آفات ثروت برای انسان ضعیف النفس
شخصی به نام ثعلبه که خیلی زاهد و متقی و اهل تهجد و نماز شب بود همه نمازهای پیغمبر را شرکت می کرد و نمی گذاشت یک رکعت جماعت یا نافله اش تعطیل بشود، مرتب پیش پیغمبر می آمد و می گفت: یا رسول الله! از خدا بخواه مرا ثروتمند کند. پیغمبر می فرمود: تو کار را به جریان طبیعی واگذار کن، شاید مصلحت این نباشد. نه یا رسول الله! من می خواهم به این اغنیا یاد بدهم که اصلا پول خرج کردن و در راه خدا خرج کردن چگونه است. پیغمبر هم برای او دعا کرد.
خدا دعا را برای امتحان خود او و همه مردم مستجاب کرد. گوسفندهایی پیدا کرد. به سرعت چیزدار شد، مخصوصا گوسفندش خیلی زیاد شد. کم کم فکر کرد گوسفند زیاد شده، دیگر در شهر نمی شود گوسفند ها را اداره کرد، برویم بیرون یک جایی تهیه کنیم تا بتوانیم گوسفندها را به چرا ببریم.
کم کم ظهر دیگر به نماز جماعت نمی رسید. با خود می گفت حالا یک وعده را نخواندیم مهم نیست، به یک وعده نماز جماعت اکتفا می کنیم. می آمد به سرعت خودش را به صفهای آخر می رساند یک نمازی می خواند و می رفت.
کم کم کارش توسعه پیدا کرد، گفت باید برویم فلان منطقه یک جایی انتخاب کنیم. به آنجا رفت. تا قضیه رسید به آنجا که آیه زکات نازل شد و پیغمبر مامور جبایت برای اخذ زکات فرستاد. وی اول سراغ او رفت، گفت: دستور خداست که این مقدار باید بدهی تا صرف راه خدا بشود. گفت: آیا اختصاص به من دارد؟ گفت: نه، شامل دیگران هم می شود. گفت: اول برو سراغ دیگران بعد بیا سراغ من. رفت سراغ دیگران کارهایش را انجام داد و برگشت.
ثعلبه مدتی نگاه کرد، زیر و رو کرد، گفت: این با باج گرفتن چه فرق می کند؟ چشم فقرا کور بشود می خواستند کار بکنند. این همان آدمی بود که می گفت: «لئن اتینا من فضله لنصدقن و لنکونن من الصالحین؛ اگر از فضل خود (ثروت) به ما ببخشی حتما انفاق می کنیم و از صالحین خواهیم شد» و می گفت: ما که کریمیم پول نداریم، آنهایی که پول دارند کرم ندارند.
در این جور آزمایشها اگر انسان مراقب خود نباشد به غفلت فرو می رود.
سیمای نبوی در کلام رهبری
رهبر معظم انقلاب اسلامی، درباره وجود گران قدر پیامبر اسلام فرموده اند: «نبیّ مکرم اسلام، جدای از خصوصیات معنوی و نورانیت و اتصال به غیب، و آن مراتب و درجاتی که امثال بنده از فهمیدن آن ها حتی قاصر هستیم، از لحاظ شخصیت انسانی و بشری، یک انسان فوق العاده، طراز اول و بی نظیر است. یک شخصیت عظیم، با ظرفیت بی نهایت و با خلق و رفتار و کردار بی نظیر، در صدر سلسله انبیا و اولیا قرار گرفته است و ما مسلمانان موظف شده ایم که به آن بزرگوار اقتدا کنیم. ما باید به پیامبر اقتدا و تأسّی کنیم، نه فقط در چند رکعت نماز خواندن؛ در رفتارمان، در گفتارمان، در معاشرت و معالمه مان هم باید به او اقتدا کنیم، پس باید او را بشناسیم. خدای متعال، شخصیت روحی و اخلاقی آن بزرگوار را در ظرفی تربیت کرد و به وجود آورد که بتواند آن بار عظیم امانت را به دوش حمل کند».
تواضع پیامبر (ص)در کلام امام(ره)
معمار گران قدر انقلاب اسلامی ایران، درباره تواضع رسول اکرم صلی الله علیه و آله می فرماید: «رسول خدا که عملش از وحی الاهی مأخوذ بود و روحش به قدری بزرگ بود که یک تنه غلبه بر روحیّات میلیون ها بشر داشت. تمام عادات جاهلیت و ادیان باطله را زیر پاگذاشت و نسخ جمیع کتب کرد و ختم دایره نبوت به وجود شریفش شد؛ سلطان دنیا و آخرت و متصرّف در تمام عوالم بود] و[ تواضعش با بندگان خدا از همه کس بیشتر بود. کراهت داشت که اصحاب برای احترام او به پا خیزند. وقتی وارد مجلس می شد، پایین می نشست. روی زمین طعام میل می فرمود و روی زمین می نشست و می فرمود: من بنده ای هستم، می خورم مثل خوردن بنده، و می نشینم مثل نشستن بنده».
پیامبر(ص)از منظر امام خمینی(ره)
رهبر کبیر انقلاب اسلامی ایران درباره عبادت پیامبر صلی الله علیه و آله می فرمود: «حضرت ختمی مرتبت، به قدری ریاضت کشید و قیام در مقابل حق کرد که قدم های مبارکش ورم کرد و از طرف ذات مقدس حق آیه نازل شد که: ای رسول خدا! ما قرآن را از آن جهت برای تو نازل نکردیم که (از کثرت عبادت خدا و جهد در هدایت خلق) خویشتن را به رنج درافکنی. در شدت شفقت و رأفت آن بزرگوار بر همه عائله بشری بس است آیه شریفه اول سوره شعراء که فرمود: ای رسول خدا! تو چنان در اندیشه هدایت خلقی که می خواهی جان عزیزت را از غم این که ایمان نمی آورند هلاک سازی. سبحان الله! تأسف به حال کفار و علاقه مندی به سعادت بندگان خدا، کار را چقدر بر رسول خدا تنگ نموده که خدای تعالی او را تسلیت دهد و دل لطیف او را نگهداری کند که از شدت همّ و حزن به حال این جاهلان بدبخت، دل آن بزرگوار پاره شد و قالب تهی کرد».
نام های پیامبر(ص)از زبان خدا
جابربن عبداللّه انصاری روایت کرده که حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله فرمود: من شبیه ترین مردم به حضرت آدم هستم و حضرت ابراهیم، شبیه ترین مردم به من بود. هم چنین حق تعالی نام مرا در تورات و انجیل بسیار یاد کرده و کلام خود را به من تعلیم نموده، نام مرا از نام های بزرگوار خود برگرفته است. او محمود است و مرا محمد نام نهاده. در تورات هم مرا «احید» نامید؛ زیرا به واسطه توحید و یگانه پرستی، جسدهای امت من بر آتش جهنم حرام گردیده است. در کتاب مقدس ترسایان مرا «احمد» نامید؛ زیرا من در میان آسمان محمودم و امت من حمد کنندگان اند. در زبور هم مرا «ماحی» نامید؛ زیرا به سبب من، زمین عبادت بت ها را محو می کند. در قرآن نیز مرا «محمد» نامید؛ زیرا در قیامت همه امت ها مرا ستایش خواهند کرد، چون در روز قیامت، هیچ کس جز به اذن من شفاعت نخواهد کرد.
عبارت حک شده بر شمشیر پیامبر(ص)...
مرحوم شیخ صدوق(ره) نقل کرده است که در دستگیره شمشیر رسول اکرم(ص) این چند جمله نوشته شده بود: «صِلْ مَنْ قطعک و قُلِ الحقَّ و لَوْ عَلیکَ یا علی نَفْسِکَ و أحْسِنْ بِمَنْ أسَاءَ إلیْکَ»
آیتالله سیدمحمد ضیاءآبادی در کتاب «خاتم انبیا، رحمت بیانتها» آورده است: مرحوم علامه مجلسی(ره) از امالی مرحوم شیخ صدوق(ره) نقل کرده است که در دستگیره شمشیر رسول اکرم(ص) این چند جمله نوشته شده بود:
«صِلْ مَنْ قطعک و قُلِ الحقَّ و لَوْ عَلیکَ یا علی نَفْسِکَ و أحْسِنْ بِمَنْ أسَاءَ إلیْکَ»
چه جملههای پرمحتوایی، آن هم بر قبضه شمشیر! یعنی اکنون که پیامبر(ص) به قدرت رسیده و شمشیر به دست گرفته است چه باید بکند؟ آیا کارش جنگ و خونریزی و بیرحمی است یا رحمت و لطف و کرم؟
از آنجایی که شمشیر هم برای دفع مهاجم و رفع مزاحم است از این رو بر دستهاش نوشته شده:
«صِلْ مَنْ قطعک؛ اگر کسی از تو برید، تو به او بپیوند».
او به خانهات نیامد تو به خانهاش برو؛ از حالت جویا نشد تو از حال او جویا شو؛ نگو که او نیامد من هم نمیروم؛ او از حالم نمیپرسد من هم نمیپرسم.
«قُلِ الحقَّ و لَوْ عَلیکَ یا عَلی نَفْسِکَ؛ (همیشه و در هر جا) آنچه حق است بگو اگرچه به زیانت تمام شود.
«و أحْسِنْ بِمَنْ أسَاءَ إلیْکَ؛ نیکی کن درباره کسی که به تو بدی کرده است».
خیلی مهم است اگر به کسی که با ما هیچ رابطهای ندارد، نه به ما بدی کرده و نه خوبی، خدمتی کرده و یا مشکلی از او حل کنیم. البته کار خوبی کردهایم؛ اما خیلی کار مهمی انجام ندادهایم. زمانی هم که کسی به ما خدمتی کرده و ما هم متقابلاً به او خدمتی میکنیم باز هم کار مهمی نکردهایم.
مهم این است که به کسی که به ما بدی کرده، در زندگی ما مشکلی ایجاد کرده و یا چاهی سر راهمان کنده است خوبی کنیم، مشکلش را برطرف و خار را از سر راهش برداریم؛ این است کمال و از مکارم اخلاق است. چرا که الگو و اسوه ما رسولالله(ص) فرمودهاند:
«إنی بعثت لأتمم مکارم الاخلاق»
من آمدهام تا مکارم اخلاق را به کمال برسانم.
چاپ کتاب خانم مرضیه عزیزی از طلاب فارغ التحصیل مدرسه علمیه الزهرا(س) قروه
به گزارش معاونت محترم پژوهش مدرسه علمیه الزهرا(س) قروه،سرکار خانم حیدری در جمع طلاب عضو هسته پژوهشی این مدرسه مبارکه،با اعلام خبر چاپ کتاب سرکار خانم مرضیه عزیزی از طلاب پژوهشگر ومستعد این مدرسه مبارکه اظهار داشت:
به دنبال تلاشهای مستمر مسئولین این مدرسه در راستای تربیت طلبه محقق از میان طلاب پژوهشگر این مدرسه مبارکه سرکار خانم مرضیه عزیزی در حوزه پژوهش وتحقیق مستعد وبا انگیزه فعالیت داشته وخوشبختانه درحال حاضر اولین کتاب تالیفی ایشان با عنوان (درپس پرده چه میگذرد-سرگذشت انسانهای برزخی) در حال چاپ می باشد که به حول وقوه الهی بعداز انتشار نسخه هایی از آن به کتابخانه های مدارس استان اهدا خواهد شد.
فضیلت های صلوات
براساس آیات و روایات فراوانی که در قرآن و منابع روایی شیعه و سنی وجود دارد، برای ذکر صلوات بر پیامبر و خاندان آن حضرت، فواید بسیاری شمرده شده است. مهم ترین این فواید عبارت است از:
1. موجب رضای خدا می شود؛
2. سبب خشنودی و رضایت پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله است؛
3. شفاعت نبی اکرم را به دنبال دارد؛
4. موجب می شود تا پیامبر هدیه ای از بهشت برای فرستنده صلوات بفرستد؛
5. موجب کفاره گناهان افراد می شود؛
6. تأمین کننده و کفایت کننده حاجات در دنیا و آخرت است.
بر سجده هر نماز مهدی صلوات....
ریشه تاریخی ضرب المثل شتر دیدی؟ندیدی!؟
اگر یك نفر از رازی خبردار باشد و بروز دادن آن، باعث زحمت و گرفتاری خودش با دیگری بشود به او میگویند شتر دیدی ندیدی.
گویند: سعدی از دیاری به دیار دگر میرفت. در راه چشمش به جای پای یك مرد و یك شتر افتاد كه از آنجا عبور كرده بودند. كمی كه رفت جای پنجههای دست مسافر را دید كه به زمین تكیه داده و بلند شده، پیش خود گفت: «سوار این شتر زن آبستنی بوده» بعد یك طرف راه مگس و طرف دیگر پشه به پرواز دید پیش خود گفت: «یك لنگه بار این شتر عسل، لنگه دیگرش روغن بوده» باز نگاهش به خط راه افتاد دید علفهای یك طرف جاده چریده شده و طرف دیگر نچریده باقی مانده؛ گمانش برد: « شتریك چشم كور، یك چشم بینا داشته»
از قضا خیالات سعدی همه درست بود و ساربانی كه از مقابلش گذشته بود به خواب میرود و وقتی كه بیدار میشود میبیند شترش رفته. او سرگردان بیابان شد تا به سعدی رسید. پرسید: «شتر مرا ندیدی؟» سعدی گفت: «ترا شتر یك چشم كور نبود؟» مرد گفت: «آری» گفت: « یك لنگه بار شتر عسل، لنگه دیگرش روغن نبود؟» گفت: «آری» گفت: «زن آبستنی بر شتر سوار نبود؟» گفت: «چرا» سعدی گفت: «من ندیدم!» مرد ساربان كه همه نشانها را درست شنید اوقاتش تلخ شد و گفت: «شتر مرا دزدیدهای همه نشانیها نیز صادق است.» بعد با چوبی كه در دست داشت شروع كرد سعدی را زدن. سعدی تا خواست بگوید من از روی جای پا و علامتها فهمیدم چند تایی چوب ساربانی خورده بود، وقتی مرد ساربان باور كرد كه او شتر را ندزدیده راه افتاد و رفت. سعدی زیر لب زمزمه كرد و گفت:
سعدیا چند خوری چوب شترداران را تو شتر دیدی؟ نه جا پاشم ندیدم!