میدانی که این امانت پر برکت او...تمام زندگی من است...
و من عاشقانه به دیدار تو میشتابم..
.بهترینِِ من!بگذار بالهایم را بردارم و به سویت بی پروا پرواز کنم..
.آن سان که فاطمه بود…بانوی آب و نور…
میدانی که این امانت پر برکت او…تمام زندگی من است…
برو مادر!!! پسرت منتظر است.
از نگاه خسته و پر از دردش …..
از چین و چروک های بسته به پیشانی اش …..
و از صدای بغض آلودش …..
می شد یقین کرد که مادر شهید است.
زل زده بود به زن بد حجابی که کمی آن ورتر دست در دست شوهر بی غیرتش داشت و مغرورانه قدم می زد. مرد بی غیرت وقتی متوجه نگاه سوزناک مادر شهید شد، با تبسمی که بوی حماقت می داد خطاب به مادر شهید گفت: چیه مادر ؟ قشنگه ؟
مادر شهید با تبسمی که بوی درد می داد گفت : ” آره مادر، قشنگه! ولی حیف که قشنگیش برا دیگرانه و عذاب و بدبختیش برا تو !!! مادر شهید اینو گفت و آهی کشید و رفت.
انگار زیر لب ذکری داشت. نمی دانم چه. شاید زیر لب می گفت:
” یا بُنیَّ عَلَی الدُّنیا بَعدَکَ العَفا “
برو مادر!!! پسرت منتظر است. برو و سنگ مزارش را با اشک هایت معطر کن.
برو ……
سنگر من...
چـــــ♥ـــــادرم ! سنگــــــــر من است و من ،
سنگــــــــرم را عاشــــ♥ــــقانـــ ه دوستـــــــــ دارم…
عاشـــــــ♥ــــقانـــ ه..!!
یا مـــــــــهدی !
میشود نام ِ مـرا در بین مشتاقان ِ دیدارتـــــــ
به عنوان ِ کنیــــــز ِ حضــــرت ِ مــــــ♥ــــادر نگـــــــ ه داری ؟!..
الا بذکر الله تطمئن القلوب...
انَّ اللَّهَ یَحُولُ بَیْنَ الْمَرْءِ وَ قَلْبِهِ …
خدا حائل هست بین انسان و قلبش!. (انفال/24)
اگر که دلشکسته ای … بخـــــوان : الا بذکر الله تطمئن القلوب…
نماز در هر شرايط...
لذت لمس لطافت ایمان را از دلت دریغ نکن ...
اگر ممانعت نکنی
فرشته های مهربان با دستهای لطیفشان
این لباس های کثیف دنیا را از تن روحت در می آورند …
آنجاست که لطافت عشق را لمس می کنی
آنجاست که می فهمی خدا مهربان تر از آن است که قصد اذیت کردن مارا داشته باشد !
لذت لمس لطافت ایمان را از دلت دریغ نکن …
آهسته عاشق می شوم.
به کعبه گفتم تو از خاکی منم خاک
چرا باید به دور تو بگردم؟؟؟
ندا آمد تو با پا آمدی باید بگردی
برو با دل بیا تا من بگردم …
دل نوشته:زیارتش بهانه نمی خواد.
سرت را به شيشه پنجره تكيه داده اى. ماشين از پليس راه مى گذرد و هر لحظه به شهر نزديك تر مى شود، دلت بهانه مى گرفت، هواى او را كرده بود كه پا در سفر گذاشتى از لحظه اى كه ساك را بسته اى و راه افتاده اى هر لحظه بى تابتر شده اى از بلنداى جاده به شهر خيره مى شوى نگاهت از روى ساختمان ها مى گذرد. چشمان تشنه ات در التهاب عطش مى سوزند. چيزى را مى كاوند كه خود نمى دانى، دلت گواهى روشنى مى دهد. در تابش نور آفتاب تشعشع خيره كننده «گنبد طلايى» حرمش چشمانت را به آتش مى كشد. نگاه تشنه ات بر روى گنبد قفل مى شود، مى ماند. گويى به آنچه مى طلبيده رسيده است…
جذبه محبت كريمه، امان فكر كردن به غير را از تو گرفته است. هنوز نگاهت خيره به گنبد است و «گلدسته ها» كه آواى «ربنا» از قنوتشان جارى است. توان ايستادن ندارى، تا لحظه اى ديگر بر دروازه حرمش خواهى بود.
بيقرار، بيخود از خود، دل هواى پرواز مى كند، بى تاب از ماندن. چششم ها بهانه باريدن مى گيرند. زبان زمزمه نيايش پيدا مى كند و دست هايت تشنه قنوت دعا مى شوند. ضرباهنگ قلبت با پايت درهم مى آميزد, كسى تو را به خود مى خواند…
كفش هايت را كه به «كفش دارى» مى سپارى ديگر خودت نيستى كه پيش مى روى. اكنون لبريز از شور و عطشى. تشنه اى هستى كه هر لحظه به آب نزديكتر مى شود. اما تو هر چه از درياى عشق اهل بيت بنوشى تشنه تر خواهى شد. نگاهت از لابه لاى نور«چلچراغ سبز وسرخ وزرد» كه چون ملائك دور تا دور «رواق ها» صف كشيده اند مى گذرد و بر روى «ضريح» قفل مى شود. قلبت به هم فشرده مى شود و يك لحظه از حركت مى ايستد! دل و ديده از اختيار بيرون مى رود و بر زبانت جارى مى شود:
السلام عليك يا بنت رسول الله(صلى الله عليه و آله وسلم) …
نسيم ملايمى می وزد و مشامت را سرشار از عطر «گل محمدى» مى كند. احساس سبكى خاصى مى كنى و طرف «بالا سر مبارك» كشيده مى شوى. «تربت كربلا» را جلوت مى گذارى و تكبير مى گويى. تربت كربلا هم در اين جا بوى ديگرى دارد. دلت براى يك جرعه «زيارت عاشورا» لك مى زند. عاشورا! اين سرخ ترين روز تاريخ…
مى روى اما…
نه! چطور دلت مى آيد اين جارا ترك كنى. اين جا قطعه اى از بهشت است. اى كاش مى توانستى هميشه اين جا بمانى!مى روى اما نه آن كه آمده بودى. سبك، راحت، رها، عجيب حالتى دارى، گوياكه در آسمانى و برابر ماه پا مى گذارى.
و دلت تاريك! نه، روشن، مثل خورشيد، سفيد چون برف، آبى تر از آسمان، سبز، سبزتر از بهار. مى روى به اميد اين كه دوباره خيلى زود برگردى و سلامش كنى. هر لحظه بر مى گردى وبه پشت سر نگاه مى كنى. گلدسته ها تو را به خود مى خوانند و كبوترى بر بلنداى «ساعت حرم» در امتداد نگاهت مى نشيند. كاش تو هم يك كبوتر بودى. يك كبوترحرم!…
و معصومه معصومه است. فاطمه، كريمه اهل بيت، كوثر كوير و قبله همه دل هاى شيفته ولايت، آشناى دور و نزديك و بزرگ و كوچك. دختر هفتمين و خواهر هشتمين خورشيد ولايت، زيارتش بهانه نمى خواهد كه حرمش خانه محبان است و حريمش كعبه عاشقان. و عشق عشق است مسلمانى و زنديقى نيست. آنان كه هر روز جرعه جرعه «اكسير ولايت» را از جام مشبك هاى ضريحش مى نوشند دورى او را نمى توانند تحمل كنند در جوارش سكنا مى گزينند تا جان هاى عطشناك و كويرى خود را از محبت او سيراب كنند. خدا كند قدر اين بانو را بدانيم.
به قلم یکی از طلاب مدرسه علمیه فاطمه الزهرا(س)بیجار
رحلت حضرت فاطمه معصومه(س)تسلیت باد
پذیرش حوزه های علمیه خواهران آغاز شد
پذیرش حوزه های علمیه خواهران آغاز شد:
به گزارش روابط عمومی مرکز مدیریت حوزه های علمیه خواهران استان کردستان پذیرش حوزه های علمیه خواهران آغاز شد
به اطلاع خواهران علاقمند به تحصیل در حوزه های علمیه خواهران می رساند؛ حوزه های علمیه خواهران استان کردستان ، همزمان باحوزه های سراسر کشور برای سال تحصیلی 93-92 از تاریخ اول اسفند ماه لغایت 22 اسفند ماه سال 91 ثبت نام به عمل می آورد .
علاقمندان جهت دریافت دفترچه راهنمای پذیرش وکارت ویژه ثبت نام به مدارس علمیه خواهران شهرستان خود مراجعه ویا از طریق سایت پذیرش مرکز مدیریت حوزه های علمیه خواهران به نشانیwww.whc.ir/pazireshبه صورت اینترنتی ثبت نام نمایند.