تحقیق درباره زندگینامه حضرت امام حسن عسکری علیه السلام
درباره حضرت امام حسن عسکری (ع)
امام حسن عسکری (ع) در سال ۲۳۲هجری در مدینه چشم به جهان گشود . مادر والا گهرش سوسن یا سلیل زنی لایق و صاحب فضیلت و در پرورش فرزند نهایت مراقبت راداشت ، تا حجت حق را آن چنان که شایسته است پرورش دهد . این زن پرهیزگار در سفری که امام عسکری (ع) به سامرا کرد همراه امام بود و در سامرا از دنیا رحلت کرد . کنیه آن حضرت ابامحمد بود .
درباره صورت و سیرت امام حسن عسکری (ع)
امام یازدهم صورتی گندمگون و بدنی در حد اعتدال داشت . ابروهای سیاه کمانی ، چشمانی درشت و پیشانی گشاده داشت . دندانها درشت و بسیار سفید بود . خالی بر گونه راست داشت . امام حسن عسکری (ع) بیانی شیرین و جذاب و شخصیتی الهی باشکوه و وقار و مفسری بی نظیر برای قرآن مجید بود . راه مستقیم عترت و شیوه صحیح تفسیر قرآن را به مردم و به ویژه برای اصحاب بزرگوارش - در ایام عمر کوتاه خود - روشن کرد .
درباره دوران امامت امام حسن عسکری (ع)
به طور کلی دوران عمر ۲۹ساله امام حسن عسکری (ع) به سه دوره تقسیم می گردد : دوره اول ۱۳سال است که زندگی آن حضرت در مدینه گذشت . دوره دوم ۱۰سال در سامرا قبل از امامت . دوره سوم نزدیک ۶ سال امامت آن حضرت می باشد . دوره امامت حضرت عسکری (ع) با قدرت ظاهری بنی عباس رو در روی بود . خلفایی که به تقلید هارون در نشان دادن نیروی خود بلندپروازیهایی داشتند . امام حسن عسکری (ع) از شش سال دوران اقامتش ، سه سال را در زندان گذرانید . زندانبان آن حضرت صالح بن وصیف دو غلام ستمکار را بر امام گماشته بود ، تا بتواند آن حضرت را - به وسیله آن دو غلام - آزار بیشتری دهد ، اما آن دو غلام که خود از نزدیک ناظر حال و حرکات امام بودند تحت تأثیر آن امام بزرگوار قرار گرفته به صلاح و خوش رفتاری گراییده بودند . وقتی از این غلامان جویای حال امام شدند ، می گفتند این زندانی روزها روزه دار است و شبها تا بامداد به عبادت و راز و نیاز با معبود خود سرگرم است و با کسی سخن نمی گوید . عبیدالله خاقان وزیر معتمد عباسی با همه غروری که داشت وقتی با حضرت عسکری ملاقات می کرد به احترام آن حضرت برمی خاست ، و آن حضرت را بر مسند خود می نشانید . پیوسته می گفت : در سامره کسی را مانند آن حضرت ندیده ام ، وی زاهدترین و داناترین مردم روزگار است . پسر عبیدالله خاقان می گفت : من پیوسته احوال آن حضرت را از مردم می پرسیدم . مردم را نسبت به او متواضع می یافتم . می دیدم همه مردم به بزرگواریش معترفند و دوستدار او می باشند . با آنکه امام (ع) جز با خواص شیعیان خود آمیزش نمی فرمود ، دستگاه خلافت عباسی برای حفظ آرامش خلافت خود بیشتر اوقات ، آن حضرت را زندانی و ممنوع از معاشرت داشت . ” از جمله مسائل روزگار امام حسن عسکری (ع) یکی نیز این بود که از طرف خلافت وقت ، اموال و اوقات شیعه ، به دست کسانی سپرده می شد که دشمن آل محمد (ص ) و جریانهای شیعی بودند ، تا بدین گونه بنیه مالی نهضت تقویت نشود . چنانکه نوشته اند که احمد بن عبیدالله بن خاقان از جانب خلفا ، والی اوقاف و صدقات بود در قم ، و او نسبت به اهل بیت رسالت ، نهایت مرتبه عداوت را داشت ” . ” نیز اصحاب امام حسن عسکری ، متفرق بودند و امکان تمرکز برای آنان نبود ، کسانی چون ابوعلی احمد بن اسحاق اشعری در قم و ابوسهل اسماعیل نوبختی در بغداد می زیستند ، فشار و مراقبتی که دستگاه خلافت عباسی ، پس از شهادت حضرت رضا (ع) معمول داشت ، چنان دامن گسترده بود که جناح مقابل را با سخت ترین نوع درگیری واداشته بود . این جناح نیز طبق ایمان به حق و دعوت به اصول عدالت کلی ، این همه سختی را تحمل می کرد ، و لحظه ای از حراست ( و نگهبانی ) موضع غفلت نمی کرد ” . اینکه گفتیم : حضرت هادی (ع) و حضرت امام حسن عسکری (ع) هم از سوی دستگاه خلافت تحت مراقبت شدید و ممنوع از ملاقات با مردم بودند و هم امامان بزرگوار ما - جز با یاران خاص و کسانی که برای حل مشکلات زندگی مادی و دینی خود به آنها مراجعه می نمودند - کمتر معاشرت می کردند به جهت آن بود که دوران غیبت حضرت مهدی (ع) نزدیک بود ، و مردم می بایست کم کم بدان خو گیرند ، و جهت سیاسی و حل مشکلات خود را از اصحاب خاص که پرچمداران مرزهای مذهبی بودند بخواهند ، و پیش آمدن دوران غیبت در نظر آنان عجیب نیاید . باری ، امام حسن عسکری (ع) بیش از ۲۹سال عمر نکرد ولی در مدت شش سال امامت و ریاست روحانی اسلامی ، آثار مهمی از تفسیر قرآن و نشر احکام و بیان مسائل فقهی و جهت دادن به حرکت انقلابی شیعیانی که از راههای دور برای کسب فیض به محضر امام (ع) می رسیدند بر جای گذاشت . در زمان امام یازدهم تعلیمات عالیه قرآنی و نشر احکام الهی و مناظرات کلامی جنبش علمی خاصی را تجدید کرد ، و فرهنگ شیعی - که تا آن زمان شناخته شده بود - در رشته های دیگر نیز مانند فلسفه و کلام باعث ظهور مردان بزرگی چون یعقوب بن اسحاق کندی ، که خود معاصر امام حسن عسکری بود و تحت تعلیمات آن امام ، گردید . در قدرت علمی امام (ع) - که از سرچشمه زلال ولایت و اهل بیت عصمت مایه گرفته بود - نکته ها گفته اند . از جمله : همین یعقوب بن اسحاق کندی فیلسوف بزرگ عرب که دانشمند معروف ایرانی ابونصر فارابی شاگرد مکتب وی بوده است ، در مناظره با آن حضرت درمانده گشت و کتابی را که بر رد قرآن نوشته بود سوزانید و بعدها از دوستداران و در صف پیروان آن حضرت درآمد .
درباره شهادت امام حسن عسکری (ع)
شهادت آن حضرت را روز جمعه هشتم ماه ربیع الاول سال ۲۶۰هجری نوشته اند . در کیفیت وفات آن امام بزرگوار آمده است : فرزند عبیدالله بن خاقان گوید روزی برای پدرم ( که وزیر معتمد عباسی بود ) خبر آوردند که ابن الرضا - یعنی حضرت امام حسن عسکری - رنجور شده ، پدرم به سرعت تمام نزد خلیفه رفت و خبر را به خلیفه داد . خلیفه پنج نفر از معتمدان و مخصوصان خود را با او همراه کرد . یکی از ایشان نحریر خادم بود که از محرمان خاص خلیفه بود ، امر کرد ایشان را که پیوسته ملازم خانه آن حضرت باشند ، و بر احوال آن حضرت مطلع گردند . و طبیبی را مقرر کرد که هر بامداد و پسین نزد آن حضرت برود ، و از احوال او آگاه شود . بعد از دو روز برای پدرم خبر آوردند که مرض آن حضرت سخت شده است ، و ضعف بر او مستولی گردیده . پس بامداد سوار شد ، نزد آن حضرت رفت و اطبا را - که عموما اطبای مسیحی و یهودی در آن زمان بودند - امر کرد که از خدمت آن حضرت دور نشوند و قاضی القضات ( داور داوران ) را طلبید و گفت ده نفر از علمای مشهور را حاضر گردان که پیوسته نزد آن حضرت باشند . و این کارها را برای آن می کردند که آن زهری که به آن حضرت داده بودند بر مردم معلوم نشود و نزد مردم ظاهر سازند که آن حضرت به مرگ خود از دنیا رفته ، پیوسته ایشان ملازم خانه آن حضرت بودند تا آنکه بعد از گذشت چند روز از ماه ربیع الاول سال ۲۶۰ ه . ق آن امام مظلوم در سن ۲۹سالگی از دار فانی به سرای باقی رحلت نمود . بعد از آن خلیفه متوجه تفحص و تجسس فرزند حضرت شد ، زیرا شنیده بود که فرزند آن حضرت بر عالم مستولی خواهد شد ، و اهل باطل را منقرض خواهد کرد … تا دو سال تفحص احوال او می کردند … . این جستجوها و پژوهشها نتیجه هراسی بود که معتصم عباسی و خلفای قبل و بعد از او - از طریق روایات مورد اعتمادی که به حضرت رسول الله (ص ) می پیوست ، شنیده بودند که از نرگس خاتون و حضرت امام حسن عسکری فرزندی پاک گهر ملقب به مهدی آخر الزمان - همنام با رسول اکرم (ص ) ولادت خواهد یافت و تخت ستمگران را واژگون و به سلطه و سلطنت آنها خاتمه خواهد داد . بدین جهت به بهانه های مختلف در خانه حضرت عسکری (ع) رفت و آمد بسیار می کردند ، و جستجو می نمودند تا از آن فرزند گرامی اثری بیابند و او را نابود سازند . به راستی داستان نمرود و فرعون در ظهور حضرت ابراهیم (ع) و حضرت موسی (ع) تکرار می شد . حتی قابله هایی را گماشته بودند که در این کار مهم پی جویی کنند . اما خداوند متعال - چنانکه در فصل بعد خواهید خواند - حجت خود را از گزند دشمنان و آسیب زمان حفظ کرد ، و همچنان نگاهداری خواهد کرد تا مأموریت الهی خود را انجام دهد . باری ، علت شهادت آن حضرت را سمی می دانند که معتمد عباسی در غذا به آن حضرت خورانید و بعد ، از کردار زشت خود پشیمان شد . بناچار اطبای مسیحی و یهودی که در آن زمان کار طبابت را در بغداد و سامره به عهده داشتند ، به ویژه در مأموریتهایی که توطئه قتل امام بزرگواری مانند امام حسن عسکری (ع) در میان بود ، برای معالجه فرستاد . البته از این دلسوزیهای ظاهری هدف دیگری داشت ، و آن خشنود ساختن مردم و غافل نگهداشتن آنها از حقیقت ماجرا بود . بعد از آگاه شدن شیعیان از خبر درگذشت جانگداز حضرت امام حسن عسکری (ع) شهر سامره را غبار غم گرفت ، و از هر سوی صدای ناله و گریه برخاست . مردم آماده سوگواری و تشییع جنازه آن حضرت شدند .
درباره ماجرای جانشین بر حق امام عسکری (ع)
ابوالادیان می گوید : من خدمت حضرت امام حسن عسکری (ع) می کردم . نامه های آن حضرت را به شهرها می بردم . در مرض موت ، روزی من را طلب فرمود و چند نامه ای نوشت به مدائن تا آنها را برسانم . سپس امام فرمود : پس از پانزده روز باز داخل سامره خواهی شد و صدای گریه و شیون از خانه من خواهی شنید ، و در آن موقع مشغول غسل دادن من خواهند بود . ابوالادیان به امام عرض می کند : ای سید من ، هرگاه این واقعه دردناک روی دهد ، امامت با کیست ؟ فرمود : هر که جواب نامه من را از تو طلب کند . ابوالادیان می گوید : دوباره پرسیدم علامت دیگری به من بفرما . امام فرمود : هرکه بر من نماز گزارد . ابوالادیان می گوید : باز هم علامت دیگری بگو تا بدانم . امام می گوید : هر که بگوید که در همیان چه چیز است او امام شماست . ابوالادیان می گوید : مهابت و شکوه امام باعث شد که نتوانم چیز دیگری بپرسم . رفتم و نامه ها را رساندم و پس از پانزده روز برگشتم . وقتی به در خانه امام رسیدم صدای شیون و گریه از خانه امام بلند بود . داخل خانه امام ، جعفر کذاب برادر امام حسن عسکری را دیدم که نشسته ، و شیعیان به او تسلیت می دهند و به امامت او تهنیت می گویند . من از این بابت بسیار تعجب کردم پیش رفتم و تعزیت و تهنیت گفتم . اما او جوابی نداد و هیچ سؤالی نکرد . چون بدن مظهر امام را کفن کرده و آماده نماز گزاردن بود ، خادمی آمد و جعفر کذاب را دعوت کرد که بر برادر خود نماز بخواند . چون جعفر به نماز ایستاد ، طفلی گندمگون و پیچیده موی ، گشاده دندانی مانند پاره ماه بیرون آمد و ردای جعفر را کشید و گفت : ای عمو پس بایست که من به نماز سزاوارترم . رنگ جعفر دگرگون شد . عقب ایستاد . سپس آن طفل پیش آمد و بر پدر نماز گزارد و آن جناب را در پهلوی امام علی النقی علیه السلام دفن کرد . سپس رو به من آورد و فرمود : جواب نامه ها را که با تو است تسلیم کن . من جواب نامه را به آن کودک دادم . پس ” حاجزوشا ” از جعفر پرسید : این کودک که بود ، جعفر گفت : به خدا قسم من او را نمی شناسم و هرگز او را ندیده ام . در این موقع ، عده ای از شیعیان از شهر قم رسیدند ، چون از وفات امام (ع) با خبر شدند ، مردم به جعفر اشاره کردند . چند تن از آن مردم نزد جعفر رفتند و از او پرسیدند : بگو که نامه هایی که داریم از چه جماعتی است و مالها چه مقدار است ؟ جعفر گفت : ببینید مردم از من علم غیب می خواهند ! در آن حال خادمی از جانب حضرت صاحب الامر ظاهر شد و از قول امام گفت : ای مردم قم با شما نامه هایی است از فلان و فلان و همیانی ( کیسه ای ) که در آن هزار اشرفی است که در آن ده اشرفی است با روکش طلا . شیعیانی که از قم آمده بودند گفتند : هر کس تو را فرستاده است امام زمان است این نامه ها و همیان را به او تسلیم کن . جعفر کذاب نزد معتمد خلیفه آمد و جریان واقعه را نقل کرد . معتمد گفت : بروید و در خانه امام حسن عسکری (ع) جستجو کنید و کودک را پیدا کنید . رفتند و از کودک اثری نیافتند . ناچار ” صیقل ” کنیز حضرت امام عسکری (ع) را گرفتند و مدتها تحت نظر داشتند به تصور اینکه او حامله است . ولی هرچه بیشتر جستند کمتر یافتند . خداوند آن کودک مبارک قدم را حفظ کرد و تا زمان ما نیز در کنف حمایت حق است و به ظاهر از نظرها پنهان می باشد . درود خدای بزرگ بر او باد .
حدیثی زیبا از امام حسن عسگری(ع)
قالَ الإمامُ أبُو مُحَمَّد الْحَسَنِ الْعَسْكَرى (عليه السلام) : إنَّ اللهَ تَبارَكَ وَ تَعالى بَيَّنَ حُجَّتَهُ مِنْ سائِرِ خَلْقِهِ بِكُلِّ شَىْء، وَ يُعْطِيهِ اللُّغاتِ، وَمَعْرِفَةَ الاْنْسابِ وَالاْجالِ وَالْحَوادِثِ، وَلَوْلا ذلِكَ لَمْ يَكُنْ بَيْنَ الْحُجَّةِ وَالْمَحْجُوحِ فَرْقٌ.
حضرت امام حسن عسكري( عليه السلام) فرمود: همانا خداوند متعال، حجّت و خليفه خود را براى بندگانش الگو و دليلى روشن قرار داد، همچنين خداوند حجّت خود را ممتاز گرداند و به تمام لغت ها و اصطلاحات قبائل و اقوام آشنا ساخت و أنساب همه را مى شناسد و از نهايت عمر انسان ها و موجودات و نيز جريات و حادثه ها آگاهى كامل دارد و چنانچه اين امتياز وجود نمى داشت، بين حجّت خدا و بين ديگران فرقى نبود.
اصول كافى: ج 1، ص 519، ح 11.
برخى انتظارات امام حسن عسكرى (علیه السلام) از شيعيان
انتظارات و توقّعات امام حسن عسكرى(عليه السلام) به عنوان آخرين امامى كه در جامعه حضور عينى داشته، و بعد از او غيبت صغرى و كبرا فرزندش مهدى موعود (عليه السلام) آغاز مىگردد و براى مدّت مديدى مردم و جامعه از درك حضور او محروم خواهند بود قابل اهمّيت و دقّت است، و مىتواند رهنمودهاى گرانبها و ارزشمندى باشد براى دوران غربت تشيّع و دورانى كه غبار غم هجرت مولا و محبوبشان بر دلها و پيشانى آنها سايه افكنده است، اينك به گوشههايى از انتظارات حضرتش مىپردازيم.
1- انديشه و تفكر
اساس تمام پيشرفتهاى مادّى و معنوى بشر در طول تاريخ، انديشه و تفكر از يك طرف، و سعى و تلاش و عمل از طرف ديگر بوده است. اگر بشر قرن بيستم و بيست و يكم از نظر صنعتى و تكنولوژى به موفقيتهاى چشمگيرى دست يافته، بر اثر انديشه و تلاش بوده است؛ چنان كه پيشرفتهاى معنوى جوامع و افراد نيز بر اثر بهرهورى از توان عقل و تفكر و قدرت عمل و تلاش بوده است. پيامبران، امامان و بندگان صالح الهى همگى اهل فكر و تعقل بودهاند، در منزلت ابوذر امام صادق(عليه السلام) فرمود:
«بيشترين عبادت اباذر كه رحمت خدا بر او باد، انديشه و عبرت اندوزى بود(1)»
قرآن اين كتاب الهى و آسمانى براى انديشه و تفكر، ارزش والا و حياتى قائل است و زيباترين و رساترين سخنان را درباره ارزش دانش و تعقل، و دقّت و تفقه بيان نموده است در قرآن بيش از هزار بار كلمه «علم» و مشتقات آن كه نشانه بارورى انديشه است تكرار شده و افزون بر 17 آيه به طور صريح انسان را دعوت به تفكر نموده، بيش از 10 آيه با كلمه «اُنظُرُوا؛ دقت كنيد» شروع شده است. بيش از پنجاه مورد كلمه عقل و مشتقات آن به كار رفته است و در چهار آيه نيز قاطعانه به تدبّر در قرآن امر شده است.(2)
و همچنين از كلمه فقه و تفقه و امثال آن بهره جسته است.(3)
با توجه به اين اهمّيت انديشه و تفكّر است كه امام حسن عسكرى (عليه السلام) از شيعيان خويش انتظار دارد، كه اهل انديشه و تفكر باشند. لذا فرمود:
«عَليكُم بِالفِكرِ فَاِنَّهُ حَياة قَلب البَصير وَ مَفاتيحُ اَبوابِ الحِكمَةِ ؛ بر شما باد به انديشيدن! پس به حقيقت، تفكر موجب حيات و زندگى دل آگاه و كليدهاى دربهاى حكمت است.(4)
انسانهايى كه با عقل انديشه نكنند و با چشم جانشان در ديدن حقايق دقّت بخرج ندهند در روز قيامت نابينا محشور مىشوند.
امام حسن عسكرى(عليه السلام) اين حقيقت را با گوشزد كردن آيهاى از قرآن براى اسحاق بن اسماعيل نيشابورى در طىّ نامهاى چنين بيان مىكند:
«اى اسحاق! خداوند بر تو و امثال تو از آنهايى كه مورد رحمت الهى قرار گرفته و همچون تو داراى بصيرت خدا دادى مىباشند، نعمت خويش را تمام كرده است… پس به يقين بدان اى اسحاق كه هركس از دنيا نابينا بيرون رود، در آخرت هم نابينا و گمراه خواهد بود. اى اسحاق! چشمها نابينا نمىشوند، بلكه دلهايى كه در سينهها هستند نابينا مىشوند. (بر اثر انديشه نكردن) و اين سخن خداوند در كتاب متقن خويش است آنجا كه از زبان انسان ستم پيشه بيان مىكند(5):
«پروردگارا چرا مرا نابينا محشور نمودى با اين كه داراى چشم بوديم؟ (خداوند در جواب) مىفرمايد: همان گونه كه آيات ما براى تو آمد و تو آنها را فراموش كردى، امروز نيز تو فراموش خواهى شد.(6)»
گاه امام حسن عسكرى با گوشزد اين خطر كه عدهاى در جامعه عبادت را منحصر در انجام نماز و خواندن نمازهاى مستحبى و گرفتن روزههاى واجب و مستحب مىدانند، بدون آنكه در رمز و راز آن انديشه كنند و يا در زمان و اوضاع آن تعقل نمايند، جايگاه ويژه انديشه و تفكر را اينگونه بيان مىفرمايد:
«لَيست العِبادَةُ كَثرَةَ الصِّيامِ وَ الصَّلوةِ وَ اِنّما العِبادَةُ كَثرَةُ التفكُّرِ فى اَمرِ اللّه(7)؛ عبادت به بسيارى نماز و روزه نيست، همانا عبادت تفكر بسيار در امر خداوند است».
2- ايمان گرائى و سود رسانى:
فكر و انديشه، و يا تأمّل و تدبّر آنگاه ارزش حقيقى و عينى خويش را نشان مىدهد كه منجر به ايمان و عمل و تلاش شود وگرنه تفكرى كه بدنبالش ايمان و عمل نباشد مطلوب و كارساز نيست. به همين جهت آن حضرت تأكيد فرمود كه شيعيان به دو خصلت توجّه داشته باشند «خِصلَتانِ لَيس فَوقَهُما شَىءٌ الايمانُ بِاللّه، وَ نَفعُ الاِخوان(8)؛ دو خصلت است كه برتر از آن چيزى نيست، ايمان به خداوند و فايده رساندن به برادران (دينى)».
3- به ياد خدا و قيامت بودن
ايمان برگرفته از انديشه بدنبال خود عمل و ياد خدا و همچنين انجام عبادت را در پى دارد، به همين جهت يكى ديگر از انتظارات حضرت عسكرى (عليه السلام) از شيعيان اين است كه خداوند و قيامت و رسول را فراموش نكنند. چنان كه فرمود: «اَكثرُوا ذِكرُ اللّه و ذِكرَ المَوتِ وَ تِلاوَةَ القُرآن و الصَّلاةَ عَلى النَّبى؛ زياد به ياد خداو مرگ باشيد و همواره قرآن بخوانيد و بر پيامبر(صلى اللّه عليه و آله و سلّم) (و آل او) درود بفرستيد.(9)
و هوشمندترين و زيركترين افراد كسى است كه به ياد بعد از مرگ باشد و وجدان خويش را براى رسيدگى به اعمال قاضى قرار دهد.(10)
4- حسابرسى اعمال و پاسخگويى وجدان
انتظار ديگرى كه امام حسن(عليه السلام) از شيعيان دارد، رسيدگى به اعمال و داشتن محاسبه در هر شبانه روز، و پاسخگويى وجدان اخلاقى است.
لازم است انسان در ابتداى هر روز نسبت به اعمال نيك و دورى از گناه با خود «مشارطه» و قرار دادى داشته باشد، و در طول روز مواظبت و «مراقبه» داشته باشد. و در پايان روز «محاسبه» و حسابرسى، و پاسخگويى به وجدان درونى خويش.
آنهايى هم كه مسئوليتهاى اجتماعى دارند، در مقابل مردم و جامعه مسئولند كه بايد پاسخگو باشند، علاوه بر اين در مقابل خداوند متعال، پيامبر اكرم(صلى اللّه عليه و آله و سلّم) و وجدان خويش نيز بايد پاسخگو باشند.
ممكن است عدهاى زرنگى را در آن بدانند كه از حسابرسى، و پاسخگويى فرار كنند و به نوعى طفره روند، ولى بايد بدانند كه هرگز چنين رفتارى هوشمندى و زرنگى بحساب نمىآيد، در همين زمينه است كه حضرت عسكرى (عليه السلام) خردمندانه مىفرمايد:
«اَكيَسُ الكيِسين مَن حاسب نَفسَه وَ عَمِلَ لما بَعدِ المَوت(11)؛ زيركترين زيركان (و هوشمندترين افراد) كسى است كه به حساب نفس خويش پردازد (و پاسخگوى خدا و وجدان خويش باشد) و براى پس از مرگ خويش تلاش نمايد».
5 - تقوا و پاكى راستى و امانتدارى
از مهمترين و بارزترين ويژگىهاى مورد انتظار براى شيعيان و مؤمنان دو صفت نفسانى تقوا و ورع است كه انسان را در مقابل انجام گناه و دورى از محرّمات حفظ و تقويت مىكند، و در كنار آن دو، دو صفت والاى امانتدارى و راستگويى است كه آنچنان اهمّيت دارد كه اساس نظم و انسجام و آرامش هر جامعهاى را مىتوان با تقويت و ترويج اين اوصاف در ميان افراد جامعه پىريزى نمود و مشكلات را حل و سعادت جوامع را تضمين نمود. امام حسن عسكرى(عليه السلام) با تأكيد بر اوصاف فوق و برخى اوصاف ديگر خطاب به شيعيان خود مىفرمايد:
«اُوصيكُم بِتَقوىَ اللّهِ وَ الوَرَعِ فى دِينِكم والاِجتهاد لِلّه و صِدقِ الحَديثِ وَ اَداءِ الاَمانَةِ اِلى مَن اِئتَمَنَكُم مِن بِرِّ اَوفاجِرٍ وَ طُولِ السُّجُودِ وَ حُسنِ الجَوار فَبِهذا جاءَ مُحَمَّد (ص) صَلّوا فى عَشايِرِهِم وَ اَشهِدُوا جَنائِزَهُم وعُودُوا مرضاهُم، وَ اَدّوا حُقُوقَهُم، فَاِنَّ الرَّجُل مِنكم اِذا وَرِعَ فى دِينِهِ وَ صَدَقَ فى حَديثِهِ وَ اَدّى الاَمانَةَ و حَسُنَ خُلقُه مَعَ النّاس قيلَ هذا شيعى فَيسرّنى ذلك؛(12)
شما را سفارش مىكنم به تقواى الهى و ورع در دين خود و كوشش در راه خدا، راستگويى و ردّ امانت به هركه به شما امانت سپرد (خوب يا بد) و طولانى بودن سجده و خوب همسايه دارى؛ چرا كه محمد (ص) براى اينها آمده است. در گروههاى آنها (مخالفان) نماز بخوانيد (يعنى در نماز جماعت شركت كنيد) و در تشييع جنازه آنها حضور داشته باشيد و بيمارانشان را عيادت، و حقوق آنان را ادا نماييد، زيرا اگر مردى (و فردى) از شما در دين خود ورع داشت و در سخنش راست گفت و امانت را رد كرد و اخلاقش با مردم خوب بود گفته مىشود اين شيعه است. پس من از اين (گفته) شادمان مىشوم.»
و در جاى ديگر فرمود:
«المُؤمِنُ بَرَكَةٌ عَلى المُؤمِنِ و حُجّةٌ عَلى الكافِر(13)؛ مؤمن (و شيعه) بركتى براى مؤمن و (اتمام) حجّتى براى كافر است.
6- جزء بهترينها باشيد نه بدترينها
آن امام همام گاه به بيان افراد نمونه و برتر و همين طور افراد بدتر غير مستقيم انتظار خويش را از شيعيان ابراز مىدارد كه جزء بهترينها باشيد، و آنان را اينگونه معرّفى مىنمايد:
«اورع النّاس من وقف عند الشّبهة، اعبد النّاس من اقام على الفرائض، ازهد النّاس من ترك الحرام، اشدّ النّاس اجتهاداً من ترك الذّنوب(14)؛
پارساترين مردم كسى است كه در شبهات توقف كند، عابدترين مردم كسى است كه واجبات را بهجا آورد، زاهدترين مردم كسى است كه از حرام دورى كند و كوشاترين مردم كسى است كه گناهان را ترك كند.»
در مقابل بدترينها را نيز معرّفى مىكند تاشيعيان آگاهانه يا ناآگاهانه جزء آن افراد قرار نگيرند، در حديثى آن حضرت فرمود:
«بِئسَ العَبدُ، عَبدٌ يَكون ذا وجهين وذالِسانين يَطرى اَخاهُ شاهِداً وَ يأكُلُهُ غائِباً، اِن اُعطِىَ حَسَدَهُ وَ اِن ابتَلى خانَهُ(15)؛
بدترين بندگان بندهاى است كه داراى دو چهره و دو زبان باشد، در حضور برادرش او را مىستايد و پشت سر، او را مىخورد(و غيبتش را گويد). اگر به او چيزى عطا شود، حسد مىورزد و اگر گرفتار گردد، به او خيانت مىكند.»
7- عزّت نفس و دورى از ذلّت
انسان به عزّت نفس و تكريم شخصيت بيش از همه چيز نيازمند است انسان مىتواند رنج گرسنگى و تشنگى را تحمّل كند و با فقر و ندارى بسازد امّا تحقير شخصيت و آزردگى روح و روان و پايمال شدن عزّت انسان بسادگى قابل رفع و جبران نيست، ممكن است تا پايان عمر انسان را آزار دهد، خداوند عزيز انسان را عزيز آفريده و هرگز به او اجازه تحقير ديگران و يا شخصيت خودش را نداده.
امام صادق (عليه السلام) فرمود:
«خداوند تمام امور مؤمن را به خود او واگذار نموده، ولى به او واگذار نكرده است (و اجازه نداده) كه ذليل باشد آيا سخن خدا را نشنيدهاى كه مىفرمايد:
«عزّت از آن خدا و رسول او و مؤمنان است ولى منافقان نمىدانند، پس مؤمن هميشه عزيز است و ذليل نمىباشد»(16)
به همين جهت يكى از انتظارات مهم حضرت عسكرى (عليه السلام) در دوران غيبت امام زمان (عجل اللّه تعالى فرجه الشريف) اين است كه شيعيان عزيز و با عزّت باشند و هرگز خود را ذليل نكنند، در يكجا فرمود:
«ما اَقبَحُ بِالمُؤمِنِ اَن تكُونَ لَهُ رَغبَة تُذِلُّه؛(17)
چه زشت است براى مؤمن (و شيعه) دل بستن به چيزى كه وى را خوار مىسازد».
و در جاى ديگر دلسوزانه نصيحت نمود كه:
«لا تمار فيذهب بهاؤك و لا تمازح فيحقر عليك؛
جدال و كشمكش مكن زيرا ارزش و شخصيت تو را از بين مىبرد (و موجب خوارى انسان مىشود) و شوخى (بيش از حد) مكن تا مردم به تو جرأت جسارت پيدا نكنند.»(18)
و گاه راهكارهاى رسيدن به عزّت و دورى از ذلّت را به شيعيان ارائه مىدهد و قاطعانه مىفرمايد:
«ما ترك الحقّ عزيزٌ الّا ذلّ و لا اخذ به ذليلٌ الّا عزّ؛
هيچ عزيزى حق را رها نكرد مگر آنكه خوار و ذليل شد، و هيچ ذليل و خوارى به حق عمل نكرد مگر آن كه عزيز گرديد»(19)
8 - افتخار ما باشيد نه باعث سرشكستگى ما
يكى ديگر از مهمترين انتظارات امامان مخصوصاً امام حسن عسكرى(عليه السلام) از شيعيان اين است كه از نظر رفتارى و اخلاقى به گونهاى رفتار كنند كه در بين جامعه بشرى عموماً و در بين مسلمانان خصوصاً الگو و نمونه باشند تا آنجا كه مردم بگويند اينها شيعيان على(عليه السلام) و امامان معصوم هستند، و اينها تربيت يافتگان مكتب اهل بيت مىباشند.
به همين جهت حضرت عسكرى عاجزانه درخواست مىفرمايد:
«اِتَّقُوا اللّهَ وَ كُونُوا زَيناً وَلا تَكُونُو شَيناً، جَرّوا اِلَينا كُلَّ مَوَدَّةٍ، وَ ادفَعُوا عَنّا كُلَّ قَبِيحٍ، فَاِنَّهُ ما قيلَ فِينا مِن حَسَنٍ فَنَحنُ اَهلُهُ و ما قيل فينا مِن سوءٍ فَما نَحن كذلك…(20)
از خدا پروا نماييد و زينت ما (مايه سرافرازى) باشيد نه مايه ملامت (سرافكندگى)، همه دوستىها را به سوى ما جذب كنيد و هر زشتى را از ما دور نماييد؛ زيرا هر خوبى كه در حق ما گفته آيد ما شايستگى آن را داريم و هر بدى كه درباره ما بر زبان برآيد ما چنان نيستيم…(چرا كه) خداوند ما را پاك شمرده و هيچ كس غير از ما نمىتواند ادّعاى چنين مقامى را نمايد مگر اين كه دروغ پرداز باشد.»
9 - از رياست طلبى پرهيز كنيد
از صفاتى كه سخت گمراه كننده و خطرناك است مقام خواهىها و رياستطلبىها است، بر كسى پوشيده نيست كه رياستطلبىها چه ضربات شكنندهاى بر پيكر اسلام وارد نموده و همين رياستطلبى بود كه خلافت را از مسير اصلى خويش خارج نموده و پيش آمد آنچه كه پيش آمد، و اين فرياد فاطمه (سلام اللّه عليها) است از دست رياستطلبى گروهى كه خلافت را غصب نمودند، آنجا كه فرمود:
«امّا (افسوس) كسى را مقدم داشتند كه خداوند او را كنار زده بود و كسى را كنار زدند كه خداوند او را مقدّم داشت، تا آنجا كه ره آورد بعثت را انكار كردند و به بدعتها روى آوردند، آنها هوا پرستى و شهوت (و رياستطلبى) را برگزيدند و بر اساس رأى و نظر شخصى عمل كردند هلاك و نابودى بر آنان باد، آيا نشنيدند كلام خدا را كه فرمود:
«پروردگار تو آنچه را كه مىخواهد خلق مىكند و هرچه را بخواهد اختيار مىكند و براى آنان اختيارى نيست…(21)».
افسوس (كه سران سقيفه) آرزوها(و رياستطلبىهاى) خود را در دنيا تحقق بخشيدند و از آينده غافل ماندند، خدا نابودشان گرداند و آنان را در كارهايشان گمراه كند…(22)»
و امروز در جامعه خود نيز شاهد رياستطلبىها و مقام خواهىها هستيم. خدا مىداند كه چه بودجههاى كلانى در راه رسيدن به رياست خرج شده و مىشود. و از چه وسيلههايى كه براى رسيدن به مقام استفاده شده است و مىشود. عدهاى براى رسيدن به مقام از آزادىهاى خلاف قانون و نامشروع نيز پشتيبانى كردند، و عدهاى نيز براى رسيدن به رياست از تخريب ديگران بهرهجسته و يا اسلام و ارزشهاى اسلامى را سپر رياستطلبىهاى خويش قرار دادند و…
شرح اين هجران و اين خون جگر اين زمان بگذار تا وقت دگر
امام حسن عسكرى(عليه السلام) با توجّه به اين خطرها است كه دردمندانه مىفرمايد:
«اِيّاكَ وَ اَلاذاعَةَ وَ طَلَبَ الرِّياسَة فَاِنَّهُما يَدعُوانِ اِلَى الهَلكَة؛ از افشاى اسرار(ما اهلبيت(عليهم السلام) و رياست خواهى دورى كن كه اين دو مايه هلاك و نابودى است.»(23)
10 - استوارى بر دين و ولايت در دوران غيبت
آخرين انتظارى كه در اين سطور بدان اشاره مىشود، انتظار حضرت عسكرى(عليه السلام) از شيعيان خويش است در دوران غيبت كبراى امام زمان(عجل اللّه تعالى فرجه الشريف)، چرا كه يكى از دورانهاى بسيار سخت و طاقت فرسا كه صبر و استوارى فراوانى مىطلبد همين دوره است، انتظار آن حضرت اين است كه مردم و شيعيان دوران غيبت را تحمّل كنند و از خود بردبارى و استقامت بخرج دهند، و بر دين الهى و امامت و ولايت ثابت و استوار بمانند، و دائماً براى ظهور مهدى موعود (عجل اللّه تعالى فرجه الشريف) دعا نمايند، چرا كه
«وَ اللّهِ لَيَغيبَنَّ غَيبَةً لايَنجُوا فيها مِن الهَلَكَةِ اِلّا مَن ثَبّته اللّهُ عَزَّ وَ جَلَّ بِاِمامَتِهِ وَ وَفّقَهُ لِلدّعاء بتَعجيل فَرَجِه؛ به خدا سوگند(حضرت مهدى) غيبت طولانى خواهد داشت كه نجات پيدا نكند در آن دوران مگر كسانى كه خداوند عزيز و جليل بر قائل بودن (و اعتقاد) به امامت او استوارش نگهدارد، و توفيق دهد كه براى فرج آن حضرت دعا نمايد(24)»
سخن را با اشعارى به ياد آن سفر كرده به پايان مىبريم:
فكر بلبل همه اين است كه گل شد يارش
گل در انديشه كه چون عشوه كند در كارش
اى كه از كوچه معشوقه ما مىگذرى
با خبر باش كه سر مىشكند ديوارش
اگر از وسوسه نفس و هوا دور شوى
به يقين ره ببرى در حرم اسرارش
آن سفر كرده كه صد قافله دل همره اوست
هركجا هست خدايا به سلامت دارش
—————————————————–
1. بحارالانوار، ج 22، ص 431.
2. سوره نحل، آيه 44؛سوره آل عمران، آيه 191 و سوره نحل، آيه 69.
3. آمار استخراج شده بر اساس اطلاعات كتاب «المعجم المفهرس» محمد فؤاد عبدالباقى (دارالحديث القاهره) مىباشد.
4. محمد باقر مجلسى، بحارالانوار، ج 8، ص 115 و الحكم الزاهرة، ج 1، ص 19.
5. على بن شعبه حرّانى، تحف العقول، ص 513 و 514.
6. سوره طه، آيه 126.
7. بحارالانوار، ج 71، ص 322، وسائل الشيعه، ج 11، ص 153 ؛ اصول كافى، ج 2 ص 55 و تحف العقول، ص 518، حديث 13.
8. تحف العقول، ص 518، حديث 14.
9. همان، ص 487.
10. حر عاملى، وسائل الشيعه، ج 16، ص 98.
11. همان.
12. همان، ج 8، ص 389، حديث 2 و تحف العقول، ص 518، حديث 12 و ميزان الحكمه، ج 10، ص 491.
13. تحف العقول، ص 519، حديث 20 و درچاپ انتشارات آل على(ع) ص 892، روايت 20.
14. همان، ص 519 ح 18، و انوار البهيّة، شيخ عباس قمى، ص 318.
15. تحف العقول (همان) ص 518، ح 14 و در چاب انتشارات آل على(ع)، ص 892 روايت 14.
16. ميران الحكمه، ج 5، ص 1957.
17. تحف العقول، ص 520.
18. بحارلانوار، ج 75، ص 371، ميزان الحكمه، ج 9، ص 135.
19. تحف العقول، ص 520 و در چاپ انتشارات آل على (ع)، ص 894، روايت 35.
20. همان، ص 518 و در چاپ آل على(ع)، ص 890، روايت 12.
21. سوره قصص، آيه 68.
22. محمد باقر مجلسى، بحارالانوار (بيروت، داراحياء التراث)، ج 36، ص 353 و ر - ك احقاق الحق ج21، ص 26.
23. تحف العقول (انتشارات آل على (ع)) ص 888، روايت 4.
24. شيخ صدوق، كمال الدين، ج 2، ص 384.
سيري در سيره فردي و اجتماعي امام حسن عسكري (علیه السلام)
امام حسن عسكري عليهالسلام در روز جمعه هشتم ربيع الثاني سال 232 هجري قمري در مدينه منوره چشم به جهان گشود. پدر بزرگوار آن حضرت امام هادي عليهالسلام و مادر مكرمهاش بانوي عارفه ايست كه به نامهاي «سليل»، «حديثه» و «سوسن» خوانده ميشود.1 مدت امامت امام حسن عسكري عليهالسلام شش سال بود كه از سال 254 هجري قمري شروع و در سال 260 با شهادت آن حضرت پايان يافت. امام حسن عسكري عليهالسلام در طول مدت زندگاني و به ويژه در دوران امامت خويش به واسطه مبارزه با طاغوتهاي زمان در تبعيد و زندان و تحت نظر به سر ميبرد و سرانجام در هشتم ربيع الثاني سال 260 و در 28 سالگي در شهر سامراء و توسط احمد معتمد، پانزدهمين خليفه عباسي به طرز مرموزي مسموم و به شهادت رسيد.2 زندگي آن حضرت در دوران شش تن از خلفاي ستمگر عباسي سپري شد كه به ترتيب جعفر متوكل، محمد منتصر، ابوالعباس احمد مستعين، ابو عبدالله معتز، محمد مهتدي و احمد معتمد ميباشد.
از آنجايي كه امام عسكري عليهالسلام را در محّله عسكر ـ كه محل سكونت سپاهيان ترك عباسي بود ـ جاي داده بودند به آن حضرت عسكري ميگويند.
حضرت حجةبن الحسن امام زمان عليهالسلام يگانه فرزند و جانشين امام حسن عسكري عليهالسلام است كه بعد از آن حضرت سكاندار كشتي ولايت و امامت گرديد و امروزه آفتاب وجودش در پشت پرده غيب قرار گرفته است و به اراده خداوند متعال ظهور نموده و جهان را با نور وجودش پر از عدل و داد خواهد ساخت.
در مورد امامت امام عسكري عليهالسلام روايات متعددي از ائمه معصومين عليهمالسلام نقل شده است كه يكي از آن روايات چنين است: يحيي بن يسار قنبري ميگويد: امام هادي عليهالسلام چهار ماه قبل از شهادت خويش به فرزندش امام حسن عسكري عليهالسلام وصيت كرد و به امامت و خلافت او اشاره نمود و در آن حال مرا به همراه عدهاي از دوستان و شيعيان بر آن گواه گرفت.3 در اين نوشتار فرازهايي از ويژگيهاي برجسته فردي واجتماعي آن حضرت را ميخوانيم:
1 ـ عبادت امام عسكري عليهالسلام همانند پدران گرامي خود در توجه به عبادت خدا نمونه بود. آن حضرت به هنگام نماز از هر كاري دست ميكشيد و چيزي را بر نماز مقدم نميداشت. ابوهاشم جعفري در اين مورد ميگويد: روزي به محضر امام يازدهم مشرف شدم، امام مشغول نوشتن چيزي بود، وقت نماز رسيد، امام نوشته را كنار گذاشته و به نماز ايستاد…4 عبادت امام عسكري آن چنان قلبها را مجذوب خود مينمود كه ديگران را به ياد خدا ميانداخت و حتي افراد گمراه و منحرف رابه راه صحيح هدايت نموده و اهل عبادت و تهجد مينمود و بدترين افراد در اثر جذبه ملكوتي آن بزرگوار به بهترين انسانها تبديل ميشدند.
روزي برخي از عباسيان از صالح بن وصيف (رئيس فرماندهان نظامي مهتدي عباسي) خواستند كه بر امام عسكري عليهالسلام سختگيري نمايد. او گفت: دو نفر از بدترين و سختگيرترين زندانبانان خود را بر ابو محمدابن الرضا (امام عسكري عليهالسلام ) گماشتهام، امّا آن دو در اثر معاشرت با او منقلب شده و در عبادت و مناجات به مراحل عالي قدم گذاشتهاند. سپس آندو زندانبان را فراخوانده و در حضور عباسيان از حالات امام عسكري عليهالسلام سؤال كرد و آنان گفتند: ما چه بگوييم در مورد كسي كه روزها روزه ميگيرد و همه شب به عبادت ميايستد و به غير ذكر و سخن خدا هيچ سخن ديگري بر زبان نميآورد و هنگامي كه به ما نظاره ميكند، بر بدن ما لرزه افتاده و كنترل خود را از دست ميدهيم! وقتي عباسيها چنين ديدند منقلب شده و برگشتند.5 2 ـ سخاوت از آنجا كه امامان معصوم عليهمالسلام برترين نمونه و اسوه كامل صفات عاليه انساني بودند، رفتار آنان در همه ابعاد ميتواند براي پيروانشان درسآموز باشد. و يكي از آن صفات زيبا، سخاوت است. ما در مورد سخاوت امام عسكري عليهالسلام فقط به نقل يك روايت بسنده ميكنيم:
محمد بن علي ميگويد: زماني بر اثر تهيدستي كار زندگي بر ما سخت شد. پدرم گفت: بيا با هم به نزد ابو محمد (امام عسكري عليهالسلام ) برويم. ميگويند او مردي بخشنده است و به جود و سخاوت شهرت دارد. گفتم: او را ميشناسي؟ گفت: نه، او را هرگز نديدهام.
با هم به راه افتاديم. در بين راه پدرم گفت: چقدر خوب است كه آن بزرگوار دستور دهد به ما 500 درهم بپردازند! تا با آن نيازهايمان را برطرف كنيم. دويست درهم براي لباس، دويست درهم براي پرداخت بدهي و صد درهم براي مخارج ديگر!
من پيش خود گفتم: كاش براي من هم سيصد درهم دستور دهد كه با صد درهم آن يك مركب بخرم و صد درهم براي مخارج و صد درهم براي پوشاك باشد تا به كوهستان (در اطراف همدان و قزوين) بروم. هنگامي كه به سراي امام رسيديم، غلام آن حضرت بيرون آمده و گفت: علي بن ابراهيم و پسرش محمد وارد شوند. چون وارد شده و سلام كرديم، امام به پدرم فرمود: «يا عَلِيُّ! ما خَلَّفَكَ عَنّا اِلي هذَا الوَقْتِ؟؛ اي علي! چرا تا كنون نزد ما نيامدهاي؟» پدرم گفت: اي آقاي من! خجالت ميكشيدم با اين وضع نزد شما بيايم.
وقتي از نزد آن حضرت بيرون آمديم، غلام آمده و كيسه پولي را به پدرم داد و گفت: اين پانصد درهم است، دويست درهم براي پوشاك، دويست درهم براي بدهي و صد درهم براي مخارج ديگر. آنگاه كيسهاي ديگر درآورده وبه من داد و گفت: اين سيصد درهم است، صد درهم براي خريد مركب و صد درهم براي پوشاك و صد درهم ديگر براي ساير هزينهها، اما به كوهستان نرو بلكه به سوراء برو… .6 3 ـ زهد و سادهزيستي كامل بن ابراهيم مدني در مورد زهد و ساده زيستي امام عسكري عليهالسلام ميگويد: جهت پرسيدن سؤالاتي به محضر آن حضرت شرفياب شديم. هنگامي كه به حضورش رسيديم، ديدم آن گرامي لباسي سفيد و نرم به تن دارد. پيش خود گفتم: وليّ خدا و حجت الهي خودش لباس نرم و لطيف ميپوشد و ما را به مواسات و همدردي با برادران ديني فرمان ميدهد و از پوشيدن چنين لباسي باز ميدارد. امام در اين لحظه تبسم نمود و سپس آستينش را بالا زد و من متوجه شدم كه آن حضرت پوشاكي سياه و زبر بر تن نموده است. آنگاه فرمود: «يا كامِلُ! هذا لِلّهِ وَ هذا لَكُمْ؛ اين لباس زبر براي خداست و اين لباس نرم كه روي آن پوشيدهام براي شماست!7» 4 ـ جذب عواطف و صيد دلهاي مشتاق فضائل و كمالات معنوي آن حضرت موجب شده بود كه دوست و دشمن شيفته آن حضرت شده و از صميم قلب به آن حضرت ارادت بورزند و وجود گرامي امام را خواسته يا ناخواسته محترم شمارند. به دو نمونه در اينجا اشاره ميكنيم:
1 ـ احمد بن عبيدالله بن خاقان قمي نماينده خليفه عصر و متصدي خراج شهر قم بود. او با اينكه يكي از دشمنان سرسخت و از آزار دهندگان اهل بيت عليهمالسلام بود، در مورد ويژگيهاي اخلاقي امام حسن عسكري عليهالسلام ميگويد: من در شهر سامراء هيچ كس از علويان را ازلحاظ رفتار و وقار و پاكدامني و نجابت و بزرگواري برتر از ابومحمد ابن الرضا (امام عسكري عليهالسلام ) نه ديدم و نه شناختم. او در ميان خاندان خويش و قبيله بني هاشم و سرلشكران و وزيران و ساير مردم و حتي در ميان سالخوردگان و اشراف محترمتر و عزيزتر از همه بود، اين حقيقت را من با چشم خودم مشاهده كردم.
روزي در كنار پدرم ـ كه يكي از افراد سرشناس دستگاه خلافت بود ـ ايستاده بودم و در آن روز پدرم جلسه عمومي داشت وهمه افراد را به حضور ميپذيرفت. ناگهان نگهبانان خبر آوردند كه ابو محمد، ابن الرضا دم در ايستاده است. پدرم با صداي بلند گفت: اجازه دهيد وارد شود.
من از اين گفت و گو شگفت زده شدم، زيرا تا آن لحظه نديده بودم كه در حضور پدرم جز خليفه و وليعهد وي، كس ديگري را با كنيه به او معرفي نمايند. سپس تازه جواني گندمگون، خوش قامت، زيباروي و با اندامي موزون، با جلال و وقار ويژه وارد اتاق شد. پدرم با ديدن وي از جاي برخاست و چند قدم به استقبالش رفت، با آنكه تا آن لحظه نديده بودم كه چنين رفتاري را با يك نفر هاشمي و يا يكي از فرماندهان لشكري نشان داده باشد. چون نزديكش رسيد، دست بر گردن او انداخته و از صورت و سينهاش بوسيده و دستش را گرفت و در روي تخت خود نشانيد وخودش نيز پهلوي او نشست و با او به گفت و گوي صميمانه پرداخت.
پدرم در ضمن صحبت به او «فدايت شوم» ميگفت. از برخورد احترامآميز پدرم با اين جوان ناشناس هر لحظه بر حيرتم افزوده ميشد. هنگام خداحافظي پدرم با احترام فوق العاده او را بدرقه كرده و او رفت.
احمد بن خاقان در ادامه ميافزايد: بعد از رفتن او، من به غلامان پدرم گفتم: اين چه كسي بود كه او را در حضور پدرم با كنيه ياد كرديد و پدرم با او اين چنين رفتاري محترمانه داشت؟!
گفتند: او يكي از علويان است كه به او حسن بن علي ميگويند وبه ابن الرضا معروف است. شگفتي من بيشتر شد. هنگام شب وقتي پدرم تنها شد، به او گفتم: پدر! اين جوان كه صبح او را ديدم چه كسي بود كه نسبت به او چنين احترام نمودي و در گفت و گوي با او «فدايت شوم» ميگفتي؟! و خودت و پدر و مادرت را فدايش ميساختي؟ گفت: «پسرم! او امام رافضيان است، او حسن بن علي است كه به ابن الرضا معروف است.» آنگاه پدرم بعد از اندكي سكوت درادامه سخنانش چنين گفت: پسر جان! اگر حكومت از دست خلفاء بني عباس بيرون رود، هيچ كس از بني هاشم جز او سزاوار آن نيست و اين به جهت فضيلت، پاكدامني، زهد و پرهيزگاري و اخلاق شريف و شايستگي ذاتي اوست. اگر پدر او را ديده بودي، مردي بزرگوار، نجيب و شخصيت با فضيلتي را ديده بودي.» با شنيدن اين سخنان انديشه و نگرانيم دو چندان شد و خشمم نسبت به پدر افزون گشت. به نظرم سخنان پدر اغراقآميز ميآمد و بعد از آن دلم ميخواست در مورد حسن بن علي پرس و جو كنم و پيرامون شخصيت وي كاوش و بررسي نمايم. از هيچ يك ازبني هاشم و سران سپاه ونويسندگان و قاضيان و فقيهان و ديگر افراد، درباره حسن بن علي سؤالي نكردم مگر آنكه او را نزد آنان در نهايت بزرگي و ارجمندي يافتم. مقام بلند و سخنان نيك و تقدم بر فاميل و ساير بزرگان، از جمله ويژگيهايي بود كه من از زبان آنان در ستايش حسن بن علي شنيدم. بعد از اين، ارزش و مقام وي در نظرم بزرگ آمد و فهميدم كه دوست و دشمن او را به نيكي ياد كرده و ميستايند.
احمد بن خاقان در ادامه سخنان خويش بعد از نقل ماجراي شهادت امام حسن عسكري عليهالسلام ميگويد: بعد از رحلت او، جعفر(برادر امام حسن عسكري عليهالسلام ) نزد پدرم آمد و گفت: «مقام و منصب برادرم را به من بده. من سالي بيست هزار دينار برايت ميفرستم.» پدرم به او تندي كرده و گفت: اي احمق! سلطان به روي كساني كه به امامت پدر و برادرت معتقد بودند شمشير كشيد تا آنها را از عقيدهشان برگرداند و نتوانست اين كار را عملي سازد(زيرا مردم از روي اخلاص و صميميت به آنها معتقد بودند.) پس اگر شيعيان، پدر و برادر تو را امام ميدانند، نيازي به سلطان و غير سلطان نداري كه منصب آنها را به تو بدهند و اگر نزد شيعيان اين منزلت را نداري، بوسيله ما بدان نخواهي رسيد.
پدرم به خاطر اين سخن جعفر، او را پست و كم عقل خواند، وي را بيرون كرد و تا زنده بود به او اجازه ورود نداد.8 2 ـ محمد بن اسماعيل ميگويد: عليبن نارمش كه دشمنترين افراد نسبت به اولاد علي بن ابيطالب عليهمالسلام بود، موظف به زندانباني امام حسن عسكري عليهالسلام شد. به او دستور دادند كه هر چه ميتواني بر او سخت بگير. حضرت عسكري عليهالسلام بيش از يك روز نزد او نبود كه احترام و بزرگداشت آن حضرت در نظر او به جايي رسيد كه در برابر امام عسكري عليهالسلام چهره بر خاك ميگذاشت و ديده از زمين بر نميداشت. امام از نزد او خارج شد در حالي كه بصيرت او به آن حضرت از همه بيشتر و ستايشش براي او از همه نيكوتر بود.9 5 ـ پرورش نيروي تفكر و تعقل در افراد اسحاق كندي فيلسوف عراق بود. او به تأليف كتابي با موضوع تناقضات قرآن همت گماشت. او آن چنان با شور و علاقه مشغول تدوين اين كتاب گرديد كه از مردم كناره گرفته و به تنهايي در خانه خويش به اين كار مبادرت ميورزيد، تا اينكه يكي از شاگردانش به محضر پيشواي يازدهم شرفياب شد.
امام به او فرمود: «آيا در ميان شما يك مرد رشيد پيدا نميشود كه استاد شما را از اين كارش منصرف سازد؟!» عرض كرد: ما از شاگردان او هستيم، چگونه ميتوانيم در اين كار يا كارهاي ديگر به او اعتراض كنيم؟!
امام فرمود: «آيا آنچه بگويم به او ميرساني؟» گفت: آري. فرمود: «نزد او برو با او انس بگير و او را در كاري كه ميخواهد انجام دهد ياري نما، آنگاه بگو سؤالي دارم، آيا ميتوانم از شما بپرسم؟ به تو اجازه سؤال ميدهد. بگو: اگر پديدآورنده قرآن نزد تو آيد، آيا احتمال ميدهي كه منظور او از گفتارش معاني ديگري غير از آن باشد كه پنداشتهاي؟ خواهد گفت: امكان دارد. و او اگر به مطلبي توجه كند، ميفهمد و درك ميكند. هنگامي كه جواب مثبت داد، بگو: از كجا اطمينان پيدا كردهاي كه مراد و منظور عبارات قرآن همان است كه تو ميگويي؟ شايد گوينده قرآن منظوري غير از آنچه تو به آن رسيدهاي داشته باشد و تو الفاظ و عبارات را در غير معاني و مراد متكلّم آن به كار ميبري؟!» آن شخص نزد اسحاق كندي رفت و همانطوري كه امام به او آموخته بود، با مهرباني تمام با او انس گرفت، سؤال خود را مطرح كرد و او را به تفكر و انديشيدن وادار نمود. اسحاق كندي از او خواست سؤال خود را تكرار كند، در اين حال به فكر فرو رفت و اين احتمال به نظر او ممكن آمده و قابل دقت بود، براي همين شاگردش را قسم داد كه منشأ اين پرسش را براي او بيان كند. او گفت: به ذهنم رسيد و پرسيدم. استاد گفت: باور نميكنم كه به ذهن تو و امثال تو اين پرسش خطور نمايد، راستش را بگو، اين سؤال را از كجا آموختهاي؟ شاگرد گفت: ابو محمد عسكري به من ياد داد. استاد گفت: آري، الان حقيقت را گفتي. چنين سؤالي جز از آن خاندان نميتواند باشد. آنگاه نوشتههاي خود را در اين زمينه در آتش سوزانيد.10 6 ـ ترويج فرهنگ صرفه جويي برنامه ريزي صحيح در زندگي موجب رشد اقتصادي و از زير ساختهاي توسعه اجتماعي و بالندگي اقتصادي يك جامعه محسوب ميشود. در سيره امام حسن عسكري عليهالسلام در اين رابطه نكات قابل توجهي وجود دارد و در ذيل نمونهاي از آن را ميخوانيم:
محمد بن حمزه سروري ميگويد: توسط ابوهاشم جعفري -كه با هم دوست بوديم- نامهاي به محضر امام عسكري عليهالسلام نوشته و درخواست كردم كه آن حضرت دعا كند تا خداوند متعال در زندگي من گشايشي ايجاد بفرمايد. وقتي كه جواب را توسط ابوهاشم دريافت كردم، آن حضرت نوشته بود: «ماتَ ابْنُ عَمِّكَ يَحْييَ بْنِ حَمْزَة وَ خَلَّفَ مِأَةَ أَلْف دِرْهَمٍ وَ هِيَ وارِدَةٌ عَلَيْكَ، فَاشْكُرِاللّهَ وَ عَلَيْكَ بِالأِْقْتِصادِ وَ اِيّاكَ وَ الْأِسْرافَ، فَاِنَّهُ مِنْ فِعْلِ الشَّيْطَنَةِ؛ پسر عمويت يحييبن حمزه از دنيا رفت و مبلغ صد هزار درهم ارث باقي گذاشت و اين درهمها بر تو وارد ميشود (به ارث به تو ميرسد) پس خدا را سپاسگذاري كن و بر تو باد به ميانه روي، و از اسراف بپرهيز كه اسراف از رفتارهاي شيطاني است.» بعد از چند روزي، پيكي از شهر حرّان آمده و اسنادي را مربوط به دارايي پسر عمويم به من تحويل داد. من با خواندن نامهاي كه بين آن اسناد وجود داشت، متوجه شدم كه پسرعمويم يحييبن حمزه دقيقا همان روزي فوت كرده است كه امام عليهالسلام آن خبر را به من داد.
به اين ترتيب از تنگدستي و فقر رهايي يافته و بعد از اداي حقوق الهي و احسان به برادرهاي دينيام، طبق دستور امام عليهالسلام زندگي خود را بر اساس ميانه روي تنظيم نموده و از اسراف و ولخرجي پرهيز نمودم و به اين ترتيب زندگي ام سامان يافت در حالي كه در گذشته فردي مبذّر و اسراف كار بودم.11 7 ـ تأكيد بر اصل قرآني تقيه امام عسكري عليهالسلام براي حفظ نهضت اسلامي و ترويج فرهنگ اهل بيت عليهمالسلام از روشهاي مختلفي استفاده ميكرد. آن حضرت چون در عصر حاكميت مستبدترين سلاطين عباسي زندگي ميكرد و از خطرات بزرگ نسبت به مذهب شيعه و پيروان آن آگاه بود، همواره پيروان خود را به رعايت اصل قرآني تقيه سفارش مينمود. آن حضرت طبق آيه تقيه كه در سوره آل عمران بيان شده است: «لايَتَّخِذِ الْمُؤْمِنوُنَ الْكافِرينَ أَوْليآءَ مِنْ دوُنِ الْمُؤْمِنينَ وَ مَنْ يَفْعَلْ ذلِكَ فَلَيْسَ مِنَ اللّهِ في شَيْءٍ اِلاّ أَنْ تَتَّقوُا مِنْهُمْ تَقيةً وَ يُحَذِّرُكُمُ اللّهُ نَفْسَهُ وَ اِلَي اللّهِ الْمَصيرُ12»؛ «افراد با ايمان نبايد به جاي مؤمنان، كافران را به دوستي بگيرند و هركس چنين كند، هيچ رابطهاي با خدا ندارد مگر اينكه از آنان به نوعي تقيه كنيد و خداوند شما را از [عقوبت[ خود بر حذر ميدارد و بازگشت به سوي خداست.»، شيعيان را به تقيه توصيه نموده و به اين ترتيب از جان شيعيان پاسداري و حفاظت ميكرد. به روايتي در اين زمينه توجه كنيد:
حلبي (يكي از ارادتمندان امام عسكري عليهالسلام ) ميگويد: در شهر سامراء در روزي كه قرار بود امام حسن عسكري عليهالسلام به بيرون از منزل تشريف بياورد، به اتفاق عدهاي از شيعيان براي ملاقات آن حضرت در بيرون منزلش به انتظار ايستاديم. در آن حال نامهاي از امام عليهالسلام دريافتيم كه آن حضرت نوشته بود: «أَلا لايَسْلِمَنَّ عَلَيَّ أَحَدٌ وَ لا يُشيرَ اِلَيَّ بِيَدِهِ وَ لايُومي فَاِنَّكُمْ لاتُؤْمِنوُنَ عَلي أَنْفُسِكُمْ13؛ كسي [در اين موقعيت] به من سلام نكند و با دست خود به من اشاره ننمايد و [حتي كوچكترين] اشارهاي نكند، براي اينكه شما امنيت جاني نداريد.» 8 ـ تبيين جايگاه آل محمد عليهمالسلام در جامعه ابوهاشم ميگويد: از امام حسن عسكري عليهالسلام تفسسير آيه زير را پرسيدم: «ثُمَّ أَوْرَثْنَا الْكِتابَ الَّذينَ اصْطَفَيْنا مِنْ عِبادِنا فَمِنْهُمْ ظالِمٌ لِنَفْسِهِ وَ مِنْهُمْ مُقْتَصِدٌ وَ مِنْهُمْ سابِقٌ بِالْخَيْراتِ باِذْنِ اللّهِ»14؛ «سپس اين كتاب را به گروهي از بندگان برگزيده خود به ميراث داديم، از ميان آنها عدهاي بر خود ستم كردند و عدهاي ميانه رو بودند و گروهي به اذن خدا در نيكيها پيشي گرفتند.» امام عليهالسلام فرمود: هر سه دسته مربوط به آل محمد صلياللهعليهوآله ميباشند. آنكه بر خود ظلم روا داشته، كسي است كه اقرار به امام ننموده است و مقتصد كسي است كه عارف به مقام امام است و گروه سوم و اشخاصي كه سبقت درگرفتن فيض و خيرات دارند، امامان معصوم عليهمالسلام هستند.
ابو هاشم ميگويد: من در فكر فرو رفتم كه اين چه عظمتي است كه نصيب امامان معصوم عليهمالسلام شده و مقداري هم اشك ريختم. امام عسكري عليهالسلام نگاهي به من انداخته و فرمود: مقام ائمه بالاتر از آن است كه تو در مورد عظمت شأن آل محمد صلياللهعليهوآله ميانديشي! شكر خدا را به جا آور كه تو را از تمسك كنندگان به ريسمان ولايت آل محمد صلياللهعليهوآله قرار داده است و روز قيامت؛ زماني كه ساير مردم با رهبرانشان محشور ميشوند، تو در رديف پيروان آل محمد صلياللهعليهوآله بوده وبا آنان محشور خواهي شد. تو بهترين راه راانتخاب نمودهاي!15 9 ـ اهتمام به دو اصل تولي و تبري سيره عملي امام عسكري عليهالسلام در صحنههاي اجتماعي، نكات برجستهاي براي پيروان آن حضرت دارد. يكي از مهمترين فرازهاي سيره اجتماعي آن حضرت، توجه به دو اصل تولي و تبري ميباشد. در موارد متعدد و مناسبتهاي به دست آمده، امام يازدهم عليهالسلام شيعيان رابه دوستي اهل بيت عليهمالسلام و بيزاري از دشمنان آنان ترغيب مينمود. به عنوان مثال روزي علي بن عاصم كوفي كه مردي نابينا بود به محضر امام شرفياب شد. او ضمن گفت و گو با حضرت، ارادت خالصانه خويش را به خاندان نبوت اظهار نموده وگفت: من از ياري عملي شما ناتوانم و به غير از ولايت و محبت شما و بيزاري از دشمنانتان و لعن به آنان در خلوتها سرمايهاي ندارم، با اين حال وضعيت من چگونه خواهد بود؟!
امام عسكري عليهالسلام فرمود: پدرم از جدم رسول خدا روايت نمود كه: «مَنْ ضَعُفَ عَلي نُصْرَتِنا أَهْلِ الْبَيْتِ وَ لَعَنَ في خَلَواتِهِ أَعْداءَنا بَلَغَ اللّهُ صَوْتَهُ اِلي جَميعِ الْمَلائِكَةِ… فَاِذا بَلَغَ صَوْتُهُ اِلَي الْمَلائِكَةِ اسْتَغْفَروُا لَهُ وَ أَثْنَوْ عَلَيْهِ؛ هركس توانايي ياري نمودن ما اهل بيت را نداشته باشد و در خلوت هايش به دشمنان ما لعنت بفرستد، خداوند صداي او را به همه فرشتگان ميرساند… هنگامي كه صداي او به فرشتگان برسد، آنان براي وي طلب آمرزش نموده و او را ميستايند.» امام عليهالسلام در ادامه ميفرمايد: آن فرشتگان ميگويند: «اَللّهُمَّ صَلِّ عَلي رُوْحِ عَبْدِكَ هذَا الَّذي بَذَلَ في نُصْرَةِ أَوْلِيائِهِ جُهْدَهُ وَ لَوْ قَدَرَ عَلي أَكْثَرَ مِنْ ذلِكَ لَفَعَلَ؛ خدايا بر روح اين بنده ات درود فرست كه در ياري اوليائش تمام تلاش خود را انجام ميدهد و اگر بيش از اين توانايي داشت انجام ميداد.» در اين حال از طرف خداي سبحان ندا ميآيد كهاي ملائكه من! من دعاي شما را درحق اين بندهام اجابت كردم و بر روح او درود فرستادم و در رديف ارواح ابرار و از بهترين بندگان برگزيده خويش گردانيدم.16» احمدبن مطهر ميگويد: يكي از شيعيان به امام عسكري عليهالسلام نامه نوشته و در مورد ارتباط با واقفيه17 سؤال كرد. آن حضرت در جواب نوشت: «آنها را دوست نداشته باشيد، به عيادت مريضهاي آنان نرويد، در تشييع جنازه هايشان شركت نكنيد، بر مرده هايشان نماز نخوانيد و در اين مورد فرقي نميكند كه كسي امامت يكي از امامان معصوم را انكار كند يا اينكه فردي كه داراي مقام امامت از طرف خدانيست را جزء امامان معصوم بداند و يا (مانند مسيحيان) قائل به تثليث باشد. بدانيد كه منكر آخرين امامان معصوم عليهالسلام همانند انكار كننده امامان قبلي است و هركس به تعداد امامان بيفزايد مثل كسي است كه از امامان معصوم كم ميكند.18 10 ـ پاسخ به پرسشهاي روز يكي از مهمترين موارد در سيره اجتماعي امام عسكري عليهالسلام پاسخ گويي به شبهههاي فرهنگي و ديني جامعه بود.
ابوهاشم جعفري ميگويد: روزي ابوبكر فهفكي از امام يازدهم پرسيد: چرا زن بي نوا درارث يك سهم و مرد دو سهم ميبرد. امام فرمود: «چون جهاد و پرداخت مخارج به عهده زن نيست و نيز پرداخت ديه قتل خطا بر عهده مردان است و بر زن چيزي نيست.19» ابوهاشم در ادامه ميافزايد: من پيش خود گفتم كه قبلاً شنيده بودم «ابن ابيالعوجا» از امام صادق عليهالسلام همين را پرسيد و همين جواب را شنيد. در اين هنگام كه از قلب من چنين سخني خطور نمود، حضرت رو به من نموده و فرمود: «آري، اين سؤال ابن ابي العوجاء است و وقتي سؤال همان است، پاسخ ما نيز همان خواهد بود. اول و آخر ما در علم و منزلت مساوي هستند و براي رسول خدا صلياللهعليهوآله و امير مؤمنان فضيلت و امتيازشان ثابت است.20» 11 ـ تشويق عالمان و دانشمندان راستين حمايت ائمه اطهار عليهمالسلام از دانشمندان راستين و متفكران متعهد، در گسترش فرهنگ غني و مترقي اهل بيت عليهمالسلام نقش مهمي داشت.
امام عسكري عليهالسلام با قدر داني از چهرههاي فرهنگي شيعه، جرقه اميد را در دل دانشوران و دانش دوستان پديد ميآورد و آنان را براي تلاش هرچه بيشتر در راه گسترش فرهنگ شيعه اميدوارتر ميساخت.
ابوهاشم جعفري از ياران راستين امام عسكري عليهالسلام و از نوادگان جعفر طيار عليهالسلام ميگويد: روزي كتاب «يوم و ليله» از تأليفات يونس بن عبدالرحمن را به حضرت امام حسن عسكري عليهالسلام عرضه كردم. حضرت آن را مطالعه نموده و پرسيد: اين كتاب تأليف كيست؟ گفتم: اين از آثار يونس بن عبدالرحمن از منتسبين به آل يقطين است. امام عليهالسلام فرمود: «أَعْطاهُ اللّهُ بِكُلِّ حَرْفٍ نوُرا يَوْمَ القِيامَةِ؛خداوند در مقابل هر حرف [كه در اين كتاب نوشته،[ نوري براي او در قيامت عطا فرمايد.21» همچنين امام عسكري عليهالسلام در نامهاي به علي بن بابويه قمي -از دانشمندان برجسته شيعه در قم- به نحو شايستهاي او را ميستايد. در بخشي از آن نامه آمده است: اي بزرگ مرد و مورد اعتماد و فقيه شيعيان من، ابوالحسن علي بن حسين قمي! خداوند متعال تو را بر اموري كه مورد رضاي اوست موفق بگرداند و براي تو فرزندان صالح و شايسته عطا فرمايد. اي مرد دانشمند و مورد اطمينان من، ابالحسن! صبركن و شيعه مرا به صبر فرمان ده، همانا زمين از آن خداست كه بندگانش را وارث آن ميسازد. و سرانجام نيكو براي پرهيزگاران است و سلام و رحمت خدا و بركات او بر تو و بر همه شيعيانم باد.22» 12 ـ رهبري مبارزات سرّي پيشواي يازدهم علي رغم فشارهاي شديد سياسي و با وجود حضور اجباري در مناطق نظامي و تحت كنترل، با تيز بيني خاصي با دوستان و شيعيان خويش ارتباطي عميق ايجاد كرده بود.
به عنوان نمونه: امام حسن عسكري عليهالسلام در يكي از روزها داود بن اسود را فرا خوانده و چوبي گرد و دراز به اندازه كف دست در اختيارش گذاشت و دستور داد كه آن را به عثمان بن سعيد عَمْري از افراد مورد اعتماد امام عسكري عليهالسلام و اولين نائب خاص حضرت مهدي عليهالسلام برساند.
او ميگويد: به قصد اجراي فرمان حضرت عسكري عليهالسلام به راه افتادم. در راه با سقّايي روبه رو شدم كه استرش راه را سدّ كرده بود. من آن چوب را به هدف راندن استر بالا برده و به حيوان زدم. ناگهان چوب شكسته و شكاف برداشت، چون چشمم به قسمت شكافته چوب افتاد نامههايي را ديدم كه در داخل آن جاسازي شده بود. با عجله چوب را در آستينم پنهان كردم. دراين حال مرد سقّا شروع كرد به داد و فرياد كردن، به من و سرورم دشنام ميداد. بعد از انجام مأموريت، به خانه امام عليهالسلام بازگشتم. عيسي از خدمتگزاران آن حضرت به نزدم آمد و گفت: مولاي تو ميگويد: «چرا استر را زدي و چوب را شكستي؟! ديگر كاري نكن كه نيازي به عذر خواهي داشته باشد و از تكرار خطاي خود خودداري نما. اگر شنيدي كسي به ما دشنام ميدهد اعتنا نكن و از معرفي خود پرهيز كن، چون ما در سرزميني بد زندگي ميكنيم. پس راه خود را برو و بدان كه اخبار و احوال تو به ما ميرسد.23» 13 ـ نجات جامعه از بحرانهاي سرنوشتساز در سامراء قحطي سختي پيش آمد، معتمد خليفه وقت فرمان داد مردم به نماز استسقاء (طلب باران) بروند، مردم سه روز پي در پي براي نماز به مصلّي رفتند و دست به دعا برداشتند ولي باران نيامد، روز چهارم جاثليق (پيشواي اسقفان مسيحي)همراه مسيحيان و راهبان به صحرا رفت، يكي از راهبان هر وقت دست به سوي آسمان بلند ميكرد باراني درشت فرو ميباريد. روز بعد جاثليق همان كار را كرد و آن قدر باران آمد كه مردم ديگر تقاضاي باران نداشتند؛ همين موجب شگفتي ونيز شك و ترديد وتمايل به مسيحيت درميان بسياري از مسلمانان شد و جامعه اسلامي در آستانه يك بحران سرنوشتساز و خطرناك قرار گرفت.
اين وضع برخليفه ناگوار بود، پس به دنبال امام عسكري عليهالسلام فرستاد و آن گرامي را از زندان آوردند. خليفه به امام عرض كرد: امت جدّت را درياب كه گمراه شدهاند!
امام فرمود: از جاثليق بخواه كه فردا سه شنبه به صحرا بروند. خليفه گفت: مردم باران نميخواهند بنابراين به صحرا رفتن چه فايدهاي دارد؟ امام فرمود: براي آنكه انشاءالله شك و شبهه را برطرف سازم. خليفه فرمان داد و پيشواي اسقفان همراه راهبان سهشنبه به صحرا رفتند. امام عليهالسلام نيز در ميان جمعيت عظيمي از مردم به صحرا آمدند. آنگاه مسيحيان و راهبان براي طلب باران دست به سوي آسمان برداشتند، آسمان ابري شد وباران آمد. امام فرمان داد دست راهب معينّي را بگيرند و آنچه در ميان انگشتان اوست بيرون آورند. در ميان انگشتان او استخوان سياه فامي از استخوانهاي آدمي يافتند، امام استخوان را گرفت و در پارچهاي پيچيد و به راهب فرمود: اينك طلب باران كن. راهب اين بار هم دست به آسمان برداشت اما ابر كنار رفت و خورشيد نمودار شد. مردم شگفت زده شدند. خليفه از امام پرسيد:
اين استخوان چيست؟ امام عليهالسلام فرمود: اين استخوان پيامبري از پيامبران الهي است كه از قبور برخي از پيامبران برداشتهاند و استخوان پيامبري ظاهر نميشود جز آنكه باران ميآيد. امام را تحسين كردند و استخوان را آزمودند ديدند همانطور است كه امام ميفرمايد.24
——————————————
1 ـ بحارالانوار، ج50، ص236.
2 ـ منتخب التواريخ، ص828؛ بحارالانوار، ج50، ص236؛ اصول كافي، ج1، باب مولد ابي محمد الحسن بن علي عليهالسلام .
3 ـ اعلام الوري، ص370.
4 ـ بحارالانوار، ج50، ص304.
5 ـ وفيات الائمه، من علماءالبحرين و القطيف، ص410.
6 ـ اصول كافي، كتاب الحجة، باب مولد ابي محمد الحسن بن علي، ح3.
7 ـ مستدرك الوسائل، ج3، ص243. مستدرك سفينة البحار، ج9، ص220.
8 ـ اصول كافي، كتاب الحجة، باب مولد ابيمحمدالحسنبن علي عليهالسلام ، حديث1؛ الارشاد، ج2، ص321.
9 ـ همان، ح8؛ الارشاد، ج2، ص330.
10 ـ المناقب، ج4، ص424و 425؛ بحارالانوار، ج50، ص311 و ج 10، ص392.
11 ـ كشف الغمه، ج2، ص424.
12 ـ آل عمران/ 28.
13 ـ بحارالانوار، ج50، ص269.
14 ـ فاطر/ 32.
15 ـ الخرائج و الجرائح، قطب الدين راوندي، ج 2، ص 687؛ بحارالانوار، ج 50، ص 259.
16 ـ بحارالانوار، ج50، ص316 و 317.
17 ـ واقفيه كساني هستند كه تا امام هفتم را قبول دارند و به امامان بعدي ايمان ندارند.
18 ـ الخرائج و الجرائح، ج2، ص685.
19 ـ ديه قتل خطائي بر عهده عاقله از خويشاوندان قاتل است. عاقله، برادران، عموها، پسربرادر و پسر عمو و پدر و فرزند قاتل است.
20 ـ پيشواي يازدهم، ص24 و 25.
21 ـ رجال نجاشي، ص447.
22 ـ انوار البهيه، ص220؛ بهجةالآمال، ج5، ص419.
23 ـ المناقب، ج4، ص427 و 428؛ مستدرك الوسائل، ج12، ص214.
24 ـ پيشواي يازدهم، ص22، به نقل از احقاق الحق، ج12، ص464.
حفظ آبروى مسلمانان توسط امام حسن عسگری (علیه السلام)
عصر حكومت طاغوتى متوكل (دهمین خلیفه عباسى ) بود، او امام حسن عسكرى علیه السلام را به جرم دفاع از حق ، در شهر سامره به زندان افكنده بود، اتفاقا در آن سال بر اثر نیامدن باران ، قحطى و خشكسالى همه جا را فرا گرفته بود، زمین هاى كشاورزى خشك شده بود و دامها تلف شده بودند، مسلمانان سه روز پى در پى براى نماز استسقاء (طلب باران ) به صحرا رفتند و نماز خواندند، ولى باران نیامد.
ولى روز چهارم، جاثلیق (روحانى بزرگ مسیحی) به همراه مسیحیان بیرون رفتند و دعا كردند و در آن روز باران آمد.
مسلمانان روز پنجم به بیابان رفتند و نماز خواندند، ولى باران نیامد، همین موضوع باعث سرشكستكى مسلمین و آبروریزى شد، عده اى در حقانیت دین اسلام شك كردند، گفتگو و بگو مگو در این باره زیاد شد، و بنابراین بود كه روز ششم نیز مسیحیان همراه جاثلیق خود به بیابان براى دعا بروند، اگر آن روز نیز مثل روز چهارم باران مى آمد، آبروى مسلمانان در نزد مسیحیان ، بیشتر مى رفت ، و شرمنده و خوار مى شدند.
متوكل ، بیاد امام حسن عسكرى علیه السلام كه در زندان بود، افتاد دستور داد آن حضرت را از زندان بیرون آوردند، متوكل به آن حضرت گفت : «ادرك دین جدك یا ابا محمد! اى ابومحمد، دین جدت (اسلام) را دریاب».
امام حسن عسكرى علیه السلام به همراه چند نفر از خدمتكاران نیز بیرون رفتند، آنگاه آن حضرت به یكى از غلامانش فرمود: «تو نیز به میان جمعیت مسیحیان برو، هنكامى كه جاثلیق براى دعا دستهایش را به سوى آسمان بلند كرد، خود را به كنار او برسان ، و در میان دو انگشت دست راستش ، چیزى هست ، آن را بگیر و بیاور».
آن غلام به میان مسیحیان رفت و در صف اول كنار جاثلیق ایستاد و همین كه او دستهایش را به طرف آسمان براى دعا بلند كرد، غلام بى درنگ در بین دو انگشت دست راست او استخوانى كه سیاه رنگ بود، برداشت ، آن روز مسیحیان و جاثلیق هر چه دعا كردند، باران نیامد، و آسمان صاف و آفتابى شد. و مسیحیان شرمنده بازگشتند. متوكل از امام حسن عسكرى علیه السلام پرسید: این استخوان چیست ؟
ایشان فرمودند: «این استخوان از قبر پیغمبرى برداشته شده است ، و هر گاه استخوان بدن پیامبرى آشكار گردد باران مى آید».
به این ترتیب در آن روز، آبروى از دست رفته مسلمین ، بجاى خود آمد، و عزت و سر بلندى اسلام در نزد مسیحیان ، حفظ گردید.
میلاد باسعادت امام حسن عسگری(ع)مبارک
تهیه بروشوری به مناسبت پیروزی انقلاب اسلامی در مدرسه علمیه فاطمه الزهرا(س)کامیاران
به گزارش روابط عمومی مدرسه علمیه فاطمه الزهرا(س)کامیاران ،این مدرسه مبارکه در پی اقدامی به مناسبت ایام الله دهه فجر بروشوری به این مناسبت تهیه کرده است.
سرکارخانم کهریزی مدیر این مدرسه مبارکه هدف از تهیه این بروشور را علاوه بر مشارکت طلاب در امور فرهنگی مدرسه تبریک ایام الله دهه مبارکه فجر عنوان نموده وافزودند ما نیز شادی خود را از پیروزی انقلاب اسلامی ایران عزیز این گونه ابراز می داریم
ایشان همچنین در ادامه با اشاره به این که فرآیند پذیرش طلاب برای سال تحصیلی جدید آغاز شده است افزودند:در این بروشور با اعلام شرایط ونحوه ثبت نام در این مدرسه مبارکه ودرج آدرس وشماره تلفن حوزه اعلام نموده که از متقاضیان واجد الشرایط ثبت نام به عمل می آید وبه نحوی می توان گفت که این بروشور علاوه بر پیام اصلی خود که تبریک ایام الله دهه فجر است به شناسایی این حوزه مقدسه ونحوه ثبت نام پرداخته است.
این بروشور در راهپیمایی روز 22بهمن در بین عموم مردم شهرستان ودانش آموزان مقطع دبیرستان توزیع گردید.
بازدید حضرت آیت الله حسینی شاهرودی نماینده معزز ولی فقیه در استان از پروژه در حال احداث مدرسه علمیه حضرت فاطمه(س)سقز
به گزارش روابط عمومی مدرسه علمیه حضرت فاطمه(س)سقز در سفری که نماینده معزز ولی فقیه در استان به شهرستان سقز داشتند از پروژه در حال احداث ساختمان جدید مدرسه علمیه حضرت فاطمه(س) این شهرستان بازدید نمودند.
در این بازدید که با حضور حجت الاسلام والمسلمین صالحی مدیر حوزه های علمیه استان ،نماینده مردم شهرستان در مجلس شورای اسلامی ،فرمانداروجمع کثیری از مسئولین شهرستان همراه بود، حضرت آیت الله شاهرودی و هیأت همراه از ساخت وپیشرفت آن ابراز خرسندی نمودند.
نماینده معزز ولی فقیه همچنین به صورت ویژه از پی گیری های مستمر حجت الاسلام والمسلمین حاج آقا صالحی مدیر استان در پیشرفت سریع این پروژه تقدیر و تشکر نمودند.
دیدار طلاب واساتید مدرسه علمیه حضرت فاطمه(س)سقز با حضرت آیت الله حسینی شاهرودی نماینده معزز ولی فقیه دراستان
به گزارش معاونت فرهنگی مدرسه علمیه حضرت فاطمه (س)سقز،طلاب واساتید این مدرسه مبارکه با نماینده معزز ولی فقیه حضرت آیت الله حسینی شاهرودی(زید عزه العالی) دیدار نمودند.
نماینده معزز ولی فقیه در استان درجمع خواهران طلبه ،مسولین مدرسه ،مسئولین شهرو جمع حاضر ضمن تقدیر و تشکر از حضور مدرسه در عرصه جهاد علمی و فرهنگی فرمودند: از اینکه خداوند توفیق داده که ما مروج دین خدا باشیم ، خدا را شاکریم و وحدت شیعه و سنی از جهات مختلف خاص است و وجود این حوزه در این مدرسه خودش نمود عینی وحدت می باشد. ما مرتبط با دین خدا هستیم و این ارتباط با ائمه و پیامبران کامل می شود . ارتباط با خدا به تنهایی کافی نیست . خداوند فرموده : وقتی با من ارتباط دارید باید با پیامبر و امامان هم داشته باشید.
ایشان در ادامه با اشاره به احادیثی از علمای اهل تسنن تصریح کردند: ما مسلمانان با هر مذهبی( شیعه و سنی) باید با تمام وجود از اسلام دفاع کنیم ، باید حواسمان به جوانان باشد ، دشمن با هر ابزاری جوانان را مورد هدف قرار داده است، مخصوصاً در فرهنگ . اگر فکر انسان عوض شود ، دیگر نیروی اسلام نیست ، نیروی دشمن می شود در خانواده . از خانمها به شکل های مختلف در تجارت و اقتصاد استفاده می کنند ، پس شما باید آگاهی کامل پیدا کنید ، با سواد و با علم وارد خانواده ها شوید و با ترویج دین اسلام پایه های خانواده را مستحکم کنید. وظیفه ما بسیار سنگین است.
بازدید وسرکشی حضرت آیت الله حسینی شاهرودی نماینده معزز ولی فقیه در استان از مدرسه علمیه حضرت فاطمه(س)سقز
به گزارش روبط عمومی مدرسه علمیه حضرت فاطمه(س)سقز ،با توفیقات خدای متعال وتوجهات حضرت ولی عصر(ارواحنا له الفداء) در روز پنج شنبه مورخ 91/11/26 نماینده محترم ولی فقیه استان کردستان حضرت آیت الله حسینی شاهرودی(زید عزه العالی) به همراه حجت الاسلام و المسلمین حاج آقای صالحی(زید عزه) مدیر محترم حوزه های علمیه خواهران استان کردستان ، وهمچنین آقای فخری فرماندار محترم شهرستان ، آقای بیگلری نماینده محترم شهرستانهای سقز وبانه در مجلس شورای اسلامی ، آقای سراج رئیس اداره اطلاعات شهرستان ، حجت الاسلام و المسلمین حاج آقای عباسی نماینده ولی فقیه سپاه سقز ، حجت الاسلام والمسلمین حاج آقا مرادی(زید عزه)امام جمعه محترم بیجار، حجت الاسلام والمسلمین حاج آقا خورشیدی مدیر حوزه علمیه برادران بیجار و هیأت امنای مدرسه علمیه حضرت فاطمه(س) سقزوجمع دیگری از مسئولین شهرستان از این مدرسه مبارکه بازدید به عمل آوردند.
در این مراسم در ابتدا سرکار خانم راثی مدیر محترم مدرسه علمیه حضرت فاطمه(س) خدمت حضرت آیت الله حسینی شاهرودی و هیأت همراه خیر مقدم عرض نمودند.
سپس در ادامه مدیر محترم حوزه های علمیه استان جناب حجت الاسلام والمسلمین حاج آقای صالحی طی سخنانی ضمن اشاره به فعالیت ها وخدمات ارزنده این حوزه مبارکه به نظام وانقلاب بیان فرمودند که 55نفر از دانش آموختگان این حوزه در سنگرهای مختلف علمی وفرهنگی ومدیریتی نظام مشغول به خدمت هستند.
ایشان همچنین با تأکید برحفظ وحدت شیعه وسنی در این شهرستان خاطر نشان کردند:یکی از توفیقات این حوزه مبارکه عینیت بخشی به وحدت حقیقی شیعه وسنی می باشد ونمونه بارز آن حضورصمیمانه خواهران شیعه وسنی در کنار هم در این مدرسه مبارکه می باشد.