شعر:آقا اجازه!
آقا اجازه!
دست خودم نیست خستهام!
در درس عشق
من صف آخر نشستهام!
یعنی نمیشود كه ببینم سحر رسید؟
درس غریبِ غیبت كبرا به سر رسید.
آقا اجازه!
بغض، گرفته گلویمان؛
آنقدر رد شدیم كه رفت آبرویمان
استاد عشق!
صاحب علم!
گل بهشت!
باید كه مشق نام تو را تا ابد نوشت!
زیبایی یک لبخند را در این تصویر(متحرک)ببنید!
زیبایی یک لبخند را در این تصویر(متحرک)ببنید!
عَنِ الْمُفَضَّلِ بْنِ عُمَرَ قَالَ :سَأَلْتُ جَعْفَرَ بْنَ مُحَمَّدٍ ع عَنِ الطِّفْلِ يَضْحَكُمِنْ غَيْرِ عَجَبٍ وَ يَبْكِي مِنْ غَيْرِ أَلَمٍ فَقَالَ يَا مُفَضَّلُ مَا مِنْ طِفْلٍ إِلَّا وَ هُوَ يَرَى الْإِمَامَ وَ يُنَاجِيهِ فَبُكَاؤُهُ لِغَيْبَةِ الْإِمَامِ عَنْهُ وَ ضَحِكُهُ إِذَا أَقْبَلَ عَلَيْهِ حَتَّى إِذَا أُطْلِقَ لِسَانُهُ أُغْلِقَ ذَلِكَ الْبَابُ عَنْهُ وَ ضُرِبَ عَلَى قَلْبِهِ بِالنِّسْيَان
(علل الشرایع ج2 ص584)
مفضل میگوید: از امام صادق (علیه السلام) در مورد طفل پرسیدم که چرا بدون علت میخندد یا بدون درد میگرید؟
فرمودند: ای مفضل! هیچ طفلی نیست مگر اینکه امام را میبیند و با ایشان نجوا میکند. علت گریهاش غایب شدن امام از اوست و علت خندهاش رو آوردن امام به اوست. وقتی زبانش به سخن باز شد این باب بر او بسته میشود و بر قلبش مُهر فراموشی زده میشود.
(یعنی این ماجرا را از یاد می برد)
سپاه امام مهدى عليه السلام
از امـام بـاقر عليه السلام آورده اند كه ضمن يك روايت طولانى در مورد امام مهدى عليه السلام فرمود:
(( … ثـم لا يـخـرج مـن مـكـة حـتـى يـكـون فـى مثل الحلقة .))
قال الراوى : ((فما الحلقة ؟))
قال : ((عشرة الآف . ))
يعنى : … سپس از مكه خارج نمى شود جز اينكه در حلقه و دايره اى بسيار پرشكوه .
پرسيدند: ((حلقه چيست ؟))
فـرمـود: ((دايـره اى از يـك جـمـعـيـت ده هـزار نـفـرى كـه از ايـمـان تزلزل ناپذير و آگاهى و شهامت بسيارى برخوردارند.))
2ـ از امام صادق عليه السلام پرسيدند:
(( كـم يـخـرج مـع القـائم ؟ فـانـهـم يـقـولون : انـه يـخـرج مـعـه مثل عدة اءهل بدر، ثلاثمائة و ثلاثة عشر رجلا.))
فـقـال عـليـه السـلام : ((مـا يـخـرج الا فـى اولى قـوة و مـا يـكـون اءولو قـوة اءقل من عشرة الآف . )) يـعـنـى : ((به هنگام ظهور امام مهدى عليه السلام چند نفر با او همراه خواهند بود؟ برخى مى گويند: با 313 نفر به شمار ياران پيامبر در بدر ظهور مى كند.))
حضرت فرمود: ((او از مكه با نيروى بسيارى خارج مى شود و نيروى بسيار، كمتر از ده هزار نفر نخواهد بود.))
در مـورد واژه ((حـلقـه ))، در مـنابعى كه نزد ما موجود است تنها اين موضوع آمده است كه عـبارت است از: ده هزار نفر. اما به نظر مى رسد كه منظور از ((حلقه )) و ((عقد)) ـ كه به مفهوم آن است و در برخى ديگر از روايات آمده است ـ لشكر گران و جمعيت بسيارى است كه از ايمان كامل و تزلزل ناپذير و آگاهى بسيارى بهره ورند. آنان از ارتش امام عصر عليه السلام محسوب مى شوند، اما امتيازات و ويژگيهاى 313 نفر ياران اصلى امام عليه السلام را ندارند جز اينكه در مكه به آن پيشواى نجاتبخش مى پيوندند و زير پرچم او قرار مى گيرند.
آرى ! امـام مـهـدى عـليـه السلام از مكه با اين شمار از فداكاران آگاه و باايمان خارج مى گـردد امـا روشـن اسـت كـه در مـسـير كوفه و در مدت اقامت آن حضرت در كوفه ، ميليونها انسان شيفته حق و عدالت به او مى پيوندند و دست بيعت به آن گرامى مى دهند.
بـنـابراين ما نمى توانيم آمار عظيم ارتش گران و ياران بى شمار و آگاه و باايمان آن حـضـرت را در نـظـر بـگيريم ، اما همين مقدار مى توانيم بگوييم كه هر انسانى كه بدان پـيـشـواى بـزرگ هـدايـت و نـجـات ، ايـمـان آورد و توان به دوش كشيدن سلاح را داشته بـاشـد، او از افـراد ارتـش مـهـدى عـليـه السـلام اسـت و هـنـگـامـى كـه فـرمـانـدهـى كـل ، فـرمـان قـيـام و بـسـيـج عـمـومـى دهـد، تـمـامـى قـشـرهـا و توده هاى مردم در هر سن و سـال و هـر سـطـح و شـرايـطـى ، در پـاسـخـگويى به نداى ملكوتى آن حضرت و انجام دسـتـورات او بـر يـكديگر سبقت مى گيرند و آن را مسابقه در نيكيها مى شمارند كه ما در اين مورد در آينده نيز بحث خواهيم داشت .
دل نوشته:مظلوم ترين امام معصوم...
شب از نيمه گذشته است , ساعت يك و ده دقيقه بامداد را نشان مي دهد; سكوت شبانه را گاهي صداي زوزه اتومبيلي كه شتابنده مي گذرد , درهم مي شكند. اهل خانه در خوابند و من به انبوه كتابهائي مي نگرم كه پيرامون زندگي و ظهور امام همام , حضرت اباصالح المهدي عليه السلام نوشته شده است . آنها را از ميان كتابخانه جمع آوري كرده ام تا در نوشتن مقاله اي كه مي خواهم بنويسم , ياريم دهند. اما چه بايد بنويسم مستاصل مانده ام . پيش از اين چند ورقي را سياه كرده ام , اما هيچكدام چنگي به دلم نمي زند. مي خواهم در كوتاهترين و زيباترين جملات , بهترين و رساترين تصوير را از وجود مقدس او ارائه كنم.
درد و داغ دوازده قرن انتظار را در سينه دارم . ساعتي قبل سخت گريسته ام . صداي پاي دختركم را كه از پله ها بالا مي آمد , شنيدم . اشك را از صورتم پاك كردم . نمي خواستم شاهد گريه ام باشد. دختركم چه مي داند كه گريه من براي چيست ! شايد او هم روزي در خلوت خود با ياد امام مهدي عليه السلام بگريد. همچنانكه پدرانمان در ماتم فراق او گريسته بودند. حالا نوبت نوشتن است . بي جهت نيست كه قدما مي گفتند :
گريه بر هر درد بي درمان دواست
روزگار عجيبي است . واژه ها را نيز مانند اسم كوچه ها و خيابانها و شهرها عوض مي كنند. به جاي گريه كه مظهر سوگ شكوهمند شرقي ماست , واژه خنده را گذاشته اند كه مظهر جلافت و غفلت غربي است . به راستي كه خنده , نماد غفلت است و گريه نماد معرفت .
بگذريم ; مي خواهم در مورد سرور جهان , اميد محرومان , صاحب الزمان عليه السلام مقاله اي بنويسم . مي دانم كه خاندان پيامبر صلى الله عليه وآله وسلم هر يك به تنهائي مظهر تمام فضايل و كمالاتند , آنهم در حدي كه از درك و فهم عقول انساني بيرون است . با اينحال چه بايد بگويم ! كدام زبان را ياراي آن است كه بزرگيها و بزرگواريهاي آنان را ـ آنچنان كه بايد و شايد ـ باز گويد
ذهن خسته ام روي واژه (مظلوميت) متوقف مي ماند. آيا مظلوم بودن , در نفس خود فضيلت است نمي دانم , اما اين واقعيت را مي دانم كه سيره پيشوايان معصوم عليه السلام نشان مي دهد كه همگان همواره مظلوم بوده و هرگز ظالم نبوده اند! آيا به راستي اميرمومنان علي مرتضي عليه السلام نمي توانست مانند ديگران , سفاك و هتاك باشدآيا او نمي توانست مانند باند غاصبان سقيفه به ايجاد گروهي براي احراز پايگاه خلافت (كه حق مسلم خود او بود) دست يازد و تزوير را به جاي صداقت بنشاند همچنانكه غدر و فجور را به جاي دها وكياستو آيا فاطمه عليها السلام نمي توانست چنان سلوك كند كه محبوب خليفه دوم قرار گيرد تا آن مرواريد بسيار گرانبهائي را كه از سواحل عمان به مدينه آورده بودند , فرزند خطاب به او ببخشد
آيا امام ابوعبدالله الحسين عليه السلام (آخرين يادگار آل عبا) نمي توانست با تهديد و ترغيب و تحبيب دنياپرستان , زمام قدرت را بدست گيرد بي ترديد پاسخ اينگونه پرسش ها براي همگان روشن است . دوست و دشمن معترفند كه اگر رعايت جانب حق از سوي آن گراميان نبود , و پرهيز از آلودگي به فجور و ستم و نيز مراعات حق ـ آنچنانكه اميرمومنان عليه السلام فرمود ـ آنان را در موضع مظلوميت نگه داشت و شد آنچه شد , و مظلوميت آنها براي جانهاي حق طلب , معيار و ميزاني گرديد كه توانستند پس از آن حق و باطل , ارزش و ضدارزش , تقوي و هوي , غدر و دها و درنهايت تزوير و صداقت را از يكديگر تميز دهند. اينك به راستي آيا كداميك از پيشوايان معصوم مظلومترند رسول خدا صلى الله عليه وآله وسلم كه فرمود : (هيچ پيامبري به سان من آزار نديده است) يا اميرمومنان علي عليه السلام كه فرمود : ( به تعداد ريگهاي زمين و ستاره هاي آسمان در حق من ستم رواداشته اند )و يا ابامحمدمجتبي و اباعبدالله الحسين عليه السلام, كه هركدام با مصائبي سنگين تر از آسمانها مواجه گشتند تصور مظلوميت يكايك ائمه اثني عشر(كه نمي خواستند حقيقت را فداي مصلحت نمايند و دنيا را به بهاي دين بدست آورند) جان آشوب است . به راستي چرا دنيا چنين دجال فعل است كه نيكان و صالحان را در چنبر هزاران ابتلا مي گدازد و (ولا) را با (بلا) قرين مي سازد تا دردمندي چون قاآني شيرازي بنالد كه :
زمانه نيست مگر رذل جوي و رذل پرست ستاره نيست مگر دون نواز و دون پرور
و حافظ بگويد كه : آسمان , كشتي ارباب هنر مي شكند
و يا: جز دود اهل فضل به كيوان نمي رسد
بگذريم , مصائب و مظلوميت اهل بيت پيامبر عليه السلام از دامنه و ژرفايي برخوردار است كه اگر هريك را به تمام اهل عالم تقسيم كنند , چيزي افزون بجا خواهد ماند. فاجعه عاشورا , عقل ها را حيران مي كند و تنهائي و غربت امام علي عليه السلام دلها را به آتش مي كشد. در اين كهكشان درد و داغ بايد نظاره گر خون پاك هزاران هزار شهيدي بود كه از خاندان علوي و فاطمي و حسني وحسيني و در يك كلام فرزنداني از اهل بيت رسول خدا صلى الله عليه وآله وسلم به جرم دفاع از اعتقاد به حقانيت ولايت معصوم به خاك ريخته شد و نيز بايد شاهد شهادت و زجر و تبعيد و تحقير و… خيل عظيم مردان و زنان و كودكاني بود كه فقط به دليل شيعي بودن , تازيانه قساوت اذناب اموي , عباسي و اتباع وهابي و صهيوني آنان را از قرنها پيش تا هم اكنون در جاي جاي زمين متحمل شده اند و مي شوند. با اينهمه اگر مدار مظلوميت را از دير و دور تاكنون بازنگريم و در ژرفا و دامن آن تامل كنيم , به گمان راقم اين سطور هيچ كس مظلومتر از وجود مقدس اباصالح المهدي , حجه بن الحسن العسكري ارواحناله الفدا نبوده و نخواهد بود.
پيش از آنكه دلايل اين ادعا را بر شمارم , سخن آن عالم رباني , استاد پدرم مرحوم آيت الله شيخ علي اكبر اللهيان را به ياد مي آورم كه فرمود : تحمل زندگي با مشقت , از مرگ و شهادت سخت تر است ! و چرا چنين نباشد! دلاور مردي كه براي دفاع از حق , در خون خود فرو مي غلطد و به آني يا ساعتي زندگي دنيا را بدرود مي گويد تا در نعيم جاودان الهي متنعم گردد , بارها آسوده تر از فرزندي است كه بايد سالهاي سال در غربت و انزوا با لحظه لحظه عمر خويش يادآور شهادت و رسالت او باشد. به راستي كدام دشوارتر است آنكه مي ميرد و اجل محتوم را به سعادت مطلوب بدل مي كند , يا آنكه مي ماند و در همه عمر درد و داغ صبوري را به جان مي خرد بي حهت نيست كه شاعري مي گويد:
من كه از هستي ده روزه به تنگ آمده ام واي بر خضر كه محكوم به عمر ابد است
اينك بيش از يازده قرن از عمر مقدس حضرت اباصالح المهدي عليه السلام مي گذرد. هيچ نيازي نيست كه در اثبات چگونگي و راز طول عمر آن امام يگانه , ذهن را با كندوكاو در دلايل عقلي و نقلي خسته كنيم . هركس به حقانيت كلام خداوند ايمان دارد و قدرت الهي را به تصريح قرآن در شكافتن دريا براي موساي كليم و سخن گفتن عيسي مسيح در لحظه ولادت و تكلم سليمان با حيوانات و زنده ماندن يونس در شكم ماهي و طول عمر نوح علي نبينا و آله و عليهم السلام و صدها نظير اين گونه خرق عادتها مي پذيرد , به راحتي خواهد پذيرفت كه عمر طولاني امام عصر عليه السلام به اذن الهي امري بسيار ساده و پذيرفتني است . و اگرچه در اثبات امكان اين امر , دلايل متعددي را دانشوران ايماني در كتب مختلف بيان كرده اند , اما آنهمه دليل و برهان براي كساني است كه همواره سبب ها را ديده اند و سبب ساز را نديده اند. اين سخن را نيز از استادم به يادگار دارم كه , يكي از اهل معرفت ابياتي را در توصيف قدرت بي پايان خداوند سروده بود كه مضمون آن چنين است:
(اي خدا , تو آني كه از زمين مرده و سرد , ساقه سبز و تازه مي روياني , و از ساقه سبز , برگهاي لطيف بيرون مي آوري و بر برگها شكوفه هاي ظريف و بر شكوفه ها پنبه سفيد و نرم را مي نشاني , آنگاه ما آدميان با نيروي ادراك و تعقل از پنبه نخ و از نخ لباس تهيه مي كنيم . خداوندا! تو خود را در پس و پشت اين وسايل و اسباب پنهان نموده اي , و اگر اراده فرمايي مي تواني درخت و بوته و گياهي از خاك برآوري كه به جاي پنبه , لباس آماده بر آن روئيده باشد! ) باري , سخن ما بر سر راز طولاني بودن عمر و حيات امام عليه السلام نيست , كه اين مهم در پرتو قدرت لايزال الهي معماي ناگشوده اي نباشد , سخن در اين است كه وجود مقدس او در طي اين ادوار طولاني چه مصائبي را تحمل نموده اند. اين است كه در دعاي ندبه مي خوانيم : (عزير علي ان تحيط بك دوني البلوي و لاينالك مني ضجيج ولاشكوي . بر من گران و ناگوار است كه رنج و بلا ترا احاطه كند و ناله و شكوايي از من به تو نرسد…)
و انتظار در نفس خود از سخت ترين حالات انساني است . با آنكه مي دانيم در طي اين قرون چشم هاي مقدس او شاهد و ناظر چه فجايع سخت و صعبي بوده است , مشاهده آن همه و نيز اين همه قتل عام ها , تجاوزها , حق كشي ها , آوارگي ها و… به تنهائي كافي است تا سخن صائب تبريزي را بپذيريم كه گفت :
گرم است آفتاب روز قيامت وليك نيست سوزنده تر زسايه ديوار انتظار
انتظار جانسوزي كه بيش از همه شيعيان و حق طلبان , وجود مقدس او را آزرده و هر لحظه و هر روز آن , برگي تازه بر كتاب مظلوميت او افزوده است . مظلوميتي كه دامنه اش از سالهاي ماقبل تولد آن يگانه , آغاز مي شود. توضيح آنكه در تاريخ , چهره منفور كساني را مي يابيم كه با استفاده از فرمايش رسول خدا و ائمه هدي عليه السلام درباره ظهور حضرت مهدي عليه السلام, داعيه مهدويت داشته و پرچم اين ادعا را برافراشتند تا به يمن آن , به آرزوهاي قدرت طلبانه خود نائل شوند! كساني چون مغيره بن سعيد و عبيدالله المهدياز اين گروهند. اينك تا آنجا كه وسع صاحب اين قلم است , وجوه مظلوميت امام همام اباصالح المهدي عليه السلام را درپي مي آورم و به اين دعا تمسك مي جويم كه : (اللهم ادفع عن حجتك و وليك و خليفتك شرالجن و الانس بمنك و كرمك).
1 ـ اولين ستمي كه در حق آن گرامي رواداشته اند , از ناحيه اعتقاد پيروان سقيفه است كه مي گويند : در آخر زمان خداوند مرد مصلحي را بوجود مي آورد و او مهدي موعود است . بنابراين عقيده امام عصر عليه السلام در آخر زمان متولد خواهد شد و البته معلوم و معين نيز نيست كه از نسل كيست . جلال الدين مولوي رومي در مثنوي خويش با پذيرش و تبليغ همين ايده ابيات زير را مي آورد:
پس به هر دوري وليي قائم است
تا قيامت آزمايش دائم است
پس امام حي قائم آن ولي است
خواه از نسل عمر خواه از علي است
مهدي هادي وي است اي راه جو
هم نهان و هم نشسته پيش رو
پگاه فرهادی-مدرسه علمیه فاطمه الزهرا(س)کامیاران
تحقیقی با عنوان سلفیگری؛ بزرگترین خطر پیش روی جهان اسلام
سلفیگری؛ بزرگترین خطر پیش روی جهان اسلام
کهریزی -مدرسه علمیه فاطمه الزهرا(س)کامیاران
سلفیها با وجود اینکه دشمن اصلی خود را شیعیان میدانند و خون آنها را حلال میشمارند؛ از همان ابتدا با فرق و مذاهب اهل سنت نیز همخوانی نداشته و در تضاد بودهاند و این به خاطر آن است که اصلاً به دنبال تخریب اسلام هستند.
نزاع خیر و شر و حق و باطل، سرگذشتی به درازای تاریخ خلقت بشر دارد و همیشه در مقابل جریان حق و حقطلبی و عدالتمحوری، جریان باطل، طاغوت و استکبار، صفآرایی کردهاند. آیات شریف قرآن کریم نیز بیانگر این نزاع ابدی است و جامعه انسانی را به دو گروه «حزبالله» و «حزبالشیطان» تقسیم میکند(1).
نزاع خیر و شر و حق و باطل، سرگذشتی به درازای تاریخ خلقت بشر دارد و همیشه در مقابل جریان حق و حقطلبی و عدالتمحوری، جریان باطل، طاغوت و استکبار، صفآرایی کردهاند. آیات شریف قرآن کریم نیز بیانگر این نزاع ابدی است و جامعه انسانی را به دو گروه «حزبالله» و «حزبالشیطان» تقسیم میکند(1).
دین مبین اسلام که خاتم ادیان الهی و برنامه جامع و کامل برای سعادت دنیا و آخرت بشریت است، خوشبختانه با وجود بدخواهان و دشمنان زیادی که داشت، در طول تاریخ از زمان بعثت تا عصر حاضر - به مانند ادیان دیگر- دچار تحریف نشد و اصل دین با مجاهدت ها و جانفشانیهای اولیای الهی (امامان معصوم علیهمالسلام) و خلفای صالح آنها، علما و فقهای آگاه و بصیر بدون تغییر و انحراف در اصول و فروع آن حفظ شده است. در مقابل نیز حزب شیطان با اینکه کیدش ضعیف است(2) همیشه در پی مقابله برآمده و از نفوذ و انحراف ناامید نشده است.
با اینکه اصل دین اسلام یعنی «اسلام ناب محمدی» به لطف خداوند پایدار مانده و روزبهروز پویاتر شده است؛ اما با این حال، به دلیل کید دشمنان و جهل دوستان«امت واحده اسلامی» دچار انشعاب و تفرقه شده است. گذشته از انشعاباتی که پس از رحلت پیامبر اعظم اسلام(ص) پدید آمد، آخرین انشعاب و فتنه در جهان اسلام، توسط دولت استعمارگر بریتانیا با تأسیس دو فرقه وهابیت در عربستان(قسمتی از امپراتوری عثمانی) و بهائیت در ایران انجام گرفت. البته از خطر یهود و صهیونیسم نباید غافل شد ولی سلفیگری و وهابیت در حال حاضر به تهدیدی بالفعل تبدیل شدهاند که همان آمال و آرزوهای صهیونیسم را دنبال میکنند.
بر اساس اعترافات و خاطرات جاسوسان انگلیس(3) از اوائل سده 18میلادی و همچنین بر اساس واقعیات و منابع دیگر که مؤید این اتفاق تاریخی هستند؛ فرقه ضاله «وهابیت» با کارشناسی و کارگزاری وزارت مستعمرات بریتانیا بر بستر پوسیده اندیشههای «سلفیگری» که میراث معاویه و ابنتیمیه و ابن قیم الجوزی(4) است، شکل گرفت و مانند یک غده سرطانی پس از متحد شدن با محمد بن سعود و سیطره بر قلب جهان اسلام یعنی حرمین شریفین (مکه مکرمه و مدینه منوره) شروع به تکثیر سلولهای مرگبار خود کرده است. اکنون حدود 300 سال از بسته شدن نطفه این مولود شیطانی و جنود شیطانی میگذرد و سلفیگری و وهابیت به عنوان ابزار دست دشمنان واقعی اسلام، به قتل و غارت، ایجاد ناامنی، تخریب چهره و وجهه اسلام با نام جهاد مقدس(؟!) میپردازند.
سلفیها با قرائت خشن و متحجرانه از سنتهای اسلامی و نبوی و برداشتهای ظاهری از آیات قرآن، ادعای بازگشت به اسلام سلف و اولیه(؟!) را دارند(5). سلفیها با وجود اینکه دشمن اصلی خود را شیعیان میدانند و خون آنها را حلال میشمارند؛ از همان ابتدا با فرق و مذاهب اهل سنت نیز همخوانی نداشته و در تضاد بودهاند(6) و این به خاطر آن است که اصلاً به دنبال تخریب اسلام هستند. رژیم آل سعود که در طول عمر سیاسی خود با حمایتهای همهجانبه، اندیشههای وهابی و سلفیگری را بازتولید کرده در مقابل، از آنها برای اهداف خود سود جسته است، پس از انقلاب اسلامی ایران که در سال 1357(1979میلادی) اتفاق افتاد، به لحاظ اینکه داعیه حکومت اسلامی و اسلام ناب محمدی(شیعه) را داشت، علاوه بر دشمنان فرامنطقهای، مبانی مشروعیت کشورهای بهاصطلاح اسلامی را نیز به چالش کشید به همین دلیل، عربستان که ادعای امالقرای اسلام را داشت، در صدد مقابله با آن برآمد.
حال اگر این بحث را از زاویه تحولات اخیر منطقه غرب آسیا و شمال آفریقا و در کل جریان بیداری اسلامی بنگریم، خواهیم دید که این صدایی که از حلقوم ملتهای بیدار شده برمیآید، صدای انقلاب اسلامی ایران و پژواک صدایی است که حدود نیم قرن پیش از ایران اسلامی(اسلام شیعه) بلند شد و اکنون در دالان تاریخ و هزاران کیلومتر آن سوتر شنیده میشود و در واقع، طلایهدار و علمدار امت اسلامی در گذر از پیچ تاریخی که دوستان و دشمنان اسلام به آن اذعان دارند، انقلاب اسلامی و جمهوری اسلامی ایران است و این برای وهابیها که همیشه محور حیات فکری و سیاسی خود را براساس شیعههراسی و ایرانهراسی تعریف کردهاند، گران میآید.
آنها اکنون دانسته یا ندانسته به خاطر «حقد و کینههای بدری و خیبری» به یک عنصر سرسپردهای تبدیل شدهاند که به نام اسلام در صدد تخریب و تضعیف اسلام هستند و اسلامی که در صدد پیاده کردن آن هستند، به فرموده امام این امت، «اسلام ابوسفیانی» و «اسلام آمریکایی» است.(7)
اما اکنون خطری که اسلام اصیل و مسلمانان بیدار شده و به پاخاسته از ظلم و جورِ استبداد و استکبار را تهدید میکند، تحریف و به انحراف کشاندن انقلابها و خیزشهای عظیم آنان است. علاوه بر افغانستان، پاکستان، عراق، یمن، سوریه و لبنان که وهابیها و سلفیها آشکارا به اسم جهاد علیه کفر(؟!)، گروههای خود را سازماندهی کردهاند؛ آنها در کشورهای کلیدی دیگر از جمله تونس، مصر و لیبی که انقلابهای منطقه از آنها به سایر کشورهای دیگر شعله کشید، با ایجاد مدارس، مساجد، مراکز آموزشی و تربیتی و ایجاد احزاب و جریانات با پشتیبانی مستقیم عربستان سعودی و قطر در صدد جذب جوانان و انقلابیها، در راستای اهداف و برنامههای خود هستند.
البته بستر رویش جریان اصیل بیداری اسلامی مافوق مباحث فرقهای و منازعات مذهبی بوده و تقلیل آن به نزاع شیعه و سنی، جفایی در حق آن خواهد بود. اما این موضوع نباید ما را از تجزیه و تحلیل آن بازدارد. کارنامه حدود دو دهه اخیر وهابیها نشان دهنده این واقعیت است که پس از سقوط بلوک شرق و رفع خطر کمونیسم برای امنیت ملی آمریکا(؟!)و به وجود آمدن خلأ دشمنی، وهابیها و سلفیها بزرگترین خطر موجود برای امنیت ملی آمریکا و امنیت جهانی و نماد تروریسم مطرح شدند، همان گروههایی که خود را نماینده و مجری اسلام سلف میدانند و تبلیغات غولهای رسانهای استکبار نیز آنها را به جای «اسلام واقعی» به مردم جاهل عصر مدرن معرفی کردند.
در عوض آنها نیز به ظاهر آمریکا را دشمن خود معرفی میکنند ولی در عمل دشمنی با اسلام را با یک چهره وحشی و بیمنطق به ارمغان میآورند. ایجاد گروههایی به نام القاعده و طالبان با همکاری اداره اطلاعات مرکزی آمریکا(CIA) و سازمان اطلاعات پاکستان(I.S.I) و با دلارهای نفتی عربستان، امروزه بر کسی پوشیده نیست؛(8) پس میتوان حملات القاعده و طالبان به مراکز آمریکایی و ناتو را در قالب یک بازی که خود آمریکاییها طراحی کردهاند، تحلیل کرد.
به هر ترتیب، منطقه شمال آفریقا و غرب آسیا به خاطر سیاستهای جنگطلبانه کشورهایی مانند ترکیه، عربستان و قطر در کنار جنگافروزیهای کشورهای اروپایی و آمریکا - به خاطر منافع صهیونیسم- پس از انقلابهای منطقه و فتنه سوریه، منطقه صحنه جولان تروریستهای افراطی سلفی قرار گرفته که مانند اسلاف و اجداد خود که به اهلبیت پیامبر خدا(ص) رحم نکردند، به هیچ کس رحم نمیکنند حتی به یک کودک خردسال و شیرخواره. یزیدیانی که با وقاحت تمام، اسم گروه خود را «جبهه یاری اهل شام» گذاشته و پس از صدور فتوای حلال بودن جان و مال و ناموس مسلمانان، علیه آنها فتوای جهاد صادر میکنند(9)؟!
در پایان به نظر میرسد لازم است تمامی بازیگران و کسانی که در صحنه سوریه و غرب آسیا(خاورمیانه) به دنبال منافع خود هستند، نسبت به خطر سیطره سلفیها بر امور منطقه آگاه شوند؛ چراکه منطقه و جهان اسلام با فرقهای روبهروست که با انسانیت، با دین، با فرهنگ و با تمدن سروکاری ندارند و تنها چیزی که میشناسند، وحشیگری است.
پینوشتها:
1- قرآن کریم، سوره مبارکه مائده، آیه 65؛ و سوره مبارکه مجادله، آیه 19.
2- قرآن کریم، سوره مبارکه نساء، آیه 76 .
3- برای نمونه؛ خاطرات مستر همفر(جاسوس انگلیس در کشورهای اسلامی)، ترجمه علی کاظمی، قم، نشر اخلاق، 1380 .
4- وهابیت از منظر عقل و شرع، سیدمحمد حسینی قزوینی، قم: مؤسسه تحقیقاتی حضرت ولیعصر(عج)،1387، ص75 .
5- سلفیگری در لغت و اصطلاح، منوچهر دینپرست، ماهنامه زمانه، شماره 33، 1384.
/ ارتباط سلفیگری و وهابیت، س. میرزایی، سایت باشگاه اندیشه.
6- صحیفه حضرت امام(ره)، ج15، ص454. (بیانات در جمع ائمه جمعه استانهای ایلام و کرمانشاه، 8 دى 1360).
7- صحیفه حضرت امام(ره)، ج21، ص 80، پیام امام خمینى(ره) به مناسبت سالگرد کشتار مکه، 29تیر 1367.
8- اسامه بنلادن و ماجراها، عبدالقیوم فدوی،کابل، نشر مفاخر، 1381، صص28-29 به نقل از؛ القاعده از پندار تا واقعیت، حمیدرضااسماعیلی، تهران، مؤسسه اندیشهسازان نور،1390، صص51-63 .
9- نقش گروهک «جبهه یاری اهل شام» در جنگ علیه سوریه، خبرگزاری فارس، 7/8/91.
تحقیقی با عنوان خانه مهدی کجاست؟
خانه مهدی کجاست؟
محقق:شیدا امجدیان -مدرسه علمیه فاطمه الزهرا(س)کامیاران
پنهان زيستى حضرت مهدى(ع) نه تنها چگونگى زندگى آن حضرت را در هاله اى از اسرار فرو برده كه بسيارى از موضوعات مربوط به حيات آن حضرت را نيز جزو امور پنهان نظام هستى قرار داده است.
يكى از مهم ترين اين امور پنهان، محل زندگى آن حضرت در طول غيبت ايشان است. از اين رو بسيارى علاقه مندند بدانند كه خورشيد پنهان در كدامين بخش از اين كره خاكى به گذران عمر مى پردازد و به بيان ديگر كدامين قسمت از زمين اين منزلت را دارد؟
ميليونها انسان عاشق و شيفته صدها سال است كه در هر پگاه آدينه زبان به ندبه مى گشايند و اين گونه مىسرايند:
ليت شعرى أين استقرّت بك النّوى بل أىّ أرض تقلّك اوثرى: أبرضوى أو غيرها أم ذى طوى؟ عزيز علىّ أن أرى الخلق ولاترى.1
اى كاش مىدانستم در چه جايى منزل گرفتهاى و چه سرزمين و مكانى تو را دربر گرفته است! آيا در كوه رضوايى و يا جاى ديگرى و يا در ذىطوى هستى؟ دشوار است بر من كه مردمان را ببينم و تو ديده نشوى.
حال براى روشن شدن اين موضوع، پاى به گلستان كلام معصومين(ع) مىگشاييم و با سيرى در كلام نورانى ايشان از آن انفاس قدسى براى حل اين معما استمداد مى طلبيم.
با يك نگاه كلى در اين بوستان پر طراوت به چهار دسته روايت در اين موضوع برمى خوريم كه هر يك، محل زندگى آن حضرت را در دورهاى از حيات پربركت ايشان به تصوير كشيده است. اگر چه در مورد برخى دورهها صراحت و روشنى بيشترى وجود دارد و برخى از دورهها بنا بر عللى به اجمال و ابهام پاسخ داده شده است.
اين دورهها عبارتند از:
1. دوران زندگى با پدر بزرگوار خود امام حسن عسكرى(ع) (260-255ق)
شكى نيست كه آن امام همام در شهر سامرا و در خانه پدرش امام حسن عسكرى(ع) ديده به جهان گشود و تا پايان عمر شريف پدر خود در كنار آن حضرت مى زيست.
اين دوران بنا بر قول مشهور از نيمه شعبان سال 255ق آغاز و در هشتم ربيع الاول سال 260ق پايان يافت.
علاوه بر نقل موثق تاريخى، افراد فراوانى از اين حادثه بزرگ پرده برداشته اند:
شيخ صدوق(ره) در كتاب شريف كمال الدين و تمام النعمه - كه يكى از مهم ترين كتابهاى نگاشته شده در موضوع مهدويت است - داستان ولادت حضرت مهدى(ع) را اين گونه نقل كرده است:
حكيمه، دختر امام جواد(ع) گويد: امام حسن عسكرى(ع) مرا نزد خود فراخواند و فرمود: اى عمه! امشب افطار نزد ما باش كه شب نيمه شعبان است و خداى متعال امشب حجت خود را كه حجت او بر روى زمين است ظاهر سازد. گفتم: مادر او كيست؟ فرمود: نرجس. گفتم: فداى شما شوم اثرى در او نيست. فرمود: همين است كه به تو مى گويم. آمدم و چون سلام كردم و نشستم نرجس آمد كفش مرا بردارد و گفت: اى بانوى من و بانوى خاندانم، حالتان چطور است؟ گفتم: تو بانوى من و بانوى خاندان من هستى. از كلام من ناخرسند شد و گفت: اى عمه جان! اين چه فرمايشى است؟ بدو گفتم: اى دخترجان! خداى متعال امشب به تو فرزندى عطا فرمايدكه در دنيا و آخرت آقاست…2 .
آن گاه به صورت مفصل داستان را ذكر كرده است. اين روايت از مهم ترين روايات درباره ولادت حضرت مهدى(ع) است و دلالت بر ولادت حضرت مهدى(ع) در خانه امام عسكرى(ع) در سامرا دارد.
»ضوء ابن على« از مردى از اهل فارس كه نامش را برده نقل مىكند كه:
به سامرا آمدم و در خانه امام حسن عسكرى(ع) ملازم شدم. حضرت مرا طلبيد، من وارد شدم و سلام كردم. فرمود: براى چه آمده اى؟ عرض كردم: براى اشتياقى كه به خدمت شما داشتم. فرمود: پس دربان ما باش. من همراه خادمان، در خانه حضرت بودم، گاهى مى رفتم هر چه احتياج داشتند از بازار مى خريدم و زمانى كه در خانه، مردها بودند، بدون اجازه وارد مى شدم.
روزى [بدون اجازه] بر حضرت وارد شدم و او در اتاق مردها بود. ناگاه در اتاق حركت و صدايى شنيدم، پس فرياد زد: بايست. حركت مكن! من جرأت درآمدن و بيرون رفتن نداشتم، پس كنيزكى كه چيز سر پوشيده اى همراه داشت از نزد من گذشت. آنگاه مرا صدا زد كه درآى، من وارد شدم و كنيز را هم صدا زد. كنيز نزد حضرت بازگشت. حضرت به او فرمود: از آنچه همراه دارى روپوش بردار. كنيز از روى كودكى سفيد و نيكوروى پرده برداشت و خود حضرت روى شكم كودك را باز كرد، ديدم موى سبز كه به سياهى آميخته بود از زير گلو تا نافش روئيده است. پس فرمود: اين است صاحب شما و به كنيز امر فرمود كه او را ببرد.
پس من آن كودك را نديدم، تا امام حسن عسكرى(ع) وفات كرد.3
نه تنها بستگان نزديك و خدمتگزاران بيت امامت، آن حضرت را در شهر سامرا و در خانه امام عسكرى(ع) ديده اند كه بسيارى از ياران و خواص اصحاب امامت به شرف ديدار آن جمال چون آفتاب نائل آمده اند و همگى حكايت از مدعاى زندگى امام مهدى(ع) در كنار پدر در شهر سامرا دارد.
»يعقوب بن منقوش« گويد:
بر امام حسن عسكرى(ع) وارد شدم و او بر سكويى در سرا نشسته بود و سمت راست او اتاقى بود كه پرده هاى آن آويخته بود. گفتم: اى آقاى من صاحب الامر كيست؟ فرمود: پرده را بردار. پرده را بالا زدم، پسر بچه اى به قامت پنج وجب بيرون آمد با پيشانى درخشان و رويى سپيد و چشمانى دفرّافشان و دو كف ستبر و دو زانوى برگشته. خالى برگونه راستش و گيسوانى بر سرش بود. آمد و بر زانوى پدرش ابو محمد نشست. آن گاه به من فرمود: اين صاحب شماست. سپس برخاست و امام بدو گفت: پسرم! تا وقت معلوم داخل شو و او داخل اتاق شد و من بدو نگريستم. پس به من فرمود: اى يعقوب! به داخل بيت برو و ببين آنجا كيست. من داخل شدم اما كسى را نديدم.4
همچنين »احمد بن اسحاق« گويد:
بر امام حسن عسكرى(ع) وارد شدم و مى خواستم از جانشين پس از وى پرسش كنم. او آغاز سخن كرد و فرمود: اى احمد بن اسحاق خداى متعال از زمان آدم(ع) زمين را خالى از حجت نگذاشته است و تا روز قيامت نيز خالى از حجت نخواهد گذاشت. به واسطه اوست كه بلا را از اهل زمين دفع مى كند و به خاطر اوست كه باران مى فرستد و بركتهاى زمين را بيرون مى آورد.
گفتم: اى فرزند رسول خدا، امام و جانشين پس از شما كيست؟ حضرت شتابان برخاست و داخل خانه شد و سپس برگشت در حالى كه بر شانه اش كودكى سه ساله بود كه صورتش مانند ماه شب چهارده مى درخشيد. فرمود: اى احمد بن اسحاق! اگر نزد خداى متعال و حجت هاى او گرامى نبودى اين فرزند را به تو نمى نمودم. او هم نام و هم كنيه رسول خدا(ص) است. كسى است كه زمين را پر از عدل و داد مى كند؛ همچنان كه پر از ظلم و جور شده باشد.
اى احمد بن اسحاق! مثل او در اين امت، مثل خضر و ذوالقرنين است. او غيبتى طولانى خواهد داشت كه هيچ كس در آن نجات نمى يابد، مگر كسى كه خداى متعال او را در اعتقاد به امامت ثابت بدارد و در دعا به تعجيل فرج موفق سازد.
احمد بن اسحاق گويد: گفتم: اى مولاى من! آيا نشانه اى هست كه قلبم بدان اطمينان يابد؟ آن كودك به زبان عربى فصيح به سخن درآمد و فرمود: أنا بقيّةاللَّه فى أرضه والمنتقم من أعدائه. اى احمد بن اسحاق! پس از مشاهده، جست وجوى نشان مكن. احمد بن اسحاق گويد: من شاد و خرم بيرون آمدم.5
بنا بر روايات فوق و دهها روايت ديگر ترديدى نخواهد ماند بر اين كه حضرت مهدى(ع) در طول حيات امام عسكرى(ع) همراه ايشان و در شهر سامرا مسكن و مأواى داشته اند و اگر چه در اين دوران نيز مخفيانه زندگى مى كرده اند ولى عده فراوانى از نزديكان و شيعيان ايشان را ديده اند.
2. دوران غيبت صغرا (260 تا 329ق.)
غيبت صغرا عبارت است از دوران پنهان زيستى كوتاه مدت حضرت مهدى(ع) كه طبق نظر مشهور با شهادت امام حسن عسكرى(ع) (سال 260ق.) آغاز شده و با رحلت چهارمين نايب خاص آن بزرگوار (سال 329ق.) به پايان رسيده است كه مجموعاً 69 سال مى شود.
اگر چه به روشنى محل زندگى آن حضرت در اين دوران مشخص نيست ولى از روايات و قرائن به دست مى آيد كه اين مدت را حضرت عمدتاً در دو منطقه سپرى كرده اند: يكى منطقه عراق و ديگر مدينه منوره كه البته روايات متعددى بر اين مطلب دلالت دارد.
از امام صادق(ع) در اين زمينه نقل شده است كه فرمود:
للقائم غيبتان إحداهما قصيرة والأخرى طويلة. الغيبة الأولى لايعلم بمكانه فيها إلّا خاصّة شيعته والأخرى لايعلم بمكانه فيها إلّا خاصّة مواليه.6
براى [حضرت] قائم(ع) دو غيبت است. يكى كوتاه و ديگرى طولانى. در غيبت اول جز شيعيان مخصوص از جاى آن حضرت خبر ندارند و در غيبت ديگر جز دوستان مخصوصش از جاى او خبر ندارند.
در دوران غيبت صغرا، از سفيران چهارگانه (نواب خاص) كسى نزديك تر به آن حضرت ذكر نشده است و ايشان هم تماماً در عراق و همواره با حضرت در ارتباط بوده اند و توقيعات فراوانى از طرف حضرت به دست آنها شرف صدور يافته است. بنابراين مى توان گفت بخشى از عمر آن حضرت در اين دوران در عراق سپرى شده است.
دسته اى ديگر از روايات به صورت مطلق (بدون در نظر گرفتن صغرا و كبرا بودن غيبت) زندگى حضرت را در دوران غيبت در مدينه منوره ذكر كرده اند كه با توجه به روايات دسته نخست مى توان گفت بخشى از عمر آن حضرت نيز در مدينه سپرى شده است.
امام باقر(ع) در اين باره فرمود:
لابدّ لصاحب هذا الأمر من عزلة… و نعم المنزل طيّبة.7
به ناگزير براى صاحب اين امر عزلت و گوشه گيرى خواهد بود… و طيبه (مدينه) چه منزلگاه خوبى است.
همين روايت در كتاب شريف اصول كافى با اندك تفاوتى از امام صادق(ع) اين گونه روايت شده است:
لابدّ لصاحب هذا الأمر من غيبة ولابدّ له فى غيبتة من عزلة و نعم المنزل الطيّبة.8
به ناچار صاحب الامر غيبت كند و به ناچار در زمان غيبتش گوشه گيرى كند، چه خوب منزلى است طيبه (مدينه).
هم چنين ابوهاشم جعفرى مى گويد:
به امام عسكرى(ع) عرض كردم: بزرگوارى شما مانع مى شود تا از شما پرسش نمايم، پس اجازه بفرماييد سؤالى بپرسم. حضرت فرمود: بپرس. عرض كردم: اى آقاى من! آيا فرزندى داريد؟ فرمود: بله. گفتم: اگر اتفاقى رخ داد كجا او را پيدا كنيم؟ پس فرمود: در مدينه.9
بنابراين جمع بين دو دسته روايات به اين صورت است كه آن حضرت در مدينه حضور داشته اند؛ ولى به خاطر ارتباطى كه آن حضرت با نواب خاص داشته اند بخشى از عمر خود را در عراق سپرى نموده اند.
3. دوران غيبت كبرا
اصطلاحاً غيبت كبرا به مدت زمان پنهان زيستى حضرت مهدى(ع) گفته مى شود كه با وفات آخرين نايب خاص در سال 329ق آغاز و همچنان ادامه دارد و تنها خداوند متعال است كه پايان آن را مى داند.
اين دوران ويژگيهايى دارد كه آن را از دوران غيبت صغرا كاملاً متمايز مى سازد كه از جمله آن ويژگيها كامل شدن غيبت آن حضرت است.
به همان اندازه كه پنهان زيستى حضرت مهدى(ع) در اين دوران به كمال مى رسد و نيابت و سفارت همانند دوران غيبت صغرا وجود ندارد، محل زندگى آن حضرت نيز نامشخص تر مى شود و در اين دوران است كه هرگز به طور قطع نمى توان مشخص نمود آن حضرت در كجا زندگى مى كند.
البته روايات در اين باره به محلهاى مختلفى اشاره كرده اند كه برخى از آنها از اين قرارند:
الف) مدينه طيبه
همانطور كه قبلاً نيز اشاره شد برخى از روايات به صورت عام و بدون قيد زمان غيبت صغرا، مدينه را به عنوان جايگاه آن حضرت در دوران غيبت مورد اشاره قرار داده اند.
ب) ناحيه ذى طوى
ناحيه ذى طوى در يك فرسخى مكه و داخل حرم قرار دارد و از آنجا خانه هاى مكه ديده مى شود. برخى از روايات آن محل را به عنوان جايگاه حضرت مهدى(ع) در دوران غيبت معين كرده اند.
امام باقر(ع) در اين باره فرمود:
يكون لصاحب هذا الأمر غيبة فى بعض هذه الشّعاب و أومأ بيده إلى ناحية ذى طوى.10
صاحب اين امر را در برخى از اين درّه ها غيبتى است و با دست خود به ناحيه ذىطوى - كه نام كوهى است در اطراف مكه - اشاره نمود.
در برخى ديگر از روايات نيز ذكر شده كه حضرت مهدى(ع) قبل از ظهور در »ذىطوى« به سر مى برد و آن گاه كه اراده الهى بر ظهور آن حضرت تعلق گيرد از آنجا وارد مسجدالحرام مى شود.
امام باقر(ع) در اين باره فرموده اند:
إنّ القائم يهبط من ثنيّة ذى طوى فى عدّة أهل بدر ثلاثمأة و ثلاثة عشر رجلاً حتى يسند ظهره إلى الحجر الأسود و يهتزّ راية الغالبة.11
قائم(ع) در ميان گروهى به شمار اهل بدر - سيصد و سيزده تن - از گردنه ذى طوى پايين مى آيند تا آن كه پشت خود را به حجرالاسود تكيه مى دهد و پرچم پيروز را به اهتزاز درمى آورد.
ج) دشتها و بيابانها
از برخى روايات نيز استفاده مى شود كه آن حضرت در طول غيبت كبرا محل خاصى ندارد و همواره در سفر به سر مى برد.
از امام باقر(ع) نقل شده است كه وقتى شباهتهاى حضرت مهدى(ع) به انبيا را بيان نمودند چنين فرمودند:
و امّا شبهه من عيسى فالسّياحة12.
و اما شباهت حضرت مهدى(ع) به حضرت عيسى(ع) جهانگردى [و نداشتن مكانى خاص] است.
در توقيعى كه از حضرت مهدى(ع) به نام شيخ مفيد صادر شده است، نيز به نامعلوم بودن مكان حضرت مهدى(ع) اشاره شده است.
در آن نوشته چنين آمده است:
… و إن كنّا ثاوين بمكاننا النّائى عن مساكن الظالمين حسب الّذى أراناه اللَّه لنا من الصّلاح شيعتنا المؤمنين فى ذلك مادامت دولة الدنيا للفاسقين… .13
… با اين كه ما براساس فرمان خداوند و صلاح واقعى ما و شيعيان مؤمن مان تا زمانى كه حكومت در دنيا در اختيار ستمگران است در نقطه اى دور و پنهان از ديده ها به سر مى بريم… .
همچنين در پاره اى از ملاقاتهاى معتبر كه در دوران غيبت كبرا نقل شده است، حضرت به اين نكته اشاره فرموده اند.
»على بن ابراهيم بن مهزيار« پس از نقل ملاقات خود با حضرت مهدى(ع) به نقل از ايشان چنين مى گويد: آن حضرت فرمود:
يابن المازيار أبى أبو محمد عهد إلىّ ألّا أجاور قوماً غضب اللَّه عليهم… وأمرنى ألّا أسكن من الجبال إلّا وعرها ولا من البلاد إلّا قفرها.14
همانا پدرم ابو محمد با من عهد فرمودند كه در مجاورت قومى كه خداوند بر آنان غضب كرده است قرار نگيرم… و به من فرمود كه در كوهها ساكن نشوم مگر قسمتهاى سخت و پنهان آن و در شهرها ساكن نشوم مگر شهرهاى متروكه و بى آب و علف.
اين نامعلوم بودن محل زندگى آن حضرت در دوران غيبت كبرا سبب شده تا عده اى به گمانه زنى هايى بعضاً سست و واهى بپردازند و به طرح محلهايى كه اثبات آنها كارى بس مشكل است روى آورند.
افسانه جزيره خضرا يا مثلث برمودا و مانند آن حكايتهايى است كه در تاريخ پر فراز و فرود اين اعتقاد رخ نموده است، ولى همواره روشنگرانف اين مذهبف حق، مردم را از لغزش در اين بيراهه ها برحذر داشته اند.
4. دوران ظهور و حكومت مهدى(ع)
دوران ظهور كه درخشان ترين فراز تاريخ و بهترين دوران حيات انسانى است، ويژگيهاى فراوانى دارد كه از جمله مهم ترين آنها حاكميت آخرين معصوم و حجت الهى است. درباره محل زندگى حضرت مهدى(ع) و حكومت آن حضرت در عصر ظهور، روايات فراوانى وجود دارد. عمدتاً در اين روايات، مسجد سهله را منزل آن حضرت و شهر كوفه را به عنوان پايگاه حكومتى آن حضرت معرفى كرده اند.
مسجد سهله شرافت بسيارى دارد؛ از جمله در روايات ذكر شده كه در اين مسجد، هزاران پيامبر به نماز ايستاده اند.
»صالح بن ابوالاسود« گويد: امام صادق(ع) سخن از مسجد سهله راند، آنگاه فرمود:
أما إنّه منزل صاحبنا إذا قام بأهله.15
به درستى كه مسجد سهله منزل صاحب ماست آنگاه كه [پس از قيام] با اهل خود در آنجا فرود آيد.
هم چنين آن حضرت به ابابصير فرمود:
يا أبا محمد كأنّى أرى نزول القائم فى مسجد السّهلة بأهله و عياله.
اى ابا محمد، گويا حضرت قائم را در مسجد سهله مى بينم كه با زن و فرزندانش در آن نازل مى شوند.
ابوبصير پرسيد: آيا مسجد سهله خانه اش خواهد بود؟ حضرت فرمود:
نعم، هو منزل إدريس و ما بعث اللَّه نبيّاً إلّا وقد صلّى فيه والمقيم فيه كالمقيم فى فسطاط رسول اللَّه و ما من مؤمن ولا مؤمنة إلّا و قلبه يحنّ إليه و ما من يوم ولا ليلة إلّا والملائكة يأوون إلى هذا المسجد يعبدون اللَّه.16
آرى، اين مسجد، منزل ادريس است. خداوند هيچ پيامبرى را برنينگيخت، مگر آن كه در اين مسجد نماز گزارد. هر كس در اين مسجد بماند مانند آن است كه در خيمه رسول خدا(ص) اقامت كرده است. هيچ مرد و زن مؤمنى نيست، مگر آن كه دلش به سوى آن مسجد پرمى كشد. روز و شبى نيست مگر آن كه فرشتگان به اين مسجد پناه مى برند و در آن به عبادت خدا مى پردازند.
همان طور كه اشاره شد، كوفه نيز مركز حكومت مهدى(ع) قلمداد شده است.
چگونگى زندگى در عصر ظهور به روشنى مشخص نشده ولى به نظر مى رسد تفاوت بسيارى با نحوه زندگى امروزى داشته باشد. تكامل علوم بشرى، كمال عقلانى بشر، توسعه خارق العاده امكانات و رفاه عمومى، امنيت فراگير بر كل كره زمين و… بهطور قطع، ويژگيهايى را براى زندگى در آن زمان ايجاد خواهد نمود كه امروز درك دقيق آن براى ماكارى بس مشكل است.
از امام باقر(ع) نقل شده كه در بخشى از يك روايت طولانى فرمود:
ثمّ يتوجّه إلى الكوفة فينزلها و تكون داره.17
آن گاه [حضرت مهدى(ع)] به سوى كوفه مىرود پس آنجا را براى منزل برمى گزيند و كوفه خانه او خواهد بود.
پىنوشتها :
1 . سيدبن طاووس، الاقبال، ص298.
2 . شيخ صدوق، كمال الدين و تمام النعمه، ترجمه منصور پهلوان، ج2، ص143.
3 . محمدبن يعقوب كلينى، اصول كافى، ترجمه سيد جواد مصطفوى، ج2، ص119.
4 . كمال الدين و تمام النعمه، ج2، ص164.
5 . همان، ج2، ص80.
6 . اصول كافى، ج2، ص141.
7 . شيخ طوسى، كتاب الغيبة، ص162.
8 . اصول كافى، ج2، ص140؛ ابن ابى زينب، غيبت نعمانى، ص188.
9 . اصول كافى، ج2، ص118؛ شيخ مفيد، الارشاد، ج2، ص348؛ كتاب الغيبة، شيخ طوسى، ص232.
10. غيبت نعمانى، ص181.
11. همان، ص315.
12. طبرى، دلائل إلامامه، ص291.
13. علامه محمدباقر مجلسى، بحارالانوار، ج53، ص174.
14. كتاب الغيبة، شيخ طوسى، ص263.
15. شيخ طوسى، التهذيب، ج2، ص252.
16. بحارالانوار، ج52، ص317.
17. كتاب الغيبة، شيخ طوسى، ص475
راز عدد ۳۱۳ و ظهور
در روایات آمده که ولی عصر(عج) زمانی ظهور میکند که زمین پر از ستم شود، اما معنای این روایتها چنین نیست که پر شدن جهان از ظلم و ستم، علت ظهور است، بلکه میفرماید: هنگام ظهور وضع جهان چنین خواهد بود.
معارف عمیق مهدویت ضامن سلامت و سعادت جامعه و فرد فرد انسانهاست، اعتقاد به بشارتهای پیامبران گذشته و ائمه دین(ع) افراد با انگیزه و پرتوانی را در جامعه میتواند پرورش دهد، باور به حضور امامی ناظر بر اعمال، از جنبه فردی موجب پاک نگاه داشتن روح و پیراستن اعمال از زشتیهاست و از جنبه اجتماعی باعث همدلی مؤمنان و ایستادگی در برابر ظالمان میشود، کارکرد وسیع و عمیق آموزههای مهدوی، جذابیت خاص موضوع را نشان میدهد، به همین دلیل، قشرهای مختلف جامعه پرسشهای بسیاری در این موضوع دارند که لزوم پاسخگویی صحیح به آنها از راهی مطمئن بر کسی پوشیده نیست.
پژوهشکده مهدویت در کتاب «مهدویت، پرسشها و پاسخها» به برخی از شبهات این گونه پاسخ میدهد:
***در چه شرایطی میتوان انتظار ظهور داشت؟
-امام زمان(عج) آمدنی است یا آوردنی؟ چرا امام زمان(عج) ظهور نمیکند؟
باید توجه داشت که اصل ظهور و آمدن امام مهدی(عج) و پر کردن زمین از عدل و داد، از وعدههای الهی است و خداوند هرگز بر خلاف وعدهاش عمل نمیکند،
بنابراین ظهور حتماً اتفاق خواهد افتاد، چیزی نمیتواند مانع شود؛ پس تا این حد را نمیتوان آمدنی دانست و کسی نمیتواند آن را تغییر دهد.
اما اینکه امام زمان(عج) چه وقت ظهور میکند، زود یا دیر، این به دست مردم و بسته به شرایط است، هر چه شرایط زودتر فراهم شود، امام سریعتر ظهور میکند.
همین طور با تأخیر شرایط، ظهور نیز به تأخیر میافتد، از این لحاظ میتوان گفت حضرت آوردنی است و برای تعجیل ظهورش باید تلاش کرد.
اما کی و چه وقت مردم به این عقیده و بینش میرسند؟ وقتی به این نتیجه میرسند که تمام حکومتها و گرایشها را تجربه کنند و همه مدعیان با انواع تفکر، به مرور زمان بر سر کار آیند و نارسایی و ناتوانی همگی آنها برای مردم آشکار شود.
از این رو در روایات آمده است: «دولت مهدی آخرین دولت است» تا عدهای نگویند اگر قدرت دست ما بود ما هم میتوانستیم، وقتی مردم از تمام مکتبها و حکومتها قطع امید کردند (چنان که این اتفاق در غرب در حال وقوع است)، خواهان منجی الهی میشوند و این ظرفیت را در خود ایجاد میکنند که هر چه منجی الهی گوید، با جان و دل بپذیرند و به جا آوردند، چنین جامعهای، جامعه منتظر است و با چنین شرایطی میتوان توقع ظهور داشت.
*راز ۳۱۳ و نقش آن در تحقق ظهور
-آیا امام زمان(عج) هنگامی که ۳۱۳ یار داشته باشد ظهور میکند؟
در روایتی جناب عبدالعظیم حسنی از امام جواد (ع) نقل میفرمایند: «۳۱۳ نفر از اصحاب امام مهدی(عج) به تعداد اهل بدر، از طرف زمین به سوی حضرت میآیند و اطرافش جمع میشوند… وقتی این عده از اهل اخلاص جمع شوند، خداوند امرش را آشکار میکند».
برخی براساس این روایت معتقدند: اگر امام زمان(عج) فقط ۳۱۳ یار مخلص داشته باشد، ظهور میکند، اما حقیقت آن است که تکمیل شدن این تعداد یار برای امام مهدی(عج) تنها شرط و علت تامه برای ظهور نیست، بلکه یکی از شرایط ظهور، وجود یاران است.
ظهور امام مهدی(عج) شرایط دیگری مانند آمادگی و استقبال جهانی نیز دارد بنابراین زمینه ظهور و حکومت جهانی فقط وجود یاران نیست.
*رابطه ظلم و ظهور/ظلم و ستم باعث ظهور میشود؟
-با وجود این همه ستم و فسادی که در دنیا رایج شده و خود امام زمان(عج) هم شاهد آن هستند، چرا ظهور نمیکنند؟ امام عصر وقتی بیاید ظالمان و مستکبران را نابود میکند؛ اما چرا این کار وقتی صورت میگیرد که جهان پر از ظلم شود؟ مگر پیشگیری بهتر از درمان نیست؟
باید توجه داشت که آنچه موجب ظهور امام زمان(عج) میشود، آمادگی مردم برای پذیرش حکومت امام و همچنین وجود یاران مخلص و فداکاری است که دستورهای امام را دقیقاً اجرا کنند و در این راه از هیچ کوششی فروگذاری نکنند.
بنابراین وجود ستم و پر شدن عالم از آن، باعث ظهور نمیشود، آری، در روایات آمده که حضرت زمانی ظهور میکند که زمین پر از ستم شود، اما معنای این روایتها این نیست که پر شدن جهان از ظلم و ستم، علت ظهور است، بلکه میفرماید: هنگام ظهور وضع جهان چنین خواهد بود و حضرت در اوج بیداد و ستم ظهور خواهد کرد، به عبارت دیگر، این احادیث گویای اوضاع جهان در زمان ظهور است، نه بیان کننده علت ظهور.
پس اگر بخواهیم ظهور هر چه سریعتر اتفاق بیفتد، باید زمینه پذیرش حکومت عدل امام مهدی(عج) را در خود و جامعه به وجود آوریم و به جایی برسیم که بدانیم به جز امام زمان(عج) کسی نمیتواند ما را به نیکبختی برساند و هر چه امام امر کند، به سود ماست؛ گرچه این عدالت مهدوی، گاه به ضررمان نیز تمام شود، البته پر شدن جهان از ستم نیز انسان را برای هر چه زودتر به نتیجه رسیدن، یاری میرساند.
نکته بعد این که باید دریابیم پیشرفت صنعت و علم، بدون معنویت و انسانیت، به تنهایی نمیتواند برای مردم عدالت و سعادت بیاورد؛ بلکه انسانی الهی لازم است تا به کمک علم و هدایت او، نیازهای واقعی بشر پاسخ گفته شود و او راه سعادت را به همه نشان دهد، بنابراین برای ظهور حضرت مهدی(عج) آمادگی عمومی جامعه برای حقپذیری و ظلم ستیزی آنان و فراهم شدن یاران مخلص و فداکار، ضروریترین شرط ظهور است و در غیر این صورت، امام به تنهایی نمیتواند کاری انجام دهد؛ چنان که ائمه گذشته نتوانستند جامعه را اصلاح کنند.
پس مهم، فراهم شدن زمینه ظهور است که در رأس آنها، آمادگی جامعه انسانی برای پذیرش دولتی کاملاً حقگرا و ظلم ستیز، بر اساس فرمانهای الهی قرار دارد؛ و گرنه هر اندازه هم بیداد زیاد باشد، امام ظهور نخواهد کرد؛ چون زمینه ظهور فراهم نشده است و ایشان نمیتواند برنامه الهی خود را اجرا کند.
با توجه به مطالب یاد شده، روشن شد که برای تسریع در ظهور امام زمان باید یاوران مخلص و توانمندی تربیت شوند و در فضای جامعه و در سطح بینالملل، نام و یاد حضرت گسترش یابد و فرهنگ مهدویت تبلیغ شود تا مردم مشتاق و آماده پذیرش حکومت عدل جهانی امام مهدی(عج) شوند.
ظهور نزدیک تر می شود اگر ...
3روایت:
1- امام حسن (ع) در مورد خلافت امیرالمؤمنین علی (ع) فرمودند: پدرم ابتدا دست به بیعت با آنها (غاصبان) دراز نکرد؛ بلکه آنها را قسم داد (که آیا آنچه رسول خدا در مورد من گفته را فراموش کرده اید) و از یارانش نیز کمک خواست؛ اما فریادش اجابت نگردید و او یاری نشد؛ در حالی که اگر بر ضد غاصبان، یاران کافی می داشت هرگز به خواسته آنان تن نمی داد. (بحارالأنوار (چاپ بیروت)، ج 10، ص 142)
2- تنها امامی که هرگز بیعت ظالمی را بر گردن نخواهد داشت, حضرت مهدی (عج) است. (الإحتجاج على أهل اللجاج (طبرسی)، ج 2، ص 290)
3- امام مهدی (ع) می فرماید: اگر شیعیان ما - که خداوند آنها را به طاعت و بندگی خویش موفق بدارد - در وفای به عهد و پیمان الهی اتحاد و اتفاق می داشتند و عهد و پیمان را محترم می شمردند, سعادت دیدار (ظهور) ما به تأخیر نمی افتاد و زودتر به سعادت دیدار ما نائل می شدند. (کمال الدین و اتمام النعمه (شیخ صدوق) ج 2)
3 نتیجه:
1- اگر یک امام معصوم به اندازه انگشتان دست یار وفادار و فهمیده نداشته باشد, برای حفظ دین مجبور به صلح با ظالم خواهد شد (مانند امام علی ع و امام حسن ع)
2- اگر یک امام معصوم کمتر از 100 یار وفادار و فهمیده داشته باشد, حماسه ای جاودانه خلق خواهد شد (مانند امام حسین ع)
3- اگر امام معصوم تنها 313 یار وفادار و اصیل داشته باشد, زمین را از شر ظالمان و مستکبران نجات خواهد داد (مانند امام مهدی ع)
پس یکی از علت های غیبت حضرت مهدی (عج) سستی مردم دوران ایشان است. اگر حضرت ظهور نماید و یاران کافی نداشته باشد، باید با ظالمان سازش کند؛ اما خداوند نخواسته که آخرین حجتش به دلیل سستی یاران، مجبور به سازش با ظالمان شود. پس
تا زمانی که مردم آماده یاری امام زمان (ع) نباشند، ایشان ظاهر نخواهند شد.
چکیده تحقیق پایانی با موضوع حقوق ووظایف زن وشوهر از نظر اسلام
تحقيق پاياني سطح دو (كارشناسي)
حقوق و وظایف زن و شوهر از نظر اسلام
پژوهشگر
الهه ملکشاهی
چکیده
جامعهی کوچک خانواده نیازمند تعالیم الهیاش است تا بتواند سیر تکاملی خود را طی نماید. بنابراین شناخت نسبت به حقوق و وظایف، استحکام خانواده را به دنبال خواهد داشت و در جامعه تعادل ایجاد خواهد شد که در این تحقیق سعی شده بدان توجه شود. با بررسی دقیق حقوق و وظایف زن و مرد و مسائل زندگیهای مشترک در جامعهی کنونی باعث شده تا خانوادهها با آشنایی و شناخت نسبت به حقوق و وظایف خود بتوانند زندگی موفقی را داشته باشند و همچنین جوانانی که در شرف ازدواج هستند را تشویق به ازدواج کند تا به دور از فساد، گرفتاریها و معضلات جامعه، تشکیل خانواده دهند.
محقق در این اثر به دنبال تاریخچه و مفهوم شناسی ازدواج و حقوق مشترکی که زن و مرد دارند به دو نوع طبیعی و اخلاقی میباشد که به صورت قانونی و اخلاقی لازم به ذکر بوده است و همچنین حقوق و وظایف متقابلی که زن و مرد باید نسبت به یکدیگر در زندگی مشترک رعایت کنند به صورت دینی و عملی با نگاهی موشکافانه بررسی گشته است. بنای کار محقق این است که جزئیات مورد بحث را از دو جنبهی آیات و روایات و عملی مورد نگاه عمیق قرار داده و ذهن خواننده را از هر دو دیدگاه به موازات یکدیگر غنا بخشد و موجبات دسترسی به منابع عظیم دینی را بدون دغدغه و تشویش خاطر فراهم نماید تا زوجهای جوان بتوانند زندگی موفقی را با دستوراتی که اسلام برای زندگی مشترک بیان فرموده، رعایت کنند تا بتوانند زندگی با دوامی را در سایهی صفا و صمیمیت و رابطهی دوستانهای داشته باشند. محقق آنچه را که از منابع دسته اول و دسته دوم به دست آورده، به روش تحلیلی و تجربی در اختیار علاقمندان قرار میدهد.
واژگان کلیدی: حقوق، وظیفه، زن، مرد.
چکیده تحقیق پایانی با موضوع بررسی انواع حکومتها وویژگی های حکومت امام زمان(عجل الله تعالی الشریف)
بررسی انواع حکومتها و ویژگی های حکومت امام زمان(عج)
تهیه وتنظیم
گلچین دولتیاری-مدرسه علمیه فاطمه الزهرا(س)کامیاران
چکیده
با بررسی و تحلیل روایات در مورد ویژگی های حکومت امام مهدی علیه السلام می توان به مسائل مهمی دست یافت و با دقت در این آموزه ها و اجرایی کردن آن در حکومت های اسلامی ، بسیاری از مسائل حکومتی حل خواهد شد و وحدت و یکپارچگی قوانین در حکومت های اسلامی برقرار خواهد شد.
در این تحقیق سعی شده است که روایاتی که در مورد حکومت امام زمان علیه السلام است بیان شود. و آنها را تحلیل و بررسی نموده و به نکاتی که در حکومت ایشان اهمیت خواهد داشت را مورد توجه قرار داده تا آنها در اولویت قرار داده شود و در حکومت های اسلامی کاربردی نموده و آنها را الگوی حکومتی ساخته تا بتوان با دقت در این آموزه ها و اجرای آنها توسط سه قوه به حکومت واقعی و مدینه فاضله دست پیدا کنیم.
بررسی انواع حکومت ها به همه افراد این امکان را می دهد که بتوانند حکومت های غیر اسلامی را از حقیقی اسلامی همان( دموکراسی اسلامی) متمایز کنند.
حکام و وزیران یک جامعه سعادت و پیشرفت جامعه را در دست دارند پس باید این افراد بهترین صفات انسانی و اخلاقی را داشته باشند تا بتوانند جامعه را به نحو احسن اداره نمایند.
در حکومت امام عصر تمام امور جامعه اعم از علمی، اخلاقی، تربیتی، فرهنگی، اقتصادی، حکومتی، اجتماعی رشد خواهد کرد.
در مورد حکومت امام زمان کتابهای بسیاری تالیف شده است در این تحقیق سعی شده فقط به ویژگی های حکومتی امام زمان علیه السلام پرداخته شود تا الگویی برای حکومت های اسلامی باشد.
تا حد امکان از منابع دسته اول و در صورت نیاز به منابع دسته دوم رجوع شده است. روش کار کتابخانه ای از نوع فیش برداری بوده است.
نتیجه ای که می توان گرفت این است که حکومتی می تواند جوابگوی نیاز بشری باشد که برگرفته شده از تعالیم الهی بوده و همچنین پیشرفت عدالت در بین مردم را گسترش دهد تا بتوانند به تمامی آرمان های فراموش شده دست یابند.
واژگان کلیدی: حکومت ، حاکم.