است.11
(12)محمدبن سنان می گوید: خدمت امام هادی(ع) رسیدم. به من فرمود: «محمد! برای آل فرج، اتفاقی افتاده؟» گفتم: آری عمربن فرج (والی مدینه) وفات کرد. حضرت فرمود: «الحمدلله».
شمردم تا بیست و چهار بار حضرت خدا را شکر کرد. عرض کردم: مولای من! اگر می دانستم این قدر خوشحال می شوید پابرهنه و دوان دوان خدمتتان می رسیدم. حضرت فرمود: «ای محمد! مگر نمی دانی او که خدایش لعنت کند، به پدرم چه گفته؟» عرض کردم: نه. فرمود: «پدرم درباره موضوعی با او سخن گفت. او در جواب گفت: فکر کنم تو مست باشی. پدرم فرمود خدایا! اگر تو می دانی که من امروز را به خاطر رضای تو روزه بوده ام، مزه غارت شدن و خواری و اسارت را به او بچشان. به خدا سوگند پس از چند روز، پول ها و دارایی هایش غارت شد. سپس او را به اسیری گرفتند و اکنون هم که مرده است، خدا رحمتش نکند. خدا از او انتقام گرفت و همیشه انتقام دوستانش را از دشمنایش می گیرد.»12
پی نوشت ها:
1. کافی، ج2، الاشاره والنص علی ابن جعفرالثانی(ع)، ح4، ص103
2. جلاءالعیون، ص961
3. سیره پیشوایان، ص961
4. کافی، ج2، الاشاره والنص علی ابن جعفرالثانی(ع)، ح11
5. همان، ح 12
6. زندگانی چهارده معصوم(ع)، آیت الله مظاهری، ص144
7. جلاءالعیون، ص3-962
8. آشنایی با زندگی چهارده معصوم(ع)، سیدمهدی شمس الدین، ص178
9. کافی، ج2، مولد ابی جعفر محمدبن علی الثانی(ع)، ح10
10. همان، حدیث2
11. همان، حدیث1، ص413
12. همان، حدیث9، ص
نظر آیت الله العظمی بهجت (ره) نسبت به رهبری مقام معظم رهبری
وقتی ایشان (مقام معظم رهبری) برای رهبری انتخاب شدند عده ای به آیت الله بهجت گفتند : آقای خامنه ای جوان است برای رهبر شدن! آیت الله بهجت در جواب آن عده فرمودند:همان یکبار که گفتند حضرت علی (ع) جوان است و ایشان را از خلافت منع کردند برای هفت پشتمان کافیست …
مناظره علمی بسیار عجیب امام جعفر صادق(ع)
مقاله ذيل قسمتي از كتاب-امام جعفر صادق (ع) مغز متفكر جهان شيعه- مي باشد. اين كتاب نوشته شده توسط مركز مطالعات اسلامي استراسبورگ است. بد نيست بدانيد25دانشمند در اين مجمع در مورد شيعه دوازده امامي تحقيق كرده اند. در بخشهايي از كتاب مطالبي از امام صادق (ع) ثبت گرديده كه اين دانشمندان معتقداند جواب ان متعلق به قرن بيستم مي باشد و خود متحيراند كه چگونه امام صادق(ع)درچهارده قرن قبل چنين اشارات علمي داشته اند. از شما تقاضا مي كنيم اين مطلب را با دقت مطالعه فرماييد.
امام جعفر صادق يكي از صبورترين مدرسين دنياي قديم بود. او در دوره اي كه تدريس مي كرد نه فقط هر روز درس ميداد،بلكه بعد از خاتمه درس مخالفين علمي خود را مي پذيرفت و ايرادهاي انها را مي شنود و جواب مي داد. بعضي از شاگردان او،در روزهايي كه مي دانستند استادشان به مخالفين علمي جواب مي دهد پس از خوردن غذا مراجعت مي كردند تا در جلسه مباحثه شركت داشته باشند. يكي از مخالفين امام مرشدي بود به اسم ابو شاكر. ان مرد يك روز بعد از اينكه امام صادق از خواندن نماز فارغ گرديد بحضورش رسيد و گفت:ايا اجازه مي دهي انچه مي خواهم بگويم. جعفر صادق جواب داد بگو.
ابوشاكر گفت:انچه تو درباره خدا مي گويي غير از افسانه نيست وتو با افسانه سرايي مي خواهي مردم را وادار به قبول چيزي بكني كه وجود ندارد وبه اين دليل خدا وجود ندارد كه ما نمي توانيم با هيچيك از حواس پنجگانه انرا درك كنيم.ممكن است بگويي با عقل بوجود خدا پي ميبري ولي من مي گويم عقل هم بدون حس ظاهري قادر بفهم چيزي نيست. اي مردي كه دعوي دانشمندي مي كني وميگويي جانشينپيغمبر مسلمين هستي من بتو مي گويم كه در بين افسانه هايي كه مردم نقل مي كنندهيچ افسانه اي بي پايه تر از موجود بودن يك خداي ناديده نيست. اما من فريب تو را نمي خورم وافسانه ات را درباره خداي كه ديده نمي شود نمي پذيرم.من خدايي را مي پرستم كه بتوانم با دو چشم او را ببينم
و.. در تمام مدتي كه ابوشاكر مشغول صحبت بود امام حتي يكبار تكلم نكرد ووقتي گفته ابوشاكر باتمام رسيد باز امام جعفرصادق چند لحظه لب به سخن نگشود ومنتظر بود كه ابو شاكر حرف بزند.
سپس جواب داد:..تو گفتي كه من افسانه سرايي مي كنم و مردم را به پرستش خدايي دعوت مي نمايم كه ديده نمي شود.اي ابوشاكر تو كه منكر خداي ناديده هستي،مي تواني درون خود را ببيني؟
ابوشاكر گفت:نه
امام صادق فرمود:هرگاه مي توانستي درون خود را ببيني نمي گفتي كه چون خدا رانمي توان ديد پس افسانه اي بيش نيست.
ابوشاكر گفت:ديدن درون چه ربطي به پرستش خدايي كه موجود نيست دارد.
امام فرمود:تو ميگويي چيزي كه ديده نمي شودو نمي توان صدايش راشنيد و آنرا لمس كرد وجود ندارد
ابوشاكر گفت:بله
امام صادق فرمود:آيا صداي حركت خون را در بدن خود مي شنوي؟
ابوشاكر گفت:مگر خون در بدن حركت دارد؟!
امام فرمود:اي ابوشاكر خون هر چند دقيقه يك مرتبه در تمام بدن تو حركت مي نمايد و اگر حركت آن چند دقيقه در بدن تو متوقف شود تو خواهي مرد.آيا تا امروز گردش خون را در بدن خود ديده بودي؟
ابوشاكر گفت:نه و من نمي توانم قبول كنم كه خون در بدن من حركت مي كند.
جعفر صادق فرمود:آنچه مانع از اين مي شود كه قبول كني خون در عروق تو حركت مي كند جهل است و همين جهل مانع از آن ميگردد كه تو خداي واحد و ناديده را بشناسي.
آيا تو ازمخلوقاتي كه خداوند آفريده و آنها را دربدن تو گمارده و تو بر اثر كار آنها زندهاي اطلاع داري؟
ابوشاكر گفت:نه
امام فرمود:تو فقط متكي به مشاهدات خود هستي و ميگويي آنچه را نمي بيني وجود ندارد.آنها در كالبد تو بوجود ميآيند رشد مي كنند و داراي اولاد مي شوند وبعد از مدتي از كار مي افتند….ولي تو نه صدايشان را مي شنوي و نه لمس مي كني.
اي ابو شاكر بدان كه شماره موجودات جاندار كه اينك در كالبد تو زندگي مي كنند و ميميرند نه فقط از شماره تمامي آدميان كه در اين جهان زندگي مي كنند بيشتر است بلكه از شماره ريگهاي بيابان بيشتر است.
چرا گفته اند كسي كه خود را بشناسد خداي خود را مي شناسد
اي ابوشاكر آيا اين سنگ را مي بيني كه در پاي ديوار كار گذاشته اند.
تو اين سنگ را بيحركت ميبيني چون چشم تو حركت آنرا نمي بيند وهر كس بتو بگويد در سنگ حركاتي وجود دارد كه حركات ما كه در اينجا جمع هستيم چون سكون است تو نمي پذيري و مي گويي افسانه سرايي مي كند.غافل از اينكه چون تو نادان مي باشي نمي تواني به حركت درون اين سنگ پي ببري وشايد روزي برسد كه بر اثر توسعه دانايي مردم بتوانند حركت درون سنگ را ببينند.(مجله علم چاپ امريكا در تاريخ جون 1973نوشت:توانسته اند با عكسبرداري بوسيله ليزر براي اولين بار حركت مولكولها را بطور واضح ببينند ومدت فلاش دوربين عكاس كه بوسيله ليزر عكس ميگيرد يك تريليونيم ثانيه است وبراي اينكه بدانيم يك تريليونيم ثانيه در مقابل يك ثانيه چقدر كوتاه است ميگوييم كه متناسب است با يك شبانه روز از عمر مادر قبال ده ميليارد سال)….
اي ابوشاكر با اينكه هوا وسيله حيات تو وساير افراد بشر است تو انرا نمي بيني و فقط وقتي كه باد مي وزد انرا حس مي كني.ايا مي تواني منكر وجود هوا بشوي…. اي ابوشاكر انكار خالق كردن از جهل است نه عقل.
من خداي خود را نساخته ام و او را از انديشه هاي خود بيرون نياورده ام.اما خداي توبهقول تو ساخته دستهاي تو مي باشد.آنچه من كردم و ميكنم اين است كه با انديشه خود خدا را بهتر بشناسم وزيادتر بعظمت او پي ببرم.
فلسفه ملا صدرا درباره خدا
خداوند بی نهایت است ولامکان ولا زمان
اما به قدر فهم تو کوچک می شود وبه قدر نیاز توفرود می آید -وبه قدر آرزوی تو گسترده می شود وبه قدر ایمان تو کارگشا یتیمان را پدر می شود ومادر -ناامیدان را امید می شود -گمگشتان را راه می شود -در تاریکی ماندگان را نور می شود محتاجان به عشق را عشق می شود - خداوند همه چیز می شود وهمه کس را - به شرط اعتقاد، به شرط پاکی دل ،به شرط طهارت روح -به شرط پرهیز از معامله با ابلیس -بشویید قلبهایتان را از هر احساس ناروا ومغزهایتان را از هر اندیشه خلاف وزبانهایتان را از هر آلودگی در بازار وبپرهیزد از هر ناجوانمردی ناراستی ونامردی چنین کنید تا ببینید خداوند چگونه برسفره شما با کاسه ای خوراک وتکه ای نان می نشیند در دکان شما کفه های ترازوهایتان رامیزان می کند در کوچه های خلوت شب با شما آواز می خواند مگر از زندگی چه می خواهید که در خدایی خدا یافت نمی شود ؟؟
معنی الله اکبر(حتماًبخونید!جالبه!)
همیشه فکر می کردم الله اکبر یعنی خدا بزرگتر است . ولی نمی دونستم بزرگتر از چی . شنیده بودم که امام صادق (ع)در کتاب توحید صدوق باب 45 فرموده :
الله اکبر ان یوصف : خدا بزرگتر از آن است که وصف شود .
ولی این کلام هم راضیم نمی کرد . تا اینکه یه چیزایی در مورد آسمان و فضا و سیارات و ستارگان و کهکشانها و … فهمیدم و راجع بهش کمی فکر کردم .
قبل از اینکه ادامه حرفامو بگم می خوام قدم به قدم با هم پیش بریم و همینطور که جلو می ریم تصور کنیم . باید قدرت ذهنمون رو تقویت کنیم تا بتونیم این مسایلی که می خوام بگم رو در فکرمون جا بدیم . البته جا دادن این چیزها هم خودش معجزه الهی است که در ذهن کوچک و ناقص ما تا حدی جا می گیره خیلی دوست داشتم تصاویر حرفامو هم داشتم ولی نشد دیگه . شما ببخشید .
زمینی که ما توش زندگی می کنیم خیلی بزرگه . اینو وقتی متوجه میشیم که از بالای کوه یا از هواپیما به زمین نگاه می کنیم . می بینیم که ما در زمین نقطه ای هستیم در برابر عظمت و بزرگی زمین .
حالا یه کم می آییم بالاتر از زمین خارج می شیم . می بینیم یه منظومه شمسی داریم با 9 سیاره که 4 تای اون از زمین کوچکتر و 4 تاهم از زمین بزرگتره .سیاره مشتری بزرگترین سیاره منظومه شمسیه . اندازه این سیاره 1300 برابره زمین ماست . خوب یادمون باشه ما الان کجا زندگی می کنیم توی زمین (که البته یه نقطه بودیم)
میرسیم به خورشید که یکی از ستاره های آسمونه . اندازه خورشید 1.5 میلیون برابر زمینه . یعنی زمین ما در برابر خورشید یه نقطه ناچیزه یادمون نرفته که ما هنوز روی زمین زندگی می کنیم . خوب تا حالا که هیچ شدیم .
یه کم می ریم بالاتر خورشید ما در میان میلیاردها ستاره آسمان جزء ستاره های کوتوله محسوب میشه و ستاره های متوسط چند برابر خورشید و البته ستاره های غول پیکر چند میلیون برابر خورشید هستند که خورشید در مقابل آنها یه نقطه به نظر می رسه .
بازم می گم حواسمون باشه که اندازه خودمون یادمون نره !!!
یه کم بالاتر که بریم می رسیم به کهکشان راه شیری که میلیاردها منظومه مثل منظومه شمسی در آن در حال گردش هستند و منظومه شمسی ما فقط یک نقطه از این کهکشان به حساب می آید .
دانشمندان تعداد منظومه های کهکشان راه شیری رو 400 میلیارد تخمین می زنند . راستی هنوز یادمون نرفته کجا هستیم !!!
برای توضیح باید بگم که اگه ما در هر ثانیه 3 نقطه روی کاغذ بذاریم 31 سال طول می کشه تا یک میلیارد نقطه روی کاغذ ثبت کنیم !!!
برای 400 میلیارد نقطه چقدر زمان لازمه ؟؟؟ تو خود حدیث مفصل بخوان از این مجمل !
بازم سوار سفینمون می شیم و بالاتر می ریم می بینیم که کهکشان راه شیری با این عظمتش یکی از چند صد هزار میلیارد کهکشان عالم دنیاست که در کناراونها مثل یه نقطه ناچیز به نظر می رسه .
خوب از اینجا وایسادیم آسمون دنیا رو داریم می بینیم . آسمان کهکشانها و ستاره ها که قرآن می فرماید : و زین السماء الدنیا بزینه الکواکب: ما آسمان دنیا را با ستارگان زینت دادیم .
اینجا با تمام کهکشانهایی که دانشمندان از شناخت و درک تعدادشون عاجز موندند فقط آسمان اول عالم است و امام معصوم می فرماید :
آسمان اول در برابر آسمان دوم همچون حلقه ای است در بیابان . الله اکبر و خدا بزرگتر است .
نسبت آسمان دوم به سوم هم همینگونه است . همینطور نسبت هر آسمان به آسمان بعدی تا می رسیم به آسمان ششم که نسبت به آسمان هفتم همچون حلقه ای است در بیابان . الله اکبر و خدا بزرگتر است .
این هفت آسمان عالم با تمام عظمت و همه ما فیها _ ملک _ رو تشکیل می دهند و هفت آسمان دیگر داریم که عالم ملکوت نامیده می شوند که اندازه هر کدام از آنها نسبت به آسمان قبلی همان نسبت حلقه است به بیابان . الله اکبر و خداوند متعال بزرگتر است .
بعد از همه این عوالم که ذهن کوچک توانایی تصورش رو هم نداره عرش الهی واقع شده و قرآن می فرماید :
الرحمن علی العرش استوی : خداوند هستی بخش بر عرش مستقر است . و بر تمام عالم اشراف دارد . الله اکبر
که البته مفاهیم بلندی دارد که ما را یارای فهم آن نیست . البته یادمون باشه که تصور نکنیم خدا از ما دوره چراکه خداوند با همه جلال و جبروتش می فرماید : انی اقرب الیه من حبل الورید : من از رگ گردن به شما نزدیکترم . امیدوارم که هنوز یادمون باشه چقدر بودیم و کجا زندگی می کردیم !
اینجا بود که من فهمیدم الله اکبر یعنی خدا از اونچه که ما فکرش رو بکنیم بزرگتره . سبحان الله . یعنی در ذهن ما نمی گنجد که خدا چقدر بزرگ است .
حالا یه کم به خودمون نگاه کنیم . یه نگاهی هم به عظمت و جلالت خداوند بیاندازیم . . . . . . . . .
کجاییم ؟ داریم چی کار می کنیم ؟ در مقابل کی داریم گناه می کنیم ؟ برای کی شاخ و شونه می کشیم ؟ اگه خدا با یه اشاره هستیمون رو قطع نمی کنه بخاطر این همه نافرمانی لطف اونه یا حق ما ؟ نماز نمی خونیم ؟ روزه نمی گیریم ؟ به بندگان دیگرش ظلم می کنیم ؟ مگه ما چی هستیم ؟ یه ذره هم نیستیم . تکبر در مقابل این همه بزرگی و عظمت یعنی چی ؟ غرور و فخر فروشی چه معنایی داره ؟ گناه و نافرمانی و رو گرداندن از خدا به چه قیمتی ؟ تنها چیزی که به ما ارزش و اعتبار میده اون روحی است که خدا از خودش در ما دمیده (ونفخت فیه من روحی) نباید این روح رو سالم نگهش داریم ؟ برای بدست آوردن یه قرون دوزار سر هم کلاه می ذاریم ؟ چرا حرص می زنیم ؟ خدای ما که این همه بزرگه به همه روزیشون رو می ده !
یه چیزی بگم اول خودم آتیش بگیرم شاید به دل شما هم نشست .البته از این روایت باید جان داد .
خداوند رحمن رحیم کبیر متعال علیم قدیر حنان منان دیان برهان مستعان غفار ستار عظیم اعلی می فرماید :
یا ابن آدم انی احبک فاحببنی !
ای فرزند آدم همانا من دوستت دارم پس تو هم مرا دوست داشته باش !
برخی خصایص و ویژگی های امام زمان (عج)
برخی خصایص و ویژگی های امام زمان (عج) مطابق احادیث و روایات عبارتند از:
1. از خاندان و ذریه پیامبر است
2. هم نام و هم کنیه پیامبر (ص) و شبیه ترین مردم به آن حضرت است
3. نهمین فرزند از فرزندان امام حسین (ع) است
4. اسم پدرش حسن (ع) است
5. مادرش سیده کنیزان و بهترین ایشان است
6. دوازدهمین امام و خاتم الائمه است
7. دارای دو غیبت صغری و کبری
8. عمر بسیار طولانی دارد
9. زمین را پر از عدل و داد میکند پس از آنکه پر از ظلم و ستم شده باشد
10. گذشت روزگار او را پیر نمیکند
11. ولادتش پنهانی است
12. دشمنان خدا را میکشد و زمین را از شرک و ظلم پاک میکند
13. دین خدا را آشکار و اسلام حقیقی را در روی زمین گسترش میدهد و فرمانروای روی زمین میشود
14. با شمشیر قیام میکند
15. دارای نسبتهایی از انبیاست که از آن جمله غیبت است
16. روش او سیره پیامبر است
17. پس از آنکه مردم در آزمایش های سخت واقع شوند ظهور میکند
18. وقتی حضرت مهدی ظهور کند حضرت عیسی نازل میشود و پشت سرش نماز میخواند
19. پیش از ظهورش بدعت ها و ظلم و گناه و تجاهر به فسق و فجور رایج میشود
20. هنگام ظهورش منادی آسمان به نام او و پدرش ندا میکند که همه آن را میشنوند و ظهور آن حضرت را اعلام میکنند
21. پیش از ظهورش نرخ ها بالا میرود و بیماری ها زیاد میشود و جنگ های بزرگ برپا میشود و بسیاری کشته میشوند
22. پیش از ظهورش نفس زکیه و یمانی کشته میشوند و در بیدا (مکانی بین مکه و مدینه)خسوفی واقع میشود و دجال و سفیانی خروج میکنند و حضرت آنها را میکشد
23. پس از ظهورش برکات آسمان و زمین آشکار میشود و زمین آباد میگردد و هیچ کس غیر خدا را پرستش نمیکند
24. سیصد و سیزده نفر اصحاب او هستند که در یک ساعت به محضرش حاضر میشوند
25. معجزات بسیاری دارد و بسیاری به دیدار رحضرتش مشرف شده اند
آیا با شنیدن لقب (قائم) باید از جا برخاست؟
میپرسند:چرا امام زمان (ع) با کلمه قائم و مهدی خوانده میشود و چرا بعضی با شنیدن لقب قائم برمیخیزد و می ایستد؟
پاسخ:
دربسیاری از روایات آن حضرت با القاب قائم و مهدی یاد شده و در مورد قائم بسیار میشد که در زمان ائمه علیه السلام بر اثر ظلم و فساد حاکمان غاصب امامان به یاد امام زمان می افتادند و میفرمودند:قائم ما انتقام ما را خواهد گرفت.
قائم یعنی قیام کننده نظر به این که قیام و نهضت حضرت مهدی جهانی است و در تمام تاریخ بشر چنین قیام و حکومتی نبوده است و آن حضرت با این عنوان خوانده میشود.
اما اینکه پیروان آن حضرت با شنیدن این لفظ و با گفتن این کلمه برمیخیزند و می ایستند یک نوع عمل مستحبی و احترام و اظهار پیوند وانتظار به آن حضرت است و ضمنا مردم را به یاد نهضت و قیام حضرت مهدی(عج) می اندازد و برای آنها این تلقین عملی میشود که باید برخواست نهضت کرد و امیدوار بود و به زمینه سازی برای ظهور و قیام جهانی رهبری معصوم و قاطع که امید پیامبران و امامان و همه مستضعفان جهان و قلب تپنده هستی است پرداخت.
این کار حتی در زمان امام صادق در میان شیعیان معمول بوده و حتی نقل شده در خراسان در حضور حضرت امام رضا کلمه قائم ذکر شد امام رضا برخاست و دستش را بر سر نهاد و فرمود((اللهم عجل فرجه و سهل مخرجه)).خداوندا بر فرجش شتاب کن و راه ظهور و نهضتش را آسان گردان
قابل توجه،آموزنده!!!
کوتاه! آموزنده!
رنج مقدس انسان ثمره معرفت وآگاهی است...
به علی علیه السلام خبر دادند که از طرف معاویه جمعیتی آمده اند و شهر انبار را غارت کرده اند، حتی زینتها و زیورهای زنان مسلمان و یا زنان کافری که در پناه مسلمانان بوده اند از آنها گرفته اند. علی وقتی که این مطلب را با اصحاب در میان می گذارد و آنها را تحریض می کند و بر ایستادگی در برابر این گونه تجاوزها در خطبه 27 نهج البلاغه، می فرماید: «فلو ان امرء مسلما مات من بعد هذا اسفا ما کان به ملوما بل کان به عندی جدیرا، به راستی اگر مرد مسلمانی پس از این حادثه از غصه بمیرد شایسته ملامت نیست، بلکه به نظر من مرگ شایسته اوست».
حالا حساب بکنیم ببنیم خوب است انسان این امور را حس نکند و درک نکند تا در خوشی و آسایش باشد و یا آنکه خوب است حس کند و درک نماید و رنج ببرد. این درد و این رنج هزار بار بر آن آسایش ترجیح دارد. بعضی آرزوها هست که آرزوی مقدس است، بعضی از دردها و رنجها هم هست که محبوب و مقدس و قابل احترام است و انسانیت انسان وابسته به آنهاست. آن، رنجی است که برای خلق خدا و به خاطر آنها باشد، رنجی است که از حساس بودن و دراک بودن باشد. درست است که خود آدم احمق آن منظره زشت جهالت و لختی و بی حسی را درک نمی کند، ولی آنکه از نعمت ضمیر دراک و حساس برخوردار است خوب می فهمد که سوختن در آتش فهمیدن هزار بار بر آسایش لختی و جهالت ترجیح دارد. آدمی در خواب همه دردها و رنجها را فراموش می کند، آیا این دلیل است که خواب از بیداری بهتر است؟ بیداری خود مستلزم توجه و آگاهی است، توجه و آگاهی خود بخود یک رنج و غمی همراه دارد:
پس بدان این اصل را ای اصل جو *** هر که را درد است او برده است بو
هر که او بیدارتر پردردتر *** هر که او آگاه تر رخ زردتر
رسول اکرم صلی الله علیه و آله فرمود: «ما اوذی نبی مثل ما اوذیت، هیچ پیغمبری به اندازه من رنج نکشید». بعضی از پیغمبران دیگر بیش از رسول اکرم رنج تن کشیدند و پیغمبرانی در گذشته بوده اند که به وضع فجیعی تحت شکنجه مردم واقع شده اند و به وضع فجیعی کشته شده اند، ولی از آنجایی که “هر که او آگاه تر پردردتر” هیچ کس به اندازه وجود مقدس او درد آگاهی و رنج حساسیت نکشید. در احد در حالی که عزیزانش، کسانی که به آنها نهایت علاقه را داشت مثل عمویش حمزه سیدالشهداء جلو چشمش به خاک و خون غلطیده بودند و دندان و پیشانی اش شکست، در عین حال برای همان مردمی که این جنایتها را مرتکب شده بودند استغفار می کرد و می گفت: «اللهم اهد قومی فانهم لایعلمون، پروردگارا قوم مرا هدایت فرما بدرستی که آنها نمی دانند».
فرازی از وصیتنامه شهید رضا پرسيا
اى امت شهيدپرور، نگذاريد كه كتاب پرفضيلت آسمانى، قرآن مجيد را از شما بگيرند زيرا دشمنان تنها راه شكست شما را جداكردن از قرآن میدانند.
طرح ختم سوره فجر به مناسبت سی وچهارمین سالگرد پیروزی انقلاب اسلامی ایران از سوی مدیریت استان کردستان
به مناسبت34اُمین سالگرد پیروزی انقلاب اسلامی ایران:
از سوی مدیریت استان کردستان برگزار می شود.
طرح ختم سوره فجر به مناسبت سی وچهارمین سالگرد پیروزی انقلاب اسلامی ایران تا روز 22بهمن ماه برگزار می گردد.
به گزارش معاونت فرهنگی مرکز مدیریت حوزه های علمیه خواهران ،حجت الاسلام والمسلمین محمد صالحی مدیر حوزه های علمیه خواهران استان کردستان اظهار داشت:همزمان با آغاز ایام الله دهه فجر طرح ختم سوره فجر در میان طلاب خواهر سراسر کشور از سوی مدیریت حوزه های علمیه خواهران استان کردستان برگزار می شود.
وی ثواب قرائت این ختم را به روح پرفتوح امام راحل وشهدای انقلاب هدیه نمود.
مدیر حوزه های علمیه خواهران استان کردستان یادآور شد:طلاب علاقمند به شرکت در این طرح نورانی می توانند تعداد ختم هایی را که می خواهند شرکت نمایند ،از طریق بخش نظرات وبلاگ مدیریت حوزه های علمیه خواهران استان کردستان ارسال نمایند واز اجر دنیوی واخروی آن بهره مند شوند.
زمان ختم این سوره مبارکه از 12بهمن تا22بهمن ماه می باشد.
خوش آمدی ای فجر پیروزی!!!
سلام بر تو ای مطلعِ فجر. ای سپیده سحر، ای انفجار نور، خوش آمدی. خوش آمدی که با آمدنت زنجیرهای سنگی از گردنمان گسیخت، کمرهای خمیده مان راست شد، بر لب های پژمرده مان شکوفه های تبسم نشست، در قلب های سوخته مان گلبوته های عشق و امید رویید و بر گونه های زردمان گلخنده های شادی نمودار شد. خوش آمدی که با مقدمت، عطر آزادی به جای بوی باروت در فضای میهن اسلامی مان پیچید و قفس ها شکسته شد. خوش آمدی که با آمدنت، سوز و سرما از شهر و دیارمان گریخت. خوش آمدی ای فجر پیروزی. تو طلوع آزادی وطن، بارش مهتاب، ترانه عشق، نردبان عروجی. مقدمت را گرامی می داریم و پیامت را پاسداری می کنیم.
بدون شرح....
دیو چو بیرون رود فرشته در آید…..
قبله دلها
“امین” و “امن"و “مومن” آنقدر دنیا خطابت کرد خدا طاقت نیاورد وسرانجام انتخابت کرد برای هر سری از روشنایت سایه بان می خواست که شب را پیش پایت سر برید وآفتابت کرد حجاز وحشی زیبا ندیده دل به حسن ات باخت که بتها راشکست وقبله ی دلها حسابت کرد خدا از چشم زخم مردمان ترسید پس یک شب تورا تا آسمان ها برد ومثل ماه قابت کرد. تورا از آسمان بارید مثل عشق بردنیا ،زمین را تشنه دید ودر دل هر قطره آبت کرد
پیامبر اکرم(ص)از نگاه شهید مطهری...
شهید مرتضی مطهری رحمه الله در زمینه برخورد و معاشرت پیامبر اسلام می نویسد: «ایشان در معاشرت با مردم، مهربان و گشاده رو بود. در سلام به همه، حتی کودکان و بردگان پیشی می گرفت. پای خود را جلو هیچ کس دراز نمی کرد و در حضور کسی تکیه نمی نمود. غالبا دو زانو می نشست…. اگر سه روز یکی از اصحاب را نمی دید، سراغش را می گرفت؛ اگر مریض بود، عیادت می کرد و اگر گرفتاری داشت، کمکش می نمود. در مجالس، تنها به یک فرد نگاه نمی کرد و یک فرد را طرف خطاب قرار نمی داد، بلکه نگاه های خود را در میان جمع تقسیم می کرد». آن شهید بزرگوار درباره نظافت حضرت محمد صلی الله علیه و آله می فرماید: «ایشان به نظافت و بوی خوش، علاقه شدید داشت؛ هم خودش رعایت می کرد و هم به دیگران دستور می داد. به یاران و پیروان خود تأکید می نمود که بدن و خانه خویش را پاکیزه و خوشبو نگه دارند، به خصوص روزهای جمعه وادارشان می کرد غسل کنند و خود را معطر کنند، آن گاه در نماز جمعه حضور یابند».
درسی از پیامبر(ص)...
انس بن مالک می گوید: من در حضور پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله بودم که یک نفر بیابان نشین آمد و عبای آن حضرت را گرفت و محکم کشید، به طوری که حاشیه آن عبا، گردن آن حضرت را خراشید. مرد عرب با گستاخی گفت: ای محمد! از مال خدا که در نزد تو هست، براین دو شترم بارکن تا ببرم؛ چرا که این اموال نه مال توست، نه مال پدرت. پیامبر اکرم اندکی سکوت کرد و سپس فرمود: مال، مال خداست و من بنده خدا هستم. آن گاه فرمود: ای اعرابی! آسیبی که به من رساندی، به تو برسانم؟ مرد گفت: نه، زیرا تو، بدی را با بدی جواب نمی دهی. پیامبر صلی الله علیه و آله از سخن او خندید و سپس دستور داد بر یکی از شتران او جو و بر دیگری خرما بار کردند و به او دادند.