خبر: برگزاری جلسه ائمه جماعت در مدرسه علمیه زینب الکبری (س) سریش آباد
جلسه ائمه جماعات
در مدرسه علمیه زینب الکبری(س)سریش آباد جلسه ائمه جماعات توسط معاون فرهنگی با دعوت از سرکار خانم ملاولی در مدرسه برگزار شدکه در این جلسه خانم ملاولی وظایف ائمه جماعات را بدین شرح بیان نمودند:
داشتن اخلاص درعمل وتوکل برخداوند در راستای اهداف بلند وآثار تربیتی نماز
مطالعه مباحث اعتقادی واستواری ریشه اعتقادی جهت پاسخگویی به شبهات وارده از سوی معاندین
تسط بر مسائل احکامی جهت پاسخ دهی به موقع افراد
آشنایی به مباحث ومسائل روز از لحاظ اجتماعی وفرهنگی و…
الگو دانستن خود ورفتارومنشی متناسب با شئونات طلبگی درهمه امورجهت اعتماد وعلاقه افراد به دین مبین اسلام
فقط صرف نماز خواندن نباشد بلکه برنامه های تبلیغی هم داشته باشند
بیان مسله شرعی در همه نمازها حتی یک مسله
خبر: برگزاری مراسم ترحیم طلبه تازه درگذشته خانم کوثر امیری در مدرسه علمیه فاطمه الزهرا (س) کامیاران
برگزاری مجلس ترحیم
نوشتن از روزهای ترانه و طوفان ساده نیست ، از کاروانی که چونان در نرمه نگاه ما فرود
آید ساده نیست ،افسوس که سراب ها ما را فریفته اند ،افسوس که خوبان از میان ما رفته اند
،کاش همه می دانستند که تن پوش ما خاک و سنگ خواهد بود تو می مانی و دلی که دیگر
نمیتپد لبانی که دیگر نمی تواند لبخند بزند، دهانی که دیگر نمی تواند فریاد بکشد، چشمانیکه از
دیدن خوبیها محروم مانده اند دیگر صدای پرندگان را نمی شنوی فقط خاطره هایت ،نگاه هایت
،افسوس خوردن هایت برای ما مانده است.
در تاریخ 8/8/1391 در سالن اجتماعات حوزه علمیه فاطمة الزهرا کامیاران بنابر پیشنهاد
مدیر محترم حوزه سرکار خانم کهریزی پور مراسم ختمی برای طلبه تازه در گذشته مرحومه
مغفوره کوثر امیری برگزار گردید ودر مجلس ما خانواده مرحومه مغفوره ،مدیریت محترم
استانی وهمکاران محترم،مدیریت حوزه امام باقر(ع) و امام جمعه شهرستان کامیاران و
رییس مرکز بزرگ شهرستان کامیاران ،طلاب واساتید مدرسه حضور داشتند.
* ابتدای مجلس مزین گردید با قرائت آیاتی چند از کلام الله مجید توسط یکی از برادران طلبه .
• سپس سخنرانی امام جمعه محترم شهرستان کامیاران حجت الاسلام والمسلمین جناب
• آقای علیمحمدی که به مباحث ذیل اشاره فرمودند:
اگر انسان مومن میدانست که مصیبت و گرفتاری ها چقدر نزد خداوند اجر دارد از خداوند
تقاضا میکرد که به خاطر دین و اسلام و مقام بالایی که مومن هنگام مصیبت در این دنیا
نصیبش میشود او را با قیچی در دنیا تکه تکه کند از این گرفتاری سنگین بهره بالای معنوی
ببرد ، مصیبت و گرفتاری های مومن جزء نعمت های مومن است اگر مشکلی برای او بر پا
می شد باید آن را توفیق و عنایت خدا بداند نه اینکه بلا و گرفتاری به حساب آید یک مومن
نباید بگوید خدایا چه هیزم تری به کسی فروختم ؟ که این چنین مصیبتی برایم پیش آمده است .
حدیث از معصومین(علیه اسلام) داریم: (هرکس نزدیک به خداست نزدیک به بلا است) .
اگر دانستیم مال و منال و زندگی طبق مراد است و احساس آسایش زیادی کردیم و خیلی
خودمان را خوشبخت دانستیم نباید خوشحال شویم اگر عمیق به آن بنگریم این بلاست همان
دوری از خداست . مردم در زمان پیامبر (ص) سنگ به او پرتاب می کردند و مشکلاتی برای
ایشان به وجود می آوردند ایشان هیچ وقت آه و ناله ای نمی کردند . مومن واقعی کسی است
که با مشکلات دست و پنجه نرم کند و نا شکری نکند چرا که پیامبران ما همیشه در جنگ و
بلا بودند اگر امروز در این حسینیه جمع شدیم در مصیبت و سوگ خواهر طلبه نشستیم این
است که خداوند خواسته این خانواده عزیز را امتحان کند و این را باید بدانیم . اعتقاد داشته
باشیم که خداوند پشتیبان انسان های صبور است ..
و در آخر جلسه از خداوند صبر و شکیبایی را برای این خانواده داغدار خواستار شدند .
دل نوشته .... اینجا بقیع است ....
اینجا گورستان بقیع است و این خاک، گنجینهدار فریادی است که قرنها، ارباب جور آن را در سینه ما محبوس کردهاند.
حکایت بقیع، حکایت غربت است، غربت اسلام
و با که باید این راز را باز گفت
که اسلام در مدینه النبی از همه جا غریبتر است.
ای چشم، خون ببار تا حجاب از تو بردارند
و ببینی که این خاک گنجینهدار نوراست و مدفن عشق
و اینجا بقعهای است از بِقاع بهشت!
و آن نفخهای که در بهشت، روح میدمد، از سینه این خاک برمیآید
چرا که اینجا مدفن کلیدداران بهشت است.
ای بقیع مطهر
ای رازدار صدیق صدیقه اطهر
و ای همنوای مولا مهدی(ع)
آنگاه که غریبانه آنجا به زیارت میآید.
ای بقیع با ما سخن بگو
با ما از رازهای سر به مُهری که در سینه داری بگو
بگو، با ما بگو
لابد صدای گریه غریبانه آن یار را
هنگامی که بر غربت اسلام میگرید، شنیدهای؟
بگو، با ما بگو که حبیب ما
در رازگوییهای علیوار خویش
و در مناجاتهای سجادگونهاش، چه میگوید
ای تربت مطهر!
ای آنکه بر تربت تو، جای جای، نشانه پای حبیب ما و اثر اشکهای غریبانه او باقیست
ای همنوای مولا مهدی!
ای کاش ما بجای خاک تو بودیم
و هنگامی که آن یار غایب از نظر به زیارت قبور میآمد
بر پای او بوسه میزدیم
گفتی که هر جا دلتان شکست، قبر من آنجاست
سالهاست که من مزار ناشناس تو را
در شکستههای دلم پنهان کردهام،
تا مبادا پای غریبهای خلوت محبت ما را بر هم زند
و تیر نگاه نامحرمی از ملاقاتهای شبانهمان باخبر شود.
خواستم بر مزارت گل بوتههای اشک بکارم
اما استخوان در گلو، راه را بر بغض بست
و خار در چشم، راه را بر گریستن!
هر شب مشتی از تربت تو را با خود به خانه میآورم
تا در روزهای خانهنشینیام، برای پسر آخر الزمانمان
دانههای صبر را به رشته تسبیح در آورم
عادت کردهام که بیچراغ و پای برهنه به دیدارت بیایم
تا کسی نفهمد که این زائر غریب که هر شب از کوچههایشان میگذرد
از زیارت کدام قبر مخفی بازمیگردد.
شهید سید مرتضی آوینی
دل نوشته .... امام نیکی ها و خوبی ها
امام علی النقی الهادی علیه اسلام
امامی که دهمین امام شیعیان نه
دهمین هدایت کننده ی بشریت
به سوی نیکی و خوبی هاست
همان امامی که
در هشت سالگی
امامت رهبری جهان را بر عهده گرفت
و ۳۴ سال به هدایت انسان ها پرداخت
امامی که
توسط عباسیان در سامرا شهید شد
و در همان شهر به خاک سپرده شد
و پس از سال ها
حرم مطهرش
توسط شیطان صفتان زمان
هدف تیرهای گمراهی قرار گرفت
و دو بار تخریب شد
اما دشمنان دین و اسلام بدانند
نوری که توسط خداوند متعال تابیدن گرفت
هیچ در مقابل بغض و کینه های دنیایی آنان خاموش نخواهد شد
و نور هدایت ائمه ی اطهار علیهم السلام
و امام علی النقی الهادی علیه السلام
هیچ گاه کم سو نخواهد شد
هر چند جسم دنیایی آنان در میان ما نباشد
و به دست دشمنان شهید شده باشند
خداوند امامان معصوم علیهم السلام را
برای خلقت انسان ها و کل مخلوقات
سال ها قبل از خلقت آدم آفرید
و ارواح مقدس آنان در درگاه الهی بود
و پس از ۲۴ هزار پیامبر و فرستاده
امامان ما را که اولین آنها
حضرت علی علیه السلام
و آخرین آنها
حضرت مهدی موعود علیه السلام
می باشد
به سوی انسان ها فرستاد
تا راه رستگاری را به مردم نشان دهند
در این میان
امام علی النقی الهادی علیه السلام
دهمین این ستاره ها می باشد
که در ۴۲ سالگی به شهادت رسید
امیدوارم در طول زندگی
فرمایشات این بزرگان را در زندگی
عملی سازیم
تا رستگار شویم
کودکی امام هادی
کودکی امام هادی
حدیثى دربارهى كودكى حضرت هادى است، كه نمىدانم شنیدهاید یا نه؛ وقتى معتصم در سال 218 هجرى، حضرت جواد را دو سال قبل از شهادت ایشان از مدینه به بغداد آورد، حضرت هادى كه در آن وقت شش ساله بود، به همراه خانوادهاش در مدینه ماند. پس از آنكه حضرت جواد به بغداد آورده شد، معتصم از خانواده حضرت پرسوجو كرد و وقتى شنید پسر بزرگ حضرت جواد، علىبنمحمد، شش سال دارد، گفت این خطرناك است؛ ما باید به فكرش باشیم. معتصم شخصى را كه از نزدیكان خود بود، مأمور كرد كه از بغداد به مدینه برود و در آنجا كسى را كه دشمن اهلبیت است پیدا كند و این بچه را بسپارد به دست آن شخص، تا او به عنوان معلم، این بچه را دشمن خاندان خود و متناسب با دستگاه خلافت بار بیاورد. این شخص از بغداد به مدینه آمد و یكى از علماى مدینه را به نام «الجنیدى»، كه جزو مخالفترین و دشمنترینِ مردم با اهلبیت (علیهمالسّلام) بود - در مدینه از این قبیل علما آنوقت بودند - براى این كار پیدا كرد و به او گفت من مأموریت دارم كه تو را مربى و مؤدبِ این بچه كنم، تا نگذارى هیچكس با او رفت و آمد كند و او را آنطور كه ما مىخواهیم، تربیت كن. اسم این شخص - الجنیدى - در تاریخ ثبت [شده] است. حضرت هادى هم - همانطور كه گفتم - در آن موقع شش سال داشت و امر، امر حكومت بود؛ چه كسى مىتوانست در مقابل آن مقاومت كند. بعد از چند وقت یكى از وابستگان دستگاه خلافت، الجنیدى را دید و از بچهیى كه به دستش سپرده بودند، سؤال كرد. الجنیدى گفت: بچه؟! این بچه است؟! من یك مسأله از ادب براى او بیان مىكنم، او بابهایى از ادب را براى من بیان مىكند كه من استفاده مىكنم! اینها كجا درس خواندهاند؟! گاهى به او، وقتى مىخواهد وارد حجره شود، مىگویم یك سوره از قرآن بخوان، بعد وارد شو - مىخواسته اذیت كند - مىپرسد چه سورهیى بخوانم. من به او گفتم سورهى بزرگى؛ مثلاً سورهى آلعمران را بخوان؛ او خوانده و جاهاى مشكلش را هم براى من معنا كرده است! اینها عالمند، حافظ قرآن و عالم به تأویل و تفسیر قرآنند؛ بچه؟!
ارتباط این كودك - كه علىالظاهر كودك است، اما ولىاللَّه است؛ «وآتیناه الحكم صبیّا» - با این استاد مدتى ادامه پیدا كرد و استاد شد یكى از شیعیان مخلص اهلبیت!
سخنرانی حضرت آیت الله خامنه ای - 30/5/1383
سخناني از پيامبر بزرگ اسلام
سخناني از پيامبر بزرگ اسلام
- خوشبخت ترين ملت غير عرب به واسطه اسلام، ايرانيان اند.
- با منزلت ترين مردم نزد خداوند در روز قيامت، كسي است كه در راه خيرخواهي براي خلق او بيش از ديگران قدم بردارد.
- در بدي فرزند آدم همين بس كه برادر مسلمان خود را كوچك شمارد.
- اگر كسي بتواند حق كسي را بپردازد و تعلل ورزد، هر روز كه بگذرد، گناه باجگير برايش نوشته شود.
- به عزيزي كه خوار گشته و توانگري كه تهيدست شده و دانشمندي كه در روزگار نادانان تباه گرديده است، مهرباني كنيد.
- هر كه نه به قصد نيازخواهي بلكه براي ديدن برادر مؤمن خود به خانه او رود، از ديداركنندگان خدا انگاشته شود و سزاوار است بر خدا كه ديدار كننده خود را گرامي دارد.
- بي رغبتي به دنيا (همان) كوتاه كردن آرزو و به جا آوردن شكر هر نعمت و پرهيز از محرمات الهي است.
- ديد و بازديد (بذر) محبت را مي روياند.
- هر كه از آبروي برادر مسلمان خود دفاع كند، البته بهشت بر او واجب آيد.
- هيچ كار خيري را رياكارانه انجام نده و آن را از روي حيا ترك مكن.
عالم برزخ
عالم برزخ
«مؤمن بين دو منزل خوف و رجاء»
عمر بن يزيد مي گويد: به امام صادق عليه السلام عرض كردم: از شما شنيدم كه مي فرموديد: همه شيعيان ما در بهشت خواهند بود! فرمود: آري به خدا قسم همه در بهشت اند گفتم: فدايت شوم، گناهان، بزرگ و بسيارند، فرمود: اما در قيامت همه شما به شفاعت پيامبر فرمان برده شده يا وصي پيامبر، در بهشت خواهيد بود ولي به خدا قسم، من بر شما از برزخ نگرانم! گفتم: برزخ چيست؟ فرمود: قبر است، از هنگامي كه مي ميريد تا روز قيامت، عالم برزخ است.
البته طبق دستور خود ائمه عليهم السلام انسانهاي مؤمن بايد بين دو منزل خوف و رجاء بسر ببرند.هم اميدوار به شفاعت و كمك آن بزرگواران به اذن الله، باشند و اين باعث غرور مؤمنين نبايد بشود. و از طرفي هم ترس و خوف از فشارهاي قبر و حساب عالم قيامت و عذابهاي دردناك آن داشته باشند، لذا دائماً بايد در حالت خوف و اميدواري بسر ببرند.
«نراقي براي تهيه افطاري در نجف، سر از بهشت برزخي در مي آورد.»
داستاني زيبايي از مرحوم آيت الله محمد نراقي رحمت الله نقل مي كنند، او كه در علوم عقليه و نقليه سرآمد بود و در اخلاق و عرفان، استاد زبردست و در فقه و اصول و فلسفه و حتي علم رياضي، زبانزد خاص و عام بود. اين بزرگمرد عالم تشيع، كه در نجف در جوار عتبات عاليات و بارگاه ملكوتي علي بن ابي طالب عليه السلام، مشغول تعليم و تعلم بود، در يك روز از ماه مبارك رمضان، همسرش از او در خواست مي كند كه به بازار نجف براي خريد مواد غذايي براي تهيه افطاري بيرون برود،وي از منزل خارج مي شود و پيش خود، تصميم مي گيرد كه تا غروب آفتاب ساعتي باقي مانده، به قبرستان وادي السلام براي زيارت اهل قبور برود. هنوز آفتاب غروب نكرده بود كه ايشان وارد قبرستان وادي السلام نجف شد و گوشه اي را انتخاب كرد و در آنجا كنار قبور مؤمنين نشست. چند دقيقه اي نگذشت كه از دور ديد، تشييع جنازه اي است و عده قليلي وارد قبرستان شدند و قبري را آماده كردند و جنازه ميت را داخل قبر قرار دادند. از اينجا بقيه داستان را از زبان خود اين بزرگوار پي مي گيريم.
ايشان مي فرمايد: تعداد تشييع كنندگان، انگشت شمار بودند بعد از آنكه ميت را داخل قبر نهادند، نزد بنده آمدند و از من چنين خواستند: كه ما براي رضاي حق، اين ميت را تجهيز كرديم و قبر را هم آماده كرديم و او را در داخل قبر قرار داده ايم، ولي بخاطر كار مهمي كه داريم بايد هر چه زودتر به شهر برگرديم، لطفاً جنابعالي اعمال باقي مانده را انجام دهيد. منهم قبول كردم و از برخاستم و داخل آن قبر شدم، تا ميت را روي پهلوي راست بسمت قبله بخوابانم و صورتش را روي خاك بگذارم. همينكه مشغول بودم، احساس كردم قبر وسيعتر شد و دريچه از آن به سوي من باز شد، وقتي چشمم به دريچه افتاد باغي بزرگي را از دور مشاهده كردم به خود جرأت دادم كه داخل آن باغ شوم، وقتي وارد آن باغ سر سبز شدم از دور قصري بسيار مجلل و زيبا ديدم كه نظرم را به خود جلب كرد، بخودم گفتم ميروم تا خقيقت امر بر من روشن گردد.
به قصر نزديك شدم، از پله هاي زيباي آن بالا رفتم و داخل يك سالن بسيار بزرگي شدم كه جمعيت زيادي در آن نشسته بودند با اطمينان كامل وارد شدم و سلام كردم و در همان پايين مجلس نشستم، در بالاي مجلس كسي نشسته بود كه به سوالات مردم پاسخ مي داد. هر كدام از اهل مجلس از دنيايشان و بازماندگان خود مي پرسيدند و او هم اخبار زندگي آنها را برايشان بازگو مي كرد. يك وقت صحنه عجيبي نظرم را به خود معطوف داشت، به اينكه ماري از در وارد شد و مستقيم بسوي همان شخصي كه به سوالات جواب مي داد رفت و نيشي به صورتش زد و برگشت، صورتش سرخ و سياه شد و سپس بحالت اول خود برگشت. باز دوباره سوالات را جواب مي داد تا اينكه مار براي بار دوم وارد شد و به صورتش نيش زد و صورتش تغيير كرد، سپس مار از مجلس خارج شد. من به خود جرات دادم كه سوال كنم كه اينجا كجاست؟
گفتم آقا ببخشيد، اولاً شما كي هستيد؟ ثانياً اين آقايان و خانمها كه در اينجا نشسته اند چه كساني هستند؟ ثالثاً چرا اين مار هر چند لحظه يك بار به شما نيش ميزند؟
آن شخص كه بالاي مجلس نشسته بود، جواب داد به اينكه آيا شما مرا نمي شناسي؟ گفتم خير. گفت : من همان ميتي هستم كه الان با دست خود مرا دفن كردي، و اينجا خانه برزخي من است و اين قصر و باغ پر از ميوه از براي من آماده شده است. و شما الان در منزل بهشت برزخي من ميهمان شده ايد. و اما اين جمعيتي كه مي بيني از فاميلها و قرباي من هستند كه قبل از من فوت شده اند و منتظر من بودند و الان از وضعيت بازماندگان خود سوال مي كنند و من آنها را از اخبار دنيا آگاه مي سازم. و اما اين مار كه به صورت من نيش ميزند. بخاطر اينست كه من يك روز از منزل بيرون آمدم و در كوچه ما يك كوچه بقالي داشت كه ملاحظه كردم بقال با با يك مشتري بحث و جدل مي كند. منهم دخالت كردم متوجه شدم كه اختلاف مالي آنان پنجاه دينار كه برابر يك شاهي بود مي باشد. من بدون آنكه به حق قضاوت صحيح كنم، گفتم: حالا شما از نصف حقت بگذر، به اين صورت بدون اينكه رضايت طلبكار را جلب كنم به نزاع آندو خاتمه دادم حال بخاطر آن قضاوت بناحق، خداوند اين مار را مامور كرد كه به صورتم نيش بزند و اين عذاب تا صور اسرافيل و قيام از قبر و حاضر شدن در صحراي محشر ادامه دارد.
سپس به يادم آمد كه من به همسرم قول دادم كه برايش افطاري تهيه كنم، لذا تصميم گرفتم از آن مجلس خارج شوم. وقتي حركت كردم، آن آقا گفت: من مقداري برنج در يك كيسه كوچك براي تو و خانواده ات ميدهم، كه از غذاهاي بهشتي ما مي باشد. از او خداحافظي نمودم و او هم مرا تا دم پله هاي قصر، بدرقه نمود. در حالي كه كيسه كوچك برنج را كه چند كيلو بيشتر نبود، در دست داشتم، از همان راهي كه وارد باغ شدم، بيرون رفتم، وسر از همان قبر درآوردم، در حاليكه آن ميت بهمان حالت سابق باقي بود و كسي لحدهاي قبر را نگذاشت. به صورت ميت دقت كردم، كاملاً همان بود كه در رأس آن مجلس به سؤالات جواب مي داد. وقتي وارد قبر شدم، آن دريچه بر من بسته شد و متوجه شدم كه من وارد عالم برزخ شدم و اين خود توفيق بزرگي براي من بود. سپس لحدها را روي قبر گذاشتم و خاك روي قبر ريختم. پس از خاتمه كار، كيسه كوچك برنج را برداشتم و به مزل آمدم، به عيالم گفتم از اين برنج، افطاري درست كن. وقتي برنج طبخ شد، بوي خوش و معطري فضاي منزل را پيچيد، كه با هيچ بوي عطري، قابل قياس نبود. از آن پس هر چه از برنج استفاده مي كرديم، هرگز چيزي از آن نقصان پيدا نمي كرد و به خانواده ام سفارش كردم كه هرگز اين داستان را براي احدي نقل نكند ولي همه همسايه ها متوجه بوي خوش اين طعام شدند. در يك روز كه من در منزل نبودم، يكي از اقربا وارد شد و از همسرم با اصرار تمام خواست كه آقا اين برنج را از كدام مغازه تهيه كرد، همسرم قضيه را براي او نقل كرد و از آن پس برنج، كم كم با استفاده كه مي شد به اتمام رسيد.
امان از ترس
امان از ترس
در مثل ها است كه گرگى و روباهى با شيرى در بيابان مى رفتند، يك گوره خر و آهو و خرگوشى را شكار كردند، شير به گرگ گفت : شكار را بين ما تقسيم كن ، گرگ گفت : گوره خر مال تو و آهو مال من و خرگوش مال روباه ، شير به خشم آمد و گلوى گرگ را گرفت و سر او را قطع كرد، سپس روبه روباه كرد و گفت : تو تقسيم كن ، روباه گفت : گوره خر براى نهارت و آهو براى شامت و با خرگوش در شب سر گرم باش ، شير گفت : كى اين تقسيم عادلانه را به تو ياد داده روباه گفت : سر گرگى كه در جلوى روى تو است .
منبع: كشكول شيخ بهايي
خود سازى و نيل به مقامات معنوى
خود سازى و نيل به مقامات معنوى
نخستين گام متنبة شدن است و آن بيدارى از چرت غفلت است ، پس از آن توبه است و توبه يعنى بازگشت به خدا، پس از آنكه از او فرار كرده اى ؟، بعد ورع و تقوا است ، لكن ورع اهل شريعت دورى از حرامها مى باشد و ورع اهل طريقت دورى از شبهات و مكروهات است ، و بعد از محاسبه است و آن حساب كردن و رسيدگى و اعمالى است كه از انسان صادر شده كه محاسبه بين خودش و بين نفسش و محاسبه بين خودش و بين افراد بشر است ، بعد مقام اراده مى باشد و آن رغبت در رسيدن به مراد و مقصود، با زحمت زياد مى باشد پس از آن مقام زهد است و آن ترك دنيا است و حقيقت زهد دورى جستن و بيزار بودن از غير مولى (خدا) است .
پس از آن مقام فقراست ، و آن خالى كردن دل است همچنانكه دست خود را از مال دنيا خالى كرده اى ، و فقير كسى است كه از بى پولى قادر بر هيچ چيز نيست .
و بعد مقام صدق است و آن مساوى بودن ظاهر و باطن است و بعد از آن صبر است كه آن واداشتن نفس است بر چيزهائى كه از آنها بدش مى آيد بعد مقام رضا به مشكلات يعنى راضى به قضاء و بلا خدا و آن لذت بردن از بلاهاست بعد مقام اخلاص است كه آن خارج كردن خلق است از معامله حق و پس از آن مقام توكل است و آن تكيه كردن در همه امور به خداوند سبحان است با علم به اينكه خيرش در آن است كه خدا براى او اختيار كرده است .
(( قال فى المنازل السائرين : فاما قسم البدايات فهو عشرة ابواب : اليقظة و التوبة و المحاسبة و الانابة و التفكر و التذكر و الاعتصام و انوار الرياضة و السماع ، و قد شرحه كمال الدين عبد الرزاق القاشانى و هو من انفس كتاب الفن ، و فى البحار عن الصادق عليه السلام قال : التوبة حبل الله تعالى و مدد عنايته و لابد للعبد من مداومة التوبة على كل حال و كل فرقة من العباد لهم توبة فتوبة الانبياء متن اضطراب السر، و توبة الاصفياء من التنفس و توبة الاولياء من تلوين الخطرات و توبة الخاص من الاشتغال بغير الله تعالى و توبة العالم من الذنوب ، و تفصيل المقامات فى محله .))
خطبه اى از حضرت علي (ع ) در طلب باران
خطبه اى از حضرت علي (ع ) در طلب باران
بدانيد، زمينى كه شما را بر پشت خود حمل مى كند و آسمانى كه بر سرتان سايه گسترده است ، فرمانبردار پروردگار شما هستند و اگر بركات خود را بر شما ارزانى مى دارند، بدان سبب نيست كه بر شما دل مى سوزانند يا مى خواهند به شما تقرب جويند يا از شما اميد خيرى دارند، بلكه ، خداوند آن دو را فرمان داده كه به شما سود رسانند و آن دو هم اطاعت كرده اند. خداوند، زمين و آسمان را براى مصالح شما بر پاى داشته و آن دو نيز برپاى ايستاده اند.
ايزد تعالى بندگانش را كه مرتكب اعمال ناشايست شوند، به كاسته شدن ميوه هاشان و نگه داشتن بركات از ايشان و فرو بستن خزاين خيرات به روى آنان مى آزمايد. تا توبه كنندگان توبه كنند و گناهكاران از گناه كردن باز ايستند و پندگيرندگان پند گيرند.
و آن كه اراده گناه كرده منزجر گردد. خداوند، آمرزش خواستن را سبب فراوانى روزى و رحمت بر آفريدگان قرار داده ، كه فرمايد: (از پروردگارتان آمرزش بخواهيد كه او آمرزنده است . تا از آسمان برايتان پى در پى باران فرستد. و شما به اموال و فرزندان مدد كند. قرآن مجيد) پس ، خداوند رحمت كند كسى را كه به توبه روى آورد و از خطاهاى خود بخشش طلبد و بر مرگ خود پيشى گيرد و تدارك امر آخرت كند.
اى خداوند، ما به سوى تو بيرون آمده ايم، از درون خيمه ها و خانه هايى كه ناله و فرياد ستوران و كودكانمان از آن بلند است. در حالى كه، رحمت تو را مى طلبيم و اميد به فضل نعمت تو بسته ايم و از عذاب و خشم تو بيمناكيم .
بارخدايا، ما را به باران خود سيراب نما و نوميدمان باز مگردان و به قحط هلاك منماى و به آنچه سفيهان كرده اند مؤ اخذه مكن . اى بخشاينده ترين بخشايندگان .
اى خداوند، ما به سوى تو بيرون آمده ايم ، تا آنچه را كه بر تو پوشيده نيست به تو شكايت كنيم. زيرا تنگناهاى دشوارمان به بيچارگى كشانده، خشكساليهاى مشقت بار ما را به درگاه تو رانده. و خواسته هاى دست نايافتنى به رنجمان افكنده و فتنه هاى ناهنجار، گريبانگيرمان شده است .
بار خدايا، از تو مى خواهيم كه ما را، از درگاه خود، نوميد بازنگردانى و اندوهگين واپس نفرستى و ما را به گناهانمان مورد خطاب قرار ندهى و برابر اعمالمان كيفر ندهى .
بار خدايا، بر ما باران و بركت و روزى و رحمت خود بگستران . بر ما بارانى ببار سودمند، سيراب كننده ، روياننده گياهان ، كه بروياند هر چه را كه نابود شده ، و زنده گرداند، هر چه را كه مرده است . بارانى بر ما ببار، كه تشنگى را برطرف گرداند و ميوه ها را افزون سازد و زمينهاى پست را سيراب كند و بر دره ها سيلاب افكند و درختان را برگ روياند و نرخها را بشكند كه تو به هر كارى كه بخواهى توانايى .
نهج البلاغه