تفاوت های تربیتی دختران وپسران از دیدگاه اسلام
روز اول ذیقعده روز ولادت حضرت فاطمه معصومه (س) در تقویم روز دختر نام گرفته است. به همین مناسبت و در راستای مباحث سبک زندگی نگاهی داریم به دیدگاه اسلام پیرامون تربیت دختران و اهمیت آن و ضرورتهایی که برای تربیت دختر باید مورد توجه والدین او و جامعه قرار گیرد.
دین اسلام همواره برای زنان و دختران اهمیت ویژهای قائل بوده و بخصوص سفارشهای فراوانی از ائمه در مورد دختران در متون دینی و روایات وارد شده است. در روایات اسلامی پسران به عنوان نعمتهای خدا و دختران به عنوان حسنات الهی ذکر شدهاند و این در حالی است که حسنات در اسلام مورد پاداش خدا هستند و نعمتها مورد بازخواست و سوال خداوند قرار میگیرند. پیامبر (ص) نیز در این مورد فرمودهاند: «بهترین فرزندان شما دختران هستند.»
اهمیت نقش دختران در خانواده و جامعه
دختران نقش بسیار مهمی در خانواده و جامعه دارند. آنها در آینده مسئولیت اداره کانون خانواده را که مهمترین عنصر یک جامعه است، عهده دار می شوند و وظیفه تربیت نسلهای آینده نیز به عهده آنهاست. اگر یک دختر به خوبی تربیت شده و برای زندگی خانوادگی و اجتماعی آماده شود، میتواند سعادت و خوشبختی نسل آینده را تضمین کند، اما اگر این دختر در دوره تربیت خود با آسیبها و مشکلات روحی و جسمی روبرو شود نمیتوان از او انتظار داشت در آینده وظایفی را که برعهده دارد به نحو احسن انجام دهد و نقش مثبتی در خانه و اجتماع داشته باشد. به همین دلیل است که تربیت دختران باید به طور خاص مورد توجه پدرها و مادرها قرار گیرد.
پیامبر اسلام (ص) در خصوص پاداش تربیت دختران میفرمایند: «کسی که دختری دارد باید او را به بهترین نحو تربیت کند و غذای خوب و شایسته برایش فراهم کند و نعمتهایی که خداوند بر او ارزانی داشته را بر دخترش گوارا دارد و از او دریغ نورزد که چنین پدری در روز قیامت از آتش دوزخ نجات خواهد یافت.» در حدیث دیگری از حضرت رسول (ص) آمده است: «دختران، دلسوز، مددکار و بابرکتاند. هر کس یک فرزند دختر داشته باشد، خداوند آن را پوششى از دوزخ قرار مىدهد و هر کس دو دختر داشته باشد به خاطر آنان وارد بهشت شود و هر کس سه دختر یا مانند آن خواهر داشته باشد، جهاد و صدقه [استحبابى] از او برداشته مىشود.»
تفاوتهایی که باید در تربیت دختران و پسران لحاظ شود
تربیت فرزندان اعم از دختر و پسر دارای اشتراکاتی با یکدیگر است، اما اسلام در رابطه با تربیت فرزندان قائل به تفاوتهایی میان تربیت دختران و پسران است که البته این تفاوتها به معنای برتری یکی بر دیگری نیست، بلکه ناشی از تفاوتهای موجود در ساختارهای جسمی و روحی این دو جنس و همچنین مسئولیتها و نقشهایی است که باید در بزرگسالی برعهده گیرند.
معمولاً دختران و پسران به دلیل اینکه خصوصیات درونیشان با هم متفاوت است در جامعه نیز از نظر اجتماعی و رفتاری در شرایط خاصی نسبت به یکدیگر قرار میگیرند؛ از نوع بازی و ارتباط با همسالان گرفته تا نوع روابطشان با والد همجنس، بنابراین والدین باید با توجه به خصوصیات رفتاری، شرایط زیستی و جسمی کودکان با آنها رفتار کنند و آنها را مورد تشویق یا تنبیه قرار دهند.
اگر کودکی با توجه به جنسیت خود پرورش نیابد (تربیت دختران با شیوههای پسرانه و پسران با شیوههای دخترانه)، ممکن است در آینده در پیدا کردن هویت جنسی ثابت خود دچار مشکل شود، بنابراین باید با پسران و دختران بهگونهای رفتار شود تا باعث تقویت و پررنگتر شدن این خصوصیات در آنها گردد. برای نمونه در آموزههای دینی این مسئله مورد تاکید قرار گرفته است که اگر دختر به زمین خورد او را بلند کنید لباسش را تکان دهید و او را نوازش نمایید، ولی اگر پسر به زمین خورد بگذارید خودش بلند شود.
ضرورت توجه به تغذیه دختران در مرحله اول زندگی
مرحله اول زندگی فرزندان که از بدو تولد تا هفت سالگی را شامل میشود مرحله بسیار مهم و تعیینکنندهای از لحاظ رشد جسمی و شخصیتی فرزندان است که تا حدود بسیار زیادی در دختر و پسر مشابه است. در این دوره، بر اهمیت تغذیه نوزاد با شیر مادر سفارشات فراوانی شده است که موجب حفظ سلامت جسمی نوزاد خواهد شد. از سوی دیگر، تحقیقات صورت گرفته در سالهای اخیر نشان میدهد که تغذیه با شیر مادر علاوه بر سلامتی جسمانی، سلامتی روحی و روانی کودک را در بزرگسالی به همراه خواهد داشت.
در اینجا، تغذیه دختر با شیر مادر از اهمیت بیشتری برخوردار است؛ زیرا با توجه به نقش مادری که قرار است دختران در آینده به عهده گیرند و وجود مسائلی مانند دوران بارداری، زایمان و شیردهی و … سلامت جسمانی دختران باید بسیار جدیتر مورد توجه والدین قرار گیرد.
محبت به دختران و توصیههای پیامبر (ص) در این خصوص
مسئله دیگری که در این دوره وجود دارد و پدر و مادرها باید به آن توجه داشته باشند محبت به فرزندان خود و بویژه به دختران است. در آموزههای دینی به محبت به بچهها و همدلی با آنها بسیار سفارش شده است و این مسئله در مورد دختران پر رنگتر از پسران است؛ زیرا دختران نسبت به پسرها از حساسیتهای بالاتری برخوردارند و محبت به آنها سلامت روح و حتی جسم آنها را در پی خواهد داشت و متعاقباً بر سلامت جامعه اثرگذار است.
عدم برخورداری دختر از مهر والدین مشکلات زیادی را ایجاد میکند؛ این دختران در آینده افرادی عاجز و در مواجهه با مشکلات از حل آنها ناتوان خواهند بود. از سوی دیگر، تحقیقات نشان داده یکی از عوامل به انحراف کشیده شدن دختران در بزرگسالی عدم بهرهمندی از مهر و محبت پدر و مادر است که باعث میشود آنها این مهر و محبت را در خارج از منزل و از طرق نادرست جستجو کنند.
در همین رابطه امام رضا (ع) از قول پیامبر اکرم (ص) نقل میفرمایند: «خداوند متعال نسبت به دختران مهربانتر از پسران است.» همچنین حضرت رسول (ص) فرمودند: «کسی که دختر بچه خود را شادمان کند مانند کسی است که بندهای را از فرزندان (حضرت) اسماعیل، آزاد کرده باشد و در حدیث دیگری از ایشان روایت شده که «باید اطفال دختر را بیشتر از پسر مورد توجه قرار دهید و زمانی که هدیه برای فرزندان خود تهیه میکنید، سهم دختر را قبل از پسر بدهید.»
دوره بلوغ و اهمیتها و حساسیتهای آن
مرحله دوم زندگی که از هفت سالگی تا چهارده سالگی را در بر میگیرد دوره بسیار حساسی است؛ زیرا تغییرات بیولوژیک و جسمانی فرزندان در این دوره منجر به بلوغ آنها میشود و در این دوره هم هست که در پی ایجاد تفاوتهای جسمی، تفاوتهای تربیتی میان فرزندان دختر و پسر پر رنگتر میشود. دوره بلوغ که در دختران زودتر از پسران صورت میگیرد، دوره تغییرات جسمی به همراه رشد عقلی و فکری است و دختران با گذر از این مرحله از دوره طفولیت گذشته و پا به مرحله بزرگسالی میگذارند.
در این مرحله که مرحله بسیار حساسی از زندگی یک دختر است والدین باید توجه کافی را به دختران خود داشته باشند تا آنها با موفقیت و بدون کمترین آسیبی این دوره را پشت سر بگذارند؛ زیرا اگر نوجوانی از دوره بحرانی بلوغ به سلامت گذر نکند مشکلات به وجود آمده را در تمام عمر به همراه خواهد داشت.
نقش مادران در دوره بلوغ دختران
در دوره بلوغ دختران وظیفه مادران بیشتر از پدران است و مادران باید با بالا بردن آگاهی خود و صرف وقت و حوصله کافی به دختر خود کمک کنند تا دوره بلوغ را به سلامتی طی کند. مهمترین مسئلهای که باعث میشود مادران رفتار درستی با دختران خود در دوره بلوغ داشته باشند آگاهی آنها از ویژگیها و خصوصیات خلقی دختران در دوره بلوغ است. این آگاهی باعث میشود آنها کمتر نگران رفتار دختران خود شوند و خود را برای تعامل صحیح با آنها آماده کنند.
دختران در این سن علاقهمندند درکشان کنیم، به سخنانشان گوش دهیم و به خواستههایشان توجه کنیم. مادران باید به صحبتهای دخترانشان گوش داده، تحقیرشان نکنند و به نظرات آنها توجه کنند. در واقع آنها باید با فرزندان خود دوست باشند و اعتماد آنها را به خود جلب کنند تا دختران بتوانند به راحتی و بدون ترس مسائل خود را با مادرانشان مطرح کنند؛ چرا که عدم اطمینان دختران به والدین سبب میشود آنها مشکلات خود را از پدر و مادر مخفی کنند و با کسانی مثل دوستان و همسالان که صلاحیت کافی برای حل مشکلات آنها ندارند، صحبت کنند که چه بسا مشکلات آنها بیشتر شود.
یکی دیگر از مسائلی که در این سن به کرات دیده میشود وجود تعارضاتی میان دختران و پدر و مادرهاست که دلایل آن به تغییر خلق و خوی دختران به دلیل تغییرات هورمونی آنها و همچنین نحوه نادرست رفتار والدین با آنها و اختلاف سنی میان دو نسل بازمیگردد. در این شرایط نیز بهتر است والدین با آگاهی از شرایط حساس دختر خود با او از در دوستی وارد شوند و در مقابل پرخاشها و ناراحتیهای احتمالی او جبههگیری نکنند، بلکه در صدد حذف موانع محیطی که سبب تعارض میان آنها میشود برآیند و با محبت با دختر خود برخورد کنند تا به این وسیله از آسیبهای احتمالی جلوگیری نمایند.
مکلف شدن دختران و نظر آیتالله جوادی آملی در این خصوص
بر اساس آموزههای دینی یکی از ویژگیهای دوره بلوغ، تکلیفپذیری و قبول مسئولیت، انجام عبادات و فرایض دینی و ترک محرمات و گناهان است. به همین جهت، یکی از مسائل بسیار مهم برای دختران در این دوره مکلف شدن است. از این رو یکی از اهداف تربیتی خاص این دوره ایجاد آمادگی برای تکلیفپذیری است. این امر، منظم و طبق برنامه، ولی بتدریج آغاز میگردد تا وقتی که کودک پا به این دوره میگذارد آمادگی برای پذیرش تکلیف را پیدا نماید؛ چرا که اگر کودک بدون آمادگی برای تکلیف پذیری بخواهد در روز و زمان مقرر که مکلف می شود یک دفعه خود را مقید به انجام فرایض و ترک محرمات نماید، طبیعی است که مکلف خوبی نخواهد بود.
آیتالله جوادی آملی در این رابطه میفرمایند: این که زن شش سال قبل از این که مرد مکلف شود، ذات اقدس الهی او را به حضور پذیرفته است، خداوند با او سخن میگوید و روزه را بر او واجب میکند، مناجات او را گوش می دهد، باید زن برای خود افتخار بداند. وقتی که مرد هنوز به عنوان یک جوان مشغول بازی است، زن مشغول راز و نیاز و نماز است.
تبعیض میان دختران و پسران و تاثیرات منفی که روی دختران دارد
یکی از مسائلی که هنوز هم در برخی از جوامع برای دختران مسئلهساز میشود، تفاوتها و تبعیضهایی است که در خانواده و جامعه نسبت به دختران و پسران اعمال میشود. این مسئله در دوره بلوغ که دوره آشنایی دختران با مسائل پیرامونشان است پر رنگتر میشود و باعث نارضایتی بسیاری از دختران از جنسیت خود خواهد شد. در این زمینه نقش والدین بسیار مهم است؛ زیرا آنها باید با رعایت تساوی میان فرزندان دختر و پسر خود احساس ارزشمندی را در دختران تقویت کنند و آنها را از ارزشهایی که یک دختر در جامعه و بخصوص در دین برخوردار است، آگاه سازند تا دختران اعتماد به نفس بیشتری پیدا کنند و دختر بودن را برای خود افتخار بدانند نه سرافکندگی و سرشکستگی.
به طور کلی میتوان گفت، تربیت دختر امر بسیار مهمی است که امروزه آن چنان که باید و شاید مورد توجه قرار نمیگیرد و تربیت دختران با ملاکهایی که اسلام در این خصوص ارائه داده فاصله بسیاری دارد. برای تربیت صحیح دختران ضروری است که والدین نسبت به ارزشها و نقش دختران در جامعه آگاهی کافی داشته باشند تا این وظیفه مهم را به نسبت اهمیتی که دارد به انجام برسانند.
منابع:
۱. کتاب اسلام و تربیت دختران، دکتر علی قائمی، انتشارات امیری.
۲. کتاب خانواده و تربیت کودک، دکتر علی قائمی، انتشارات امیری.
اسلام به دختران چه نگاهی دارد؟
اسلام به دختران چه نگاهی دارد؟
در عصر کنونی که جامعه غربی در اوج بهره کشی از زنان و دختران تلاش می کند با قانونمند کردن ضدّ ارزش های خود برای دیگر جوامع و فرهنگ ها، فشارهای فراوان را به خصوص بر مسلمانان وارد سازد توجّه به جایگاه دختران در سخن و سیره معصومان (ع) داروی شفابخش روزگار ماست.
این روزهاروز ميلاد با سعادت بانوي با كرامت اهل بيت حضرت معصومه (س) و آغاز دهه كرامت است. دهه پر بركتي كه آغازش ميلاد مبارك دختر گرامي هفتمين امام شيعيان و پايانش ميلاد مسعود خورشيد تابناك ايران زمين حضرت علي بن موسي الرضا (ع) گره خورده است. روز ميلاد حضرت معصومه (س) اما يك مناسبت ديگر را هم در دل خود جاي داده است و روز ميلاد دختر پاكدامن امام هفتم، بهترين بهانه است تا روز ملي دختران نام گیرد.
یکی از موضوعات مهم اجتماعی امروز جایگاه و نقش دختر در عرصه خانواده و اجتماع است. وقتی کمی دقت کنیم هنوز هستند انسانهای که جاهلانه پسر را بر دختر ترجیح می دهند و به تعبیر قران کریم با شنیدن نام دختر چهره انان عبوس می شوند که به همین جهت به تندی مخاطب خدای سبحان قرار می گیرند.
این تلقی که ریشه تاریخی دارند ناشی از جهل انان و یکی از مصادیق جاهلیت مدرن است. با سیری در منابع اسلامی می توان فهمید که دختر در اندیشه اسلامی چه جایگاه والایی داشته و دارد.
در اندیشه اسلامی دختر از انچنان جایگاهی برخوردار است که پیامبر اسلام در مهمترین مسائل اجتماعی آنان را وارد می سازد در قضیه مباهله دختر خویش را همراه خورد برد در حالی که در ان زمان اعراب دختران را زنده به گور می کردند. هم چنانکه خدای سبحان در چندین ایه از قران کریم بر عدم تفاوت بین دختر و پسر اشاره می کند. آیات ۸۴ و ۸۵ سوره انعام بر این عدم تفاوت تصریح دارد: وَوَهَبْنَا لَهُ إِسْحَاقَ وَيَعْقُوبَ كُلاًّ هَدَيْنَا وَنُوحاً هَدَيْنَا مِن قَبْلُ وَمِن ذُرِّيَّتِهِ دَاوُودَ وَسُلَيْمَانَ وَأَيُّوبَ وَيُوسُفَ وَمُوسَى وَهَارُونَ وَكَذَلِكَ نَجْزِي الْمُحْسِنِينَ (۸۴) وَزَكَرِيَّا وَيَحْيَى وَعِيسَى وَإِلْيَاسَ كُلٌّ مِّنَ الصَّالِحِينَ۸۵.
دراین ایات خدای سبحان حضرت عيسي(ع) فرزند حضرت مريم(س) را از فرزندان حضرت ابراهيم(ع) مي شمارد كه خود اشاره به آن است كه در اندیشه اسلامی هيچ تفاوتي ميان فرزندان دختر و پسر نيست. اين در حالي است كه در ان زمان تنها فرزندان پسري را از نوادگان و فرزندان خويش بر مي شمردند و فرزندان دختري خويش را فرزندان ديگران و پدران ديگر مي شمردند. خدای سبحان در آيات ۳۵ و ۳۶ سوره آل عمران مستقیما خودش نام دختر را انتخاب می کند و تنها نامی است که خدای سبحان انتخاب کرده برای یک دختر. ( اذ قالت امرات عمران رب انى نذرت لك ما فى بطنى محررا فتقبل منى انك انت السميع العليم (۳۵) فلما وضعتها قالت رب انى وضعتها انثى و اللّه اعلم بما وضعت و ليس الذكر كالانثى و انى سميتها مريم و انى اعيذها بك و ذريتها من الشيطان الرجيم(۳۶))
در تعبیر بسیار جالب دیگری خداوند در ایه ۴۹ سوره شوری از دختر به عنوان هدیه استفاده می کند وانسانها باید از این هدیه خداوند خوشحال شوند. بدیهی است این تعبیر بهترین تعبیر ممکن برای دختر است، همچنانکه برای پسر چنین تعبیری بکار نرفته است. در ادبیات معصومین (ع)هم چنین ادبیاتی متداول است. هم چنانکه پیامبر اسلام (ص) در تعبیری از دختران به باقیات صالحات تعبیر می شود.
با این حال نقش تعیین کننده زن در بقاء و رشد جامعه بشری همیشه مورد توجّه مثبت و منفی اندیشمندان، سیاستمداران، مدیران و رهبران جوامع بوده است. تاریخ، گویای این واقعیت است که زن در کنار مرد در تمدّن بشری ـ مستقیم و غیر مستقیم ـ نقش آفرین بوده است، ولی از دیرزمان و با انگیزه های مختلف از حقوق الهی و انسانی خود محروم گردیده است. تاریخ، این حقیقت را در سینه خود ثبت کرده است که پیامبران و اولیای الهی در احقاق حقوق و هم در ایفای نقش سالم و سازنده زنان، برترین جریان سازی و هدایت را داشته اند.
پیامبر (ص) و دخترش فاطمه (س)
در عصری که جهان، غرق در جهل و نادانی، ظلم و ستم، غارتگری و وحشیگری به سر می برد، و به این زندگی افتخار و مباهات می کرد، خداوند پیامبری را برانگیخت که “رحمة للعالمین” بود و منجی انسانها از سیاهی، او هم با شرک و بت پرستی مبارزه کرد و هم با سنّت ها و ضدّ ارزش هایی همچون تحقیر و زنده به گور کردن دختران.
پیامبر اکرم (س) این رسالت عظیم را، هم در سخن و هم در عمل انجام می داد. آن حضرت در برخورد با دخترش فاطمه (س) همگان را به حیرت وا می داشت. دست دخترش فاطمه (س) را می بوسید و می فرمود: «پدرش فدای او باد.» و زمانی که حضرت عازم سفر بود فاطمه (س) آخرین کسی بود که پیامبر از او خداحافظی می کرد و در بازگشت نیز زودتر از هر کسی به دیدن وی می رفت و می فرمود: «بوی بهشت را از دخترم فاطمه استشمام می کنم.» رسول مکرّم اسلام (س) با این سخنان و برخورد عملی با دختر خود، علاوه بر شناساندن مقام و عظمت اهل بیت (س) و تأکید بر ادامه سلسله ولایت و امامت از طریق دختر خود، می خواستند به تمامی انسانها ثابت کنند که در آخرین دین الهی، «دختران و زنان» از کرامت و جایگاه خاصّی برخوردارند. و به حق می توان پیامبر اسلام (ص) را بنیانگذار تکریم دختران و زنان دانست.
در حدیثی نقل شده است که به رسول گرامی اسلام (س) خبر دادند، خداوند به وی دختری عطا کرده است؛ حضرت نگاهی به اصحابش کرد، آثار ناخشنودی را در چهره آنان نمایان دید. لذا فرمود: «این، چه حالتی است که در شما می بینم؟ خداوند گُلی به من داده است که آن را می بویم و (اگر نگران روزی او هستید) روزی او با خداست.»
دختر؛ هدیه الهی
در سیره امامان معصوم (ع) نیز اگر کسی از داشتن فرزند دختر احساس ناخشنودی می کرد، آن بزرگواران با آنان برخورد می کردند و سعی داشتند تا رسوبات جاهلی را از ذهن آنان پاک کنند. در حدیثی چنین نقل شده که فردی از یاران امام جعفر صادق (ع) دختردار شد، حضرت نزد او رفت، دید خشمگین است، فرمود: “اگر خداوند به تو وحی کند که آیا می خواهی چیزی را من برای تو انتخاب کنم یا تو برای خودت انتخاب می کنی؟ چه پاسخ می دهی؟” آن مرد گفت: به خدا عرض می کنم: آنچه را تو برایم بپسندی و انتخاب کنی، می پسندم. امام صادق (ع) فرمود: “اکنون خداوند فرزند دختر را برای تو انتخاب کرده است.” سپس فرمود: “آن عالم و ولیّ خدا (خضر علیه السلام ) که همراه موسی (ع) بود و آن پسر بچه را کشت، خداوند از قول او فرمود: ما آن پسر را کشتیم چراکه بیم آن بود پدر و مادرش را به طغیان و کفر وادارد، از این رو خواستیم پروردگارشان به جای او فرزندی پاک تر و با محبّت تر به آن پدر و مادر بدهد.” امام صادق (ع) در ادامه فرمود: خداوند به آن دو، دختری عنایت کرد که از او و نسل وی هفتاد پیامبر به دنیا آمدند.
در فرهنگ اهل بیت (ع) که ریشه در وحی و کلام الهی (قرآن) دارد، زنان و دختران از جایگاه خاصّی برخوردارند. تعابیر زیبا و بلندی که برای دختران به کار گرفته شده است، حاکی از این موضوع است. در سخنان معصومان علیهم السلام از دختران با واژه هایی چون: ریحانه (گل)، قواریر (بلورها)، و حسنه (نیکی) یاد شده است؛ که هر یک، نشان از امتیاز و ویژگی خاصّ طبیعی و روحی دختران دارد. در اینجا به برخی از سخنان معصومان علیهم السلام اشاره می کنیم:
روايات در باب دختردارى
مستحب است انسان، در صورتى كه از دختر داشتن محروم است، دست نياز به جانب حق بردارد، و براى دختردار شدن با حال اخلاص به درگاه حق دعا كند و بنالد. ابراهيم خليل آن پيامبر بزرگ با داشتن فرزندى چون اسماعيل و اسحاق به درگاه حق جهت دختردار شدن ناليد. امام صادق (عليه السلام) دعاى او را بدين صورت نقل مى كند : اِنَّ اِبْراهيمَ سَأَلَ رَبَّهُ اَنْ يَرْزُقَهُ اِبْنَةً تَبْكيهِ وَ تَنْدُبُهُ بَعْدَ مَوْتِهِ. از حضرت حق درخواست دختر كرد تا حداقل پس از مرگش گريه كننده و ناله كننده و خلاصه مجلس گرم كن و يادآور داشته باشد.
هدفى كه در اين روايت بازگو شده خيلى مهم نيست، آنچه مهم است اصل مطلب است كه پيغمبرى اولوالعزم از داشتن دختر محروم بود، براى رسيدن به اين نعمت دعا كرد. اينكه انسان پدر دختر باشد افتخار دارد، چراكه رسول باكرامت اسلام پدر دختر بود، اين همرنگى با رسول خدا در زندگى، كه با عنايت شدن دختر به انسان تحقق پيدا مى كند واقعاً افتخار دارد، امام صادق (عليه السلام) فرمود : كانَ رَسُولُ اللّهِ اَبا بَنات. پيامبر بزرگوار خدا پدر دختران بود.
اگر كسى دختر نداشت ولى داراى خواهر بود، باز هم درى از رحمت حق بر وى باز شده، امام ششم (عليه السلام) مى فرمايد : مَنْ عالَ ثَلاثَ بَنات اَوْ ثَلاثَ اَخَوات وَجَبَتْ لَهُ الْجَنَّةُ.
رسول حق (صلى الله عليه وآله وسلم) فرمود : نِعْمَ الْوَلَدُ اَلْبَناتُ، مُلْطِفاتٌ، مُجَهِّزاتٌ مُؤْنِساتٌ، مُبارَكاتٌ، مُفَلِّياتٌ. دختران چه خوبند، مهربان و نرمخو، مددكار و آماده به كار، انيس انسان، بابركت، و علاقه مند به پاكيزگى.
امام ششم (عليه السلام) فرمود : مَنْ عالَ اِبْنَتَيْنِ، اَوْ أُخْتَيْنِ، اَوْ عَمَّتَيْنِ اَوْ خالَتَيْنِ حَجَبَتاهُ مِنَ النّارِ. كسى كه دو دختر، يا دو خواهر، يا دو عمه، يا دو خاله را سرپرستى كند، سرپرستى آن دو او را از آتش جهنم حفظ مى كند.
امام صادق (عليه السلام) فرمود : اَلْبَناتُ حَسَناتٌ وَ الْبَنُونَ نِعْمَةٌ، وَ الْحَسَناتُ يُثابُ عَلَيْها وَ النِّعْمَةُ يُسْأَلُ عَنْها.دختران حسناتند، پسران نعمت حقند، بر حسنات بهره مى دهند، و از نعمت بازپرسى مى كنند.
رسول حق (صلى الله عليه وآله وسلم) فرمود : اِنَّ اللّهَ تَبارَكَ وَ تَعالى عَلَى الاِْناثِ اَرَقُّ مِنْهُ عَلَى الذُّكُورِ، وَ ما مِنْ رَجُل يُدْخِلُ فَرْحَةً عَلى اِمْرَأَة بَيْنَهُ وَ بَيْنَها حُرْمَةٌ اِلاّ فَرَّحَهُ اللّهُ يَوْمَ الْقِيامَةِ. خداوند به دختر مهربانتر از پسر است، كسى كه باعث خوشحالى دخترش شود، خداوند روز قيامت او را خوشحال مى كند.
رسول حق (صلى الله عليه وآله وسلم) درباره ارزش دختر داشتن فرمود : خَيْرُ اَوْلادِكُمْ اَلْبَناتُ. بهترين فرزندان شما دختران هستند.
رسول حق (صلى الله عليه وآله وسلم) فرمود : هر كس سه دختر يا سه خواهر را سرپرستى كند بهشت بر او واجب است، عرضه داشتند دو نفر را اگر سرپرستى كند ؟ فرمود : باز هم، گفتند اگر يك دختر يا يك خواهر را فرمود : باز هم.
عمه سادات سلام علیک/ روح عبادات سلام علیک
محمدرضا آقاسی در سرودهای که آن را تقدیم به بانوی کرامت، حضرت فاطمه معصومه(س) کرده، ایشان را فاطمه ثانی لقب داده است.
در میان خاندان نبوت و امامت، حضرت رضا(ع) و خواهر مکرمشان، حضرت معصومه(س) به دلیل حضور مبارکشان در ایران مورد توجه خاص شاعران اهل بیت(ع) قرار گرفتند. سروده ذیل از محمدرضا آقاسی، شاعر «شیعهنامه» است که به بانوی کرامت تقدیم شده است:
«مرغ دلم راهی قم میشود
در حرم امن تو گم میشود
عمه سادات سلام علیک
روح عبادات سلام علیک
کوثر نوری به کویر قمی
آب حیات دل این مردمی
عمه سادات بگو کیستی؟
فاطمه یا زینب ثانیستی؟
از سفر کرب و بلا آمدی؟
یا که به دنبال رضا آمدی؟
من چه کنم شعله داغ تو را
درد و غم شاهچراغ تو را
کاش شبی مست حضورم کنی
باخبر از وقت ظهورم کنی»
زيارتش بهانه نمى خواهد !
سرت را به شيشه پنجره تكيه داده اى. ماشين از پليس راه مى گذرد و هر لحظه به شهر نزديك تر مى شود، دلت بهانه مى گرفت، هواى او را كرده بود كه پا در سفر گذاشتى از لحظه اى كه ساك را بسته اى و راه افتاده اى هر لحظه بى تابتر شده اى از بلنداى جاده به شهر خيره مى شوى نگاهت از روى ساختمان ها مى گذرد. چشمان تشنه ات در التهاب عطش مى سوزند. چيزى را مى كاوند كه خود نمى دانى، دلت گواهى روشنى مى دهد. در تابش نور آفتاب تشعشع خيره كننده «گنبد طلايى» حرمش چشمانت را به آتش مى كشد. نگاه تشنه ات بر روى گنبد قفل مى شود، مى ماند. گويى به آنچه مى طلبيده رسيده است…
مطاف ملائكه الله
جذبه محبت كريمه، امان فكر كردن به غير را از تو گرفته است. هنوز نگاهت خيره به گنبد است و «گلدسته ها» كه آواى «ربنا» از قنوتشان جارى است. توان ايستادن ندارى، تا لحظه اى ديگر بر دروازه حرمش خواهى بود.
بيقرار، بيخود از خود، دل هواى پرواز مى كند، بى تاب از ماندن. چششم ها بهانه باريدن مى گيرند. زبان زمزمه نيايش پيدا مى كند و دست هايت تشنه قنوت دعا مى شوند. ضرباهنگ قلبت با پايت درهم مى آميزد, كسى تو را به خود مى خواند…
اذن دخول
بر آستان دركه پا مى گذارى بى اختيار دلت مى لرزد. حس مى كنى در دريايى از نور غوطه ور شده اى. «صحن و سراى» با صفايش روح تو را سرشار از لطافت و مهر مى كند. نگاهت از لابه لاى گلدسته ها مى گذرد.
نسيم هر لحظه بر «پرچم سبز» گنبد طلايى اش بوسه مى زند.«كبوتران حرم» اين ساكنان هميشگى دسته دسته بر گرد حرم طواف مى كنند و به او سلام مى دهند. دست بر سينه مى گذارى، صداى هق هق قلبت را مى شنوى. چشمانت خلسه خود پر چشم سبز را زيارت مى كنند و بى اختيار اشك ورود به حرمش را از خدا و پيامبر و ملائكه الله و خود كريمه مى طلبى،چرا كه ورود به اين مكان مقدس بى اجازه نشايد.
ديگر تاب ايستادن ندارى، وارد مى شوى و خود را در جارى آب حرمش تطهير مى كنى…
ضريح،لحظه اى تا بى نهايت…
كفش هايت را كه به «كفش دارى» مى سپارى ديگر خودت نيستى كه پيش مى روى. اكنون لبريز از شور و عطشى. تشنه اى هستى كه هر لحظه به آب نزديكتر مى شود. اما تو هر چه از درياى عشق اهل بيت بنوشى تشنه تر خواهى شد. نگاهت از لابه لاى نور«چلچراغ سبز وسرخ وزرد» كه چون ملائك دور تا دور «رواق ها» صف كشيده اند مى گذرد و بر روى «ضريح» قفل مى شود. قلبت به هم فشرده مى شود و يك لحظه از حركت مى ايستد! دل و ديده از اختيار بيرون مى رود و بر زبانت جارى مى شود:
السلام عليك يا بنت رسول الله(صلى الله عليه و آله وسلم) …
در ازدحام جمعيت گم مى شوى و بى اختيار به طرف ضريح كشيده مى شوى. شرمنده و خجل از اعمالت اما اميدوار به «شفاعتش» پا پيش مى گذارى. فرياد در حنجره ات خشكيده و غمى غريب روى دلت سنگينى مى كند. ناگفته هاى زيادى دارى كه فقط به او مى توانى بگويى. نفست بند آمده است. دستت را به پنجره ضريح گره مى زنى. جاذبه اش تو را به نزديك تر مى خواند .پيشانى ات كه سردى ضريح را مى چشد با تمام وجود او را حس مى كنى. بوى عطر و گلاب از خود بى خودت مى كند.
داغ دلت آرام از جا كنده مى شود واز لابه لاى «مشبك هاى ضريح» داخل «مرقد» مى شود , كنار«پارچه سبز» روى مرقد مى نشيند و آن را به چشم مى كشد و مى بوسد. حالا ديگر دل و زبانت دست به دست هم داده اند و با چشمانت هم آوا شده اند. هر چه بلدى زمزمه مى كنى به تمام اوليا متوسل مى شوى آن ها را شفيع مى آورى و زبانت با تك تك واژه ها زيارتنامه معاشقه مى كند و دلت ناگفته هايش را بيرون مى ريزد.آتشفشان چشمانت مى جوشد و سيلاب اشك به پهناى صورتت مى دود حس مى كنى كه پوسته قلبت ترك برداشته است در امتداد اين لحظه هاى سرخ و سبز احساس غريب اما خوش به تو دست مى دهد. «دستى سبز» از شبكه ضريح بيرون مى آيد، نوازشت مى كند و دلت را لبريز از نور مى كند. لبريز از كوثر كريمه. دوست دارى كه سال ها در همين لحظه بمانى و اين لحظه به بى نهايت متصل شود…
با تربت كربلا
نسيم ملايمى مىوزد و مشامت را سرشار از عطر «گل محمدى» مى كند. احساس سبكى خاصى مى كنى و طرف «بالا سر مبارك» كشيده مى شوى. «تربت كربلا» را جلوت مى گذارى و تكبير مى گويى. تربت كربلا هم در اين جا بوى ديگرى دارد. دلت براى يك جرعه «زيارت عاشورا» لك مى زند. عاشورا! اين سرخ ترين روز تاريخ…
مى روى اما…
نه! چطور دلت مى آيد اين جارا ترك كنى. اين جا قطعه اى از بهشت است. اى كاش مى توانستى هميشه اين جا بمانى!مى روى اما نه آن كه آمده بودى. سبك، راحت، رها، عجيب حالتى دارى، گوياكه در آسمانى و برابر ماه پا مى گذارى.
و دلت تاريك! نه، روشن، مثل خورشيد، سفيد چون برف، آبى تر از آسمان، سبز، سبزتر از بهار. مى روى به اميد اين كه دوباره خيلى زود برگردى و سلامش كنى. هر لحظه بر مى گردى وبه پشت سر نگاه مى كنى. گلدسته ها تو را به خود مى خوانند و كبوترى بر بلنداى «ساعت حرم» در امتداد نگاهت مى نشيند. كاش تو هم يك كبوتر بودى. يك كبوترحرم!…
كريمه، كوثر كوير…
و معصومه معصومه است. فاطمه، كريمه اهل بيت، كوثر كوير و قبله همه دل هاى شيفته ولايت، آشناى دور و نزديك و بزرگ و كوچك. دختر هفتمين و خواهر هشتمين خورشيد ولايت، زيارتش بهانه نمى خواهد كه حرمش خانه محبان است و حريمش كعبه عاشقان. و عشق عشق است مسلمانى و زنديقى نيست. آنان كه هر روز جرعه جرعه «اكسير ولايت» را از جام مشبك هاى ضريحش مى نوشند دورى او را نمى توانند تحمل كنند در جوارش سكنا مى گزينند تا جان هاى عطشناك و كويرى خود را از محبت او سيراب كنند. خدا كند قدر اين بانو را بدانيم.
شهید گمنامی که به خواب مادرش آمد...
بسمه الحق
داستان شماره 1/مادر
دو روز پیش بود که به خواب مادرش امده بود که :
مادر جانم می دونم توی این این سال ها خیلی سختی کشیدی، شرمنده … اما اومدم یه خبر خوش بهت بدم … یه دو روز دیگه با رفیقام بر می گردم … نمیگم کدوم رفیق هام چون خودشون راضی نیستند… اما من بر میگردم … ؛ بعد لبخند زده بود و همین…
مادر که از خواب بیدار شده بود، اصلا طور دیگری رفتار می کرد … استرس داشت، خوشحال بود، می خندید، گریه می کرد … شاید یک دقیقه هم حالت ثابتی نداشت…
مادر بیشتر از هر موقع در این سال ها خوشحال بود تا اینکه صدای اخبار توجه ش را جلب کرد ( صدای اخبار: ) … پس از زحمات چند وقته ی گروههای تفحص و یافتن پیکر 72 شهید گمنام ، هفته آینده روز سه شنبه پیکر این شهیدان در تهران تشیع خوهند شد ، لذا …
انگار که آب یخی ریخته باشند روی سر مادر ، بهت زده شده بود که بغض ش ترکید و انگار دوباره غم عالم به دلش سرازیر شد… همانطور که به پهنای صورت گریه میکرد با عکس پسرش شروع به صحبت کرد:
یوسفم … بعد این همه سال، حالا هم اینجوری … توی این سال ها کجا بودی که ببینی کمرم زیر بار غمت شکست … رفتی و هیچ خبری ازت نشد ؛ می دونی چه قدر انتظار کشیدم ؟؟! تنها دل خوشیم این بود که یه روز بر میگردی و … اینجوری میخواستی برگردی که من رو تا آخر عمر حسرت به دل بزاری؟… مگه خودت بهم قول ندادی … اصلا به خوابم نمی اومدی تا بازم انتظار بکشم نه اینکه … یا حسین (ع) تو رو به پهلوی شکسته ی مادرت زهرا (س) بچه م رو بهم نشون بده ، من دیگه تحملش رو ندارم …
مادر تا شب آنقدر التماس و گریه کرد تا از حال رفت …
نویسنده را دخل و تصرفی در ماجرای یوسف و مادرش نیست اما … اما مگر میشود سیدالشهدا را قسم بدهی آن هم به … آنوقت جواب نگیری ؟!! در همان حالی که قطره اشک نویسنده بر روی کاغذ داستان چکید، صدای تلفن خانه مادر را به هوش آورد … نمی دانست چرا اما ناخدا گاه به سمت تلفن دوید…:
الو ، سلام علیکم … منزل آقای احمدی …
بله بفرمایید …
حاج خانوم شما مادر آقا یوسف هستید؟
بله ، چطور مگه ؟… خبری شده؟…
خبر که … حاج خانوم حتما خبر دارید که 72 تا شهید رو بچه های تفحص پیدا کردند؟ … ما دی.ان.ای این شهدا رو یک بار چک کردیم و نتیجه ای نگرفتیم و پیکر اون هارو فرستادیم معراج الشهدا ، ظاهرا آقا مجتبی، یعنی یکی از دوستانی که توی ساختمان معراج بودند شب خوابی می بینه که : یه آقای سبز پوشی میان بالای سر تابوت یکی از شهدا و دستشون رو جلو می برند و کمک میکنند جوانی از توی تابوت بیرون بیاد و بعد دست این جوان رو می گیرند و میان پیش مجتبی ، اون آقای سبز پوش رو میکنند به دوست ما و میگن اسم این جوان یوسف هستش … سلام ما را به مادرش برسانید و بگویید مادر ما فرمود الوعده وفا … و آقا مجتبی ما همین جا از خواب بیدار میشه و از اون موقع مدام پیگیری میکنه و به مسئول ها التماس میکنه که یک بار دیگه استخوان های داخل این تابوت رو بفرستند برای آزمایش … اصرار، انکار دوباره اصرار؛ تا اینکه بالاخره مسئولین راضی میشن بامداد امروز صبح سریعا یک بار دیگه آزمایشس دی.ان.ای رو انجام بدن … تا اینکه به شکل معجزه آسایی بالاخره هویت این شهید شناسایی میشه به طوری که همه ی آزمایش کننده ها تعجب میکنند … و اون شهید آقا یوسف شماست …
اما حالا روز موعود فرا رسیده بود… اولین روز بعد از چندین سال که مادر به آرامش رسیده بود…
حالا وقتش رسیده بود که تابوت یوسف را جلوی چشم مادر باز کنند… تابوتی که در دلش کفن کوچکی پر از استخوان های یوسف گمگشته ی مادر را در بر داشت… کفن را که مثل یک نوزاد به دست مادر دادند یاد روزی نه چندان دور افتاد که یوسف تازه متولد شده را ، جگر گوشه مادر را پرستارها به آغوشش سپردند…
حالا هم یوسف همان یوسف بود اما … اما … روز اولی که به دنیا آمده بود سنگین تر از حالا بود …
نقاره میزنند...مریضی به لطف بانو شفا گرفت....
صبح نورانی معجزه به برکت بانویی با کرامت از جنس عشق بر زندگی دخترکی که روحش آماده پرواز بود تابیدن گرفت و حیاتی دوباره را به وی هدیه داد.
آفتاب تازه بر پهنای آسمان قم خود را گسترده کرده بود و ساعت حدود ۱۰ صبح را نشان میداد، چند کارگر و بنا در حال کار کردن در خانهای هستند که در محلهای قدیمی شهر بر اثر بمباران دشمن ویران شده است.
جز صدای نامفهوم بنا و کارگران که با یکدیگر مشغول صحبت هستند فقط صدای ملایم و کودکانهای از داخل یکی از اتاقهای این خانه نیمه کاره به گوش میرسد.
«یه توپ دارم قلقلی میزنم زمین هوا میره نمیدونی تا کجا میره من این توپ رو نداشتم مشقهام خوب نوشتم بابام به من عیدی داد یه توپ قلقلی داد…»
سهیلا…! سهیلا.. مامان، کجایی؟!
دخترکوچولو توپ خال خال قرمزش را گوشه اتاقی که هنوز گچ سفید بر روی دیوارهایش ننشسته رها میکند و به سمت مادر میدود.
فاطمه که باردار است به سختی راه میرود و سینی گردی که در آن قوری، قندان و مقداری نان و پنیر به چشم میخورد را روی چهار پایه فلزی کنار پلههای نیمه کارهای که به طبقه بالا میرود میگذارد.
ـ عزیز مامان برو طبقه بالا به بناها بگو بیایید صبحانه بخورید. مراقب باش پلهها هنوز نیمه کارست … با احتیاط از پلهها بالا برو…!
سهیلا به عادت همیشگی و با شیطنت مضاعفی هر دو پله را یکی میکند تمام ساختمان پر است از مصالح ساختمانی و در برخی از نقاط ساختمان نیز نیمه بشکههای پر از آب برای خیساندن آجرها دیده میشود.
دختر کوچولو در حین پیچیدن در پاگرد ساختمان است که در همین هنگام چشمش به شیلنگ بلند آب میافتد و لحظهای در فکر میرود؛ بعد از گذشت دقایقی شیلنگ را بر میدارد و به سختی بر سر آن یک آجر را گره میکند و در حالی که یک سر شیلنگ را در دست دارد سر دیگر آن را از طبقه بالا به پایین میاندازد.
در حالی که آجر بر سر شیلنگ بسته شده است از طبقه دوم ساختمان نیمه کاره آویزان شده و بالا و پایین میرود خندههای توأم با شادمانی سهیلا نشان از این دارد که او از ابتکار خودش خوشحال است.
صدای خندههای کودکانه توجه کارگران را به خود جلب میکند مهدی که سرپرست کارگران است به طرف سهیلا میآید که مانع از بازی خطرناک او در این ساختمان نیمه کاره شود.
مهدی بدون اینکه حرفی بزند به طرف سهیلا در حرکت است که ناگهان صدای خندههای دختر بچه به یک جیغ بلند تبدیل میشود.
کارگر که شاهد صحنهای ناباورانه بود سعی میکند تمام قوای مردانهاش را در پاهایش جمع کند تا بتواند زودتر از جاذبه زمین خودش را به سهیلا برساند.
سهیلا پیش از اینکه مهدی برسد با سر به طرف پایین سقوط میکند و در حین سقوط به شدت با مصالح ساختمانی که در پلهها و پاگرد ریخته برخورد و سپس به زیر زمین سقوط میکند.
کارگران که شاهد این صحنه دلخراش هستند در حالی که بر سرشان میکوبند به طرف زیر زمین ساختمان میدوند و مهدی در حالی که گریه میکند پیکر نیمه جان سهیلا که تا لحظاتی قبل صدای خنده و شادمانیاش توجه همه را به خود جلب کرده بود بر روی دست میگیرد و از پلهها بالا میآید و با فریاد خدا را صدا میزند…
پیکر نیمه جان سهیلا که صورتش با خون آغشته شده هنوز در دستان کارگر است که محمد پدر سهیلا از راه میرسد و نانهای سنگکی که در دست دارد به زمین میریزد.
اشکهای مردانه محمد و جیغهای دلخراش فاطمه در هم میآمیزد و محمد سهیلا را از آغوش کارگر جدا کرده و دوان دوان به نزدیکترین درمانگاه میرساند.
پاسخ منفی پزشک مبنی بر اینکه «معلوم نیست کودکت زنده بماند» استخوانهای مردانه محمد را در هم شکست و توانایی حرکت را از او گرفت لحظههایی را به یاد میآورد که سهیلا شاد و خندان با عروسکش بازی میکرد و شعرهای کودکانه میخواند اشک در چشمانش حلقه بست …
نمیتوانست به خانه برگردد و به فاطمه حرفی بزند لحظهای به خود آمد و پیکر نیمه جان کودک را به بیمارستان نکویی که به عنوان بیمارستان اورژانس شهر محسوب میشد رساند.
در طول راه صدها بار خدا را صدا میکرد و به حضرت معصومه(س) متوسل شد
نبود پزشک متخصص و تجویز نادرست دارو دست به دست هم دادند تا سهیلا در چند قدمی مرگ دست و پا بزند.
باید سهیلا به یکی از بیمارستانهای تهران منتقل میشد شاید پزشکان متخصص پایتخت میتوانستند میوه دل محمد و فاطمه را به ایشان باز گردانند… شاید… !
سهیلا در میانه راه پس از مرگ و با حالت احیا به بیمارستانی در تهران منتقل شد ولی نگرانی همچنان در جسم و جان محمد و فاطمه موج میزد.
بیمارستان پر بود از مجروحانی که از جبهه به تهران منتقل شده بودند و پیکر نیمه جان سهیلا نیز برای بستری در بخش اورژانس روی برانکارد در حرکت بود.
ساعتی بعد سهیلا توسط پرستاران برای انجام آزمایشات متعدد و سی تی اسکن آماده شد ولی پیش از اینکه سی تی اسکن صورت بگیرد پزشک با انجام معاینات اولیه از وضعیت دختر کوچک ابراز نارضایتی کرد.
دکتر از زهرا خانم مادر بزرگ سهیلا که همراهش تا تهران آمده بود خواست که فقط دعا کنند و خانواده دخترک را برای اعلام هر خبری آماده کند؛ به عقیده او معلوم نبود سهیلا زنده بماند؛ شاید باید عمل زنده بماند … شاید… شاید هم بر اثر ضربهای که به سرش وارد آمده بود روحش برای صعود به آسمان پر پرواز پیدا میکرد.
هنوز معلوم نبود زهرا باید به چه صورتی به فاطمه و محمد خبر میداد تمام توانش را جمع کرد با خانه تماس گرفت.
صدای زهرا به سختی و با بغضی که سعی داشت پنهانش کند از پشت تلفن شنیده میشد… محمد… محمد تو پدر هستی … باید محکم باشی … معلوم نیست که چی پیش میاد … فاطمه را برای خبری که منتظر شنیدنش نیست باید آماده کنی …
صدای بوق ممتد تلفن محمد را به خود آورد در حالی که لباس آغشته به گچ و خاک به تن داشت زانوانش را در بغل گرفت و کنار تلفن به زمین نشست.
نه گریه فایده داشت و نه فریاد … فاطمه اگر میشنید تاب نمیآورد باید کاری میکرد. راه پشت بام را پیش گرفت گنبد و بارگاه حضرت معصومه (س) در میان غبارهای ناشی از بمباران و موشک بارانهای متعدد در شهر به سختی دیده میشد.
وضو گرفت و برای آرامش خودش دو رکعت نماز خواند پس از نماز در حالی که بغض گلویش را فشار میداد در حالی که اشک میریخت سرش را به طرف گنبد بی بی چرخاند و زمزمه کرد.
دو روزی میگذشت و هنوز هیچ خبری از وضعیت سهیلا نبود محمد و فاطمه برای شنیدن هر گونه خبری؛ اسپند روی آتش دل داشتند؛ نه پایی برای رفتن و نه توانی برای نشستن وجود داشت.
زهرا در کنار جسم بیهوش سهیلا روی تخت بیمارستان خوابیده بود که با صدای زنی در همان اتاق که روی تخت دیگری بستری بود بیدار شد.
زن هراسان اطراف را مینگریست و مرتب تکرار میکرد خانم زیبارو و نورانی که کنار سهیلا ایستاده بود کجا رفت؟
لحظاتی بعد زن در حالی که به تخت سهیلا نگاه میکرد و اشک میریخت گفت: خانم جان نام دخترت سهیلاست؟؟؟؟ به خدا بیبی شفاش داد … بغض امان زهرا و زن غریبه را برید.
زن با صدای بریده بریده فریاد میزد خانم نورانی با صدای روح نوازی گفت: سهیلا دخترم چرا خوابیدی؟ بلند شو …!
نتایج آزمایشات و اسکنهای متعدد سهیلا همه نشان از تندرستی وی بود و فقط مویرگهای سرش بر اثر ضربههایی که در هنگام سقوط به سرش وارد آمده بود کمی متورم شده بودند این نتایجی بود که پزشکان معالج سهیلا اعلام کردند.
حضرت معصومه (س) به زیبایی پاسخ محمد که در کمال نا امیدی تقاضای شفا کرده بود را داد اکنون از آن زمان پر از ترس و اضطراب ۲۴ سال میگذرد و سهیلا زندگی دوبارهاش را مدیون بی بی کرامت است.
دلی شکست و دور و برش را خدا گرفت نقاره میزنند … مریضی به لطف بانو شفا گرفت
گزارش: سمانه سادات فقیه سبزواری
منبع: فارس
سفارش رسول خدا برای روزهای ماه ذیقعده
هر که این نماز را بجا آورد، گناهش آمرزیده شود
ماه ذیقعده ماهی پر خیر و برکت است و انجام اعمالی نیز در این ماه توصیه شده است. از جمله اعمال این ماه نماز مخصوص روزهای یکشنبه ماه ذیقعده است.
نماز ماه ذیقعده:
در روز یکشنبه ماه ذیقعده غسل کن و وضو بگیر و چهار رکعت نماز بخوان. به این صورت که در هر رکعت حمد یک مرتبه و سوره توحید سه مرتبه و معوذتین (سوره ناس و فلق) را یک مرتبه بخوان. بعد از نماز هفتاد مرتبه استغفار کن و در پایان استغفار، بگو لَا حَوْلَ وَ لَا قُوَّةَ إِلَّا بِاللَّهِ الْعَلِیِّ الْعَظِیمِ.
پس این ذکر شریف را قرائت کن: « یَا عَزِیزُ یَا غَفَّارُ اغْفِرْ لِی ذُنُوبِی وَ ذُنُوبَ جَمِیعِ الْمُؤْمِنِینَ وَ الْمُؤْمِنَاتِ فَإِنَّهُ لَا یَغْفِرُ الذُّنُوبَ إِلَّا أَنْتَ .»
رسول خدا (صلوات الله علیه و آله) به خواندن این نماز توصیه داشته و فرمودند: هر که این نماز را بجا آورد، توبهاش قبول و گناهش آمرزیده شود و دشمنان او در روز قیامت از او راضى شوند.
توسعهی رزق و روزی، قبرگشاده و نورانى، رضایت والدین و آمرزش پدر و مادر و نسل و فرزندان پاداش کسی استت که این نماز را به جا آورد.
این شخص با ایمان میمیرد و دینش گرفته نمیشود و ملک الموت با او در وقت مردن مدارا میکند و به آسانى جان خواهد داد.
***
همچنین روزه سه روز متوالی در این ماه که از ماه های حرام می باشد توصیه شده است که هر که در یکى از ماه هاى حرام سه روز متوالى که پنجشنبه و جمعه و شنبه باشد روزه بگیرد، ثواب نهصد سال عبادت براى او نوشته شود.
شادی درست در کلام پیامبر(ص)
رسول الله حضرت محمد(ص) فرمودند: خنده دو قسم است: خنده اي است كه خدا آن را دوست دارد و خنده اي كه خدا آن را دشمن دارد.
اما خنده اى كه خدا آن را دوست دارد، آنست كه مرد به روى برادر خويش از شوق ديدار وى لبخند زند.
اما خنده اى كه كه خداى والا آن را دشمن دارد آنست كه مرد سخن خشن و ناروا گويد كه بخندد يا بخندند و به سبب آن هفتاد پائيز در جهنم سرنگون رود.
متن حدیث:
الضّحك ضحكان ضحك يحبّه اللَّه و ضحك يمقته اللَّه فأمّا الضّحك الّذي يحبّه اللَّه فالرّجل يكشر في وجه أخيه شوقا إلى رؤيته، و أمّا الضّحك الّذي يمقته اللَّه تعالى فالرّجل يتكلّم بالكلمة الجفاء و الباطل ليضحك أو يضحك يهوى بها في جهنّم سبعين خريفا؛
شش نقطه ضعف در امر اقامه نماز+اینفوگرافی
رهبر انقلاب اسلامی در پیام به بیست و دومین اجلاس سراسری نماز ضمن تاكید بر نكاتی برای توجه به كیفیت و ترویج نماز، شش نقطه ضعف در امر اقامه نماز را برشمردند و از همه اهل نماز خواستند تا برای رفع این كمبودها كوشش كنند.
آیا حجاب مخصوص زنان است؟
بر مرد و زن واجب است که اولاً بدن خود را در مقابل نامحرمان به نمایش نگذارند و ثانیاً چشم خود را از نگاه شهوانی به نامحرم بازگیرند.
باید توجه داشت که احکام الهی همه بر اساس علم و حکمت الهی و مشیّت اوست، نه بر اساس میلها و نفسهای مردمان که جایی برای حسادت ورقابت باشد.
فواید احکام الهی ابتدا به خود شخص و سپس به دیگران یا جامعه بر میگردد و منفعت حجاب زن نیز قبل از هر کس به خودش میرسد و سپس به جامعه. خداوند میخواهد ودیعهاش به زن و زیبایی و جاذبهی او، عام المنفعه نباشد. او به یک کالایی برای لذت رایگان همگانی مبدل نگردد و مرد صرفاً به چشم شهوت و غریزهی حیوانی به زن نگاه نکند و به خاطر حرص بهرهوری و لذتجوییاش، او را مورد آزار و اذیب قرار ندهد. لذا فرمود رعایت این پوشش برای خوب شناخته شدن از یک سو و مصونیت از اذیب و آزار از سوی دیگر لازم است (ذلِكَ أَدْنى أَنْ يُعْرَفْنَ فَلا يُؤْذَيْن - الأحزاب، ۵۹)
اما، پوشش،ستر یا آن چه امروز نامش را حجاب گذاشتهایم، بر همگان واجب است و نه فقط بر دختران و زنان. هر چند که حدودش فرق دارد و آن هم بی حکمت نیست و منطبق با خلقت و فطرت بشری است.
لذا همانطور که عدم رعایت و شکستن این حدود بر زنان حرام است، بر مردان نیز حرام است.مثلا اگر لباسی بپوشد که میداند بدننما و محرک عموم است و با آن در مجامع و میان نامحرمان حضور یابد فعل حرام مرتکب شده است.
قاعده و قانون «نگاه کردن» نیز همینطور است. هم بر مردان حرام است که به نامحرم نگاه لذت جویانه (شهوانی) بیاندازند و هم بر زنان حرام است که به مردان نامحرم چنین نگاهی بیاندازند، خواه دو طرف پوشش را رعایت کرده باشند و یا نکرده باشند.
لذا هم راجع به مردان فرمود: «قُل لِّلْمُؤْمِنِينَ يَغُضُّواْ مِنْ أَبْصَارِهِمْ وَ يحَْفَظُواْ فُرُوجَهُمْ … - به مردان مؤمن بگو ديدگان خويش را از نگاه به زنان (نامحرم) باز گيرند و فرجهاى خويش را نگهدارند (زنا نکنند)»، هم راجع به زنان فرمود: «وَ قُل لِّلْمُؤْمِنَاتِ يَغْضُضْنَ مِنْ أَبْصَرِهِنَّ وَ يحَْفَظْنَ فُرُوجَهُنَّ وَ لَا يُبْدِينَ زِينَتَهُنَّ إِلَّا مَا ظَهَرَ مِنْهَا … - و به زنان با ايمان بگو چشم از نگاه به مردان اجنبى فرو بندند و فرجهاى خويش را حفظ كنند و زينت خويش را جز آنچه آشكار است آشكار نسازند …(النور، ۳۰ و ۳۱)
پس، بر مرد و زن واجب است که اولاً بدن خود را در مقابل نامحرمان به نمایش نگذارند و ثانیاً چشم خود را از نگاه شهوانی به نامحرم بازگیرند. منتهی جاذبهی زنانه به مراتب بیشتر است. خداوند جمیل و لطیف، تجلی جمال و لطافت ویژهای به زن نموده که بالتبع جاذبهی ویژهای دارد.
لذا حدود پوشش متفاوت است. پس هیچ منطقی نیست که مرد هر طور که خواست در جامعه ظاهر شود و زن چشم پپوشد! و زن بگوید: من هر طور خواستم جلوه میکنم و مرد چشم بسته و نگاه نکند.
بلکه تحقق این سلامت جسمی، روحی، اخلاقی، مادی، معنوی، شخصی و اجتماعی و ممانعت از مضرات هنجار شکنی، مستلزم رعایت همه جانبه است. یعنی هم زن و مرد پوشش تکلیف شده را رعایت کنند و هم هر دو از نگاه آلوده به نامحرم پرهیز نموده و خود را از ورود به عرصهی گناه بازدارند.