برگزاری نشست سیاسی در رابطه با انتخابات در مدرسه علمیه حضرت فاطمه(س)سقز با حضور حجت الاسلام والمسلمین عباسی
به همت معاونت فرهنگی مدرسه علمیه حضرت فاطمه(س)نشست سیاسی با موضوع انتخاب مطلوب در مدرسه علمیه حضرت فاطمه (س)برگزار شد.
سرکار خانم راثی مدیر مدرسه علمیه حضرت فاطمه(س)خاطر نشان کرد:نشست سیاسی با موضوع انتخاب مطلوب درخصوص انتخابات با حضورحجه الاسلام والمسلمین حاج آقا عباسی مسئول عقیدتی -سیاسی سپاه شهرستان سقز در جمع طلاب ،اساتید وکادر مدرسه علمیه حضرت فاطمه (س) ودعوت از عموم برگزار گردید.
وی افزود:در این نشست حاج آقا عباسی با قرائت چند آیه از سوره توبه واستخراج شاخصه های انتخاب مطلوب در انتخابات 92 از جمله وفاداری ،فداکاری واستقامت را بیان کرده وتفسیروتبیین نموده وشاخصه های مورد تأکید انتخاب مطلوب در ادوار انتخابات بر اساس رهنمود های حضرت امام خمینی (ره) ومقام معظم رهبری (مدظله العالی )در حوزه باورها واعتقادات ،رفتار فردی ،مدیریتی وحوزه عملکرد ومواضع سیاسی -اجتماعی را مورد تحلیل وبررسی قرارداده واشاره کردند :کسی که مسئو لیت خطیر خدمت گذاری به مردم را بر عهده می گیرد باید کارآمدی وتوانایی کشور را داشته باشد ومعتقد به حکومت اسلامی ،اصل ولایت مطلقه فقیه وفصل الخطاب بودن رهبری در مناقشات سیاسی باشد.
ایشان همچنین در حوزه رفتاری به تقوا ، ساده زیستی ،دارای وجاهت ومحبوبیت بین مردم وعدم سوء سابقه اخلاقی ،مالی وسیاسی تأکید نموده ودر حوزه مدیریتی واجتماعی گفتند:رییس جمهور باید شجاع ،زمان شناس ،قانون گرا ،پایبند به رعایت اخلاق در سیاست ،دارای مرز مشخص با ضد انقلاب ومدافع منافع ملی باشد.
ادامه ی این نشست که جلسه پرسش وپاسخ بود به جلسه دیگری موکول گردید.
چکیده کتاب آسیب شناسی روابط دختر وپسر
*شناسنامه كتاب
نام كتاب:……………………آسيب شناسي روابط دختر و پسر
تهيه و تنظيم:………………معاونت پژوهش مدرسه علميه حضرت فاطمه(س) شهرستان سقز
طراح جلد……………………سميه رئيس دانايي
پژوهشگر:…………………..مريم نوروزي
به كوشش:……………….. سروه بي خاني
چاپ:………………………. اول
نوبت چاپ:………………….اول/مهرماه1391
تعداد صفحه:………………. 23 صفحه
چکیده
در اين پژوهش با بررسي علل روابط بين دختران و پسران ، آسيب شناسي روابط (دختران و پسران ) و وظايف والدين در قبال چگونگي تربيت صحيح فرزندان و اينكه روابط بين دختر و پسر موجب سلب آرامش رواني و ايجاد اضطراب و افسردگي بين دختران و پسران مي شود ، به روش كتابخانه اي صورت گرفته است .
ارتباط در لغت به معنای رساندن و پیوند و بخشیدن است که در دنیای امروز باید بین زن و مرد و پسر و دختر این ارتباط معین شود. دستورات اخلاقی فطرتاً در وجود بشر قرار داده شده است. مسئله ارتباط نیز در واقع یک دستوری اخلاقی است که اسلام انسانها را موظف به رعایت آنها نموده است. و در واقع باعث می شود که هر یک از زن و مرد جایگاه اصلی و واقعی خود را بدانند تا بتوانند در سایه این دستورات الهی از پستی ها و لغزشها به دور باشد.
سیره علمی امام هادی علیه السلام
امام هادى (ع) در حالى عهدهدار امامت شد که در سنین نوجوانى بود، ولی همچون چشمه جوشان و گوارایى براى جویندگان دانش بود که از همه جاى کشور و مناطقى که آوازه آن حضرت پیچیده بود، خودى و بیگانه به محضر مبارک آن حضرت می آمدند و درباره مسائل دینى و هر مشکلى که داشتند، از ایشان مىپرسیدند. علم آن حضرت، همانند آباء و اجداد گرامی اش، لدنّی بود؛ یعنی بدون تعلیم و تعلّم بشری، مستقیماً از طریق غیب و همچنین از علوم و معارف قرآن و سنت رسول الله (ص) و پدران بزرگوارش دریافت می نمود. از محمّد بن سعید روایت شده که گفت: عمر بن فرج[۵۷] بعد از وفات امام جواد (ع) براى رفتن حج به مدینه آمد. جمعیتى از اهل مدینه را که با اهل بیت رسول اللّه (ص) مخالف و معاند بودند، احضار کرد و به آنان گفت: مردى را براى من طلب کنید که اهل علم و ادب و قرآن باشد، دوستدار اهل بیت پیغمبر (ص) نباشد؛ تا من او را موکل تعلیم این کودک (امام هادی) (ع) و مراقب او نمایم؛ تا از آمدن شیعیانى که در اطراف او مىآیند و از او نگاهدارى می کنند جلوگیرى کند. مردى را به او معرفى کردند که او را «جنیدى» می گفتند، جنیدى مردى بود که پیش اهل مدینه در فهم، ادب، غضب و دشمنى نسبت به اهل بیت رسول خدا (ص) سابقهدار بود. عمر بن فرج او را طلبید، از مال پادشاه (متوکل عباسی)، حقوق سالانه براى او مقرر کرد، مقدمات زندگى او را فراهم نمود و براى او توضیح داد که خلیفه به من دستور داده شخصى مثل تو را برای تربیت این کودک بگمارم. راوى می گوید: جنیدى در قصر «بصریا» مواظب امام على النقى (ع) بود، همین که شب می شد، درب را مىبست و کلید را با خود نگاه می داشت. امام على النقى (ع) مدتى را به همین حال به سر برد. دست شیعیان از دامن آن حضرت کوتاه شد و شیعه از فضایل و بیانات آن بزرگوار محروم گردید. محمّد بن سعید می گوید: من جنیدى را در روز جمعه ملاقات نمودم، سلام کردم، گفتم: این کودک هاشمى که تو مراقب او هستى چه می گوید؟ دیدم قول مرا انکار کرد و گفت: چرا می گویى کودک هاشمى و نمی گویى بزرگ هاشمى؟! (پس به من گفت:) تو را به خدا قسم می دهم آیا در مدینه کسى را که از من عالم تر باشد سراغ دارى؟ گفتم: نه، گفت: به خدا قسم من یک قسمت از ادبیات را که گمان می کنم خیلی در آن کار کردهام، براى آن بزرگوار می گویم و آن حضرت همان گفتههاى مرا طورى بر من املاء و تعلیم می کند، که من از بیان او استفاده می نمایم. مردم گمان می کنند که من به آن برگزیده خدا علم و ادب یاد می دهم، به خدا قسم که من از آن حضرت علم مىآموزم. راوى می گوید: من کلام جنیدى را به نحوى فراموش کردم که گویا سخن او را نشنیده بودم؛ تا این که بعد از آن، دوباره جنیدى را ملاقات کردم، سلام کردم، از حال او پرسش نمودم، سپس گفتم: حال آن جوان هاشمى چگونه است؟ گفت: این حرف را نزن، به خدا قسم که او بهترین اهل زمین و بزرگوارترین خلق خدا است. گاهی پیش می آید که آن حضرت می خواهد داخل شود، من به او می گویم: تنظر حتى تقرأ عشرک، آن بزرگوار می فرماید: کدام یک از سورههاى قرآن را دوست دارى قرائت نمایم؟ من یکى از سورههاى طولانى قرآن را پیشنهاد می کنم، آن حضرت با سرعت تمام آن سوره را به طورى صحیح می خواند که من صحیح تر از آن را از احدى نشنیدهام، نیکوتر از سرودهاى داود (ع) که در بین مردم ضرب المثل شده است. راوى می گوید: جنیدى گفت: این کودک پدرش در عراق از دنیا رفته و خودش در مدینه در حال کودکى در بین این کنیزهاى سیاه نشو و نما می کند، این علم را از کجا آموخته؟ راوى گوید: پس از چند شب و روز دیگر که جنیدى را ملاقات کردم، دیدم حق را شناخته و به امامت امام على النقى (ع) قائل شده است.
شهادت امام علی النقی الهادی(علیه السلام)تسلیت وتعزیت باد
همچنانکه پروردگار دوازده نقیب از بنى اسرائیل برگزید، براى این امّت هم دوازده پیشوا اختیار کرد تا به اذن او پیشوا و رهنماى مردم به سوى او باشند.
(ذُرِّیَّهً بَعْضُهَا مِن بَعْضٍ وَاللَّهُ سَمِیعٌ عَلِیمٌ) آیا مگر نه اینکه خداوند مى داند رسالتش را در کجا قرار دهد؟ چرا.
از همین رو امام برترین خلق خدا در علم خداست و به همین دلیل خداوند او را براى این منصب بزرگ الهى برگزیده است!! امام نیز خدا را بنده بود و ایمان و معرفت به خدا دلش را آرام بخشیده بود.
دوست داشت در برابر خدا تسلیم باشد به همین علّت خداهم با اودوستى مى ورزید و وى را جایگاهى و الا عطا کرد و در پیشگاه پروردگارش مورد پسند قرار گرفت.
کرامتهایى که بر دستان آن حضرت آشکار شد چیزى جز نشانه اى آشکار براى نمایاندن نهایت محبّت خدا به او و نتیجتاً نهایت میزان محبّت او به خدا و تسلیم و خشنودى اش بدانچه خداوند براى او در نظرداشت، نبود.
امام هادى علیه السلام ذکرى داشتند که به نظر مى رسد خود آن را تکرار مى کرده اند.
وى این ذکر را به شیعیانشان آموختند و به آنان فرمودند: از خداخواسته ام که هر کس پس از مرگم، (به آرامگاهم آمد و) با این ذکر خدارا خواند دعایش را اجابت گوید.
این ذکر چنین است: “یا عدتى عند العدد و یا رجائى و المعتمد و یا کهفى و السند و یا واحدیا احد یا قل هو اللَّه احد، اسألک بحق من خلقته من خلقک و لم تجعل فى خلقک مثلهم احدا ان تصلّى علیهم و تفعل بى.
این ذکر، در واقع دیباچه صفات امام و کلید شناخت ایشان است.
ایشان بنده اى بودند که خدا را خالصانه مى پرستیدند و نمونه کاملى بودند از آنچه که دراین حدیث قدسى آمده است: “بنده من! مرا فرمان بر، تا نمونه اى از من یا مثل من شوى.
من به چیزى مى گویم باش پس همان مى شود و تو هم به چیزى مى گویى باش پس همان مى شود".
او بنده اى بود مطیع خدا و خدا هم موجودات را رام و فرمانبر او کرداو از پروردگارش ترسید و خدا هم هر چیز را از او ترسانید.
ما بایدکرامتهاى اهل بیت علیهم السلام را در این چهار چوب قرار دهیم که این همان چهارچوب مناسبى است که آنان خود و علم و کرامت خویش را در آن نهادند.
به عنوان نمونه وقتى که خداوند برخى از آیات خویش را بر دست امام هادى علیه السلام ظاهر ساخت و یکى از دوستانش ظرفیت تحمّل آن رانداشت و شیطان او را در این خصوص به وسوسه انداخت، امام فوراًکوشیدند او را از اشتباه بیرون آوردند.
لذا به وى فرمودند: “امّا آنچه در سینه تو خَلَجان کرد، پس اگر “عالم” بخواهد تو را ازآن آگاه مى سازد.
خداوند بر غیب خویش کسى را مطلع نکرد مگر رسولى که او را پسندید.
پس هر آنچه نزد رسول است، پیش “عالم” هم موجوداست و هر آنچه رسول بر آن آگاه شد ، جانشینان او هم بر آن آگاهند تامبادا زمین از حجّتى که با او علمى باشد که به راستى گفتارش و جوازعدالتش دلالت مى کند، خالى نماند.
اى فتح! بعید نیست که شیطان خواسته باشد براى تو شبهه اى ایجاد کندودر برخى از آنچه که من با تو گفتم و تو را از آن آگاه ساختم، گمان وتردید پدید آرد تا تو را از راه خدا و صراط مستقیم او به در برد.
آنگاه تو خواهى گفت: “حال که اینان چنینند، پس خدا یگانند".
پناه بر خدا! اینان (ائمه) مخلوق وپرورش یافتگان آلهى اند، مطیع خدایندو در پیشگاه او خوارند و بدو متمایل.
پس چنانچه شیطان از ناحیه آنچه به تو باز گفتم، بر تو وارد شد او را با سخنى که با تو در میان نهادم،سرکوب کن.
فتح گوید: به آن حضرت گفتم: فدایت شوم! مشکل مرا، حَل کردى وشبهه شیطان ملعون را با این توضیح بر طرف ساختى.
در ذهن من آن بودکه شما خدا یگانید.
فتح گوید: در این هنگام امام هادى علیه السلام به سجده افتاد و در سجودش مى فرمود: “اى آفریدگارم! من براى تو خوار و فرو تنم".
فتح گوید: او همچنان در سجده بود تا آنکه شب به سر رسید.
کرامتهایى که اینک براى شما بازگو مى کنیم به لطف همین ارتباط استوار میان امام و پروردگارش بوده است.
پیروان امام علیه السلام از دانشمندان ربّانى و مجاهدان صابر ، نیز همانند او،خدا را به اخلاص مى پرستیدند و خداوند هم پاداش کردار صالح آنان راتباه نمى کند و آنان را در دنیا، همچون آخرت، یارى مى رساند که خودفرموده است.
(وَلَیَنصُرَنَّ اللَّهُ مَن یَنصُرُهُ إِنَّ اللَّهَ لَقَوِیٌ عَزِیزٌ (۴۹)).
و باز فرموه است: (وَمَن یَتَوَکَّلْ عَلَى اللَّهِ فَهُوَ حَسْبُهُ (۵۰)).
بدینسان خواهیم دید که چگونه امام مؤمنان را دعا مى کند و خداچگونه دعایش را در حق آنان اجابت مى فرماید.
یونس نقاش، یکى از دوستان امام است که توفیق خدمتگزارى به امام را یافت.
روزى لرزان خدمت آن حضرت آمد و گفت: سرورم! تو راسفارش مى کنم که در حق خانواده ام نیکى کنید امام علیه السلام پرسید: چه خبراست؟ گفت: خیال فرار دارم.
امام لبخند زنان پرسید: چرا؟ گفت:موسى بن بغا، نگین بى ارزشى براى من فرستاد که بر آن نقشى بنگارم.
موقع نقاشى این نگین دو قسمت شد و فردا وعده اوست که نگین را بگیرد،موسى بن بغا هم که حالش معلوم است، )اگر از این امر آگاه شود( یا هزارتازیانه به من مى زند و یا مرا مى کشد.
امام فرمود: به خانه ات برگرد که جز خیر و نیکى چیز دیگرى نخواهد بود.
چون صبح فرا رسید، یونس لرزان خدمت امام آمد و عرض کرد:فرستاده ابن بغا آمده تا نگین را بگیرد.
امام فرمود: برو که جز خیرنخواهى دید.
یونس پرسید: سرورم به او چه پاسخى بدهم؟ امام تبسمى کرد و فرمود: پیش او برو و ببین به تو چه مى گوید، هرگز جز خیر چیزدیگرى نخواهد بود.
یونس رفت و خندان بازگشت و به امام گفت: سرورم فرستاده ابن بغابه من گفت: کنیزکان سَرِ این نگین خصومت کردند، اگر ممکن است آن رابه دو نیم کن تا تو را بى نیاز کنیم.
امام علیه السلام فرمود: خدایا سپاس تو راست که ما را از آنها قرار دادى که حق شکر تو را به جاى آوردند.
به او چه گفتى؟ یونس پاسخ داد: گفتم مرا مهلت ده تا در باره آن فکر کنم که چگونه این کار را انجام دهم.
امام فرمود: درست گفتى.(۵۱)
محمّد بن فرج یکى از مجاهدان ثابت قدمى بود که امام به او نامه اى نوشت و وى را از بلایى قریب الوقوع آگاه کرد.
وى نقل مى کند: امام هادى علیه السلام براى من نوشت: کار خویش فراهم آر و احتیاط پیشه کن.
محمّد گوید: من در مقام فراهم آوردن کارهاى خود بودم ونمى دانستم که امام از چه رو چنین دستورى به من داده؟ که مأمورى آمد و مرا از مصر به زنجیر بسته بیرون برد و همه اموالم را توقیف کرد.
هشت سال در زندان بودم.
آنگاه نامه دیگرى از آن حضرت رسید که در آن گفته شده بود.
در طرف غربى(بغداد) منزل مکن.
گفتم در زندان این مطلب را براى من مى نویسد؟ واقعاً عجیب است! امّا دیرى نپایید که زنجیر از دست وپایم گشودند و مرا از زندان آزاد کردند.
چون محمّد بن فرج به عراق بازگشت، مطابق دستور امام در بغدادتوقف نکرد و به سوى “سرّمن رأى” روان شد.(۵۲)
امام هادى علیه السلام همچنانکه به روا ساختن نیازهاى پیروانش توجّه نشان مى داد در تأدیب آنان نیز مى کوشید.
از جمله این موارد ماجرایى است که ابو هاشم جعفرى براى ما نقل مى کند و مى گوید: تنگدستى بسیار سختى به من رسید.
نزد امام هادى علیه السلام روانه شدم.
به من اجازه ورود داد و چون نشستم، فرمود: ابو هاشم کدامین نعمتهاى خداى عزوجل را میخواهى شکر کنى؟ ابو هاشم گفت: زبانم بند آمدوندانستم او را چه پاسخ دهم.
پس خود آغاز به سخن کرد و فرمود: “خداى تو را ایمان ارزانى فرمود و بدن تو را بر آتش حرام کرد، و تورا عافیت داد و بر طاعت یارى ات کرد، تو را قناعت داد و از ریخت وپاش مصونت داشت.
ابو هاشم! من خود به پاسخ گفتن، ابتدا کردم چون پنداشتم که تو مى خواهى از کرده کسى که در حق تو این همه نعمت داده،زبان به شکایت بگشایى، من دستور داده ام که صد دینار به تو بپردازند.
آن را بگیر".(۵۳)
از این روایت چنین به نظر مى رسد که عمل آن حضرت در بر خورد بایاران و دوستان مشروط به پاى بندى آنها به واجبات دینى بوده است.
ابو محمّد طبرى، در همین باره ماجراى انگشترى را که به لطف امام بدو رسیده بود نقل کرده و گفته است: “آرزو مى کردم که اى کاش انگشترى از جانب آن حضرت به دستم مى رسید.
ناگاه نصیر خدمتکار دو درهم برایم آورد و من یک انگشترى درست کردم.
نزد قومى رفتم که در حال باده گسارى بودند آنان دامنگیرمن شدند تا آنجا که یکى دو پیاله شراب نوشیدم.
انگشترى چنان درانگشتم تنگ بود که نمى توانستم آن را به هنگام گرفتن وضو بگردانم.
پس شب به سر رسید و صبح شد در حالى که من انگشترى را گم کرده بودم.
ازاین رو به درگاه خدا توبه آوردم".(۵۴)
گرایش و بستگى انسان به اهل بیت پیامبرصلى الله علیه وآله اگر خالص و بى شایبه و تنها به خاطر خدا باشد، وسیله اى خواهد شد براى هدایت و سعادت فرد.
ماجراى زیر مى تواند حاکى از عمق راستى این حقیقت باشد: جماعتى از اهل اصفهان روایت کرده اند که مردى در این شهر بودعبدالرحمن نام، او شیعه مذهب بود.
از او پرسیدند: چرا مذهب شیعه رابرگزیدى، و قایل به امامت امام على النقى شدى؟ پاسخ داد: به خاطرمعجزه اى که از وى دیدم.
داستان از این قرار بود که مردى تنگدست بودم،با این حال زباندار وپر جرأت بودم.
در یکى از سالها اهل اصفهان مرا باجماعتى براى تظلّم نزد متوکّل فرستادند.
چون ما نزد متوکّل رفتیم، روزى بر در سراى او بودیم که دستور داد امام را احضار کنند.
من از شخصى پرسیدم که این مرد کیست که متوکّل دستور احضار او را داد؟ مرد پاسخ داد: آن مرد امام على النقى یکى از علویهاست که رافضه (شیعیان) او راپیشواى خود مى دانند سپس گفت: ممکن است متوکّل او را احضار کرده تابه قتلش رساند.
من با خود گفتم: از جاى خود تکان نمى خورم تا این مردعلوى بیاید و او را ببینم.
ناگهان شخصى سوار بر اسب پیدا شد، مردم براى احترام در طرف راست و چپ راه او صف کشیدند و به تماشایش مشغول شدند.
چون نگاه من بر او افتاد مهرش در دلم جاى گرفت وشروع کردم در حق وى دعا کردن که خداوند آزار متوکّل را از او باز دارد.
آن حضرت از میان مردم مى گذشت، در حالى که نگاهش به یال اسب خویش بود ونه به راست مى نگریست و نه به چپ.
من نیز همچنان به دعا گویى او مشغول بودم.
پس چون به طرف من آمد، نگاه کرد و فرمود: خدا دعاى تو را مستجاب کند و عمرت را دراز و فرزندانت را بسیارگرداند.
چون من این سخن را شنیدم لرزه بر اندامم افتاد و در میان دوستانم افتادم.
آنها از من پرسیدند که تو را چه مى شود؟ گفتم: خیر است و حال خود را با کسى باز نگفتم.
پس به اصفهان برگشتم، خداوند ثروت بسیار به من ارزانى فرمود و آنچه امروز در خانه دارم به یک میلیون درهم مى رسد به جز آنچه که بیرون از خانه دارم و ده فرزند هم به من داده شد و اکنون بیش از هفتاد سال از عمر من گذشته است و قایل به امامت مردى هستم که از دل من خبر داده و دعایش در حق من به اجابت رسیده است.(۵۵)
بدینسان خداوند سبحان دعاى ولى بزرگوار خویش، امام هادى علیه السلام،را در حق یکى از مردم که او را دوست مى داشت و از ستم سلطان بر وى بیمناک گشته بود اجابت نمود، اگر چه آن مرد قبل از این جزو دوستان وپیروان وى نبود.
در همین حال برادر امام علیه السلام یعنى موسى بن محمّد رامى بینیم که قصد وارد کردن خلل به دین را داشت.
امّا امام بر او نفرین کردو دعایش در حق او مستجاب شد.
توجیه این امر براى ما این است که آن حضرت همچون دیگر انبیا و اوصیا براى رضاى پروردگارشان مى کوشیدند و خداوند نیز آنها را تأیید مى فرمود، چون آنها دینش را یارى مى دادند و هر کس که دین خدا را یارى رساند خدا هم البته بدو کمک کند.
بیایید با هم به ماجراى موسى، معروف به موسى مبرقع، گوش فرادهیم تا پى ببریم که اولیاى برگزیده خدا، در راه دین و رسالت او، به سرزنش ملامتگران وقعى نمى نهند: از یعقوب بن یاسر روایت شده است که گفت: متوکّل مى گفت: واى برشما! کار امام هادى مرا عاجز کرده، نه حاضر است با من شراب بنوشدونه در مجلس شراب من بنشیند و نه من در این امور فرصتى مى یابم( که او را به این گونه کارها بکشانم).
گفتند: اگر از او فرصتى نیابى در عوض این برادرش موسى است که باده گسار و نوازنده است، مى خورد ومى نوشد و عشقبازى مى کند، بفرستید او را بیاورند و بر مردم کار رامشتبه سازید و بگویید این شخص ابن الرضا است.
متوکّل نامه اى به موسى نوشت و او را با تعظیم و تجلیل وارد کردندوهمه بنى هاشم و سران لشکر و مردم به استقبالش شتافتند، غرض متوکّل این بود که وقتى او رسید املاکى به وى واگذار کند و دخترى به او بدهدوساقیان شراب وکنیزکان نوازنده نزد وى بفرستد و در حق او احسان ونکویى به خرج دهد ومنزلى عالى در اختیارش گذارد که خود در آنجا به دیدنش برود.
چون موسى وارد شد، حضرت هادى علیه السلام در پل وصیف - نام جایى است که به پیشواز مسافرین مى روند - با موسى ملاقات کرد و بروى سلام گفت: و حقّش را ادا کرد و فرمود: این مرد (متوکّل) تو را فراخوانده تاحرمتت را هتک کند و از شأن تو بکاهد.
به او بگو که اصلاً اهل باده گسارى نیستى، موسى گفت: اگر مرا براى این غرض خواسته پس باید چه کنم؟ فرمود: شأن خویش نگاه دار و چنین کارى مکن.
موسى از پذیرفتن پند و اندرز امام خوددارى کرد.
امام صحبت خود را تکرار کرد ولى مؤثرواقع نشد.
عاقبت آن حضرت فرمود: ولى بدان که این مجلس که متوکّل در نظر گرفته مجلسى است که هرگز تو با او در آن گرد نیایید، و همان شد.
سه سال موسى در آنجا اقامت گزید هر روز بامدادان بر در سراى اومى رفت، یک روز مى گفتند: مست است فردا صبح بیا و روز دیگرمى رفت، روز بعد مى گفتند، داروئى خورده وخفته است، فردا بیا،مدت سه سال اینچنین گذشت تا متوکل کشته شد وآن دو باهم دیدارنکردند.(۵۶)
_____________________________________________
۵۰) سوره طلاق، آیه ۳.
۵۱) بحارالانوار، ج ۵۰، ص ۱۲۶.
۵۲) همان مأخذ، ص ۱۴۰.
۵۳) بحارالانوار، ج ۵۰، ص ۱۲۹.
۵۴) همان مأخذ، ص ۱۵۵.
۵۵) بحارالانوار، ج ۱۴۲ - ۱۴۱ .
۵۶) بحارالانوار، ج ۱۶۰ - ۱۵۸ .
به نقل از سایت محبان حضرت مهدی(عج)
طلاب مدرسه علمیه ریحانه النبی(س)سنندج در مراسمی به مناسبت دیدار روحانیون استان کردستان با مقام معظم رهبری در سال88 باحضور مدیر محترم حوزه های علمیه خواهران استان
به گزارش روابط عمومی مدرسه علمیه ریحانه النبی(س)سنندج طلاب این مدرسه علمیه روز دوشنبه مورخ92/2/23 در سالن شهدای روحانی مرکز بزرگ اسلامی غرب کشور دور هم گرد آمدند.
در این مراسم حجت الاسلام والمسلمین محمد صالحی مدیر حوزه های علمیه خواهران استان ضمن اشاره به حضور طلاب مدرسه علمیه ریحانه النبی(س)سنندج در سالن شهدای روحانی خاطر نشان کرد:همزمان با خجسته سالروز دیدار روحانیون استان کردستان با مقام معظم رهبری (مد ظله العالی)در سال88 ودر آستانه برگزاری انتخابات ریاست جمهوری وشورای اسلامی شهر وروستا ،در مراسمی که به همین مناسبت در سالن شهدای روحانی مرکز بزرگ اسلامی غرب کشور برگزار گردید شرکت نمودند.
نشست صمیمانه طلاب نخبه استان کردستان با نماینده محترم ولی فقیه در استان به مناسبت سالروز ورود رهبر معظم ولایت به استان کردستان
به گزارش روابط عمومی مدیدریت استان کردستان در روز دوشنبه 23اردیبهشت به مناسبت سالروز ورود رهبر معظم انقلاب حضرت آیت الله خامنه ای (مد ظله العالی)به استان کردستان جلسه ی طلاب نخبه استان با نماینده محترم ولی فقیه در استان آیت الله حسینی شاهرودی برگزار گردید.
حجت الاسلام والمسلمین محمد صالحی مدیر حوزه های علمیه استان کردستان دراین جلسه حضور داشتند ایشان ضمن گرامی داشت سالروز ورود حضرت آیت الله خامنه ای (مد ظله العالی)به استان کردستان تصریح نمودند:طلاب نخبه استان کردستان به مناسبت سالروز ورود رهبر معظم انقلاب به استان کردستان با نماینده محترم ولی فقیه در استان در دفتر ایشان دیدار نمودند ویاد وخاطره آن روز راگرامی داشتند.
گرامی باد اردیبهشت معطر....
22اردیبهشت سالگرد ورود رهبر معظم انقلاب حضرت آیت الله خامنه ای (مد ظله العالی)به سرزمین مجاهدتهای خاموش است.
در چنین روزی در سال88مقام عظمای ولایت بر استان کردستان منت نهادند وقدم بر خطه خونرگ وشهید پرور کردستان نهادند؛وبرای همیشه زمان اردیبهشت این استان را با عطر وجود خویش معطر نمود.
رهبر معظّم انقلاب صبح روز 22 اردیبهشت در اجتماع عظیم مردم كردستان در میدان آزادی سنندج و خیابانهای اطراف ضمن قدردانی از استقبال با شكوه و پر شور مردم صمیمی و با محبت كردستان از استقامت، هوشیاری و مجاهدت مردم مؤمن و با فرهنگ این استان تجلیل نمودند.
گرامی باد اردیبهشت معطر…
اینفو گرافی/5نکته رهبر معظم انقلاب درباره انتخابات
پنج نكتهی رهبر معظم انقلاب اسلامی حضرت آیت الله خامنه ای(مدظله العالی)درباره انتخابات ریاست جمهوری یازدهم كه در اولین روز سال جدید در حرم مطهر رضوی مطرح كردند:
قرآن ومدیریت اجتماعی
موضوع
قرآن ومدیریت اجتماعی
استاد راهنما : صغری ملاولی
محقق : زهرا جباری-مدرسه علمیه الزهرا(س)قروه
چکیده
دین اسلام آیینی است که درآن تشکیل حکومت برمبنای قوانین الهی ازاهمیت ویژه ای برخورداربوده واساسااجرای احکام اسلام بیشتردربعداجتماعی مدنظرمی باشد واسلام عبادات رابه صورت فرادا وبدون توجه به جامعه ومردم آن را رد نموده وقابل قبول نمی داند برای مثال اسلام گوشه نشینی ودوربودن ازجامعه رامانند صوفی ها ومرتازها نهی وبرعبادات اجتماعی تاکید ورزیده وفردمسلمان رابرفعالیت دراجتماع امرمی نماید وکمال معنوی اسلام رادرخدمت رسانی بیشتربه جامعه اسلامی میداند واصولا فروع دین دراسلام همگی بربعد اجتماعی عبادات استواراست وبدون فرض اجتماع مسلمین انجام این فروع امکان پذیر نمی باشد وانجام فرائضی مانند نمازنیزبه صورت جماعت موردتاکیداست ویاتظاهربه روزه خواری که موردمذمت است درجامعه مفهوم دارد . علی هذا با توجه به این نکات وقتی اجتماع اسلامی تشکیل می یابد اداره این اجتماع نیازبه مدیریت وحکمرانی دارد که این امرلزوم تشکیل حکومت اسلامی را موجب می شود .
تشکیل حکومت اسلامی به فرمان الهی بوده ومسئولیت اداره حکومت اسلامی که سرپرستی وحراست جامعه مسلمین ازوظایف آن می باشد به عهده فرد برگزیده ازجانب خداوند متعال ویاهمان پیامبرالهی است وحاکم اسلامی وظیفه ابلاغ قوانین الهی ونظارت براجرای آن ورفع شبهات افراد جامعه درخصوص قوانین الهی وتشریح وتبیین آن را برعهده دارد واستمرارحاکمیت برجامعه اسلامی به وسیله جانشینان پیامبرودرغیاب ایشان ولی فقیه جامع الشرایط می باشد.
حاکم اسلامی براساس قوانین قرآن وبا درک وفهم کاملا ازآیات قرآن جامعه اسلامی را در رسیدن به هدف تعیین شده مدیریت و رهبری می نماید وسیاست آن به دورازهرگونه ظاهرسازی وعوامفریبی بوده وتضادی درسیاست کلامی وعملی دروی دیده نمی شود به صورتی که تمام اقشارجامعه رابایک نگرش که مساوات وبرابری است مورد حمایت یامجازات قرارداده وبه نام مصالح حاکمیت عدالت رابه نفع توانگران ویا افراد خاص جامعه زیرپا نمی گذارد آیات قرآن به روشنی بیانگرسیاست کاربردی توسط حاکم اسلامی است وهیچ سیاستی که پنهان ازمردم باید به آنهاپرداخته شود وجودندارد ودر جامعه اسلامی به حاکمان ابلاغ گردیده وهیچ تفاوتی درقرآن میان افراد جامعه درحقوقی که از سوی حاکمیت تعیین می شود نیست.
آرامش در خانواده از دیدگاه قرآن
موضوع تحقیق:
آرامش در خانواده از دیدگاه قرآن
استاد راهنما:
خانم حیدری
گردآورندگان:
خدیجه گوشبر
مریم ملک برمی
صغری احمدی
اکرم منتشلو
چکیده :
خانواده در آموزه های قرآنی از مقام و جایگاه ارزشی والایی برخوردار است. خانواده نخستین مسأله ای است که پس از آفرینش انسان بدان اشاره شده است. قرآن پس از بیان چگونگی خلقت انسان به زوج و همسر آدم(ع) اشاره می کند پس به خوبی در می یابیم که زن و شوهر از سرنوشت مشترکی برخوردارند.
خانواده مورد هجوم دشمنان بیرون از خانواده قرار می گیرد و دشمن می کوشد تا خانواده را متزلزل کند و آنان را به وسوسه های خویش دچار بدبختی و شقاوت ابدی کند. ضرباتی که خانواده از سوی دشمن بیرون زده می شود موجب می شود تا انسان به شکل خانواده ( ونه آدم تنها) هبوط کند.
در همان آغاز آفرینش انسان از زن و مرد سخن به میان نمی آید بلکه از مرد و همسرش سخن گفته می شود تا این معنا القا شود که از همان آغاز آفرینش خانواده است که شکل می گیرد و برخلاف تصور رایج باید گفت که خانواده نخستین مسأله تاریخ بشری بوده است.
قرآن هرگز پس از بیان آفرینش آدم(ع) از زن به عنوان ماهیتی جدا از مرد سخن نمی گوید بلکه از مردی به عنوان شوهر و زنی به عنوان همسر سخن می گوید. اینگونه نیست که در یک فرآیندی دختری وجود داشت که به صورت زنی متحول شده و خانواده ایجاد شده است بلکه از همان آغاز سخن از خانواده ای است که زوجه و همسرش از خود مرد خوانده پدید آمده است؛ زیرا خداوند در آیه ی 189 سوره اعراف از نفس واحد و یگانه ای سخن می گوید که همسرش را از ان آفریده است.
بنابراین نخستین خانواده با زنی پدید می آید که خود بخشی از وجود مرد آن خانواده بوده است و زمانی و لحظه ای تصور نشده است که زنی بدون مردی بوده باشد . قرآن هدف و فلسفه ی تشکیل خانواده (همسری از جنس آدم برای وی خلق کردن ) را ایجادبستری برای آرامش وی بر می شمارد تا مرد در کنار همسرش(زن) آرامش یابد.
کلید واژه:
ایمان ، آرامش ، اعتقاد
آرامش از سکینه از ریشه از سکنه به معنای استقرار و ثبات در برابر حرکت است و به آرامش روان - آدم رابه رفع نگرانی اضطراب و تشویش او را رهنمون می شود .
واژه سکینه شش بار در قرآن به کار رفته است و برخی از مشتقات آن نیز به معنای آرامش می باشد.
ايمان در لغت به معناي امن به معناي امنيت مي باشد.
اعتقاد از ريشه عقد به معناي عقيده دروني است .